شروه
شَرْوه، نوعی آواز غمانگیز رایج در بوشهر، بندرعباس، خوزستان، فارس، بویراحمد و کرمان.
در آنندراج، شروه نوعی خوانندگی معرفی شده است که آن را «شهری» گویند و نوعی خوانندگی به زبان پهلوی است. دهخدا نیز شروه را اصطلاحی در موسیقی میداند ( لغتنامه ... ). برخی شروه را واژهای فارسی و به معنای صدای پا، آهنگ و بانگ میدانند که ریشه در شَرفه، شرفاک، شرفک، شرفانگ، چَروک، شروک، چروه و چربه دارد (حمیدی، آینه ... ، 16، فرهنگنامه ... ، 410). برخی نیز شروه را غیرفارسی، و شلوه، شروی و شلوی را مفهومی کلی میدانند که قشقاییان دربارۀ ترانههای خود به کار میبرند؛ به نظر آنها، این عنوان به آوازهای حوالی شیراز که متن آنها دوبیتی است و ظاهراً از آواز قشقاییها اقتباس گردیده نیز گفته میشود؛ اما گفتهاند که قشقاییان فارس نه در دشتستان، بلکه در حوالی فیروزآباد میزیستهاند و شروه (درواقع آهنگ و نوع خواندن آن) نهتنها در دشتستان، بلکه در اطراف کرمان و در همۀ نقاطی که فارسیان اصیل میزیستهاند، رواج داشته و دارد (نک : کوکرتز، 16، حاشیۀ 1).
خاستگاه اصلی شروه مناطق دشتی، دشتستان، شبانکاره و تنگستان است. در این مناطق، به شروه حاجیانی و یا شُنبهای گفته میشود (همو، 16؛ بوستان، هفتاورنگ، 68). حاجیانی را با نیانبان و گاه با نیجفتی اجرا میکنند (همو، «موسیقی ... »، 177). در مناطق بوشهر، دشتی و خوزستان، شروهخوانی را فایزخوانی نیز میگویند. حتى گاهی اشعار مفتون، باکی، نادم و باباطاهر را که با آهنگ شروه خوانده میشود، به فایز نسبت میدهند (زنگویی، 8). در هریک از این مناطق، شروه با شیوهها و «گَرده»های خاصی اجرا میشود. شروه در منطقۀ دشتی، به شیوههایی با نامهای گردۀ دشتی، گردۀ نجاتی، و گردۀ محمدحسین؛ در دشتستان و شبانکاره، به شیوههای غمونهای، شبانکارهای، دشتی و دشتستانی؛ و در بوشهر، به شیوههای بخشو و شریفی اجرا میشود (بوستان، هفتاورنگ، همانجا).
به مراسم خواندن شروه «شروهخوانی»، و به کسی که آن را با صدای دلاویز خود میخواند، «شروهخوان» گفته میشود (حمیدی، همان، 410-411). شروهخوانی در بوشهر، سابقهای بیش از 100 سال دارد و هم در مجالس شادی و شبنشینی و هم محافل غم و اندوه در جنوب ایران کاربرد دارد (همو، آینه، 15، 23).
در گذشته در هر محفل و مجلسی، شروهخوان دعوت میشد. بیشتر در مقدمۀ شروهخوانی، برای پیشدرآمد، ابیاتی از مثنوی مولوی خوانده میشد که به آن مثنویخوانی (ه م) میگفتند (شریفیان، 92)؛ استفاده از اشعار مولوی هنوز در دشتستان رواج دارد (کوکرتز، همانجا). همچنین در مقدمۀ شروه، از اشعار مولانا و نیز شاهنامه، خسرو و شیرین و لیلی و مجنون استفاده میشود (نک : حمیدی، همان، 20). اشعار شروه دوبیتی و بهندرت مثنوی است. دوبیتیها از شعر شاعران جنوب، بهویژه فایز و مفتون، انتخاب میشوند (باباچاهی، 67، 73). برخی از اشعار شروه را مردم در زمان اشغال بوشهر و قتل احمد خان تنگستانی در مرثیۀ جوانان ناکام و مبارزان بوشهری سرودهاند (نصیریفر، 3 / 408).
شروه در موسیقی، با عنوانهای آواز دشتی و دشتستانی معروف است (باباچاهی، 33، 41). این آواز محلی غمگین در مایۀ دشتی، زیر دستگاه شور، و به شکل منفرد با صدایی اندوهبار و همراه با ساز نی خوانده میشود (حمیدی، فرهنگنامه، 410).
شروه را اغلب بهصورت «دنبالهخوانی» (مبادلۀ آوازی بین چند نفر) اجرا میکنند. شمار شرکتکنندگان در خواندن این آواز 4-5 تن است. در دنبالهخوانی، مبادلۀ محتوایی میان شروهخوانان وجود دارد که به نوعی مشاعره شبیه است و گاهی ساعتها طول میکشد (درویشی، 73). در این شیوه، یکی از گردههای شروه را انتخاب میکنند و بیشتر در پایان هر دوبیتی، واژهها یا مصراعهای اضافی همچون: روزگار، ای روزگار، جفا گر هرکسی کرد خیر نبیند، طریق و رسم دلداری نه این است، و جز آنها را به آن میافزایند (همانجا).
به آواز ممتد و پایانی شروه که با تحریرهای خاصی همراه است، «واخون» گفته میشود. بیشتر شروهخوانها پس از خواندن هر دوبیتی، با اجرای واخون پایان هر قسمت را مشخص میسازند (نک : شریفیان، همانجا). شروه منشأ بسیاری از آوازها، ازجمله مرثیه و لالایی است (درویشی، همانجا).
فرم آوازی شروه از بوشهر به هرمزگان نیز راه یافته، و در مناطقی مانند بندرعباس، نزدیک به اصل، و در جاهایی چون میناب، با پذیرفتن تغییراتی بومی شده است (شریفیان، 64). در این مناطق، شروه «شَروِند» و شروهخوان «شروندزن» نامیده میشود (درویشی، 36). شروندهای بندرعباس و میناب از نظر موسیقی و شعر با یکدیگر متفاوتاند: در میناب، شروندها به شیوههای گوناگونی همچون کوهی، مینابی، بشاگردی، دشتی، ذهیری، فراغی، حسینی و جز آنها اجرا میشوند (همو، 37)، اما شروندهای بندرعباس در موسیقی از شروههای بوشهر و دشتستان پیروی میکنند. در شروندخوانی هرمزگان، بیشتر از سرودههای فایز و مفتون استفاده میشود. شروند در مراسم عزا و عروسی، به دو شکل متفاوت خوانده میشود (همو، 36، 37).
در ایل بویراحمدی، شروه (شربه) با عناوین کَوگرو، سرکَلی و بیکُتَلی شهرت دارد (جبارنژاد، 49). شروه در این منطقه شامل این مؤلفههای اصلی است: تولچپ (آهنگ شربه)، لیکه (فریاد و فغان زنان)، و شروه (حالت غم و گریه و زاری برای مردگان) (نک : احمدپناهی، ترانه ... ، 396). در همۀ طایفههای بویراحمدی، زنان شروهگو (و اخیراً مردان مرثیهسرا) شروه را با آوایی سنگین، ممتد و حزنآلود در رثای ازدسترفتگان میخوانند (جبارنژاد، همانجا). زنان شروهگو در خلال ابیات شروه، برای تسلی خاطر خویش، خصایل نیک متوفا را نام میبرند (همانجا). در مجالس شروهخوانی، ابتدا زن شروهگو با آوایی جانسوز شروهخوانی را آغاز میکند و همزمان، دیگر زنان مجلس با او همسرایی میکنند و سرانجام، سرودههای خود را با هقهق و هوهو (همو، 50) و زدن به سر و صورت (نک : احمدپناهی، همان، 395) به پایان میبرند. ابیات شروه در این منطقه، بیشتر تکبیتی و دارای وزن سنگین و غیرعروضی است (جبارنژاد، همانجا).
شروه در کرمان، شَرمِه (مؤیدمحسنی، 730)، غریبی، غربتی و چهاربیتو (نک : کوکرتز، 16-17، حاشیۀ 1) نام دارد. خوانندگان این آواز از دوبیتیهای باباطاهر، فایز دشتستانی و سرودههای شاعران گمنام استفاده، و آن را در مایۀ شور، دشتی و شوشتری اجرا میکنند (مؤیدمحسنی، 731). عشایر روستاهای قرهبلاغ فسا، که به زبان ترکی تکلم میکنند، شروه را شَربَه مینامند و آن را در مراسم جشن و سرور و دیگر مناسبتها میخوانند (همایونی، 447). شربه در میان عشایر ممسنی، موسیقی عزا ست که زنان و بهندرت مردان آن را به زبان لری و با آوازی سوزناک میخوانند. اشعار شربه با خصوصیات متوفا ارتباط دارد و اگر چنین نباشد، مورد تمسخر قرار میگیرد. اگر این اشعار در جای دیگری خوانده شود، به فال بد گرفته میشود (شهشهانی، 131-132؛ شریفیان، 218). در شربههای ممسنی و فسا، پارهای مصراعها تکرار میشوند و بر بار عاطفی مضمون شربهها میافزایند (احمدپناهی، «شروه ... »، 396).
آوازهای حزنانگیز عزاداری زنانه در مناطق مختلف بوشهر، بهویژه گناوه، دیلم و بخشی از شهرستان دشتستان، «شوره» نام دارد که از نظر ساختار آوازی و نامگذاری، شباهت بسیاری با شروه دارد (شریفیان، 218- 219). ترانۀ «علیدوستی» در میان عشایر خرمآباد شباهت بسیاری با شروه در جنوب دارد (برای آگاهی بیشتر، نک : سیفزاده، 129).
شروه دربردارندۀ مضامینی همچون غربت، سفر، رنج پیری، آرزوی جوانی، رقیب، کجطبعی روزگار، بیماری دل، وصال، جفای یار، طبیعت و تصاویر آن، معشوق واقعی و خیالی، وصف اندام معشوق و جز آنها ست (حمیدی، آینه، 34).
مشهورترین شروهخوانان جنوب عبارتاند از: نجاتی مصطفى گراشی، پولاد اسماعیلی، محمد فردوسی، شهسوار گنجی، مصطفى عربزاده، باقر بهادرپور، محمدحسین قائدی، حمزه قائدی، علی مهدوینژاد، قاسم میرشکاری، علی بهبهانی و جز آنها (همان، 65-66، نیز فرهنگنامه، 410).
نمونهای از شروۀ دشتی: قسم بر سورۀ والشمس واللیل / به غیر از تو ندارم با کسی میل / / کلامالله باشد خصم فایز / اگر نامحرمی با تو کند سیل؛ دگر شب شد که مو تنها بگردم / چو ماهی بر لب دریا بگردم / / پلنگ در کوه و آهو در بیابان / همه جمعاند و مو تنها بگردم؛ مرا گرد نگاری پای در گل / الٰهی خون شوی ای بوالهوس دل؛ یقین دارم دلی از سنگ داری / و یا از صحبت ما ننگ داری / / طریق و رسم دلداری نه اینه / که بر عاشق جهان را تنگ داری؛ ولم نالون نالون اومد و رفت / ولم تا درب دالون اومد و رفت (کوکرتز، 50).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، ترانه و ترانهسرایی در ایران، تهران، 1376 ش؛ همو، «شروه، شعر شیدایی»، گوهران، تهران، 1384 ش، شم 7- 8؛ باباچاهی، علی، شروهسرایی در جنوب ایران، تهران، 1368 ش؛ بوستان، بهمن و محمدرضا درویشی، «موسیقی مقامی ایران»، ادبستان فرهنگ و هنر، تهران، 1371 ش، شم 36؛ همان دو، هفتاورنگ، تهـران، 1370 ش؛ جبارنژاد، عبـاس، «جستاری در گونـههای مختلف شعر محلی ایل بزرگ بویراحمد»، مجلۀ دانشکدۀ علوم انسانی دانشگاه سمنان، سمنان، 1384 ش، شم 11؛ حمیدی، جعفر، آینۀ شروهسرایی، تهران، 1375 ش؛ همو، فرهنگنامۀ بوشهر، تهران، 1380 ش؛ درویشی، محمدرضا، مقدمهای بر شناخت موسیقی نواحی ایران، تهران، 1373 ش؛ زنگویی، عبدالمجید، شعر دشتی و دشتستان، تهران، 1364 ش؛ سیفزاده، محمد، پیشینۀ تاریخی موسیقی لرستان، خرمآباد، 1377 ش؛ شریفیان، محسن، اهل ماتم (آواها و آیین سوگواری در بوشهر)، تهران، 1383 ش؛ شهشهانی، سهیلا، چهارفصل آفتاب، تهران، 1366 ش؛ کوکرتز، یوزف و محمدتقی مسعودیه، موسیقی بوشهر، ترجمۀ محمدتقی مسعودیه، تهران، 1356 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نصیریفر، حبیبالله، مردان موسیقی سنتی و نوین ایران، تهران، 1372 ش؛ همایونی، صادق، ترانههای محلی فـارس، شیـراز، 1379 ش.