طاعون
طاعون، بیماری عفونی و همهگیر در میان جوندگان، بهویژه موشها، که از طریق کک موشها به انسان، و از انسان به انسان منتقل میشود. ابنسینا طاعون را ورمی دانسته است که مادۀ بهوجودآورندۀ آن به گوهری سمی تبدیل میشود و اندام ورمکرده را فاسد میکند و رنگ پیرامون آن را تغییر میدهد (4 / 350).
بروز طاعون و علائم آن
در طب مردمی، بروز طاعون را ــ که در گذشته به آن وبا نیز میگفتند ــ به هوای فاسد وبایی نسبت میدهند و میپندارند که ورمهای طاعونی فقط در سالهایی که وبا هوا را عفونی میکند، حادث میشود. این ورمهای عفونی در پشت گوش، زیر بغل و کشالۀ ران ظاهر، و موجب تب میگردند و هوا را فاسد میکنند. اعتقاد بر این است که همهگیرشدن طاعون بهسبب استنشاق همین هوای فاسد است؛ هوایی که در اثر تغییر شرایط طبیعی فصلها یعنی مثلاً زمستان گرم و تر و بدون بارندگی، تابستان پرباران، بهار خشک چون پاییز، و پاییز گرم و تر حاصل میگردد. گاهی نیز بروز طاعون را نوعی مجازات الٰهی برای تأدیب و بازگشت خلق از معاصی، و ارجاع ایشان به سوی خداوند میدانند، و سرانجام، تأثیر اجرام سماوی را نیز در شیوع این مرض بیتأثیر نمیدانند (نک : کریمخان، 99-105، 110). جوهری نیشابوری فساد هوا را وبا میخواند و مینویسد: کسیکه یاقوت سرخ همراه داشته باشد، این هوای فاسد بر او اثر نمیکند و از طاعون ایمن میشود (ص 86).
درمان بیماری طاعون
در ایران، هنگام شیوع بیماری واگیرداری مانند طاعون یا بهاصطلاح آن دوران، «بیماری پرمرگ»، طبق آدابورسوم، به انجام بَرشْنوم متوسل میشدند که درواقع، نوعی جداسازی بیماران از مردمان سالم، طبق آیین و سنت خاص بود، بهاینترتیب: زیستن بیمار در انزوا، تماس کمتر او با دیگران، استراحت در رختخواب جداگانه و مختص به خود بیمار، و خوردن غذا و نوشیدن آب بهطور جداگانه. آنها با این کار، با بیماری مبارزه میکردند. پس از برطرفشدن بیماری، خود را میشستند و تطهیر میکردند و با گیاهان و صمغهای خوشبویی که در آتش میریختند، خود را بخور میدادند (نجمآبادی، 245).
قزوینی دعای انبیا و باریدن باران در هنگام خشکسالی، و زایلشدن طاعون در اثر این نوع بارندگی را از غرایب برشمرده است (ص 14). همو نوشته است: ریواس که گیاهی کوهی است و بهدنبال رعد، از سنگ سخت سبز میشود، طاعون را دفع میکند (ص 261). در تحفة المؤمنین، که منبعی معتبر برای بیشتر عطاران بوده است، در درمان طاعون چند دستورالعمل، بدین قرار آمده است: ریشۀ درونج ــ درختی که بر زمین گسترده میشود ــ برای رفع طاعون مفید است و قوت آن تا 10 سال باقی میماند (حکیممؤمن، 383)؛ اگر ضماد ساییدۀ عاج فیل را در پارچۀ سیاهی بپیچند و بر گردن ببندند، مانع طاعون میشود (همو، 655)؛ قطران براق مانع طاعون است (همو، 680)؛ بوییدن نارنج و برگ آن طاعون را رفع میکند (همو، 836)؛ اگر انگشتر یاقوت بر دست باشد، طاعون را دفع میکند (همو، 875-876؛ واصفی، 852).
هنگام بروز طاعون، داروهایی که طبیبان محلی تجویز میکردند، بسیار ساده، اما مؤثر بودند. آشامیدنیهای خنککننده، گنهگنه، زالـوگذاشتن و حجـامتکـردن ــ اگر در آغـاز بیمـاری به کار گرفته میشد ــ مؤثر واقع میشدند. در جاهایی که مردم دسترسی به پزشک نداشتند، با آهن سرخشده غدهها را میسوزاندند و بیشتر اوقات با این روش سخت و تحملناپذیر، مریض را معالجه میکردند.
سرنا در سفرنامۀ خود نقل میکند که مردهشورها باآنکه با جنازۀ مبتلایان تماس نزدیک داشتند، طاعون نمیگرفتند (ص 271-272)؛ همچنین برای جلوگیری از اشاعۀ طاعون، قبر طاعونزدهها را با لایۀ ضخیمی از آهک میپوشاندند. پاییز مانع از اشاعه و سرایت طاعون بود و بارانهای تند آبانماه، هوای آلوده و بخارات متعفن و زیانآور را که از آغاز بروز این آفت در همهجا منتشر شده بـود، تصفیه مینمود (همو، 272-273). برخی بـاور دارند کـه برای دفع طاعون و وبا باید نماز جماعت و نماز آیات خواند (هدایت، 104).
قرنطینه بهعنوان یکی از راههای جلوگیری از شیوع بیماری، همواره مورد توجه کشورهای درگیر در امر تجارت بودند که با فرهنگ و نگرش مردم سازگاری چندانی نداشت و مشکلات زیادی را پیش روی آنها و حکومتگران قرار میداد. قدغننمودن زیارت عتبات عالیات، بهسبب شیوع مرض طاعون در عراق، و تشکیل قرنطینه در مرزهای ایران و عراق و همچنین در بندر بوشهر برای رسیدگی به امور بهداشتی کشور در زمان ناصرالدین شاه، بعد از مرگ امیرکبیر، به اجرا درآمد، اما نارضایتی مردم را به دنبال داشت و برخی از مسافران ترجیح میدادند از بیراهه سفر کنند تا گرفتار مأموران نشوند و وجهی بابت قرنطینه پرداخت نکنند (کثیری، 50-61).
تأثیر طاعون بر فرهنگ مردم
طاعون در برخی از شهرها و روستاهای ایران سبب جابهجایی انسانها و مهاجرتهای اقوام و انتقال دستاوردهای فرهنگی، صنعتی و هنری آنها به دیگر جوامع گردید. برای نمونه، در تاریخ شفت آمده است: پس از اینکه طاعون مرگومیر وحشتناکی در غرب گیلان، بهویژه در شفت، رشت و فومن به بار آورد و آنجا را تقریباً خالی از سکنه نمود، صنعتگران ماهر مازندرانی که در ساخت ظروف مسین، همچنین لعابکاری و برجستهکاری مهارت کامل داشتند، به این بخش از گیلان مهاجرت کردند که صنایع پررونق امروزی شفت حاصل کار آنها ست (افشاریان، 245).
طاعون در نواحی آلوده به این بیماری سبب بروز مشکلات فراوانی در اقتصاد سنتی آنها شد؛ مثلاً در سرزمین گیلودیلم، در میان سالهای 1321-1326 ق / 1903- 1908 م، در پارهای از مناطق سبب گرانی اجناس و دامها شد و مشکلات زیادی بهویژه در طالقان، الموت، عمارلو و دیلمان به وجود آورد (میرابوالقاسمی، 77- 78).
در برخی از نواحی، شیوع طاعون بهحدی بود که مقطع زمانی بروز آن تبدیل به مبدأ تاریخ شد؛ چنانکه در میان لرها، هنوز هم سالهای مشهور به طاوین / طاعون (میان سالهای 1294-1305 ش) مبنای گاهشماری است و وقایع را براساس پیش یا پس از آن تاریخ میسنجند. آنها حتى از برزبانآوردن نام این بیماری خودداری میکنند (عسکریعالم، 1 / 153). در شهر فسا نیز شیوع این بیماری و همهگیرشدن آن سبب کشتاری وحشتناک شد و میزان جمعیت را به نصف کاهش داد، بهطوریکه مردم در کفنودفن مردگان خـود ناتوان ماندند. جانبهدر بردگانْ این مقطع از زمان را فراموش نکردند و آن را به نام سال طاعونی نامیدند (رضایی، 146).
گفتنی است واژۀ طاعون در فرهنگ برخی از مردم تبدیل به نوعی نفرین شد؛ برای نمونه، گاه خطاب به بچهها میگویند: طاعون بگیری. به اعتقاد مردم بیحرمتی به مقدسات ممکن است باعث شیوع طاعون شود. مثلاً مازندرانیها باور دارند که علی (ع) «علیچشمه» را ایجاد کرده است. آنها سنگ نماز علی (ع) را که به باورشان نام او بر رویش است، مقدس میدانند و روی آن آب میریزند، سپس پیشانی خود را با آن تر میکنند. اهالی محل میگویند ساکنان دهکدۀ مجاورْ تکهای از آن سنگ را برداشتند که سبب شد در میانشان طاعون بروز کند؛ سپس به تصور اینکه با این کارشان خشم آن حضرت را برانگیختهاند، تکهسنگ را به جای خود برگرداندند (نک : ماسه، 380).
به باور مردم شوش نیز، نخستینبار که فرنگیها پا به مقبرۀ دانیال (ه م) گذاشتند، طاعون در دزفول بیداد کرد (دیولافوا، 108). مردم شوش و دزفول میگویند: همینکه دانیال نبی به خوزستان آمد، بیماریهای شایع طاعون و وبا از میان آنان رخت بربست. دانیال در همانجا ماندگار، و به خاک سپرده شد؛ او پیش از مرگ، سنگ سیاهی را تراشید و برجستهکاری کرد تا ساکنان آنجا را از بلاها دور بدارد، اما از روزیکه آنها سنگ را شکستند، طاعون و وبا دوباره شایع شد (لایارد، 295-296). کسروی نیز دربارۀ شیوع طاعون در 1247 ق / 1831 م، نوشته است: براساس دفتر سرشماری شوشتر، دانیال پیغمبر طلسمی برای وبا و طاعون نقش، و در قلعۀ شوش زیر خاک پنهان کرده بود که از برکت آن هیچگاه این ناخوشیها به شوشتر و دزفول نمیآمد تا اینکه جاسوسان انگلیسی آن سنگ را دزدیدند؛ ازآنهنگام، وبا و طاعون آزادانه به این شهرها میآیند. از آن سال به بعد، 6 بار وبا در شوشتر پیدا شده، و هربار گروه بسیاری را از میان برده است (ص 156- 158). مردم سواحل خلیج فارس بادهای سهمگین و مرگآسای این نواحی را باد طاعونی و باد سموم مینامند (شاردن، 33).
طاعون در امثال و حکم
نظامی در خسرو و شیرین میگوید: طمع طاعون میآورد (ص 288). مردم این گفته را در مثلِ «طمع به طاعون بدل شد» (ذوالفقاری، 1 / 1302) نقل میکنند. خاقانی در یکی از اشعار خود طاعون را نتیجۀ ظلم به مردم میداند (ص 131). مردم نیز میگویند: «ظلم ظالم بدتر از وبا و طاعون است» (ذوالفقاری، 1 / 1307).
پیشینۀ طاعون در ایران
در آثار تاریخی به شیوع طاعون در دورهها و شهرهای مختلف ایران اشاره شده است؛ از آن جمله است طاعونی که در اواخر پادشاهی هشتماهۀ شیرویه، پادشاه ساسانی، شایع شد و به نوشتۀ طبری، همۀ پارسیان، بهجز اندکی، هلاک شدند (2 / 780؛ نیز ابناثیر، 5 / 228؛ برای دورهها و شهرهای مختلف، نک : خواندمیر، 3 / 572-573؛ جعفری، 14؛ اسکندربیک، 1 / 118؛ کرزن، 184-185).
در دورۀ ناصرالدین شاه طاعون در عراق در 4 سال پیاپی بروز، و کشتار میکرد و در فصل تابستان معدوم میشد. این بیماری، ایرانیانی را که برای زیارت عتبات عالیات به عراق میرفتند، آلوده میکرد و آنها بیماری را با خود به ایران میآوردند. ناصرالدین شاه در ربیعالاول 1293 / مارس 1876، برای جلوگیری از آلودهشدن زوار ایرانی، طولوزان حکیمباشی را مأمور کرد با همفکری طبیبان بومی رسالۀ طاعون را در چگونگی بروز این مرض و معالجۀ آن، در 5 فصل: در تعریف طاعون، در اسباب آن، در علامتهای آن، در علاج آن، و در بیان حفظ صحت و احتراز از این مرض، به نحوی بنویسند که همۀ مردم بتوانند از آن استفاده کنند (طولوزان، 4-5). در 1347 ق / 1928 م نیز حاج میرزا محمدتقی ملکالاطبای شیرازی رسالۀ طاعونیه را نوشت و در اختیار مردم گذاشت (میر، 51).
«استیصال مردم در مواقعیکه این مرض رخ میداد، بهحدی بوده که دسترسی به طبیب، اگر نگوییم ناممکن، دستکم اندک بوده است». ازاینرو، به تقاضای محمود خان، کلانتر دارالخلافۀ تهران، جزوهای در قواعد درمان مرض نوشته، و در میان روحانیان و سرشناسان شهر پخش شد (نک : کریمخان، 119).
مآخذ
ابناثیر، علی، کامل، ترجمۀ ابوالقاسم حالت، تهران، علمی؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1367 ش؛ اسکندربیک منشی، عالمآرای عباسی، تهران، 1350 ش؛ افشاریان، نادر، تاریخ شفت، رشت، 1388 ش؛ جعفری، جعفر، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1338 ش؛ جوهری نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار و رسول دریاگشت، تهران، 1383 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، تهران، 1402 ق / 1981 م؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر و جهانگیر منصور، تهران، 1375 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ دیولافوا، ژان، سفرنامه، خاطرات کاوشهای باستانشناسی شوش، ترجمۀ ایرج فرهوشی، تهران، 1355 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا از نگاهی دیگر، شیراز، 1387 ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1362 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ طبری، تاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1362 ش؛ طولوزان، ژ. د.، رسالۀ طاعون، تهران، 1293 ق / 1876 م؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1340 ش؛ کثیری، مسعود و مرتضى دهقاننژاد، «قرنطینههای ایران در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی»، اخلاق و تاریخ پزشکی، تهران، 1390 ش، س 4، شم 6؛ کرزن، جرج ن.، ایران و مسئلۀ ایران، ترجمۀ علی جواهرکلام، تهران، 1347 ش؛ کریمخان زند، مصطفى، «مواجهۀ طبابت بومی با بیماریهای وبا و طاعون در ایران دورۀ قاجار»، تاریخ علم، تهران، 1391 ش، س 10، شم 2؛ کسروی، احمد، تاریخ پانصدسالۀ خوزستان، تهران، 1356 ش؛ لایارد، ا. ه .، سفرنامه، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی (از عصر صفویه تا دورۀ پهلوی)، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تهران، 1387 ش؛ میر، محمدتقی، پزشکان نامی پارس، شیراز، 1348 ش؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، سرزمین و مردم گیل و دیلم، رشت، طاعتی؛ نجمآبادی، محمود، تاریخ طب ایران، تهران، 1341 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسن وحید دستگردی و سعید حمیدیان، تهران، 1383 ش؛ واصفی، محمود، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، مسکو، 1961 م؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش.
علی مهدیزاده