شمر
شِمْر، یا شمر بن ذیالجوشن، از قاتلان حضرت امام حسین (ع) و یارانش در واقعۀ کربلا، و از سرداران سپاه عبیدالله ابن زیاد.
در فرهنگ عمومی مردم ایران، شمر بهعنوان عامل اصلی شهادت امام حسین (ع) و جداکنندۀ سر ایشان از بدنش شناخته میشود (قس: ابنطاووس، 135-136؛ ابومخنف، 143). شمر در 66 ق به دستور مختار ثقفی در خارج از کوفه، در خوزستان، در قریهای بین شوش و صمیره به قتل رسید و تنش جلو سگها انداخته شد (معین). ازآنجاکه امام حسین (ع) بین شیعیان مظهر مظلومیت است، شمر بهعنوان قاتل ایشان، نماد شقاوت، سنگدلی و لجاجت شمرده میشود. مردم دراصطلاح، به انسان عبوس و ظالم، شمر میگویند (همایونی، تعزیه در ... ، 331، تعزیه و ... ، 7). این اصطلاح کنایه از شخص بدذات و بدجنس نیز هست (نجفی، 973؛ همایونی، فرهنگ ... ، 291) و مثل کردی «مانند خنجرِ شمر شده» نیز در همین معنا به کار میرود (فتاحی، 445).
مردم بر این باورند که برخی از انسانها بهسبب گناهانی که مرتکب میشوند، به شکل برخی از حیوانات درمیآیند؛ ازاینرو، شمر نیز یکی از آنها ست که به شکل سگِ همواره تشنهای درآمده است که در پی آب میگردد، ولی هرگز به آن نمیرسد (ماسه، 1 / 323؛ کرزبر، 282). به باور مردم گیلان و دیلمان، این سگ در شب عاشورا آزاد است و در کوچهها پرسه میزند (پاینده، 190). در اعتقاد مردم خراسان، این سگ 4 چشم دارد و در صورتی به آب خواهد رسید که لیوان آب را وسط سفره بگذارند (شکورزاده، عقاید ... ، 308). مردم این سگ را، همانگونه که در پردهخوانیها هم تصویر شده است، سگی ماده با 7 پستان میدانند (همایونی، تعزیه در، 181، 331). مردم همۀ انزجار و نفرت خود از شمر را با این تصویر در پردهداریهای معرکهگیران نشان میدهند. در روضهها و نوحهها نیز از شقاوتهای شمر سخن به میان میآید.
شمر از شبیههای اصلی در شماری از تعزیهها ست، مانند تعزیهای که دربارۀ کیفیت سؤال و جواب یزید از شمر در خصوص حادثۀ کربلا ست (همان، 306)، و یا تعزیۀ دیگری که در آن، شمر وسایل اهل بیت (ع) را به غنیمت میگیرد و به دخترش میدهد، اما در پایان، همۀ آنها بدون استفاده در کوره میسوزند (همان، 367). در «تعزیۀ شهادت زن شمر»، شمر همسرش را به قتل میرساند، زیرا وی از ارادتمندان خاندان پیامبر (ص) است و شمر را بهسبب عملش سرزنش میکند (شهیدی، 289). در «تعزیۀ حضرت قاسم (ع)» نیز، شمر قاسم تازهداماد را که میخواهد در آخرین لحظات عمر خود، همسرش و امام (ع) را ببیند یا کمی آب بنوشد، به شهادت میرساند بدون اینکه خواهشهای او را اجابت کند (همایونی، همان، 915). اما مهمترین این تعزیهها، «تعزیۀ امام حسین (ع)» و بازسازی روز عاشورا ست که در آن، سپاه امام در یک سو و سپاه یزید در سوی دیگر، شبیهسازی میشوند و سرانجام این تعزیه به شهادت امام (ع) به دست شمر ختم میشود (بهنیا، 273).
به کسی که در تعزیهها نقش شمر را ایفا میکند، معمولاً شمرخوان میگویند (معین، صدری افشار، ذیل واژه؛ نجفی، 974). از آنجا که ایفاکنندۀ هریک از نقشها از قبل مشخص است، هریک از تعزیهخوانها نسخۀ مربوط به خود را دارند و همواره همان نقش را ایفا میکنند (همایونی، تعزیه و، 64)؛ حتى وظیفۀ شمرخوانی بعضی وقتها از پدر به پسر منتقل میشده است. به سبب همین ثبات، مردم شمرخوان را با اضافهکردن واژۀ شمر به نامش، مورد خطاب قرار میدادند؛ مثلاً به شمرخوانی به اسم جلال، جلالشمر میگفتند و همین امر باعث میشد که مردم گاهی بهسبب نفرت از شمر، برای شمرخوان هم دردسرساز شوند و یا از او دوری کنند (همو، تعزیه در، 156). شمرخوانها بیشتر هیکلی درشت، چهرهای خشن و سبیلهایی ازبناگوشدررفته داشتند و با صدایی خشک و ترسناک تعزیه میخواندند. آنها هنگام آزار و بهشهادترساندن امام (ع) در تعزیه، مورد لعن و دشنام مردم قرار میگرفتند (همان، 313؛ برآبادی، 61؛ شهیدی، 364).
بهطور معمول، شمرخوان تعزیه، مانند دیگر مبارزان زره میپوشد و کلاهخود بر سر میگذارد (همایونی، همان، 449؛ برآبادی، همانجا). چون در تعزیه سعی میشود نقش و ظاهر بازیگر باهم متناسب باشند، شمر نیز مانند حر و حضرت عباس (ع) همواره قد بلندی دارد (همانجا) و نقش خود را با صورتی سیاهشده و صدایی خشک و چشمانی غضبناک ایفا میکند (همایونی، تعزیه و، 106؛ فقیهی، 252).
لباس اشقیای تعزیه، ازجمله لباس شمر، به رنگ قرمز، یعنی رنگ خـون است و شیعیان بـا درنظرگرفتن واقعۀ کربلا نسبت به آن احساس ناخوشایندی دارند؛ ازاینرو، این رنگ را رنگ خشونت و شقاوت میشناسند (برآبادی، 61-62). بر همین مبنا، شمر بالاپوش و چکمۀ اشقیایی قرمزرنگ میپوشد و شال قرمز به کمر و دستمال قرمزی بر کلاهخود میبندد و برخی از مواقع پر طاووس قرمزی هم به آن اضافه میکند (همو، 61؛ فقیهی، 253؛ همایونی، تعزیه در، 447، تعزیه و، 69).
در ابتدای تعزیه، شمر هنگام لباسپوشیدن، برای آمادهکردن مجلس، نوعی مقدمه با اشعار مناسب میخواند که به این کار اسلحهپوشی شمر میگویند (همو، تعزیه در، 410). بعد از اسلحهپوشی، شمر با صدایی خشن شروع به مبارزخوانی میکند، لاف میزند و حریف میطلبد که به این نواها «هل من مبارز» میگویند (شهیدی، 338، 620). این مبارزخوانیها در ابتدا 3 یا 4 بیت بودند، اما بعد از دورۀ قاجار، تعزیهخوانان با استفاده از اشعار مناقب و سوگنامهها آن را طولانیتر کردند (همو، 622). از بهترین نمونههای این مبارزخوانیها یا جنگنامهها میتوان از آغاز یا گوشۀ تعزیۀ حضرت عباس (ع) یا گفتوگوی او با شمر نام برد (همایونی، همان، 339). همچنین، شمر در لافزدنها و مبارزخوانیها به «شهرشماری» میپردازد؛ یعنی با صدای مداوم و آرامِ طبل، خطاب به طرف مقابل از ازدیاد لشکریان خود و گردهمآمدن آنها از شهرهای مختلف سخن میگوید و آن شهرها را برمیشمارد (همان، 345).
از دیگر نواهای تعزیه، گفتوگوی شمر با عبیدالله است که در آن عبیدالله شمر را برای بهشهادترساندن امام (ع) و تحریککردن عمر سعد ترغیب میکند؛ به این گفتوگو در تعزیه دراصطلاح، «هوَه به هوَه» گفته میشود (سالاری، 257).
شمرخوانهایی که قریحۀ خوبی داشتند، در میان تعزیه و هنگام ظلم شمر، اشعاری میخواندند و در آن یادآور میشدند که آنها فقط شمرخوان هستند و از طریق این فاصلهگذاریها از شمر برائت میجستند (شهیدی، 364). برائتجویی شمر همواره در تعزیهها وجود داشته است، چنانکه گاه در این فاصلهگذاریها برای ملموسترکردن بزرگی امام (ع) داستانهایی از کرامات ایشان ذکر شده است (همو، 621). شمرخوانها درحالیکه پیوسته به شرارت خود اعتراف میکنند، همواره با احترام در خصوص امام (ع) و اهل بیتش سخن میگویند و حتى خود شمر را لعن و نفرین میکنند (همو، 364، 620؛ همایونی، همان، 184).
در تعزیهها، بر اثر شدت ارادت مردم به امام (ع)، هم مردم و هم تعزیهخوانها بیشتر تحت تأثیر جریان تعزیه قرار میگیرند، چنانکه حتى دیده شده است که شمرخوان هنگام بریدن سر امام (ع) از شدت هیجـان از هـوش میرود (فقیهـی، 252). ازهمیـنرو، بـا فراگیرشدن تعزیه در دورههای گذشته، و با توجه به عمق باورهای مذهبی، مردم از اشعار و مفاهیم تعزیه در امثال و کنایات خود استفادۀ فراوان کردهاند؛ برای نمونه، مَثَلِ «آخر عربی حمیتت کو» از مصراع دوم زبانحال حضرت زینب (ع) خطاب به شمر در شبیهخوانی ورود اهل بیت (ع) به شام گرفته شده است؛ مردم هنگامی که بخواهند از بیمهری کسی گله، و غیرت او را تحریک کنند، این مَثَل را میگویند (دهخدا، 1 / 20؛ شهیدی، 644). مَثَلِ «مرگ نوت مبارک» به این معنی که بدبختی دیگری فرارسیده، از زبان شمر خطاب به اهل حرم در همان تعزیه گرفته شده است (دهخدا، 3 / 1532). حتى مردم با قراردادن کلمۀ «شمر» به جای «شمع» در مصراع دوم بیت معروف سعدی که میگوید: «اول بنا نبود بسوزند عاشقان»، به صورت «آتش به جان شمر فتد کاین بنا نهاد»، آن را به صورت مَثَلی درآوردهاند و هنگامی که بخواهند آغازگر ستمی را نفرین کنند، از آن استفاده میکنند (شهیدی، همانجا؛ شکورزاده، ده هزار ... ، 7).
در ادبیات منظوم فارسی نیز به آثار مخرب عملکرد شقاوتآمیز شمر پرداخته شده است که به ذکر دو مورد آن اکتفا میشود: مولوی به عزاداری شیعه در حلب و برائتجویی آنها از شمر و یزید اشاره کرده است (دفتر 6 / 43-44). حزین لاهیجی نیز در یکی از رباعیات خود ضمن طعنه به افراد فرصتطلب، از مظلومیت امام (ع) و مطرودبودن شمر یاد میکند (ص 529).
همانطورکه گفته شد، شمر در ضربالمثلها مظهر شقاوت، لجاجت و پستی است و پرکاربردترین و مشهورترین آنها، مَثَل «شمر هم جلودارش نیست» است، به این معنی که آنقدر شخص قسیالقلب، ستمکار و لجوجی است که شمر هم با تمام خباثتش، نمیتواند جلو او را بگیرد (خدایار، 1 / 433؛ خضرایی، 705-706؛ شهیدی، 657)؛ نیز ضربالمثلهایی مانند: «ابوالفضل را شمر نمودن» (خضرایی، 705)؛ «تا ناهار همدست شمر هستی، بعدازظهر همدست امام حسین (ع)» (ذوالفقاری، 1 / 688)؛ «هم اسب شمر را نعل میکند، هم مشک حضرت عباس (ع) را میدوزد» (شکورزاده، همان، 738)؛ «امام حسینی نیست، و الا شمر بسیار است» (خضرایی، همانجا؛ فکرت، 271؛ امینی، 64).
با بیان ستمهای شمر در مرثیهها و تعزیهها، نفرت از او و لعن وی در عزاداریهای روز عاشورا به اوج میرسد. در این روز، برای برائت از شمر و اشقیا، پس از عزاداری صبح و بعد از ناهار کسی نمیخوابید، زیرا مردم اعتقاد داشتند شمر بعدازظهر عاشورا خوابید (همایونی، تعزیه در، 229). همچنین، مردم اعتقاد داشتند خنجر شمر در زیرزمینی است و روزهای عاشورا از آن خون میچکد (ماسه، 1 / 210).
در دستههای عزاداری که در این روز برپا میشد، شبیه شمر و قاتلهای امامان دیگر مثل ابنملجم ــ قاتل حضرت علی (ع) ــ بعد از دستۀ دیوها به حرکت درمیآمدند و مانند شمر، مجهز به کمان، سوار بر الاغ در کوچهها میگشتند (همو، 1 / 223، 230). در دستههای عزاداری مردم گروس که بهترتیب حرکت میکردند، در دستۀ یازدهم، شمر در پوشش لباس قرمز اشقیا به کسی که نقش امام زینالعابدین (ع) را ایفا میکرد و نیز به کودکان و اهل بیت (ع) که با زنجیر در اسارت او بودند، ضرباتی میزد. در این حال، کودکان یاحسین میگفتند که سبب عصبانیت شمر میشد (هاشمنیا، 145). در دستههای عزاداری مردم دوان نیز به همین گونه، شمر که صورتش را سیاه کرده است، با شلاق به اسیران که در حال نوحهخواندناند، ضربه میزند (لهساییزاده، 132).
مآخذ
ابنطاووس، علی، اللهوف، ترجمۀ احمد فهری زنجانی، تهران، 1379 ش؛ ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، 1415 ق / 1995 م؛ ابومخنف، لوط، مقتل الحسین، قم، 1363 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، علمی؛ برآبادی، احمد و دیگران، مردمنگاری مراسم عزاداری ماه محرم در شهرستان بیرجند، تهران، 1380 ش؛ بهنیا، محمدرضا، بیرجند نگین کویر، تهران، 1380 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ حزین لاهیجی، محمدعلی، دیوان، به کوشش ذبیحالله صاحبکار، تهران، 1374 ش؛ خدایار، امیرمسعود، امثال و حکم در زبان فارسی، تهران، ]1363 ش[؛ خضرایی، امین، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دههزار مثل فارسی و بیستوپنجهزار معادل آنها، مشهد، 1372 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهیدی، عنـایتالله، پژوهشی در تعزیـه و تعزیهخوانی، به کوشش علی بلوکباشی، تهران، 1380 ش؛ صدری افشار، غلامحسین و دیگران، فرهنگنامۀ فارسی، تهران، 1388 ش؛ فتاحی قاضی، قادر، امثال و حکم کردی، تبریز، 1364 ش؛ فقیهی، علیاصغر، تاریخ جامع قم، قم، 1350 ش؛ فکرت، محمدآصف، فارسی هروی، مشهد، 1376 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهـران، 1388 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبـی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهـران، 1370 ش؛ نجفـی، ابـوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانـه، تهـران، 1378 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ همایونی، صادق، تعزیه در ایران، شیراز، 1380 ش؛ همو، تعزیه و تعزیهخوانی، تهران، 1353 ش؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش.