زمان تقریبی مطالعه: 20 دقیقه

طلا

طَلا، یا زر، فلز زرد درخشان، نرم، کاملاً چکش‌خوار، انعطاف‌پذیر، گران‌بها با ارزش اقتصادی و کاربرد زینتی، با بار اعتقادی و رازآمیر و با خواص دارویی در فرهنگ مردم. دانش گستردۀ کیمیاگری (ه‍ د، کیمیا و کیمیاگری) در بستر تاریخی خود حکایت از اشتیاق فراوان بشر به این عنصر کمیاب دارد. 

واژه‌شناسی

طلا معرب واژۀ هندی تِله به معنای زر است ( آنندراج). زر را در فارسی باستان daraniya-، در اوستایی zaranav- / zarōna-، و در پهلـوی zarr می‌نـامیدنـد (بارتولمـه، 1680, 1683؛ مکنزی، 98؛ حسن‌دوست، 3 / 1545). 

پیشینه

در وندیداد، طلا معتبرترین فلز به شمار رفته، و پس از آن از دیگر فلزها، به لحاظ اعتبار چنین یاد شده است: نقره، آهن، مس و سرب (نک‍ : فرگرد 7: 74-75)؛ همچنین از بیلهایی سخن رفته که از زر ساخته می‌شدند و بهای آنها برابر با یک شتر خوب و راهوار بوده است (فرگرد 14: 11). در متن پهلوی شایست‌ناشایست دربارۀ تطهیر فلزها چنین آمده است: «زر را اگر نسا به آن رسد، یک بار با گمیز (ادرار) [گاو] باید شست و یک‌بار با خاک خشک باید کرد و یک‌بار با آب باید شست، پس پاک [باشد]» (ص 39). در بندهش آمده است: چون کیومرث بیمار شد و بر دست چپ افتاد، از سرش سرب، از خونش ارزیز، از مغزش سیم، از پایش آهن، ... و از جان رفتنی‌اش، زر به وجود آمد و اکنون به‌سبب ارزشمندی زر، [آن را] مردم با جان بدهند (ص 80-81). 
بیرونی ضمن وصف جشنهای نوروز، به این باور ایرانی اشاره می‌کند که در نوروز فریدون را از شیر گرفتند و او سوار بر گاو شد. شب همان روز، در آسمان گاوی از نور که شاخهایش از طلا و پاهایش از نقره است و چرخ ماه را می‌کشد، ساعتی پدیدار و سپس نهان می‌شود. هرکس موفق به دیدار آن شود، در همان ساعت دعایش مستجاب خواهد شد ( الآثار ... ، 226). 
افسانۀ کاوۀ آهنگر و درفش مطلای کاویانی از دیگر اسطوره‌های ایرانی است که نقش زیورهای طلایی در آن بارز است (گردیزی، 68). نوروزنامه (سدۀ 6 ق) از دیگر آثاری است که در آن از جنبه‌های مختلف، به‌ویژه از دیدگاه اسطوره‌ای به زر پرداخته شده است. در این متن می‌خوانیم که زر اکسیر آفتاب است و سیم اکسیر ماه، و نخستین کسی که زر و سیم از کان بیرون آورد، جمشید بود و فرمان داد تا زر را چون قرصۀ آفتاب گرد کنند، و بر هر دو روی صورت آفتاب مهر نهادند و گفتند: «این پادشاه مردمان است اندر زمین، چنان‌که آفتاب اندر آسمان» (ص 20). 
جدا از جنبه‌های اساطیری، آنچه طلا را در ادوار باستانی تمدن ایرانی برجسته می‌سازد، ابزار، ساخته‌های دستی، و زیورآلات نفیس و هنری است که از آن دوران برجای مانده است. ازجملۀ این آثار می‌توان به مجموعۀ جالبی از ظرفهای طلایی، متعلق به حدود سالهای 1400-1000 ق‌م یا عصر اول آهن، اشاره کرد که در منطقۀ مارلیک کشف شده است (کورتیس، 40). همچنین اشیائی در مناطقی چون کلورز و املش یافت شده که متعلق به عصر دوم آهن (ح سالهای 1000-800 ق‌م) است (همو، 42). از آثار برجستۀ تپۀ حسنلو، کاسه‌ای طلایی معروف به جام حسنلو ست. در این جام تصاویری از 3 خدا در حال ارابه‌رانی، و نیز تصویری تخیلی از هیولایی کوهی، در حال نبرد با یک قهرمان، قابل تشخیص است (همو، 45-46). مجموعه‌های طلایی متعلق به عصر سوم آهن، نیز در زیویۀ کردستان به دست آمده است (همو، 48- 49). 
با آغاز دورۀ اسلامی، هنر زرگری و جواهرسازی ایران از نظر شکل و محتوا با تغییرات فراوانی روبه‌رو شد. در این دوره، کاربرد سکه‌هـای طلا ــ که از پیش از اسلام در ایران رایج بود ــ رواج بیشتری یافت و درنتیجه مقدار بسیار زیادی طلا به ضرب سکه اختصاص پیدا کرد. حتى در پاره‌ای از موارد، حکومتها اشیاء زرین را ذوب، و از آن برای ضرب سکه استفاده می‌کردند. در این دوره، اندیشه‌های نمادین به‌تدریج اهمیت خود را از دست داد و هنرمندان در کارهای خود بیشتر از نقوش گیاهی، طرحهای هندسی و خطوطی که فقط جنبۀ تزیینی داشت، بهره می‌گرفتند (ریاضی، 18). 
پیشینۀ به‌کارگیری طلا در ایران اسلامی را نیز از روی متون متعلق به حوزه‌های گوناگون، در دوره‌های مختلف، می‌توان پی گرفت. در حدود العالم (تألیف 372 ق / 982 م) به معادن طلا در مناطق مختلف ایران، ازجمله خراسان، کرمان و پارس اشاره شده است (نک‍ : ص 88، 126، 130). بیرونی نیز در آثـار خود به‌تفصیل به این فلز گران‌بها و خواص و کاربردهای آن پرداخته است. او در الجماهر که درواقع اثری دربارۀ جواهرشناسی است، بحث مفصلی را بـه ذَهَب (= طلا) اختصاص داده است (ص 232 بب‍‌ ). در دیگر کتابهای سنگ‌شناسی نیز این فلز را از زوایای متفاوت شرح داده، و بـررسی کرده‌اند (نک‍ : نصیـرالدین، 210؛ شهمـردان، 248؛ ابوالقاسم، 214 بب‍‌ ). 
از دیگر منابعی که در آنها به نقش طلا در جامعۀ ایران اشاره شده، سفرنامه‌های سیاحان خارجی است. ابن‌بطوطه یکی از قدیمی‌ترین این سیاحان است که به ذکر دیده‌های خود از ظروف طلا و دیگر اشیاء زرین دربارهای شاهان پرداخته است (ص 361-362). نگاه سیاحانی چون تاورنیه و شاردن به نقش طلا در آیینها و مراسم ایرانیان عمیق‌تر است و به جنبه‌های مختلف فردی و اجتماعی و ارزش اقتصادی آثار و اشیاء هنری و تزیینی زرین اشـاره کرده‌اند (بـرای آگاهی بیشتر، نک‍ : تاورنیه، 92، 130، 164؛ شاردن، 3 / 66، 69، 73؛ کمپفر، 149، 252؛ واله، 221، 268). پولاک دربارۀ دانش کیمیاگری با دیدی انتقادی سخن گفته است (ص 198). دروویل نیز نوشته است که اشتیاق زنان ایرانی به زر و زیور به‌حدی است که گمان می‌رود حتى نتوان زنی را یافت که زیورهای زرین نداشته باشد. هر پیشه‌ور بینوایی برای ایجاد محیطی آرام در خانۀ خود ناگزیر است تن به محرومیتهایی بدهد تا چیزی از زر و گوهر برای زن خود فراهم آورد. زنان ثروتمند در خرید طلا افراط می‌کنند و افزون‌بر قطعات بزرگ جواهر، دهها بازوبند بر بازو و حلقه‌ای بر انگشت دست دارند (ص 63). آلمانی نیز دربارۀ این عادت زنان ایرانی می‌گوید: خانمهای ثروتمند سینه‌ریزهای متعدد و گردن‌بندهای گران‌بهایی دارند (1 / 288). خرید و ذخیرۀ طلا به‌عنوان نوعی پشتوانۀ مالی نیز از دیگر مقولات فرهنگی رایج در میان بیشتر مردم است. 

باورها و کاربردها

طلا به‌سبب ویژگیهای منحصربه‌فردش همواره مورد توجه مردم بوده، و به‌همین‌جهت، باورهای گوناگونی پیرامون آن شکل گرفته است؛ مثلاً در عجایب المخلوقات (سدۀ 6 ق) جوهر طلا عزیز دانسته شده، و ضمن برشمردن ویژگیهای ذاتی آن مثل مقاومت در برابر آتش و هوا و پوسیدگی، برخی فواید آن برای بدن نیز مطرح شده است، برای نمونه: خوش‌بوکردن دهان، تقویت بینایی و قلب، و ازبین‌بردن وسوسه و اضطراب (طوسی، 143). 
کیمیاگران بر این باور بودند که طلای نابْ فناناپذیر و کامل‌ترین مادۀ جهان است و طبیعت که پیوسته گرایش به سوی کمال دارد، فقط تولید طلا را می‌طلبد. سرب و مس و آهن و دیگر فلزات خطا و لغزش طبیعت است و چون خدا روح بشر را از اشتیاق به سوی کمال انباشته است، پس او همچون طبیعت باید برای اصل روحانی و معنوی درون خویش بستیزد و بکوشد (گلسرخی، 188). قزوینی (سدۀ 7 ق) زر را از شریف‌ترین نعمتهایی می‌داند که باری‌تعالى ارزانی داشته است و قوام امور دینی خلق بدان تعلق دارد. همو می‌گوید: «باری‌تعالى دراهم و دیناری را بیافرید تا هرچه خواهی، بدان توان خرید و آن را به هرچه خواهی بتوان فروخت و حاجت همه بدان منقضی شود و از برای این معنی، باری‌تعالى تهدید فرموده است آن [کس] را که زر و سیم دفن کند» (نک‍ : ص 190). 
در روستای طالب‌آباد شهرری، طلا نقش نظرقربانی را دارد، به‌طوری‌که پس از تولد نوزاد افزون‌بر اجسامی کوچک، طلا نیز بر قنداق نوزاد آویزان می‌کنند و باور دارند اگر طلا نزد زائو و بچه‌اش نباشد و مهمانی به اتاق آنها وارد شود که همراه خود طلا داشته باشد، هم زائو و هم نوزاد دچار حال‌به‌هم‌خوردگی خواهند شد (صفی‌نژاد، 429-430). در کازرون، سکۀ طلا که بر روی آن نام «علی» یا عبارت «یاعلی» نوشته شده باشد، به کلاه کودک وصل می‌کنند (حاتمی، 52) یا اشیائی مثل ناخن گرگ را به‌منظور نگهداری کودک از گزند جن و پری و چشم‌زخم در قاب طلا قرار می‌دهند و به گردن یا لباس کودک می‌آویزند (همو، 56). 
در گذشته، در گیلان گروهی بر این باور بودند که در اول هر ماه قمری باید به نشانه‌ای پاک که ویژۀ همان ماه است، نگاه کرد؛ مثلاً در ماه محرم به طلا می‌نگریستند (بشرا و طاهری، 16). این باور تقریباً در همۀ ایران به‌ویژه در میان کسانی که با ماههای قمری سر و کار داشتند، شایع بوده است؛ حتى ابونصر فراهی، مؤلف نصاب الصبیان، در نیمۀ اول سدۀ 7 ق این باور را به نظم کشیده است (ص 77). همچنین، در گیلان، زنان آبستن سعی می‌کردند که به ماه نگاه نکنند و اگر چشمشان به ماه می‌افتاد، مقداری آب به هوا می‌پاشیدند و به آن نظر می‌افکندند و یا به آب و سبزه و طلای زینتی‌ای که به همراه داشتند، نظر می‌دوختند (پاینده، 210). 
در سیرجان اگر پدر و مادری فرزندانشان در همان اوان کودکی بمیرند، در صورت تولد فرزندی جدید، برای دفع بلا از وی، هم‌وزن موهایش طلا یا پول به فقرا می‌دهند یا آن طلا را به ضریح امام رضا (ع) هدیه می‌کنند؛ همچنین، گوشهای بچه را سوراخ، و در آنها حلقۀ طلا می‌اندازند تا غلام امام رضا (ع) باشد (بختیاری، 286). به باور مردم هریک از طبقات هفت‌آسمان از فلزی ساخته شده است و آسمان پنجم از طلا است (نک‍ : ماسه، 1 / 298). 
مهم‌ترین کاربرد طلا، در زیورآلات، به‌ویژه زیورآلات زنانه است که سـاخت گردن‌بند، النگو و انگشتر از جملۀ آنها ست (نک‍ : ه‍ د، زیورآلات؛ انگشتر؛ دست‌بند). در همۀ مراحل مراسم عروسی (ه‍ م) چون بله‌برون، رونمایی، نـامزدی، عقدکنـان و عروسی، طلا هم به‌عنوان زیورآلات تزیینی و آرایشی و هم به‌عنوان هدیه و رونما و مهریه کاربرد دارد (برای اطلاع بیشتر، نک‍ : شهری، 3 / 96، 139، 166). در جشنهایی مانند شب چله، اسفندی و عید قربان نیز دادن هدیه‌هایی از جنس طلا به تازه‌عروسان مرسوم است (نک‍ : ه‍ د، یلدا؛ قربان؛ ذیل دفما، اسفندی). 
طلا همچنین، در ساخت ضریح امامان شیعه و امامزادگان و نیز گنبد و بارگاه آنها به کار می‌رود. 
افزون‌براینها، به‌سبب ارزش بالای طلا، از دیرباز، تقلب در ساخت ابزارها و زیورآلات طلا، کم‌وبیش رایج بوده است. در تحفة الغرایب، از قدیم‌تـرین عجایب‌نامه‌ها (ه‍ م) به زبـان فارسی، به روشی پیچیده در این زمینه اشاره شده است (ص 185-186). 

طلا در مثلها

دربارۀ طلا یا زر مثلهای بسیاری در زبان فارسی وجود دارد. مثلاً در اثر هبله‌رودی این مثلها آمده است: زر اگر بر سر فولاد نهی نرم شود؛ زر به زر دادن، هنر مردان است؛ زر به زر ده، صراف خود باش؛ زر به کشتن دهد و زر به جهنم ببرد؛ زر پیش زر می‌رود؛ زر دادن و دردسر خریدن؛ زر دارد که آواز خروس نشنیده؛ زر داری، آب‌نبات می‌خوری (ص 85). 
برخی دیگر از مثلها محلی‌اند، مثلاً شیرازیها می‌گویند: جواب طلبکار یا زر است یا زاری (یعنی در مقابل طلبکار، وقتی‌که امکان پرداخت بدهی نباشد، باید تواضع کرد) (خدیش، 191)؛ ترکمنها می‌گویند: طلا و نقره کهنه و فرسوده نمی‌شوند، چنان‌که پدر و مادر از قیمت نمی‌افتند (معطوفی، 3 / 1865)؛ اهالی میناب در مورد افراد خوب و نیکوکار که به‌سبب ستایش رفتار نیکشان مغرور می‌شوند و اخلاق ناپسند از آنان سر می‌زند، می‌گویند: اگر از طلا خیلی تعریف کنی، زنگ می‌زند (سعیدی، فرهنگ ... ، 59). 
از دیگر مثلهای رایج در میان مردم مناطق مختلف، به این موارد می‌توان اشاره کرد: طلا با درخاک‌افتادن کم‌ارزش نمی‌شود (قشقایی)؛ طلا، خرج مطلا نکنند (جیرفتی)؛ طلا را به خر می‌دادم، کود رویش می‌انداخت (لری)؛ طلا را زیاد نکن، دوست را زیاد کن (گنبدی)؛ طلا، زمین، ظرف مس و قالی ضرر نمی‌کند (کرمانجی)؛ طلا هـر اندازه کهنه هم بـاشد، بـاز هـم طلا ست (رامسری) (نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 1301). برخی از این مثلها و زبانزدها در سطح ملی به کار می روند، مثل «طلا که پاک است، چه منتش به خاک است / چه محنتش ز خاک است» (امینی، 399). 

تعبیر خواب

حبیش تفلیسی به نقل از ابن‌سیرین آورده است که دیدن زر در خواب دلالت بر غم و اندوه دارد. اگر مردی در خواب زر بیند، هم غم و اندوه و هم ضرر مالی به او رسد؛ ولی اگر زنی خواب زر بیند، نیکو و پسندیده اسـت (نک‍ : ص 249؛ نیز نک‍ : خواب‌گزاری، 201). تعـابیر دیگری نیز وجود دارد، مثلاً: اگر کسی در خواب بیند که زر و سیم در حال گداختن‌اند، به این معنی است که وی در زبان مردم خواهد افتاد؛ اگر بیند که خروار خروار زر به خانه می‌برد، یعنی مال بسیار زیاد پیدا خواهد کرد؛ اگر در خواب بیند که دارد زر می‌خورد، یعنی آنکه به اندازۀ آن زر برای زنش هزینه خواهد کرد (نک‍ : حبیش، همانجا). 

طلا در ترانه‌ها و قصه‌ها

حضور طلا در زندگی روزمرۀ مردم نواحی گوناگون ایران، به‌ویژه در مراسم شادی و میهمانیها و جشنها، سبب شده است تا ترانه‌های زیادی با طلا یا در ارتباط با آن ساخته، و در مراسم به کار برده شود؛ به برخی از رایج‌ترین این ترانه‌ها اشاره می‌شود: در مراسم حنابندان عروس در خراسان، همراه با نوای ضرب و دایره و کمانچه می‌خوانند: عروس حنا مبنده / با دست و پا مبنده / / اگر حنا نباشه / طوق طلا مبنده (شکورزاده، 157)؛ کرمانیها می‌خوانند: دو دستِ باحنای دلبر من / گلوبند طلای دلبر من / / شنیدم آمدن عقدت ببندن / عروس پابه‌جای دلبر من (لاریمر، 73). 
ترانه‌هایی هم در وصف یار و عشق به او و طلب وصالش خوانده می‌شوند، برای نمونه: وَر ای را می‌روی، چادر سرانداز / مرا طوق طلا کن، گردن انداز / / اگر طوق طلا قربی نداره / مرا پیروزه کن، کنج لب انـداز (اسـدی، 320؛ نیز نک‍ : همـایونی، 75، 205). 
زیباترین و لطیف‌ترین مضامین را که به نوعی با طلا پیوند دارد، در لالاییهای (نک‍ : ه‍ د، لالایی) مادران در گوشه و کنار ایران می‌توان یافت؛ برای نمونه در فسا می‌خوانند: لالا لالا که لالات بی‌بلا باد / خودت ملا، قلمدونت طلا باد (رضایی، 466). در تربت حیدریه ازجمله لالاییهای رایج این است: لالا لالا، گل گندم / بِرت (برات) گهواره می‌بندم / / اگر امر خدا باشه / که گهوارت طلا باشه (خزاعی، 91، نیز دربارۀ انواع لالاییها در نقاط مختلف ایران، نک‍ : جم‍‌ ). 
بن‌مایه‌های مرتبط با طلا در افسانه‌های ایرانی بسیارند؛ برای نمونه: مارْ طلا را با شیر مبادله می‌کند؛ موی طلا؛ تبدیل انسان به طلا؛ طلا زیر پا؛ خاکستر عروسی که مار بوده است، طلا می‌شود؛ حیوانی که طلا تولید می‌کند؛ پرنده، تخم طلا می‌کند؛ شمعدان طلا؛ سیب طلا؛ خروس طلا باید دانه ورچیند؛ تبر از طلا؛ طلا به وزن زعفران دادن؛ طلا انسان را می‌کشد؛ طلا به زنبور عسل بدل می‌شود؛ هیزم‌شکن طلا پیدا می‌کند؛ خر فرضی طلایی؛ نردبان طلا هویج است (نک‍ : مارتسلف، 290). 
یافتن طلا به‌عنوان شیئی باارزش توسط مردمی از طبقۀ مستمند و زحمت‌کش جامعه و مشقتهای همراه با آن، ازجملۀ مضامین رایج این افسانه‌ها ست (نک‍ : الول‌ساتن، 181-182؛ امیری، 309 بب‍‌‌ ؛ هدایت، 291 بب‍‌ ). تبدیل ناگهانی اشیاء، حیوانات یا اشخاص به طلا و یا یافتن نمونه‌های طلایی آنها، از دیگر مضامین بسیار رایج است که باز ریشه در آرزوها و شرایط ناگوار معیشتی دارد (نک‍ : سعیدی، قصه‌ها ... ، 1 / 57، 159، 163، 228). قصه‌های مرتبط با طلا همواره مختص فقرا و زندگی آنها نیست، بلکه پادشاهان و تاجران نیز درگیر آنها هستند (نک‍ : مرادی، 355، 370). 
براساس یکی از داستانهای رایج در خراسان، مردم محل باور دارند که خانۀ کعبه از روز ازل خلق شده، و سپس زمین در زیر آن پهن گردیده است. آنها شبی را که زمین در زیر خانۀ کعبه پهن شده (شب 25 ذیقعده)، شب دعوالارض (= دَحْوالارض) می‌نامند و عقیده دارند که در این شب، مقارن نیمه‌شب، همۀ گنجها روی زمین راه می‌افتند و درختان سر فرود می‌آورند، یعنی سرشان به زمین می‌چسبد و ریشه‌شان به هوا می‌رود. هرکس در این هنگام بیدار باشد و دعا کند، آرزوها و حاجتهایش برآورده می‌شود. زنی در نیمۀ این شب برحسب اتفاق بیدار می‌شود و چشمش به درختان معلق می‌افتد، دهانش از حیرت باز می‌ماند و حواسش پریشان می‌شود. می‌خواهد نام یکی از اثاث خانه را به همراه طلا به زبان بیاورد؛ اما از دستپاچگی نام شوهرش را بر زبان می‌آورد و می‌گوید: شوهرم طلا! بی‌درنگ شوهرش تبدیل به طلا می‌شود. زن فریاد و زاری می‌کند، اما نالۀ او دیگر سود ندارد. چند روز از این قضیه می‌گذرد. زن می‌بیند بچه‌هایش گرسنه‌اند و کسی نیست که خرج معاش آنها را بدهد. به‌ناچار یکی از انگشتان شوهرش را قطع می‌کند و در بازار زرگرها می‌فروشد و با پول آن یک سال زندگی خود و فرزندانش را اداره می‌کند؛ تا اینکه سال بعد، در شب دعوالارض تا صبح بیدار می‌ماند و چشم به حیاط می‌دوزد. همین‌که درختان سر به زیر می‌آورند، از نو دعا می‌کند و می‌گوید: شوهرم آدم! و فوراً شوهرش به حال اول برمی‌گردد (شکورزاده، 276-277). 
نقش طلا و زر را در بازیهای محلی نیز می‌توان دید. مثل بازی «زَرَک زَرَک مرواری» در گلپایگان (نک‍ : شاملو، دفتر 4 / 1021-1022). 
خشت طلا، توپ طلا، سیب طلا و ترکیباتی ازاین‌دست در دیگر بازیهای محلی نیز رواج دارد (فقیری، 1). 
سرانجام آنکه، واژۀ طلا در نام‌گذاریهای دختران نیز به کار می‌رود، مانند: تاج‌طلا، شاه‌طلا، ماه‌طلا، گیسوطلا و نازطلا در میان بختیاریها (سرلک، 95). 

طلا در طب مردمی

در فسا هرکس دچار ترس شدید می‌شد، فوراً به او آبِ روطلا می‌دادند، یعنی انگشتر یا النگوی طلا را از دست خارج می‌کردند و در لیوان آب می‌انداختند و آب را به خورد او می‌دادند (رضایی، 462). در گیلان برای رفع تب نوبه، قطعه‌ای از زیورآلات طلای زنی را که هنگام شب مرده بود، به عاریت می‌گرفتند و در گردن بیمار می‌آویختند (بشرا، 29). در لرستان و ایلام نیز برای درمان مخملک، مقداری کاه در آب می‌ریختند و آن را می‌جوشاندند. وقتی آب سرد می‌شد، قطعه‌ای از طلا در آب کاه می زدند و بدن بیمار را با آن می‌شستند (اسدیان، 254-255). 

طلا در طب قدیم

بزرگان طب سنتی ایران برای طلا فوایدی درمانی و بهداشتی قائل بوده‌اند. مثلاً رازی به نقل از مسیح [؟] می‌گوید که طلا (ذهب) برای رفع تپش قلب و بدبویی دهان سودمند است (20 / 508). ابوریحان بیرونی ضمن گرم و خشک‌دانستن زر، آن را برای بیماریهای دل و خفقان و بوی دهان مفید دانسته است (نک‍ : کاسانی، 692). ابومنصور موفق هروی هم در الابنیة عن حقایق الادویه می‌نویسد: «ذهب زر است و او دل قوی کند و تن نیز، و خفقان را بنشاند و چشم قوی کند و رطوبت از او بچیند بی‌تیزی، و او گرم و خشک است و لطیف» (ص 160). ابن‌سینا بهترین و زوداثرترین نوع داغ را، داغی می‌داند که به وسیلۀ طلا انجام شده باشد (1 / 465). جمالی یزدی معتقد است گوشی که با سوزن زرین سوراخ شده باشد، هرگز سوراخ آن بسته نخواهد شد (ص 197). عقیلی علوی شیرازی فهرست بلندی از مزایای طلا آورده است، برای نمونه: طلا مفرح و مقوی قلب و دماغ است؛ فکر و فهم را تیز می‌کند؛ برای مثانه و قوۀ باه مفید است؛ در درمان امراض صفراوی و سوداوی و جذام چه به‌تنهایی، چه در ترکیب با دیگر ادویه سودمند است؛ آشامیدن آب طلا حرارت غریزی و معده و قلب را تقویت می‌کند و اسهال را بند می‌آورد؛ محلول طلا در تحلیل ورمها و معالجۀ فلج، داءالثعلب، داءالحیه، عِرق‌النسا، بهق و برص بسیار سودمند است (ص 438- 439). حاجی زین عطار طلا را برای مثانه مضر، و مصلح آن را مشک و عسل دانسته است (ص 181). 

مآخذ

آلمانی، هانری رنه دُ، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌و6شی، تهران، 1335 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌بطوطه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337 ش؛ ابن‌سینا، القانون، قاهره، 1319 ق / 1901 م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ ابونصر فراهی، مسعود، نصاب الصبیان، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1354 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ الول‌ساتن، ل. پ.، قصه‌های مشدی گلین خانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ امیری خوانساری، هوشنگ، فرهنگ باستانی خوانسار، تهران، 1381 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، بی‌تا؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ همو و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1352 ش؛ همو، الجماهر فی معرفة الجواهر، حیدرآباد دکن، 1355 ق / 1936 م؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ حمید ارباب شیرانی، تهران، 1383 ش؛ تحفة الغرایب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ حسن‌دوست، محمد، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، تهران، 1393 م؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، تهران، 1379 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، لالاییها، مشهد، 1384 ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1348 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1387 ق / 1967 م؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا از نگاهی دیگر، شیراز، 1387 ش؛ ریاضی، محمدرضا، «نگاهی اجمالی به تاریخ جواهرسـازی و زرگری ایـران»، دستهـا و نقشهـا، تهران، 1372 ش، شم‍ 2؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ همو، قصه‌ها و افسانه‌های مردم هرمزگان، تهران، 1386 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف الف، تهران، 1372 ش؛ شایست ناشایست، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، کلکته، 1844 م؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانه‌های محلی، شیراز، 1342 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله صبوحی، تهران، 1361 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1350 ش؛ کورتیس، جان، ایران باستان به روایت موزۀ بریتانیا، ترجمۀ آذر بصیر، تهران، 1385 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار (تاریخ)، به کوشش رحیم رضازادۀ ملک، تهران، 1384 ش؛ گلسرخی، ایرج، تاریخ جادوگری، تهران، 1377 ش؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخ‌نامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1363 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، کتابخانۀ کاوه؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، 1348 ش؛ وندیداد، ترجمۀ هاشم رضی، تهران، 1385 ش؛ هبله‌رودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به کوشش صادق کیا، تهران، 1344 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ همایونی، صادق، ترانه‌هایی از جنوب، تهران، بی‌تا؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.