زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

شغال

شُغال،  پستانداری گوشت‌خوار از تیرۀ «کانیس»، عضو خانوادۀ سگ‌سانان، و دارای صفات و ویژگیهای باورساز در اساطیر، ادبیات، و فرهنگ و اندیشۀ ایرانی. 
واژۀ شغال از ریشۀ سنسکریت ـ gālá گرفته شده و در زبان پهلوی به‌صورت šaγāl تحول یافته است (نک‍ : هرن، 173-174؛ فره‌وشی، 230؛ حسن‌دوست، 3 / 1873). صورت دیگر نام این جانور «شگال» است ( لغت ... ، 116). پورداود واژۀ «توره» را معادل فارسی شغال دانسته است، که با واژۀ «توله» به معنی بچۀ سگ یکی است و فقط «لام» و «راء» به همدیگر تبدیل شده‌اند، همچون تاتوله = تاتوره یا سولاخ = سوراخ (ص 218؛ برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : برهان ... ، ذیل واژه). امروزه نیز مردم بسیاری از مناطق ایران همچون کرمان، یزد، شوشتر و بختیاری این جانور را «توره» می‌نامند (نک‍ : آذرلی، 118). در فرهنگهای فارسی، شغال جانوری معروف و برزخ میان گرگ و روباه وصف شده است (برای نمونه، نک‍ : برهان؛ نفیسی؛ آنندراج). 
از نظر جانورشناسی، ظاهر شغال بسیار به گرگ شباهت دارد، اما جثه‌اش کوچک‌تر و برخلاف گرگ تک‌رو است. این جانور سری بزرگ شبیه به سگ، گوشهای کوچک پوشیده از مو با نوکی نه‌چندان تیز، و پاهای بلند و تا حدی باریک دارد. تغییر رنگ در نمونه‌های مختلف شغالها بسیار متنوع و گوناگون است. ترکیب رنگی بدن شغال از رنگهای تیره همچون سیاه و قهوه‌ای تا رنگهای روشن همچون سفید و نخودی و خاکستری متغیر است. شغال اغلب در شب به فعالیت می‌پردازد. این جانور از پستانداران کوچک همچون خرگوشها و سایر حیوانات کوچک همچون مار، مارمولک، قورباغه، و پرندگان اهلی و وحشی تغذیه می‌کند و علاقۀ فراوانی به میوه‌ها به‌ویژه انگور دارد؛ متلک مردم شیراز، مبنی بر اینکه «خدا کند که توره (شغال) از باغ انگوری قهر کند، سالی چند من انگور به نفع باغبان» (خدیش، 62)، اشاره به همین مطلب دارد؛ ازاین‌رو در تاکستانها بسیار دیده می‌شود. از نظر پراکندگی جغرافیایی، جمعیت شغالها در نواحی ساحلی دریای خزر و دیگر مناطق ایران نیز، به‌ویژه جنـوب کشور، فراوان است (نک‍ : اعتماد، 2 / 25-30؛ فیروز، 352-353؛ دربارۀ گزارشهای تاریخی، نک‍ : پولاک، I / 187). 
به عقیدۀ زردشتیان، شغال در زمرۀ جانوران موذی، و نابودی آن سفارش شده است (نک‍ : پورداود، 196). بنا‌بر بندهش، شغال از جملۀ گرگ سردگانی است که درندگی‌اش کمترین تهدید برای گلۀ گوسفندان به شمار می‌رود؛ ازاین‌رو با صفت «کم‌بیم» توصیف شده است (ص 79-80، 99-100). 
مؤلفان برخی از فرهنگهای فارسی بر مبنای باورهای عامه، پدید‌آمدن شغال را در زمان سلطنت انوشیروان دانسته‌اند (نک‍ : آنندراج؛ نفیسی). این باور ریشه در روایتهای اساطیری ایران دارد. بلعمی دراین‌باره چنین نقل کرده است: «... پس آن سال [در دوران انوشیروان] بـه زمین عجم شکال پدید آمد و هرگز آن نبوده بـود ... و بانگ ایشان باسهم بود ... مردمان از آن بترسیدند ... انوشیروان بترسید و موبد موبدان را بخواند؛ گفت: این چه بانگ است که از روی زمین همی‌آید و کس پیدا نیست؟ موبد گفت: ... چون ملک بیداد و ستم کند، از آسمان بانگ آید و از زمین همچنین بانگ آید، چنان‌که خلایق بشنوند و کس نبینند ... پس مردمان به شب ... دام نهادند تا شکال را بگرفتند ... [نوشیروان] گفت: خلقی بدین ضعیفی و بانگی بدین سهم عجب است ...» (ص 1052-1053). 
از دیرباز پزشکان و دانشمندان دربارۀ خواص درمانی برخی از اجزاء و بافتهای تن شغال سخنانی گفته‌اند؛ مثلاً اگر پوست شغال را بر محل گاز‌گرفتن سگ هار ببندند، فرد گزیده‌شده از آب نمی‌ترسد (ابومنصور، 101). خوردن زهرۀ شغال برای کبد و بیماریهای آن سودمند است، و استعمال ترکیب مغز استخوان شغال با بوره (نمک تلخ‌مزه) و سرکه رافع لکه‌های ناشی از بیماری پیسی است (شهمردان، 111). جمالی ‌یزدی نشستن در پوست شغال را در بهبود جراحات التیام‌ناپذیر مؤثر دانسته است؛ افزون‌‌بر‌این، وی بر آن است که اگر خون شغال را با برگ بید ترکیب کنند و بر بنا‌گوش شخص مبتلا به سردرد بمالند، درمان می‌شود؛ همچنین وی معتقد است که اگر پیه شغال را بگدازند تا آب شود، سپس با روغن ترکیب کنند و بر محل دردناک بمالند، مفید خواهد بود (ص 63). به گزارش قزوینی در عجایب‌ المخلوقات، اگر شخص مبتلا به بیماری طحال، زهرۀ شغال را با آب گرم بیاشامد، بهبود می‌یابد؛ همچنین اگر استخوان شغال را با برگ درخت بیامیزند و بر عوارض ناشی از بیماری برص بمالند، مفید خواهد بود (ص 407). دمیری گوشت شغال را برای بهبود جنون و صرع سودمند می‌داند (1 / 152). 
از دیرباز باورهای گوناگونی دربارۀ نیروی جادویی برخی اجزاء تن شغال وجود داشته است: به گزارش قزوینی، اگر زبان شغال را در خانه‌ای قرار دهند، میان اعضای آن خانواده خصومت و دشمنی به وجود می‌آید (همانجا). چشم شغال دافع چشم‌زخم دانسته شده است؛ به گزارش دمیری در حیـاة ‌الحیوان، اگر چشم راست شغـال را بر کسی ببندند، از صدمات چشم‌زخم در امان خواهد بود (همانجا). 
صفات و ویژگیهای شغال، به‌ویژه حیله‌ها و ترفندهای این جانور برای شکار، و نحوۀ زندگی آن همواره مورد توجه مردم بوده است؛ مؤلفان و جانورشناسان گذشته پاره‌ای از این باورها را ضبط کرده‌اند، از جمله اینکه: شغال بسیار حیله‌گر و چاره‌ساز است و با نگاهش مرغان را جادو می‌کند و رام خویش می‌سازد، به‌نحوی‌که حتى اگر مرغی بر روی درخت یا مکان بلندی باشد، با نگاه‌کردن به چشمان شغال به سمت آن می‌رود و صید شغال می‌شود. همچنین شغال جانوری لج‌باز و کینه‌توز است، چندان‌که اگر وارد باغی شود و آن را بزنند یا برانند، همراه با شغالهای دیگر دوباره به آنجا بازمی‌گردد و همۀ میوه‌ها را تباه می‌کند؛ و اگر وارد خانه‌ای شود و آن را بزنند، با گروهی از شغالها چندان به این خانه می‌رود و سرگین می‌اندازد تا صاحب‌خانه خانه را بفروشد و برود. همچنین روش شغال را برای شکار مرغابی بسیار هوشمندانه و جالب دانسته و گفته‌اند: شغال مقداری خار‌و‌خاشاک را به دهان می‌گیرد و وارد آب می‌شود و به سمت مرغابیها حرکت می‌کند؛ مرغابیها به تصور اینکه خاشاک در آب روان است، به آن نزدیک می‌شوند؛ آنگاه شغال با چالاکی یکی از آنها را به دندان می‌گیرد (نک‍ : شهمردان، 109-111؛ طوسی، 581؛ قزوینی، 406-407؛ جمالی‌، دمیری، همانجاها). 
دربارۀ زوزۀ شغال نیز باورهایی وجود داشته است. به گزارش جمالی، برخی زوزۀ شغال را خوش‌یمن و مبارک می‌دانستند و برخی شوم و نحس، چندان‌که به‌گوش‌رسیدن زوزۀ شغال را نشانۀ مرگ یکی از بزرگان و یا وقوع جنگی ناگهانی می‌پنداشتند (همانجا). در دورۀ معاصر نیز کم‌و‌بیش این‌گونه باورها در میان مردم رایج است؛ برای نمونه، به باور مردم آمل، هرگاه شغالی به‌صورت «وغ‌‌وغ» و نالیدن منقطع زوزه بکشد، نشانۀ روی‌دادن اتفاقی شوم و ناگوار خواهد بود (مهجوریان، 54). گیلانیها به‌ویژه روستاییان بر این باورند که هرگاه شغالان همانند کفتار شب‌هنگام زوزه بکشند و سگان روستا در پاسخ آنها همان‌گونه زوزه بکشند، دلالت بـر مـرگ کسی می‌کنـد؛ در ایـن حـالت، بـزرگ خانواده برمی‌خیزد و کفشهای اهل خانه را به‌صورت نوک‌پایین و پاشنه‌بالا، به دیوار تکیه می‌دهد (بشرا، 59؛ نیز نک‍ : جعفری، 70؛ ثواقب، 359). مردم برخی مناطق دم تکان‌دادن شغال را نشانۀ رسیدن خبری خوش یا ناخوش می‌دانستند (نک‍ : مهجوریان، 52). 
مردم برخی از مناطق ایران، زوزۀ شغال را دارای قدرت ضدجادویی در حل برخی مشکلات زناشویی می‌دانستند؛ مثلاً مردم خراسان رسم داشتند که هرگاه داماد در شب زفاف موفق به ازالۀ بکارت عروس نمی‌شد، او را به بیابان می‌بردند تا صدای زوزۀ شغال را بشنود، آنگاه او را به خانه برمی‌گرداندند تا دوباره به حجله رود (شکورزاده، عقاید ... ، 204). 
زوزۀ شغال در هواشناسی عامیانه نیز کاربرد داشته است؛ برای نمونه، مردم آمل باور داشتند که اگر شغالها شب‌هنگام دسته‌جمعی زوزه بکشند، و یا شغالی در شب بارانی زوزه بکشد، فردا هوا خوب و آفتابی خواهد بود (مهجوریان، 54، 57). به باور گیلانیها اگر شغالها زوزه بکشند و سگها در جوابشان پارس کنند، فردا هوا آفتابی می‌شود، و اگر شغالی به‌تنهایی زوزه‌های متوالی بکشد، هوا بارانی خواهد شد (نک‍ : بشرا، همانجا؛ قس: شهاب، 147- 148؛ خلعتبری، 103). نیز مردم برخی مناطق چنین می‌پندارند که هرگاه روزی هم‌زمان باران ببارد و آفتاب بتابد، آن روز روز عروسی شغالها ست (نک‍ : پاینده، 344؛ بشرا، 24-25؛ مهجوریان، 27). 
مردم برخی از نواحی ایران، شغال را جانوری محترم و عزیز می‌پنداشتند؛ چنان‌که مردم ایلام باور داشتند که شغال را نباید آزار داد. همچنین ایلامیها زوزه‌کشیدن شغال را چنین تعبیر می‌کردند: «شغال در بهار به‌علت پرخوری دل‌درد می‌گیرد و نزدیک آبادی می‌آید و به‌التماس ضجه می‌کند و در پاسخ ضجۀ او کسی می‌گوید: مَشک کهنه، و شغال می‌رود و مشک کهنه‌ای پیدا می‌کند و می‌خورد و دل‌دردش آرام می‌گیرد و به جان راهنما دعا می‌کند» (اسدیان، 241-242). 
در بسیاری از مناطق گیلان مردم دیدن شغال را در سحرگاه خوش‌یمن و مبارک می‌دانستند؛ از‌این‌رو، بسیاری از حمامیها برای جلب مشتریان، بچه‌شغالی را می‌گرفتند و در جلو در ورودی حمام می‌بستند تا چشم مشتریان صبحگاهی به شغال بیفتد. حتى برخی دندانهای شغال را می‌کشیدند و آن را معتاد به تریاک می‌کردند تا به نوعی وابسته به حمامی شود (پاینده، 101). برعکس، در برخی دیگر از نواحی گیلان، مردم برای حفظ ماکیان خود از حملۀ شغال، آن را می‌راندند و باورهای گوناگونی داشتند؛ مثلاً بنابر باور مردم روستای سیاهکل محلۀ سیاهکل، اگر کسی در سحرگاه شغالی را در آبادی ببیند، باید با صدای بلند بگوید: «آقا شغال، سلام علیکم». به‌این‌ترتیب شغال تا 40 روز به آن آبادی نمی‌آید تا مرغی را برباید (بشرا، 59).
دربارۀ دشمنی سگ و شغال و ارتباط زوزه‌کشیدن این دو جانور نیز مردم باورهایی دارند. براساس افسانه‌ای که در بسیاری از مناطق رایج است، پیش از آنکه سگ اهلی و خانگی شود، شغال با انسان اُنس و دوستی داشته است. سگها به رفاه و آسایش شغالها حسادت می‌کنند و در صدد فریب‌دادن شغالها و تصاحب جایگاه آنها برمی‌آیند؛ ازاین‌رو، به شغالها می‌گویند: عده‌ای از ما بیمار شده‌اند و ما باید مدتی به شهر بیاییم؛ شما به صحرا بروید تا بیماران ما بهبود یابند؛ آنگاه دوباره جایمان را عوض می‌کنیم. شغالها قبول می‌کنند، اما سگها دیگر از شهر بیرون نمی‌روند. ازاین‌رو مردم باور دارند که هرگاه شغالها نزدیک شهر یا روستا می‌شوند و زوزه می‌کشند، به سگها می‌گویند: «ناخوشی شما خوب شده؟»، و سگها در جوابشان پارس می‌کنند و به‌دروغ می‌گویند: «نه‌خیر، نه‌خیر!» (براون، 183؛ ماسه، I / 188؛ ثواقب، 387؛ مرادی، 284-285؛ خزاعی، 10 / 385-386). 
تعبیر خواب‌گزاران دربارۀ رؤیای شغال نیز از این حیث که بازگوکنندۀ باورهای عامیانۀ مردم می‌باشد، حائز اهمیت است؛ برای نمونه، ابن‌سیرین بر آن است که اگر کسی در خواب ببیند با شغال می‌جنگد، نشانۀ آن است که با خویشان و اقوامش دچار خصومت و دشمنی می‌شود، و اگر ببیند کـه شغال خودش را به او می‌مالد، دلالت بر این دارد که او شجاعت و دلیری یابد. همچنین اگر ببیند که با شغال بازی می‌کند، دلیل بر آن است که عاشق و دل‌بستۀ زنی خواهد شد. اگر ببیند گوشت شغال می‌خورد، تعبیرش شفایافتن او از بیماری است (نک‍ : حبیش، 302). 
شغال از جملۀ جانورانی است که همواره در ادبیات شفاهی، به‌ویژه افسانه‌ها و امثال، جایگاه ویژه‌ای داشته است. حیله‌گری، طمع‌ورزی و حسادت از ویژگیهای بارز شغال در روایتهای شفاهی است. این جانور در پی به‌دست‌آوردن طعمۀ محبوبش، از‌جمله مرغ و خروس و میوه‌ها به‌ویژه انگور، به حیله‌ها و ترفندهای گوناگون متوسل می‌شود، اما در بیشتر موارد طمع‌ورزی‌اش سبب می‌شود که شکست‌ بخورد و جانش را ببازد (نک‍ : صبحی، 221-232؛ سادات، 144- 148؛ میهن‌دوست، 43- 48‌). 
در برخی از مناطق ایران که جمعیت شغالها فراوان بوده است، این جانور جای روباه را در روایتهایی مشابه گرفته است؛ برای نمونـه، می‌تـوان بـه افسانـۀ تیپ A2 طبقه‌بندی آرنـه ـ تامپسون اشاره کرد (نک‍ : مارتسلف، 51-52). 
همچنیـن صفـات و ویژگیهـای شغـال دست‌مایـۀ ساخت امثال متعددی شده است، از‌جمله: «فریاد شغال وبالِ شغال است» (هبله‌رودی، 114)؛ «شغال بیشۀ مازندران را / نگیرد جز سگ مازندرانی»؛ «شغال بیوه‌سار را چه به چادر یزدی؟» (امینی، 379؛ نیز نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 1255)؛ «سگ زرد برادر شغال است» (دهخدا، 2 / 985)؛ «شغال پوزه‌اش به انگور نرسید، گفت ترش است!»؛ «شغال ترسو انگور خوب نخورد»؛ «شغالی که مرغ می‌گیرد، بیخ گوشش زرد است»؛ «شغال یا می‌دود یا زوزه می‌کشد»؛ «شغال را به روبنده چه و خرس را به پاتوه (پاتابه)؟» (نک‍ : همو، 2 / 1025؛ امینی، 380؛ شاملو، دفتر 4 / 1036؛ ذوالفقاری، همانجا)؛ «شغالهایی که فقط برای خوردن خروس پسرخاله می‌شن» (شهری، 460)؛ «ارث شغال به گرگ می‌رسد»؛ «خروسی که شغال صبح ببرد، بگذار سر شب ببرد» (شکورزاده، دوازده ... ، 74، 465؛ برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : عسکری‌عالم، 3 / 123، 161، 245؛ ذوالفقاری، 1 / 1255-1256). 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیر‌سیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اعتماد، اسماعیل، پستانداران ایران، تهران، 1364 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1350 ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بلعمی، تاریخ؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1326 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جعفری دوآبسری، محمدعلی، فرهنگ عامـۀ رودبار، رشت، 1388 ش؛ جمالی یـزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل‌ التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حسن‌دوست، محمد، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، تهران، 1393 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیـراز، 1385 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانه‌های خراسان، مشهد، 1380 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهـران، 1387 ش؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، 1398 ق / 1978 م؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانه‌های دهستان اشکور، تهران، 1387 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف الف، تهران، 1372 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صبحی‌ مهتدی، فضل‌الله، افسانه‌های کهن، به کوشش حمیدرضا خزاعی، مشهـد، 1385 ش؛ طوسی، محمـد، عجایب المخلوقـات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1387 ش؛ فره‌وشی، بهرام، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران، 1352 ش؛ فیروز، اسکندر، حیات وحـش ایـران، تهـران، 1378 ش؛ قزوینـی، زکریـا، عجایب المخلوقـات، به کوشش نصـرالله سبـوحی، تهـران، 1340 ش؛ لغت فرس، اسـدی طوسـی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها و زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مـردم آمـل، سـاری، 1374 ش؛ میهـن‌دوست، محسن، اگر من بی‌دُم، تو هـم بی‌دُم، تهران، 1379 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ هبله‌رودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به کوشش صادق کیا، تهران، 1344 ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.