زمان تقریبی مطالعه: 20 دقیقه

شیر

شیر،  جانوری درنده، با جایگاهی خاص در باورها، ادبیات، هنر و فرهنگ عامۀ مردم ایران. 
تصویر این جانور از کهن‌ترین روزگاران بر دیوارۀ غارها، در کتیبه‌ها، مهرها، سفالینه‌ها و جز آن ثبت شده، و در داستانها، امثال‌و‌حکم و ادبیات شفاهی و کتبی، همواره به‌عنوان حیوانی نیرومند و سلطان جانوران تجلی کرده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). در گذشته، برخی از مناطق ایران چون مازندران (شاردن، 4 / 118)، سرزمینهای خلیج فارس (پولاک، I / 187)، خوزستان، مرغزارهای فارس، کامفیروز و بیشۀ دشت ارژن (حمدالله، 3 / 135-136؛ ابن‌بلخی، 149، 217؛ فیروز، 359-360) زیستگاه شیر بوده، و شکار بی‌رویه و طعمۀ مسمـوم سبب انقراض نسل آن شده است (همو، 362؛ نیز نک‍ : ظل‌السلطان، 141، 149). 
مشاهدۀ شیر ایرانی آخرین‌بار در اواسط سدۀ 14 ش / 20 م گزارش شده است (نک‍ : تناولی، 43؛ اعتماد، 2 / 193؛ فیروز، 361؛ قس: بلک، 196- 198). به‌هر‌روی، حضور شیر در اساطیر و افسانه‌های کهن پارسی (ابن‌بلخی، 36، 90-91، 158)، حاکی از آن است که ایرانیان از دیرباز، این حیوان را می‌شناختند و با خلق و خوی آن آشنا بودند (نک‍ : شهمردان، 47-51؛ جمالی، 19-21) و حتى همچون حیوانی اهلی، بدان مهر می‌ورزیدند (تناولی، 306). فراوانی نام و لقب و صفاتی که برای شیر وضع شده، و به کار رفته است (برای نمونه، نک‍ : آنندراج؛ لغت‌نامه ... ؛ نوری، 3 / 126)، نشانۀ دیگری از جایگاه قابل توجه این جانور در ذهن مردم است.
به‌جز ویژگیهای واقعی شیر، ترکیبهای وصفی یا استعاری فراوانی که در زبان فارسی با واژۀ شیر ساخته شده است، به‌خوبی نمایانگر درک و تلقی مردم از این جانور، و نقش نمادین و مفهومی آن است؛ برای نمونه، به این ترکیبها اشاره می‌شود: شیر‌آشوب، شیر‌افکن، شیرگیر و شیرآواز، به معنی انسان شجاع و متهور (برهان ... ؛ لغت‌نامه)؛ شیراندام، به معنی کسی‌که سینۀ فراخ، کمر باریک و بـازوی ستبـر دارد (غیاث ... ، 529)؛ زَهرۀ شیـر داشتن (علیزاده، 2 / 165)؛ شیر‌شدن و شیر‌کردن (امینی، 387- 388؛ جمال‌زاده، 263)، که کنایه از برانگیخته‌شدن و برانگیختن کسی برای مخالفت با فردی، یا جرئت و جسارت‌داشتن در کاری است (برای نمونه‌های بیشتر، نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
شیر همیشه نماد شجاعت، دلیری، پیروزی، دلاوری، غرور، اعتمادبه‌‌نفس، عظمت، سلطنت، بی‌رحمی، درندگی، خون‌ریزی و جز اینها بوده است (جابز، 1 / 75؛ کوپر، 234)؛ مثلاً بر سردر آرامگاه پادشاهان هخامنشی نقش حجاری‌شدۀ شیر دیده می‌شود (قائم‌مقامی، 115). در اشیاء (نک‍ : سامی، 125)، سکه‌ها (شهبازی، 82) و سنگ‌نگاره‌های ایرانی، به‌ویژه در تخت‌جمشید (نک‍ : همو، 57، 81، 94)، به تصویر نبرد شیر با گاو بسیار برمی‌خوریم که جهانگردان (نک‍ : دیولافوا، 402)، پژوهشگران و باستان‌شناسان (والزر، 23؛ قائم‌مقامی، 110؛ سامی، همانجا) نیز آنها را گزارش کرده‌اند. 
در علم نجوم کهن، اسد (شیر) نام پنجمین برج از منطقة‌البروج (بیرونی، 90)، و برابر با مردادماه و مرتبط با خورشید و به‌اصطلاح، خانۀ آفتاب است (مصفا، 220). ارتباط نزدیکِ نجومی میان شیر و خورشید، در طول تاریخ، در ایران‌زمین سبب هم‌نشینی آن دو در بسیاری از آثار هنری و یا نمادهای حکومتی و ملی شده است. نقش خورشید، به‌عنوان برترین جرم آسمانی، و شیر به‌مثابۀ نیرومند‌ترین جانور (کسروی، 544-545) از دیرباز بر روی درفشها خودنمایی می‌کرده است. در باور مردم نیز لقب شیر خدا برای امیر مؤمنان، پذیرفته شده است (نک‍ : لهسایی‌زاده، 122-123؛ شکورزاده، عقاید ... ، 167). جیمز موریه در اوایل سدۀ 13 ش / 19 م آورده است: یک ایرانی با لحنی جدی به من گفت: «شیر در کشور ما هرگز به شیعه آزار نمی‌رساند ... اگر به شیری برخوردید، تنها بگویید یا علی، آن‌وقت است که این جانور با ارج‌گذاری بسیار در کنار شما راه می‌رود ... » (نک‍ : 1 / 104؛ قس: ماسه، 1 / 188، حاشیۀ 2). در میان مردم نیز این باور جا افتاده بود که شیر گوشت تن مؤمن را نمی‌خورد (هدایت، 117). 
شیر در باور عامه به‌سبب شجاعت، جثۀ بزرگ، هیبت و چالاکی‌اش در هنگام شکار، به «سلطان جنگل» یا «سلطان حیوانات» معروف است (نک‍ : قزوینی، 409؛ اسفراینی، 1 / 292؛ مرزبان، 217؛ کلیله ... ، 61). برپایۀ کاوشهای باستان‌شناختی، اشیائی که به‌صورت روزمره مورد استفادۀ طبقات مختلف مردم ایران قرار می‌گرفته است، مانند لباس، زیورآلات، سنگهای تراش‌خورده، مُهر، سکه، عطردان و بخوردان، دست‌بند، کمربند، آیینه، شمشیر، خنجر، سپر، ترکش، قلابهای کمربند، برگستوان، فرش، ظروف، جامهای زرین و سیمین و سفالین، دستۀ ‌چاقو و جز اینها، یا مزین به نقش شیر بوده‌اند و یا به شکل شیر ساخته می‌شده‌اند (پرایس، 35، 66؛ گیرشمن، هنر ایران <در دوران ماد ... >، 26، 96، 113؛ آلمانی، II / 76؛ قائم‌مقامی، 92؛ ملک‌زاده، 22؛ نیز نک‍ : گیرشمن، ایران ... ، 168- 169). گاه بر روی اشیاء بسیار قیمتی و باشکوه، مانند میز و جز اینها، تصویر شکار شیر خاتم‌کاری می‌شد (برای نمونه، نک‍ : ارسل، 248). بر دو پایۀ تخت شاهان که معمولاً از طلا و سنگهای قیمتی ساخته می‌شد، نیز تندیس دو شیر بوده است (نک‍ : اسدی، 72؛ فخرالدین، 262؛ آلمانی، III / 220). 
از نقش شیر برای محافظت از گزند دیوان و موجودات اهریمنی در حمامها، همچون طلسم استفاده می‌شد (بلک، 198؛ بحر ... ، 404)، که در متون کهن فارسی از آن به «شیر گرمابه» تعبیر می‌شود (برای نمونه، نک‍ : کلیله، 5). انداختن نقش شیر بر روی پارچه، گاه برای دوختن لباس (نک‍ : آملی، 209؛ گیرشمن، هنر ایران <در دوران پارتی ... >، 235، نیز تصویر 287)، و گاه برای مقاصد هنری و تزیینات نیز معمول بوده است که به آن شیر پرده می‌گفتند (نک‍ : ابن‌یمین، 137، 484). بافتن قالیچه‌هایی با نقش شیر نیز در گذشته، در بیشتر مناطق تحت نفوذ ایران، از قفقاز تا خُتن و از کردستان تا کرمان مرسوم بوده است (تناولی، 108). افزون‌بر فرش، از موزاییکهای شیرنشان نیز برای پوشاندن کف تالارها استفاده می‌شد (گیرشمن، همان، 306). گبۀ منقش به شیر نیز از دیرباز جزو محبوب‌ترین صنایع دستی ایران بوده است. این گبه‌ها را که منقش به تصویر شیر به اشکال و رنگهای مختلف بوده است، بیشتر، اقوام جنوب غربی ایران می‌بافتند. طرحهای این گبه‌ها بیشتر حالت انتزاعی و ذهنی دارند، زیرا خالقان آنها غالباً زنان‌اند که هیچ‌گاه این حیوان را ندیده‌اند و درنتیجه شیرهایی به رنگ قرمز، سبز و سیاه با اشکالی غیرمعمول می‌بافند که در برخی از موارد سری انسانی دارند که شاید از یادبود و خاطره‌ای حکایت می‌کند ( ایرانیکا، npn.). 
نقش شیر بر روی گبه‌ها و قالیها یادآور شیرهای سنگی است که در همان مناطق بر سر قبرها کار گذاشته می‌شدند و بیانگر تفکری واحد‌ند (نک‍ : تناولی، 306). شیرهای سنگی یا «بردشیر»ها، درواقع نوعی سنگ قبرهای حجاری‌شده به شکل شیر‌ند که بر گورهای عشایر غرب، جنوب غربی و بخشهایی از جنوب ایران، در امتداد رشته‌کوه زاگرس، فارس قهرود، گلپایگان، خوانسار، گورستان تخت‌پولاد اصفهان، دشت ارژن، قمشه و جز اینها نصب می‌شده‌اند (نک‍ : ماسه، 1 / 190-191، نیز 191، حاشیۀ 1). شیرها و اسلحه‌هایی که روی سنگ قبر حجاری می‌شود، نشان‌دهندۀ شجاعت مردگان است؛ تا این اواخر، در ایل بختیاری، این قبیل تمثالها متعلق به کسانی بود که دلاوریهایی از خود نشان داده بودند. پیش از اجازۀ رئیس قبیله کسی حق نداشت مجسمۀ شیر بر روی گور جای دهد (همو، 1 / 190).
در همدان یک شیرسنگی مربوط به دوران اشکانیان وجود دارد که دختران به نیت گشودن بخت خود بر آن سوار می‌شوند و نذر می‌کنند که اگر تا سال دیگر به خانۀ بخت بروند، مقداری روغن یا پیه بخرند و به سر و یال شیر بمالند؛ آنها اولین مردی را که از آنجا عبور کند، صدا می‌زنند و از او می‌خواهند که از پشت شیر پایینشان بیاورد؛ آن مرد که به موضوع آشنا ست، بدون هیچ‌گونه مخالفتی این کار را انجام می‌دهد. دختر با خوش‌حالی و شوق و ذوق تمام به خانه می‌رود و اطمینان دارد که تا سال دیگر شوهر خوبی نصیبش خواهد شد (شکورزاده، عقاید، 73-74؛ قس: ماسه، 1 / 192). 
در افسانه‌ها، متلها و قصه‌های مردمی نیز شیر با همان صفت درندگی خود حضوری چشمگیر دارد؛ جز اینکه به‌لحاظ ریخت‌شناسی، در برخی از این افسانه‌ها شاهد آمیزش شیر با انسان، و تولد موجودی با صفات انسانی و نیروی خارق‌العادۀ حیوانی و یا پرورش نوزاد رهاشدۀ انسان توسط شیر هستیم (برای نمونه، نک‍ : وکیلیان، 29 بب‍ ؛ فقیری، قصه‌ها ... ، 101 بب‍ ؛ کیانی، 415-421). در بسیاری از داستانها نیز شخصیتهای مکملی چون گاو، خر، روباه و جز آنها حضور دارند که نمایانگر بهرۀ اندک شیر از هوش و ذکاوت است، به‌گونه‌ای‌که به‌رغم قدرت، درندگی و حشمت، غالباً بازیچۀ حیوانات دیگر می‌شود (برای نمونه، نک‍ : صبحی، 161 بب‍ ؛ بهرنگی، 146 بب‍ ؛ عزیزی، 92-93؛ عسکری‌عالم، 1 / 273- 278). هم‌نشینی گاو با شیر در داستانهای ایرانی که پیشینه‌ای اساطیری نیز دارد، پربسامدتر است. باب «شیر و گاو» در کلیله و دمنه (ص 59 بب‍‌ ) و یا داستانی در مثنوی (مولوی، دفتر 1 / 115-116) از نمونه‌های مشهور دراین‌باره است. 
ویژگیهای شیر در چیستانهای محلی نیز انعکاس یافته است؛ مثلاً در گویش مردم میناب این چیستان (ه‍ م) دربارۀ تفنگ رایج است: آچن که خودی دستۀ بیلن و صدای نعرۀ شیرن؟ (آن چیست که مانند دستۀ بیل است، ولی صدایش مانند نعرۀ شیر است؟) (سعیدی، 117). در لرستان نیز این چیستان دربارۀ ملخ مشهور است: چی دیم دری دشت، سینۀ شیر و یره پا و تنیا می‌گشت (چیزی دیدم در این دشت، سینۀ شیر و پای اره‌‌ای داشت و تنها می‌گشت) (عسکری‌عالم، 6 / 266-267). 
در ترانه‌های محلی مناطق مختلف ایران نیز شیر مضمون‌ساز است، چنان‌که تعابیری این‌چنین وجود دارد: سر کوه بلند سرمنزل شیر / خبر آمد که یارم خورده شمشیر / / تفنگ را پر کنم با دانۀ هیل / شبان شبان شُنُم (= می‌روم) سر منزل شیر (خلعتبری، 71؛ برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : هدایت، 182؛ نظری، 502). 
همچنین، در برخی از لالاییها اشاره‌هایی این‌گونه به شیر رفته است: بوات رفته سفر شیراز لالایی / به جنگ شیر رفته باز لالایی (خزاعی، 214؛ دریانورد، 239). در مویه‌هایی نیز که هنگام فوت مرد یا جوانی خوانده می‌شد، فرد متوفا یا مقتول به شیر تشبیه می‌گردید (نک‍ : عسکری‌عالم، 5 / 154، 222، 223، 226). در سروستان، شب چهارشنبه‌سوری، هنگام پریدن از روی آتش این عبارات شعرگونه را می‌خوانند: «هاجنگ شیر، هاجنگ شیر، با‌لا بی‌شین، پاین بی‌‌شین، خود شیر اومد رسید» (همایونی، فرهنگ ... ، 393). 
در گذشته‌های دور، پیکر شیری را از پشم می‌‌ساختند و به هنگام عید و جشن و سرور برای پول‌درآوردن به نمایش می‌گذاشتند. دراین‌باره، این شعر مولوی مشهور است: «شیر پشمین از برای گَد کنند» (دفتر 1 / 16؛ نیکلسن، 1 / 68- 69). این رسم بعدها به آیین تعزیه و شبیه‌خوانی واقعۀ عاشورا نیز راه یافت؛ بدین‌صورت که پیکرۀ شیری از پشم و پارچه ساخته می‌شد و یک نفر نقش شیری را بر عهده می‌گرفت که به روایتی مردمی، در کربلا مسئول حفاظت از جنازه‌های شهدا بوده است (نک‍ : شهری، 2 / 395؛ نیز نک‍ : همایونی، تعزیه ... ، 379-380). 
نوعی بازی نیز در شیراز رواج داشته است به نام «آزگنه شیر» که در آن، یک نفر دست به دیوار می‌نهاد و خم می‌شد و دیگر بازیکنان خود را به نام یکی از اندامهای شیر می‌نامیدند و با آوردن نام آن اندام، از روی دوش فرد خم‌شده می‌پریدند تا اینکه یکی از افراد بازی، زبانش می‌گرفت یا خود را به نام عضوی که پیش‌تر گفته شده بود، معرفی می‌کرد و نوبت کولی‌دادن به او می‌رسید (فقیری، ترانه‌ها‌ ... ، 3). این بازی در همان ناحیه، اَشکال دیگری ــ بـا قواعدی مشابه و با اندکی تفاوت ــ داشته است که با نام «شیرگنده» یا «اولی اول بهاره» شناخته می‌شوند (نک‍ : همان، 8، 14). بازی دیگری که تقریباً در همه‌جای ایران رایج بود، «شیر یا خط» است. این بازی براساس علامت «شیر و خورشید» بر روی سکه‌ها و قانون احتمالات و به تعبیر مردمی، شانس، شکل می‌گرفت. شیر یا خط درواقع صورتی نوین از بازی کهن‌تر خشک‌‌و‌تر است که در گذشته‌های دور با قطعه‌ای سفال یا سنگی مسطح و مدور و نازک به نام لیس صورت می‌گرفت؛ به‌این‌صورت که یک سمت لیس را با آب دهان خیس، و به هوا پرتاب می‌کردند (موسوی، 30-31). 
شیر در فرهنگ گفت‌وشنود ایرانیان نمود ویژه‌ای دارد؛ مثلاً در بیان توانمندی انسانها این‌گونه از ویژگیهای شیر وام گرفته می‌شود: شیر را از شیرخانه بیرون می‌کشد، گاو را از رودخانه (ذوالفقاری، 1 / 1274؛ برای نمونۀ دیگر با تعبیرهای مختلف، نک‍ : عسکری‌عالم، 4 / 139)؛ نیز در بیان صفت بی‌باکی انسان گفته می‌شود: شجاع همچو شیر (معطوفی، 3 / 1878)؛ که شیری نترسد ز یک دشت گور (فردوسی، 3 / 389)؛ شیر شو دلاور، سخن بگو برابر (ذوالفقاری، همانجا). 
شکست‌ناپذیری شیر هم دست‌مایۀ چنین اشعاری شده است، که به مرور زمان به‌صورت ضرب‌المثل درآمده‌اند: در کف شیر نر خون‌خواره‌ای / جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟ (مولوی، دفتر 6 / 808)؛ گوزن جوان گرچه باشد دلیر / نیارد زدن پنجه با شیر پیر (دهگان، 676). در بیان شکوه و ابهت ذاتی فردی که تغییری نیز در آن راه ندارد، از ویژگی شیر چنین استفاده می‌شود: شیر بیشه نر و ماده ندارد (هدایت، 407؛ خدیش، 222؛ عسکری‌عالم، 3 / 252). 
شیر در ادبیات شفاهی، مَثل اعلای مناعت ‌طبع است؛ مثلاً، شیر تا گرسنه نشود، شکار نکند (ذوالفقاری، 1 / 1273؛ امینی، 387؛ عسکری‌عالم، همانجا)؛ شیر اگرچه بدبخت و افتاده باشد، هیچ‌وقت مهمان روباه نمی‌شود (ذوالفقاری، همانجا)؛ شیر، نیم‌خوردۀ سگ را نمی‌خورد (همو، 1 / 1276؛ دهگان، همانجا)؛ شیر شو، کشتۀ دست خود بخور (ذوالفقاری، 1 / 1274)؛ شیر آدمی‌دَر، بهتر که پادشاه ستمگر (امینی، 387)؛ شیرت بدرّه، به از آنکه روباهت بنوازه (ذوالفقاری، 1 / 1273، برای نمونه‌های مشابه دیگر، نک‍ : 1 / 1272-1277)؛ شیر مرده به که سگ زنده (شکورزاده، دوازده، 683؛ دهگان، همانجا)؛ شیر می‌زاید و یک بچه به دنیا می‌آورد، سگ می‌زاید و 5-6 تا توله به دنیا می‌آورد (ذوالفقاری، 1 / 1275)؛ روباه با شیر ناید به راه (دهگان، همانجا). 
معمولاً دربارۀ افراد گزافه‌گوی، دغل‌باز و شیاد تعابیری همچون شیر قالی و مانند آن به کار می‌رود؛ مثلاً، شیر قالین دگر و شیر نیستان دگر است (نک‍ : ذوالفقاری، همانجا)؛ شیر برفین را نباشد قوت شیر عرین (دهخدا، 2 / 1043)؛ شیر برفین را چه قدرت، نقش رستم را چه زور (نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 1273)؛ شیرِ عَلَم کی بود همسر شیر ژیان؟ (خاقانی، 366)؛ شیر شادروان کجا ماند به شیر مرغزار؟ (دهخدا، 2 / 1045)؛ شیر بالش نشد چو شیر عرین (انوری، 1 / 386). هرگاه شخصی ناتوان، از غیبت افراد لایق و نیرومند لافِ زورمندی و کاردانی بزند، دربارۀ او از این ضرب‌المثلها استفاده می‌کنند: روباه تا سگه ندیده، شیره (مرادی، 90)؛ شیر رفت زندان، شغال آمد به میدان (ذوالفقاری، 1 / 1274)؛ وقتی شیر به بیشه نیست، روباه پابازی می‌کند (خدیش، 223)؛ شیر در بیشه نبود، روباه آمد و هرچه خواست کرد (ارجانی، 5 / 47)؛ شبیه شیر که تو بیشه نیست، روباه ظفر می‌کند (ذوالفقاری، 1 / 1275؛ نیز نک‍ : شکورزاده، دوازده‌هزار ... ، 395)؛ شیرِ بیرون، روباه خانه؛ شیرِ خانه، روبه صحرا (ذوالفقاری، 1 / 1273)؛ جای شیران، شغالان لانه دارند (دهگان، 677). 
نقاط ضعف شیر هم دست‌مایۀ امثالی چنین شده است: شیر از مورچه می‌گریزد (امینی، 387؛ برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 1274). در گویش لری هم این مثل وجود دارد که کنایه از دشمنان ضعیف، اما پرشمار است: شیر اِ نوم دو رُوا زُینه؛ یعنی شیر میان دو روباه زبون است (عسکری‌عالم، 5 / 370؛ دهگان، همانجا). برای استهزا و تحقیر نیز این تعابیر به کار می‌رود: شیرِ خفته را با تفنگ شکار می‌کند (ذوالفقاری، 1 / 1273)؛ شیرِ در زنجیر را می‌زند، خیال می‌کند تهمتن است (همو، 1 / 1274)؛ از شیر فقط یال و دمی هست تو را / باقی همه عنکبوت را می‌مانی (دهگان، 676)؛ بر در خانه، هر سگی شیر است (شکورزاده، همان، 229). همچنین است این مصرع از مولانا که به‌صورت ضرب‌المثل درآمده است: شیر بی دم و سر و اشکم که دید (نک‍ : دفتر 1 / 114؛ امینی، همانجا). هرگاه دوران اقتدار شخصی به پایان برسد، برای وصف حال او از این امثال استفاده می‌شود: شیر که پیر می‌شود، روباه رویش می‌رود (همانجا؛ برای نمونه‌های دیگر با اختلاف در تعبیر و لهجه، نک‍ : عسکری‌عالم، 3 / 251). 
برخی توصیه‌های اخلاقی و حکمت‌آموز نیز با بهره‌گرفتن از شیر و ویژگیهای آن، در قالب تمثیل وجود دارد که از آن جمله است: شیر، با آن‌همه یال و کوپالش، جلو که می‌رود، گاهی برمی‌گردد و به پشت سرش نگاه می‌کند (ذوالفقاری، همانجا)؛ چون شیر باش که صیدی کنی و لقمه دهی (دهگان، همانجا)؛ نخورد شیر صید خود تنها (سنایی، 106؛ دهگان، همانجا)؛ چون شیر به خود سپه‌شکن باش (نظامی، 71)؛ پادشاه وحوش از آن باشد / که به خود کار خود کند ضیغم (ابن‌یمین، 463). 
کنایات بسیاری نیز در زبان فارسی با واژۀ شیر ساخته شده است، مانند: شیر آمدی که چنین دیر آمدی؟ (ارجانی، 5 / 53)؛ دیر آی و شیر آی (شکورزاده، 554)؛ شیری یا روباه؟ (دهخدا، 2 / 1048؛ امینی، 388)، که به‌صورت «شیری یا شتر؟» هم آمده است (نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 1277)؛ شیر با صلوات از بیشه بیرون نمی‌آید (همو، 1 / 1273). 
تعبیر شیرکشی که کنایه از کاری محال یا بزرگ است (نک‍ : سعیدی، 58)، در برخی از ضرب‌المثلهای محلی، به‌ویژه وقتی از زنان شجاع و کاردان و شایسته سخن به میان می‌آید، به کار می‌رود که نمادی از غیرت آنان محسوب می‌شود؛ مثلاً، زن خو ئو غیرت‌دار / لاشه‌ی شیر می‌که وِ دار (زن خوب غیرت‌دار / لاشۀ شیر می‌کشد به دار) (عسکری‌عالم، 4 / 140). برای کارهای خطیر و متهورانه نیز از این کنایات استفاده می‌شود: کام شیران خاریدن (دهگان، همانجا)؛ پا رو دم شیر گذاشتن و با دم شیر بازی‌کردن؛ تو دهن شیر رفتن و از دهن شیر درآوردن (دهگان، 676-677). شیر‌مست‌شدن را در کنایه از مغرور‌شدن (امینی، همانجا) به کار می‌برند. حتى مردم متکبر‌بودن گربه را به‌نوعی به شیر نسبت داده‌اند، زیرا می‌پنداشتند که گربه محصول عطسۀ شیر است؛ کنایۀ «مگر از دماغ شیر افتاده‌ای؟»، نیز ریشه در همین باور دارد (هدایت، 117، نیز حاشیۀ 1). در شعری از خاقانی نیز این باور بدین‌صورت منعکس شده است: «گربه به‌هر‌حال هست عطسۀ شیر عرین» (ص 342). 
در نامهای خاص ایرانیان نیز از دیرباز، واژۀ شیر یا معادلهای آن مثل ارسلان (معطوفی، 3 / 2042) و اصلان (تناولی، 43) به کار می‌رفت؛ همچنین است شیرعلی، علی‌شیر، شیرزاد، شیردل، شیرمحمد (همانجا) و جز آن. از واژۀ شیر و مترادفهای آن در نام‌گذاری شهرها، روستاها و مناطق مختلف استفاده می‌شده است؛ مثلاً روستای شیرکوه رودبار (جعفری، 128). در سبب نام‌گذاری شهر شیراز نیز آمده است که آن را به شکم شیر مانند کرده‌اند (همان، 525). 
مردم لرستان باور دارند که شیر هر 7 سال یک بار وضع حمل می‌کند؛ ازاین‌رو، اگر زنی 7 سال یک بار می‌زایید، به او «شیره‌زا» می‌گفتند (عسکری‌عالم، 2 / 249). 

مآخذ

 آملی، محمد، نفائس الفنون، چ سنگی، 1308- 1309 ق؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌بلخی، فارس‌نامه، به کوشش علینقی بهروزی، شیراز، 1343 ش؛ ابن‌یمین، محمود، دیوان، به کوشش حسینعلی باستانی راد، تهران، 1344 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1363 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اسفراینی، شاهفور، تاج ‌التراجم، به کوشش نجیب مایل هروی و علی‌اکبر الٰهی خراسانی، تهران، 1375 ش؛ اعتماد، اسماعیل، پستانداران ایران، تهران، 1364 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، بی‌تا؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1347 ش؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1345 ش؛ برهان قاطع؛ بلک، جرمی و آنتونی گرین، فرهنگنامۀ خدایان، دیوان و نمادهای بین‌النهرین باستان، ترجمۀ پیمان متین، تهران، 1383 ش؛ بهرنگی، صمد و بهروز دهقانی، افسانه‌های آذربایجان، تهران، 1379 ش؛ بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1318 ش؛ پرایس، کریستین، تاریخ هنر اسلامی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1356 ش؛ تناولی، پرویز، قالیچه‌های تصویری ایران، تهران، 1368 ش؛ جابز، گرترود، سمبلها (جانوران)، ترجمۀ محمدرضا بقاپور، تهران، 1370 ش؛ جعفری دوآبسری، محمدعلی، فرهنگ عامۀ رودبار ( گیلان)، رشت، 1388 ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331 ق / 1913 م؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش علی عبدالرسولی، تهران، 1316 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1379 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، لالاییها، مشهد، 1384 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، 1377 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ سامی، علی، پایتختهای شاهنشاهان هخامنشی، تهران، 1389 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1359 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهبازی، علیرضا شاپور، راهنمای جامع تخت‌جمشید، تهران، 1379 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ ظل‌السلطان، مسعود میرزا، تاریخ مسعودی، تهران، 1362 ش؛ عزیزی بنی‌طرف، یوسف و سلیمه فتوحی، افسانه‌های مردم عرب خوزستان، تهران، 1375 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386- 1389 ش؛ علیزاده، غزاله، خانۀ ادریسیها، تهران، 1371 ش؛ غیاث‌ اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1338 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانه‌های محلی، شیراز، 1342 ش؛ همو، قصه‌های مردم فارس، شیراز، 1386 ش؛ فیروز، اسکندر، حیات وحش ایران (مهره‌داران)، تهران، 1378 ش؛ قائم‌مقامی، جهانگیر، «شیر و نقش آن در معتقدات آریاییها»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1345 ش، س 1، شم‍ 3؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ کسروی، احمد، «تاریخچۀ شیر و خورشید»، ارمغان، تهران، 1309 ش، س 11، شم‍ 7؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1355 ش؛ کوپر، جی. سی.، فرهنگ مصور نمادهای سنتی، ترجمۀ ملیحه کرباسیان، تهران، 1386 ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، 1336 ش؛ همو، هنر ایران (در دوران پارتی و ساسانی)، ترجمۀ بهرام فره‌وشی، تهران، 1350 ش؛ همو، همان (در دوران ماد و هخامنشی)، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، 1346 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ فرهنگ مردم دَوان، شیراز، 1380 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مجمل ‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مرزبان بن رستم، مرزبان‌نامه، ترجمۀ سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1327 ش / 1909 م؛ مصفا، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران، 1357 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تبریز، 1383 ش؛ ملک‌زاده (بیانی)، ملکه، تاریخ مهر در ایران، تهران، 1375 ش؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1386 ش؛ موسوی، هاشم و دیگران، نمایشها و بازیهای سنتی گیلان، به کوشش محمود طالقانی، رشت، 1386 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382 ش؛ نظامی گنجوی، لیلی و مجنون، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1364 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نوری، محمدیوسف، مفاتیح ‌الارزاق یا کلید در گنجهای گهر، به کوشش هوشنگ ساعدلو و مهدی قمی‌نژاد، تهران، 1383 ش؛ نیکلسن، ر. ا.، شرح مثنوی معنوی، ترجمۀ حسن لاهوتی، تهران، 1374 ش؛ والزر، گ.، نقوش اقوام شاهنشاهی هخامنشی بنابر حجاریهای تخت‌جمشید، ترجمۀ دورا اسمودا خوبنظر، تهران، 1388 ش؛ وکیلیان، احمد، قصه‌های مردم، تهران، 1379 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1380 ش؛ همایونی، صادق، تعزیه در ایران، شیراز، 1380 ش؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.