شگون
شُگون، تأویل، تعبیر یا به فال نیک و بد گرفتن انواع پدیدهها، اعمال، حرکات و سکنات انسانها و حیوانها، نحوۀ قرارگیری اشیاء، اعمال غیرعادی و همچنین باورها و اعتقادات مردم دربارۀ آنها.
در برهان قاطع شُگُن مخفف شگون و به معنی فال نیک و به فال نیک برداشتن و میمنت دانستن چیزها معنا شده است، مثل پرواز و آواز مرغان و حرکات و سکنات آدمیان و وحوش و امثال آن (ذیل واژه)، که از آن فقط جنبۀ مثبتش، یعنی فال خوب، مستفاد میشود. لرهای بختیاری نیز شگون را به معنی نیک آن میگیرند و در مثلی میگویند: «شب بیشگون از سرِ شبی پیدا ست» که همان مفهوم مَثل فارسی «ماست ترش از لب تغارش پیدا ست» را دارد (فروتن، 89). ولی معین در حاشیۀ برهان قاطع، با ذکر اینکه در سنسکریت به شگون، شکونا به معنی پرنده میگویند، ضمن تأکید بر معنای خوشیمنی این کلمه، به شومی آن نیز نظر دارد (3 / 1287، حاشیۀ 6) که دو معنی شگون بد و شگون خوب از آن دستگیر میشود. همچنین در برهان قاطع، مُروا را در زبان فارسی به معنی فال نیک و دعای خیر (ذیل واژه) و مُرغوا را به معنی فال بد (ذیل واژه) آورده است. اعراب نیز واژۀ تفأل را برای فال نیک زدن، و تَطَیّر را برای فال بد زدن به کار میبرند (لسان، 448). بهطورکلی، در زبان فارسی، واژۀ شگون را بهجای واژۀ فال عربی به کار میبرند که مشتمل بر شگون خوب و شگون بد است (زرینکوب، 256)؛ ولی در برخی جاها، واژههای متفاوتی برای فال یا شگون وجود دارد. برای نمونه در بردسیر کرمان به فال بد، مُروه (آذرلی، 360)، در اراک، آتَر (همو، 1) و در ساوه اَتِر میگویند (همو، 11).
ردپای شگون از گذشته تا کنون
بلعمی (سدۀ 4 ق / 10 م) موضوع باور به شگون را به دورۀ اساطیری ایران رسانده و نوشته است: کیومرث بر سر راه نبرد با دشمنان، خروس سپیدی را دید که در مقابل ماری که قصد حمله به مرغی را داشت، دفاع جانانهای از مرغ میکند و به مار حمله میآورد. خروس هر وقت مار را میزد، بانگی خوش برمیآورد. کیومرث از این نوع دفاع خوشش آمد و با سنگی مار را دفع کرد و خروس نیز بانگی خوش برآورد؛ کیومرث از طعامی که داشت، برای خروس انداخت، خروس جفت خود را صدا کرد و تا مرغ شروع به خوردن نکرد، خروس نیـز چیزی نخورد. کیومرث اینهمه را به فال نیک گرفت و خروس و مرغ را با خود برد. ازهمینجا ست که ایرانیان خروس و بانگ بهموقع او را خجسته میدانند و باور دارند به خانهای که در آن خروس، بهویژه خروس سفید باشد، دیوان وارد نمیشوند. ولی همین خروس در یکی از روزها به هنگام شام بانگی برآورد کـه در همان وقت کیومرث مـرد؛ از آن زمان هر خروسی را کـه بیموقع بـانگ میکنـد، بدشگـون و کشتنش را واجـب میدانند (ص 117- 118). فردوسی موضوع شگون را در رفتن اسفندیار به زابلستان مطرح کرده و نوشته است: چون شتر پیشتاز سپاه او خوابید و هرچه بر او چوب زدند، برنخاست، اسفندیار آن را بدشگون دانست و به فال بد گرفت و دستور داد سر شتر را بریدند (5 / 309).
دربارۀ شگون و بدشگونی، از متون مذهبی زردشتیان چنین برمیآید که آنها در عهد باستان عطسه را خوششگون میدانستند و باور داشتند که بیماریها را از تن بیرون میکند (صد در ... ، 7). در دورۀ ساسانیان، تفأل یکی از هنرهای مغان بود؛ آنها با نگاهکردن به آتش مقدس از آینده خبر میدادند (کریستنسن، 178؛ نیز نک : زرینکوب، 263). در همین دوره، مردم باور داشتند که هرکس صبح روز اول نوروز، قبل از اینکه حرفی بزند، عسل بخورد، شگون دارد و در طول سال از ناخوشی محفوظ میماند. هرکس روز ششم نوروز، قبل از اینکه با کسی حرف بزند، شکر بخورد و تن خود را با روغن زیتون چرب کند، شگون دارد و از بدبختی نجات مییابد (بیرونی، 282؛ نیز نک : اینوسترانتسف، 104). آنها شکستن ظرفهای پر از گلاب را در شب عروسی، خوششگون میدانستند و به فال نیک میگرفتند و همین عقیده را در دیگر موارد برای شکستن ظروف داشتهاند (همو، 135). هنوز هم مردم شکستن اشیاء شکستنی را خوشیمن و سبب رفع بلا میدانند (نک : دنبالۀ مقاله).
در دورۀ ساسانیان، مردم معتقد بودند دیدن مار در هریک از روزهای ماه تأثیری خاص دارد، مثل ناخوشی و مرگ، مفارقت یکی از اهالی خانه، وصول منفعتی از طرف اهل شهر، تحصیل نام و شهرت، پیشآمدن سفری پرسود، تهمت و تنبیه سیاسی و جز اینها؛ همچنین تقارن و تقابل سیارهها نیز از روزهای نحس به شمار میرفت (کریستنسن، همانجا). در متنی پهلوی، 29 روز خوشیمن از سال برشمرده شده، و بـه خوششگونی آنها برای انجام پارهای از کارها اشاره شده است (نک : متون ... ، 107- 109). بلعمی نوشته است که در آن دوره، به نام افـراد نیز فال میزدند و نام افراد را نیز بدشگون و خوششگون میدانستند؛ مثلاً کسرى به نام یکی از سپهسالاران خود به نام هامرز، که به زبان پهلوی به معنی «برخیز» است و همچنین به نام سپهسالاری عرب به نام هانی، که در همان زبان به معنی «بنشین» است، فال زد و چون نام هامرز را خوششگون میدانست، او را سپهسالار سپاه ایران کرد؛ ولی این تفأل درست درنیامد و هامرز کشته شد (ص 1131).
مولوی نیز باران نوروزی را خوششگون دانسته، و بر آن مبارکباد گفته است ( کلیات ... ، 2 / 40) و مرغ بیوقت را بدشگون دانسته است که باید سرش را برید (همو، مثنوی ... ، دفتر 1 / 61). عطار وجود تار عنکبوت در خانه را بدشگون قلمداد کرده، و ماندن آن را در خانه موجب نقصان قوت دانسته است (ص 103).
سفرنامهنویسان خارجی نیز اشاراتی به باورهای مردم دربارۀ شگون دارند. پیترو دلا واله (1026-1032 ق / 1617-1623 م) که در شهر اشرف در حضور شاه عباس بوده است، نقل میکند که یکی از حاضران موقع آوردن شراب و پرکردن جام شاه به علت دستپاچگی در حوض افتاد و در نوبت بعدی شیشۀ شراب در جلو شاه شکست و شراب به زمین ریخت؛ ولی شاه آن را به فال نیک گرفت و مهمانی ادامه یافت (ص 230). شاردن نیز نوشته است که در دورۀ صفویه، ایرانیان باور داشتند که همۀ ایام سال و ساعات روز از اوقات سعد و نحس، و اقبال و ادبار تشکیل میشود و همۀ اتفاقات نیک و بد را نتیجۀ تدبیر اجرام سماوی میدانستند (2 / 369-370).
اُلئاریوس در زمان شاه صفی نوشته است که ایرانیان روزهای سوم، پنجم، بیستوسوم و بیستوپنجم هر ماه را نحس و بدشگون میدانستند و در این روزها از اقدام به کارهای مهم خودداری میکردند. ساعات شبانهروز هم به سعد و نحس تقسیم میشد و منجمان با تعیین آن ساعات اجازۀ اقدام به کار یا منع از آن را میدادند و تا زمانی که منجمان ساعات خوششگون را تعیین نمیکردند، بزرگان و بلندپایگان ایران کار مهمی انجام نمیدادند و حتى لباس نو نمیپوشیدند، به حمام نمیرفتند و سوار اسب هم نمیشدند (ص 440-441).
رایس (1335-1337 ق / 1917- 1919 م) نوشته است که ایرانیان برای تعیین روزهای سعد که مناسب آغاز سفر، گذاشتن سنگ بنای ساختمان و ازدواج باشد، با منجمان مشورت میکردند (ص 247). آلمانی نیز که در اواخر دورۀ قاجار در ایران بوده، دربارۀ باور به شگون و بدشگونی در نزد مردم ایران نوشته است: اگر دختری در آرزوی شوهر باشد، دو نان را که در تنور به هم چسبیدهاند، برمیدارند و بر سرش میکوبند؛ اگر نانها از هم جدا نشوند، خوششگون است و به فال نیک میگیرند، با این امید که دختر شوهر میکند. وقتی کف دست کسی بخارد، باور دارند که با کشیدن آن بر سر پسری که پدر و مادرش زندهاند، پولی به دستشان میرسد. موقع ظاهرشدن ماه نو در آسمان، اگر دختری در کمین زاغی بنشیند و نگاهش با نگاه پرنده برخورد کند، شگون دارد و آیندۀ خوبی خواهد داشت. اگر سگی مگسی را بگیرد و کسی آن را از دهان سگ بگیرد و در گوشۀ دستمالی ببندد، خیری برایش پیش خواهد آمد (I / 195). همو نوشته است که به باور مردم، عیادت بیماران در روزهای یکشنبه و سهشنبه شگون ندارد. گرفتن هیزم و نان و مصرف آن و همچنین شستن لباس و اثاثیۀ منزل در روز جمعه شگون ندارد. اگر کسی شنبهشب در جایی بیتوتـه کند، بهتـر است شب یکشنبـه را نیـز در همانجا بگذراند، وگرنه بدبختی در پی دارد. موقع رفتن به سفر بهتر است عقبعقب از خانه خارج شد و تا مسافتی پشت به خانه نکرد تا سالم به خانه بازگشت. بانگ برآوردن زاغ در بام خانهای که سفرکردهای دارد، خوشیمن است و مسافر سالم به خانه برمیگردد (همانجا).
آقاجمال در «عقائد النساء» دربارۀ جامعۀ قدیم اصفهان، مطالبی دربارۀ سعد و نحس آورده است، ازجمله: اصفهانیها باور داشتند که روزهای 13 صفر و چهارشنبۀ آخر صفر بدشگون است و بلاهای بسیار از آسمان نازل میشود، که برای رفع بلا، ساززدن واجب است (ص 20). آمدن مهمان در شب چهارشنبه شگون ندارد و درد و آفت به خانه میآورد (همو، 32). هرگاه شب چهارشنبه کسی به شبنشینی برود و بخواهد برگردد، شگون ندارد و لازم است یک دانه سنجاق به زبان بگیرد و در خانۀ میزبان به جای خود اندازد (همو، 33). شب جمعه نباید مهمان از خانه بیرون رود، چون شگون ندارد و برکت و رزق و ثواب را با خود میبرد (همو، 32). برای رفع بلا و هر نوع نحسی، باید شب چهارشنبهسوری ظرفهایی مثل کوزه و سبو را پر کرد و به پشتبام برد و به کوچه انداخت و در وقت بردن نیز نباید به عقب نگاه کرد که بلا برمیگردد (همو، 42).