زمان تقریبی مطالعه: 21 دقیقه

صابون

صابون، ماده‌ای چرب و قلیایی برای شستن و پاک‌کردن رخت و بدن، مورد استفاده در زمینه‌های دارویی و درمانی، با خاصیت جلادهندگی برخی جواهرات و مروارید، و با کارکردهای فراوان در فرهنگ مردم. 
صابون را بَرهُوه نیز می‌گویند (فرهنگ ... ، ذیل واژه؛ آنندراج). مؤلف برهان قاطع آورده است: صابون چیزی است که بدان جامه و امثال آن شویند و مسهل خام است، و عقیلی صابون را از اختراعات هرمس می‌داند (ص 561). امـا برخی نیـز ساخت آن را به حضرت سلیمان (ع) نسبت می‌دهند (ملک‌الاطباء، 145، حاشیۀ 1). 
در بستر تاریخی، اهمیت صابون تا حدی بوده است که در سازمان اداری حکومت صفوی (ح 905-1135 ق / 1500-1723 م)، صابون در تحویل مشعل‌دار‌باشی، یکی از مقربان فراش‌باشی، بوده است (میرزا سمیعا، 31). در زمان شاه عباس دوم (1052-1077 ق / 1642-1666 م)، مصرف صابون در ایران نسبت به اروپا بسیار کم بود و آن را از ترکیۀ عثمانی، به‌ویژه حلب، وارد می‌کردند؛ زیرا بیشتر منسوجات ایران، مثل پیراهن، زیرشلواری و دستمال، رنگین و ابریشمی بودند و همچنین فقط کتان نخی وجود داشت که در آب سرد سفید و تمیز می‌شد (شاردن، 4 / 353). 
در زمان کریم خان زند (حک‍ تا 1193 ق / 1779 م)، یک قالب صابون به وزن یک من شاه، 400 دینار بوده است (رستم‌الحکما، 315). پولاک (1267-1277 ق / 1851-1860 م)، طبیب مخصوص ناصرالدین شاه، نوشته است: در حمام بعد از کیسه‌کشی، بدن را با کف صابون می‌پوشانند، به‌صورتی‌که پوست چون مخمل نرم می‌شود (ص 247) و به منظور رنگ‌کردن، مو را 3 بار با صابون می‌شویند تا از چربی پاک گردد و آنگاه حنای خمیر‌کرده به آن می‌مالند (ص 245؛ نیز نک‍ : دروویل، 70). ملگونف در سالهای 1273-1276 ق / 1857-1860 م، نوشته است: از درختان زیتون رودبار گیلان روغن زیتون و صابون تهیه می‌کنند (ص 196)؛ وی می‌افزاید: یکی از اقلامی که پازواریها و امیرکلاییها (در شمال) با انزلی و لنگرود معامله می‌کنند، صابون استرابادی است که در بازار تهران نیز فروخته می‌شود (ص 112، 116). دربارۀ تجارت صابون در سالهای 1322-1323 ق / 1904-1905 م نوشته‌اند که واردات صابون خیلی کم بوده است و صابونهای وطنی برای شستن لباس به کار می‌رفته‌اند؛ ولی در حمامهای نسبتاً خوبِ شهرهای بزرگ تقاضا برای صابون وارداتی وجود داشته است ( اوضاع ... ، 197). 
در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی، از جملۀ اقلامی که در دکانهای بازار دروازۀ تهران قدیم (از سه‌راه بازار پالان‌دوزها تا میدان امین‌السلطان) فروخته می‌شد، صابون رخت‌شویی و صابون‌برگردان بود؛ صابون‌برگردان صابونی اعلا برای شستن سر محسوب می‌شد (شهری، طهران ... ، 2 / 328- 329، نیز حاشیۀ 72). در همین زمان نیز در حمامهای عمومی تهران قدیم، صابون‌زنی بعد از کیسه‌کشی انجام می‌گرفت؛ دلاک صابون‌زن صابون را به لیف خود می‌مالید و در آن می‌دمید تا از آن کف و حباب بیرون می‌زد و بر تن مشتری می‌مالید (همان، 1 / 493). کلارا کولیور رایس نیز در همین دوره نوشته است که زنان روستایی از صابون، به‌سبب هزینه‌ای که داشت، به‌ندرت استفاده می‌کردند (ص 55). 

انواع شوینده‌ها قبل از پیدایی صابون

پیش از پیدایی صابون و حتى مدتها بعد از آن، برای رخت‌شویی، تن‌شویی و سرشویی از اُشنان، چوبک و گل سرشوی استفاده می‌شد که صابون به‌تدریج جای آنها را گرفت. اشنان واژه‌ای فارسی و گیاهی شور است که در زمین شور می‌روید و چون جامه بدان شویند، مثل صابون سپید گرداند؛ هرگاه آن را بسوزانند، شخار (قلیا) گردد ( آنندراج، ذیل واژه). به اشنان، چوبک‌شویه، چوبه و چووه می‌گویند ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه). مؤلف برهان قاطع آن را گیاهی دانسته است که بدان رخت شویند و بعد از طعام‌خوردن، دست نیز بدان بشویند (ذیل واژه). 
ابوالقاسم کاشانی به‌طور مفصل طریقۀ ساختن چوبک خوش‌بوی را که به کار مالیدن به بدن در حمام می‌آید، توضیح داده است (ص 336-337). مسلمانان در قرون وسطى پس از ورود به حمام و خیس‌کردن بدن در آب خزینه، بدن خود را با چوبک می‌شستند که در نزدیکی حمام فروخته می‌شد (مظاهری، 259). گل سرشوی از خاکی به رنگ آبی است. این خاک را خمیر می‌کنند و بر موهای سر می‌مالند. مـردم المـوت در گذشته‌ای نه‌چندان دور، از گل سرشوی برای شستن سر استفاده می‌کردند. خاک این گل برای درمان گلودرد و از‌بین‌بردن زگیل نیز استفاده می‌شد (عسگری، 1 / 186). 
در ایران باستان، موبدان برای روشن‌نگه‌داشتن آتش مقدس، از بعضی گیاهان مقاوم و خاص ازجمله اشنان، که در کنار شوره‌زارها در ایران سبز می‌شود، استفاده می‌کردند. خاکستر اشنان خاصیت پاک‌کنندگی داشت و چون از آتشکده‌ها به دست می‌آمد، برای مردم باارزش بود و وقتی این خاکستر را با پیه مخلوط می‌کردند، صابون به دست می‌آمد. در ایران، پس از ورود اسلام، مسلمانان ملزم به شستن همه‌روزۀ سر و تن و پوشیدن جامه‌های تمیز و سفید بودند و همین امر سبب تمیز‌دادن مسلمانان از غیرمسلمانان بود. مردم بلخ، بست (در سیستان) و ارگان فارس شهرت زیادی برای داشتن صابونهای عالی داشتند. همچنین نوشته‌اند که عالم اسلام در ساختن گرمابه مرهون ایران است. ایرانیان اغلب اوقات به گرمابه می‌رفتند و سر و تن خود را با اشنان، صابون، سدر و کافور می‌شستند (نیرنوری، 1 / 770-771). 

نقش صابون در دارو و درمان

 منابع مکتوب طب قدیم نشان می‌دهند که نقش صابون در دارو و درمان سابقه‌ای دیرینه دارد. اخوینی بخاری در سدۀ 4 ق / 10 م، شیاف صابون را در ترکیب با برخی مواد دیگر برای درمان قولنج روده مفید دانسته است (ص 425). در حدود سده‌های 4-5 ق، ابومنصور موفق هروی نوشته است: صابون گرم و خشک است، تن را زخم می‌کند و آماسها را می‌ترکاند و اگر به‌عنوان شیاف به کار برند، اسهال می‌آورد و اثر خال‌کوبی را از بین می‌برد (ص 213). در سده‌های 5-6 ق، شیاف صابون برای باز‌کردن قولنج قوی و زایل‌کردن درد پشت به کار می‌رفت (جرجانی، 2 / 728). در همان زمان، صابون با انجیر کوفته و سرشته، پزاننده و سوراخ‌کننده و زایل‌کنندۀ چرک بوده است (همو، 2 / 814). برای درمان جذام نیز صابون به کار می‌برده‌اند و برای این منظور، حلبه (شنبلیله) را می‌پختند و صابون را در آن حل می‌کردند و به تن خود می‌مالیدند و با آن خود را می‌شستند (همو، 2 / 824، 826). 
علی‌اکبر نفیسی، ناظم‌الاطباء، به موارد گوناگون مداوا با صابون، به نام صابون طبی، و آمیختن آن با مواد دیگر که حاصل آن صابونهایی با مواد و کاربردهای دارویی گوناگون است و حتى به حقنۀ (امالۀ) صابون اشاره کرده است (ص 250، 252، 545، جم‍‌ ). 
در طب مردمی، تهرانیهای قدیم خاصیتهای فراوانی برای صابون قائل بودند، ازجمله: طبیعت صابون گرم و خشک، و مضر برای گرم‌مزاجها و مفید برای سرد‌مزاجها ست؛ در معالجات جوش، کورک، حیض، دمل، عرق‌النسا، درد مفاصل، زخم سر، بستگی شکم و قولنج به کار می‌رود؛ شیاف مقداری صابون صاف تراشیده از جلو، سبب باز‌شدن حیض بسته‌شدۀ زنان، و شیاف از عقب، سبب تخلیۀ رودۀ بزرگ می‌شود؛ مخلوط دو جزء مساوی از حنا و صابون و خمیرکردن آن دو و گذاشتن آن روی موضع، سبب درمان عرق‌النسا و جوشهای ریز و لک‌و‌پیس می‌شود؛ مخلوط دو برابر صابون و یک برابر جیوه رافع درد مفاصل مزمن است؛ اگر صابون و روغن گل را با‌هم مخلوط کنند و بر زخم سر اطفال بگذارند و تکرار کنند، باعث خشک‌شدن زخم سر و بهبود زخمهای آبدار می‌شود؛ کوبیدۀ صابون و فضلۀ کبوتر که با کمی آب نرم شده باشد، سر دمل را باز می‌کند؛ برای درمان انواع خارشها، صابون را در لعاب نشاسته، لعاب برنج یا لعاب کتیرا حل می‌کنند و بر موضع می‌مالند؛ شیاف صابون کرم معده را خارج، و شاش‌بندی را باز می‌کند؛ خوردن صابون کشنده است و زخم امعا و احشا را به همراه دارد (شهری، تاریخ ... ، 3 / 478- 479؛ قس: عقیلی، 561-562). 
اهالی لرستان و ایلام صابون و کشمش را با‌هم می‌کوبند و روی پارچه‌ای می‌مالند و بر روی دمل می‌گذارند (اسدیان، 257). آنها برای درمان بیماریهای پوست با آب صابون تنقیه می‌کنند (همو، 273). در هزاوه، در استان مرکزی، برای رفع یبوست، صابون شیاف می‌کنند (ضیغمی، 177). مردم شهسوار برای درمان انگل و جلوگیری از خارش مقعد کودکان، از شیاف صابون استفاده می‌کردند (خلعتبری، 115). 

خواص صنعتی صابون

 آب صابون خاصیت جلادهندگی دارد و در گذشته از آب گرم و شخار و آب صابون برای زیادکردن رنگ لعل جلاداده استفاده می‌کردند (جوهری، 122)؛ شخار خاکستری است که از سوزاندن ساقه‌های اشنان (نک‍‌ : دنبالۀ مقاله) به دست می‌آید که مواد قلیایی دارد و در صابون‌سازی به کار می‌رود (گل‌گلاب، 274-275). اگر بوی خوش سبب تغییر رنگ مروارید می‌شد، بیرونِ قدحی را گل‌اندود می‌کردند، درون آن مقداری صابون و آهک تازۀ آب‌ندیده و قدری نمک، از هر‌کدام به مقدار مساوی، می‌ریختند، قدری سرکۀ خمر به آن می‌افزودند، مروارید را در آن قدح می‌انداختند، قدری آب در آن می‌ریختند و بر آتش نرمی می‌جوشاندند، و پیوسته کف صابون را می‌گرفتند تا کف تمام می‌شد؛ آنچه در قدح می‌ماند، سرد می‌کردند و با آب می‌شستند. به‌این‌ترتیب مرواریدِ با‌کیفیتی به دست می‌آوردند (جوهری، 177). اگر مروارید زرد می‌شد، 40 شبانه‌روز در شیرۀ انجیر می‌خواباندند، بعد در قدحی می‌گذاشتند و قدری صابون و شخار و بوره، به مقدار مساوی، در آن می‌ریختند و دو ساعت روی آتش می‌گذاشتند، بدون آنکه آتش را باد بزنند؛ رنگ زرد مروارید پس از سرد‌شدن برطرف می‌گردید (همو، 177- 178). ابوالقاسم کاشانی نیز نوشته است که برای جلای یاقوت زرد آن را با زعفران، شخار و صابون می‌جوشانند (ص 42). 
در دورۀ صفویه که صنعت چاپ وجود نداشت و همۀ نوشته‌ها خطی بود، کاغذ را از پنبه می‌ساختند. کاغذ به‌دست‌آمده بسیار خشن و تیره و کلفت بود و خطاطان برای نوشتن خط خوش بر روی این کاغذها و برای اینکه قلم به‌راحتی روی آن حرکت کند، از خاصیت لغزندگی صابون استفاده، و روی کاغذ را با صابون لیز می‌کردند (تاورنیه، 597- 598). نمدمالان نیز برای به‌هم‌فشردن و در‌هم‌فرو‌رفتن الیاف پشم، روی توده‌های پشم کف صابون می‌ریزند و سپس آن را می‌مالند تا پشمها به‌راحتی و با‌سرعت در هم تنیده شود و نمدی یکپارچه به دست آید (همایونی، 164). نمدمالان حرفه‌ای از آب صابون، و نمدمالان غیر‌حرفه‌ای فقط از آب خالص برای مالیدن نمد استفاده می‌کنند. نمدهای آب صابونی راحت‌تر مالیده می‌شوند، ولی بعد از خشک‌شدن سفت‌ترند و بوی بدی می‌دهند (جوادی‌پور، 46). 
در صابون‌پزیها نوعی صابون با مواد اولیۀ نامرغوب به نام صابون سنگ‌کوبی تهیه می‌شود که کیفیت آن از دیگر صابونها پست‌تر و قیمت آن ارزان‌تر است. این صابون فقط در نانواییهای سنگکی، برای پختن نان سنگک (ه‍ م) مصرف می‌شود و آن را به‌صورت قالب، به همان حالت تر به نانواییها عرضه می‌کنند. نانوا آن را روی تختۀ سنگین و قطور سنگ‌کوب می‌کشد و اثر آن مانند اثر گچ تا زمانی که سنگ‌کوب را روی شنها می‌کشند، باقی می‌ماند. این صابون باید برای مصرف همیشه تازه و تر بماند؛ از‌این‌رو، نانواها همیشه مقدار کمی از آن می‌خرند. هر قالب آن حدود یک چارک وزن دارد. نانواها باقی‌ماندۀ صابونها را در محل نمناک یا درون سطلی می‌گذارند و روی آن پارچۀ نم‌دار می‌کشند (روغنی، 156). 
ابریشم‌کشها نیز با حرارت‌دادن ابریشم در محلول صابون، مادۀ چسبندۀ تار را از بین می‌برند و با این عمل، تار ابریشم صاف دیده می‌شود (ژوله، 55). آنها برای شفاف‌شدن تار ابریشم، به مدت 20 دقیقه، تار آن را در محلول آب، صابون و سبوس حرارت می‌دهند (همو، 101). 

صابون در آرایش، آیینها و مراسم

 تهرانیهای قدیم برای بزک از صابونی به نام صابون بادامی، برای سرشویی از صابون‌برگردان، و برای شستن صورت از صابون قمی استفاده می‌کردند (شهری، طهران، 3 / 346). صابون بادامی صابونی لطیف و بدون تیزاب بود که پس از رنگ، حنا، وسمه و روناس، برای شفافیت و برق‌انداختن ابرو، روی آن می‌مالیدند (همانجا، حاشیۀ 48). 
از جملۀ مراسمی که صابون در آن کاربرد داشت، نمایش مولودی‌خوانی تهرانیها بود. در این نمایش، یکی از زنان مولودی‌خوان را عروس می‌کردند و صاحب مجلس یک سینی محتوی صابون، قوطی سرخاب، تکه‌ای هیزم سوخته و کیسۀ حمام جلو او می‌گذاشت (کتیرایی، 318- 319). در شاهرود، یکی از اقلام دستمزد قابله صابونی بود که او هنگام غسل مولودی نوزاد استفاده می‌کرد (شریعت‌زاده، 252). در سروستان و میناب، صابون جزو لوازم آرایش زنان بوده است (سعیدی، 233؛ همایونی، 454). در اراک، صابون رنده‌کرده جزو وسایل سیسمونی نوزاد بود که با آن تن نوزاد را می‌شستند (محتاط، 2 / 285). 
در برخی مناطق مانند طالب‌آباد شهرری و خراسان، صابون از ملزومات سفرۀ عقد بود (صفی‌نژاد، 419؛ شکورزاده، عقاید ... ، 174). در ایزدخواست پس از دریافت قبولی خواستگاری، از طرف خانوادۀ پسر با اطلاع قبلی، یک کیسه حنا، 3 عدد صابون، یک روسری و مقداری شیرینی و بادام برای نشانه و به‌اصطلاح «سنگی روی بافه گذاشتن»، به خانۀ دختر می‌فرستادند (رنجبر، 317). در قزوین، در فاصلۀ شیرینی‌خوران تا روز عروسی، در روزهای عید از سوی داماد هدیه‌هایی چون صابون، حنا، پارچه و بعضی تنقلات برای عروس فرستاده می‌شد (ورجاوند، 2 / 912). در سیرجان، شماری صابون، مقداری کتیرا، حنا و سفیداب به‌عنوان اسباب حمام، در خوانچۀ خرید عروس گذاشته می‌شد (مؤیدمحسنی، 74). در استان مرکزی، در سفرۀ حضرت قائم (ع) که درست مثل سفرۀ عقد است، صابون را در کنار اقلامی مثل شمع، کله‌قند، حنا، پارچه، آینه و شمعدان می‌گذارند (حجازی، 161). 
صابون همچنین از ابزارهای کار مرده‌شوی است. او مرده را با سدر، کافور و صابون می‌شوید و کفن می‌کند (هاشم‌نیا، 247). 

صابون در زبانزدها، مثلها و باورها

 مَثَلِ «صابونش به جامۀ همه خورده است»، تقریباً در همۀ خرده‌ فرهنگها متداول است و به‌کنایه دربارۀ کسی به کار می‌رود که همه‌کس را فریفته و به همه زیان رسانده است (جمشیدی‌پور، 161). ریشۀ این داستان چنین است که رخت‌شویی لباس هرکس را برای شستن می‌گرفت، به بهانه‌های گوناگون مثل دزد برد یا گم شد و جز اینها پس نمی‌داد و از‌این‌نظر هیچ‌کس دومرتبه به او لباس نمی‌داد و او همیشه در جست‌وجوی مشتری تازه‌ای بود. روزی نزد مسافری رفت که یک بار لباس او را برای شستن گرفته و پس نداده بود، اما چهرۀ او را فراموش کرده بود و او را نمی‌شناخت؛ به او گفت: آقا لباستان را بدهید صابون بزنم. مسافر که او را شناخته بود، گفت: صابون شما یک مرتبه به رخت من خورده است و کافی است (خضرایی، 729). 
لارستانیها می‌گویند: صابونی به پیراهنت زنم که لذت ببری (ذوالفقاری، 1 / 1279). به‌سبب لغزندگی صابون، مردم برای اینکه به‌کنایه نشان دهند که کسی را از صحنه بیرون کرده‌اند، می‌گویند صابون به کف پایش مالیده‌اند؛ در حمامها، غالباً وقتی این اتفاق می‌افتاد، موجب سرنگونی شخص می‌شد (مستوفی، 3 / 197، نیز حاشیۀ 1). یزدیها وقتی مثل «صابونش برِ حمومه» را به کار می‌برند، به‌کنایه می‌خواهند دوام و مرغوبیت چیزی را بیان کنند (رمضان‌خانی، 244). مثل «صابون به شکم خود زدن» را به‌کنایه برای امید برخورداری از چیزی، به‌ویژه خوراکی، به کار می‌برند. گیلانیها می‌گویند: صابون را از جایی بخر که مشتری ندارد، حنا را از جایی بخر که مشتری دارد (ذوالفقاری، همانجا). خراسانیها می‌گویند: صابون چرک را می‌برد و چرک صابون را (شکورزاده، ده‌هزار ... ، 686). رامسریها می‌گویند: صابون دارد، کف ندارد، چراغ دارد، نفت ندارد. همچنین برای آدم شکمو و پرخور می‌گویند: صابون و حنا را کنار بگذار، بقیۀ چیزها را می‌خورد. ساوه‌ایها می‌گویند: صابون پارچۀ سیاه را سفید نمی‌کند، نصیحت بر شتر اثری نمی‌کند (ذوالفقاری، همانجا). 
نمونه‌هایی از باورهای مردم دربارۀ صابون نیز اینها ست: مردم گیل و دیلم باور دارند که اگر کسی شب صابون بخرد، بد است (پاینده، 332). اگر بقال شب صابون بفروشد، بازارش کساد می‌شود؛ وقتی رخت و لباس را با صابون شستند و آب صابون را روی زمین ریختند، نباید از روی آن گذشت که جادو ست و شخص را طلسم می‌کند و کارش راست نمی‌آید؛ اگر فردی در خواب ببیند که جامۀ کسی را با صابون می‌شوید، دلیل بر آن است که کسی را از کار بد بازگرداند؛ اگر در خواب ببیند که صابون خورد، دلیل آن است که چیزی حرام خورد؛ اگر صابون بسیار داشت و جامه از آن بشست، دلیل که از مراد بازماند؛ و خریدن صابون در خواب، بهتر از فروختن آن است (نک‍‌ : ذوالفقاری و شیری، 797). 

صابون‌پزی

 شاردن به فرایند صابون‌پزی در زمان شاه عباس دوم صفوی در قالب صابون‌سازی کارگاهی سنتی اشاره کرده، و نوشته است: در این دوران، صابون را با چربی گوسفند و خاکستر رستنیهای قوی می‌ساختند؛ نرم بود و خوب سفید نمی‌کرد، ولی بسیار ارزان بود (4 / 353). هولتسر نیز نوشته است که در ایران عصر قاجار، صابون را از پیه به‌علاوۀ خاکستر ریشه‌ای بیابانی حاوی قلیا می‌ساختند؛ او می‌افزاید که دو گونه صابون وجود داشته است: سیاه و سفید، و صابونهای بهتر را از اروپا وارد می‌کردند (1 / 37). 
عقیلی دربارۀ مراحل صابون‌سازی نوشته است: برای ساختن آن یک جزء قلیا و نیم جزء آهک آب‌ندیده را با‌هم بسایند و نرم کنند و در ظرفی بریزند و به اندازۀ 5 برابر وزن آنها آب اضافه کنند. در یک طرف این ظرف راه‌آبی بگذارند و آن را ببندند. محتویات ظرف را به‌خوبی به هم زنند و بگذارند تا ته‌نشین شود. ظرف دیگری در کنار ظرف اول و اندکی پایین‌تر بگذارند و راه‌آب را باز کنند تا آب صاف‌شده در آن خالی شود؛ این ظرف محتوی آب را کنار بگذارند. راه‌آب ظرف اول را بندند و باز هم به هم زنند و بگذارند تا ته‌نشین شود. ظرف خالی دیگری در کنار ظرف بـزرگ بگذارند و راه‌آب را باز کنند تا مایع صاف‌شده در آن تخلیه شود. همین کارها را برای بار سوم تکرار کنند. به اندازۀ 10 برابر وزن مایع ظرف اول، روغن زیتون را در ظرفی بزرگ بر روی آتش بگذارند و از مایع ظرف آخر تا مایع ظرف اول را به‌تدریج به خورد روغن زیتون بدهند تا قوام آید و مثل خمیر شود. آن را از روی آتش بردارند و روی حصیری پهن کنند و مثل قرصهایی ببرند و بگذارند تا خشک شود. همو می‌افزاید به‌جای روغن زیتون می‌توان از روغن بیدانجیر، بنفشه، کنجد، دنبه یا پیه بز استفاده کرد که بهترین آنها همان روغن زیتون و بدترین آنها پیه بز است (ص 561-562). 
امروزه از نفت خام صابونی استخراج می‌کنند که همۀ خصوصیات صابون را از حیث پاک‌کردن دارد، ولی درواقع صابون نیست. از این نوع صابون ابتدا در صنایع بافندگی استفاده می‌شد، اما اکنون در رخت‌شویی، دست‌شویی و کارهای مشابه نیز کاربرد دارد (فاتح، 100). 
در گذشته، تقریباً هر شهر و قصبه‌ای برای مصرف داخلی خود کارگاهی با عنوان صابون‌پز‌خانه داشته، و صابون‌پزی یکی از پیشه‌های سنتی همان شهر به شمار می‌آمده است؛ برای نمونه، مقدسی از قصبه‌ای در فارس به نام ارگان نام می‌برد و می‌افزاید که در این قصبه صابون نیز می‌پخته‌اند (2 / 634). گاهی نیز خاندانهای مشهوری با نام خانوادگی صابونی در این شهرها سکونت داشته‌اند؛ برای نمونه، خاندانی از صابون‌پزهای سمنانی با نام خانوادگی صابونی از خاندانهای معروف شهر سمنان بودند (شکوهی، 151-152). 
آن‌طور‌که از متون برمی‌آید، ظاهراً صابون‌پزهای هر شهر، محلۀ جداگانه‌ای برای سکونت داشته‌اند که غالباً به نام همینها نامیده می‌شده است و کارگاههای سنتی آنها نیز بیشتر در کنار محلۀ گازران یا در جوار رودخانه‌ها بوده است؛ مثلاً در همدان، محلۀ جولان و سرپله، نزدیک به محلۀ گازران و رودخانۀ الوسجرد، محل استقرار کارگاههای پرشمار صابون‌پزان بود. این صابون‌پزان همچنین کوچه‌ای به نام کوچۀ صابونیها در محلۀ کولانچ داشتند (رضایی، 167). 
صابون‌پزی در سمنان نیز رواج و رونقی داشت. صابون‌پزهای سمنان از چربی گاو و گوسفند، به‌ویژه پیه گوسفندان، در تهیۀ صابون استفاده می‌کردند. پیه گوسفند سفیدرنگ بود و در مجاورت هوا زود سفت می‌شد و فساد آن هم کمتر بود و زود بو نمی‌گرفت. آنها این پیه را جمع، و آنها را در پاتیلهای بزرگ ذوب می‌کردند و پس از قوام‌آمدن این چربیها و فرونشستن کف آنها، مقداری آهک و اغشار یا خشای به‌دست‌آمده از اشنان را اضافه می‌کردند. مایع صابون به غلظتی می‌رسید که می‌شد آن را در دیسهای مخصوصی خالی کرد و بُرِش داد و قالبهای ساده و پیچی به دست آورد (شکوهی، 152). صابون‌پزهای یزد بیشتر در محلۀ گازرگاه و پشت امیرچخماق مغازه داشتند (رمضان‌خانی، 243-244). 
در تهران قدیم، به صابون‌پزان شمّاع نیز می‌گفتند، زیرا آنان کار شمع‌سازی را هم انجام می‌دادند (شهری، تاریخ، 3 / 476). 
معمولاً صابون خوب و ارزان را از قلیا می‌ساختند و نوع بهتر آن در دو قسم تهیه می‌شد. شهر مراغه نیز به ساختن صابونهای خوب مشهور بود (مروارید، 227). 
صابون‌سازی اردبیل نیز رونق بسیار داشت و اردبیل به مناسبت وفور چربی حیوانی، از مراکز مهم تولید صابون به شمار می‌رفت. در این شهر صابون را به درجات و اشکال مختلف می‌ساختند که عموماً بـرای رخت‌شویی و تن‌شویی استفاده می‌شد. پست‌ترین و ارزان‌ترین صابونی که می‌ساختند، لیغا نام داشت و صابون دست‌شویی را از روسیه می‌آوردند. بعدها در رقابت با صابونهای غیرمحلی وارداتی یک نوع صابون اعلای رنگین به شکل نیمکره می‌ساختند و موادی نیز برای نرم و سفید نگه‌داشتن پوست دست و صورت به آن می‌افزودند. صابون‌پزهای اردبیل نیز در آستانۀ محرم و نوروز به شمع‌سازی می‌پرداختند (صفری، 3 / 451). 
صابون‌سازهای سبزوار با روغنهایی که کارخانه‌ها و دستگاههای ابتدایی روغن‌گیری در سبزوار از تخم هندوانه، خربزه و آفتاب‌گردان، پنبه‌دانه، کنجد، کرچک و بادام می‌گرفتند، صابون می‌ساختند (بیهقی، 246). در اقتصاد بروجرد، صابون‌سازی جایگاه ویژه‌ای داشت (کرزبر، 3). تا حدود سال 1340 ش، یکی از اقلام صادراتی آشتیان صابون بود (نجفی، 42) و تنها صنعتی که در این شهر از تهدید کسادی در امان مانده، و شهرت سابق آن همچنان برقرار است، صنعت صابون‌پزی است که دو کارخانۀ آن هنوز فعال است (همو، 39). 

مآخذ

آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة ‌المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اوضاع اقتصادی ایران در آغاز قرن بیستم، ترجمۀ معصومه جمشیدی و محمدتقی حروفچین، تهران، 1376 ش؛ برهان قاطع؛ بیهقی، محمود، سبزوار، شهر دیرینه‌های پایدار، مشهد، 1370 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1363 ش؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، به کوشش حسن تاج‌بخش، تهران، 1385 ش؛ جمشیدی‌پور، یوسف، فرهنگ ضرب‌المثلهای شیرین فارسی، تهران، 1369 ش؛ جوادی‌پور، محمود، نمدهای ایران، تهران، 1386 ش؛ جوهری نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1383 ش؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، تهران، 1383 ش؛ خضرایی، امین، فرهنگ‌نامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1348 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ همو و علی‌اکبر شیری، باورهای عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1394 ش؛ رایس، کلارا کولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، تهران، 1383 ش؛ رستم‌الحکما، محمدهاشم، رستم ‌التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348 ش؛ رضایی همدانی، عمادالدین، سیمای همدان، تهران، 1381 ش؛ رمضان‌خانی، صدیقه، فرهنگ مشاغل استان یزد، یزد، 1393 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، اهواز، 1373 ش؛ روغنی، داود، نان سنگک، مطالعۀ مردم‌نگاری، به کوشش جواد صفی‌نژاد، تهران، 1385 ش؛ ژوله، تورج، پژوهشی در فرش ایران، تهران، 1390 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، ده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شکوهی، فرهنگ، حرف و مشاغل قدیم مردم سمنان و کشور، سمنان، 1391 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1370-1383 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1362 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1345 ش؛ ضیغمی، محمدجواد، هزاوه، زادگاه امیرکبیر، تهران، 1368 ش؛ عسگری، نصرالله، فرهنگ مردم الموت، تهـران، 1391 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن ‌الادویة، تهران، 1371 ش؛ فاتح، مصطفى، پنجاه سال نفت ایران، تهران، 1358 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، 1388 ش؛ گل‌گلاب، حسین، گیاه‌شناسی، تهران، 1326 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ مروارید، یونس، مراغه، تهران، 1372 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1377 ش؛ مظاهری، علی، زندگی مسلمانان در قرون وسطى، ترجمۀ مرتضى راوندی، تهران، 1348 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، 1361 ش؛ ملک‌الاطباء رشتی، محمدکاظم، حفظ الصحۀ ناصری، به کوشش رسول چوپانی، تهران، 1390 ش؛ ملگونف، گ.، سفرنامه به سواحل جنوبی دریای خزر (1858 و 1860 م)، ترجمۀ مسعود گلزاری، تهران، 1364 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1368 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، پزشکی‌نامه، تهران، 1317 ش؛ نیرنوری، حمید، سهم ارزشمند ایران در فرهنگ جهان، تهران، 1375 ش؛ ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، 1377 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ هولتسر، ارنست، ایران در یک‌صد‌و‌سیزده سال پیش، بخش نخست: اصفهان، ترجمۀ محمد عاصمی، تهران، 1355 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.