زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

شبدر

شَبْدَر، گیاهی با کارکردهای دارویی و خوراکی برای دام و انسان. شبدر از گیاهان بومی ایران است و برای مصارف خوراکی و دارویی کشت می‌شود. فیثاغورس هم که در زمان داریوش اول در ایران بوده است، در پرسپولیس دشت شبدر می‌بیند و آنجا را این‌گونه وصف می‌کند: «در عرض راه از دیدن چمنهای وسیع خرم که شبدر مادْ تمام آنها را فراگرفته بود، چشم محظوظ گشت؛ این گیاهی است سودمند که در یک سال، 3 بار درو شود» (ص 77- 78). 
شبدر یا شبذر ( لغت‌نامه ... ) که در کتابهای پزشکی کهن ذیل حَندَقوقا / حَندَقوقى آمده، از جنس یونجه است (کاسانی، 243؛ عقیلی، 369؛ حاجی زین، 131؛ تفضلی، 103). برّی آن را به عربی حباقا (همانجا)، و به فارسی دیو اسپست نامند (برهان ... ، ذیل واژه)؛ بستانیِ آن را نیز به عربی ذُرَق (عقیلی، همانجا)، و به سجزی سوک (کاسانی، همانجا) می‌گفتند. پورداود نیز در هرمزدنامه شبدر را از نوع اسپست (یونجه) می‌داند، اما کم‌عمرتر و کوتاه‌تر از آن (ص 17- 18). نوعی شبدر به نام شبدر سفید در برخی از جاها می‌روید که در بلوچستان، شَفتل (میرحیدر، 4 / 26)؛ در گروس، سه‌پر (هاشم‌نیا، 24)؛ در کاشان، شَفدَر (صدری، 71)؛ در ابیانه، شُودَر؛ و در جوشقان، شِفتر نامیده می‌شود. در غرب ایران آن را جودر، برگرفته از yawa-tara (مانند جو) و همچنین گندم‌در، برگرفته از gantuma-tara (مانند گندم) می‌نامند (آساتوریان، 377). در مازندران نیز این گیاه را شرویت نامند (عقیلی، همانجا). 
شبدر 3 برگچه دارد و خوشۀ گلهای آن، شکلی کره‌ای را تشکیل می‌دهد (گل‌گلاب، 220). عمری یک تا دو سال دارد و برخی از گونه‌های آن نیز پایا هستند (حسینی، 138). پرمصرف‌ترین گونۀ شبدرها مخصوصاً به نوشتۀ کتابهای پزشکی، شبدر قرمز و شبدر سفید است. شبدر قرمز در غرب ایران، و شبدر سفید در دامنه‌های البرز، غرب الوند، آذربایجان غربی و شرقی، اصفهان و بلوچستان می‌روید (میرحیدر، همانجا). فاضل هروی زمان کاشتن آن را یک بار در حمل (فروردین) و بار دیگر در جوزا (خرداد) می‌داند (ص 165). 
در طب قدیم، طبع شبدر را گرم و خشک می‌دانند (حاجی زین، همانجا؛ ابومنصور، 106). برخی نیز معتقدند که تخمش گرم‌تر از برگ آن است (نک‍ : حکیم، 165؛ عقیلی، 370). 
از نظر حکیمان طب قدیم، شبدر کاشتنی و بیابانی برای درمان لکه‌های سیاه صورت و کک‌و‌مک (ابن‌سینا، 2 / 157؛ رازی، 20 / 202)، و تخم آن با شراب برای رفع استسقا (تشنگی)، یرقان، قولنج، و سموم و اخلاط صفرا مفید است (عقیلی، حکیم، همانجاها). به عقیدۀ آنان، شبدر تا حدودی ملین و اشتهاآور و روان‌کنندۀ ادرار است و بادها را می‌راند (مثلاً نک‍ : رازی، 20 / 203؛ عقیلی، همانجا). شبدر بیابانی با شربت تخم پنیرک بستانی داروی درد و سردی مثانه، و روغن شبدر درمان درد بیضه است (ابن‌سینا، همانجا؛ ابومنصور، 107؛ رازی، همانجا) و جوشاندۀ برگ آن با روغن زیتون، مهیج باه به شمار می‌رود (حاجی زین، 132؛ ابن‌سینا، همانجا). نیز نوشته‌اند که شبدر برای درد سینه و معده مفید است، اما باعث گلودرد می‌شود (همانجا؛ نیز نک‍ : رازی، همانجا). ابن‌سینا برای جلوگیری از گلودرد توصیه کرده است که همراه با شبدر، گشنیز، کاسنی و کاهو خورده شود (همانجا). 
از دیگر خواص شبدر خاصیت پادزهری آن است؛ چنانچه آب شبدر را روی محل گزش عقرب بگذارند، تسکین می‌یابد و ریختن آب آن بر عضو سالم باعث درد می‌شود (حاجی زین، عقیلی، همانجاها). ابن‌سینا تخم شبدر را از خود گیاه در علاج اثرات نیش عقرب مفیدتر می‌داند (همانجا). عصارۀ شبدر بستانی با عسل برای درمان زخم چشم و رفع سفیدیِ دور چشم استفاده می‌شود (عقیلی، همانجا؛ رازی، 20 / 202). نوع بری آن برای آسانی حرکت اطفال (عقیلی، حاجی زین، همانجاها)، و روغن آن برای درمان افرادی که قدرت راه‌رفتن ندارند، سودمند است (رازی، 20 / 203). شبدر همچنین در درمان بسیاری دیگر از بیماریهای اعضای مختلف بدن چون رحم، مفاصل، سر، اندامهای دفعی و گوارشی مفید است (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ابن‌سینا، رازی، حاجی زین، عقیلی، همانجاها). فاضل هروی در ارشاد الزراعة آورده است که اگر به اسب و گاوی که مریض و لاغرند، شبدر داده شود، به نهایتِ فربهی و خوبی می‌رسند (همانجا). 
در فرهنگ مردم، مهم‌ترین و بیشترین استفاده از شبدر برای خوراک دام است (نجفی، 36؛ قمی، 119). به‌عنوان نمونه، مردم گروس (هاشم‌نیا، 27)، لرستان (صفی‌نژاد، 333) و آذربایجان از شبدر یا اوچ‌قولاخ (سه‌گوش) و یا اوچ یارپاق برای علوفۀ دام بهره می‌برند (ساعدی، 44). پولاک که در زمان ناصرالدین شاه قاجار در ایران بود، چنین نوشته است: شبدر تنها در مناطق سردسیر کوهستانی می‌روید و از جملۀ گیاهانی است که به کار تعلیف چهارپایان می‌آید (ص 135). مردم استان مرکزی شبدر را با این باور که خنک است، به همراه سرکه و سکنجبین به‌عنوان عصرانه می‌خورند (حجازی، 138) و در کُهک قم، زنان و دختران شبدر (شفدر) را می‌چینند و آن را به همان حالت یا به همراه سماق یا سرکه می‌خورند (جعفرزاده، 86). 
چنان‌که در طب قدیم در درمان بیماریها از شبدر بهره گرفته می‌شد، امروزه نیز در طب مردمی شهرهای مختلف، از شبدر استفاده می‌شود. مردم کردستان برای درمان زکام و سرماخوردگی از شبدر استفاده می‌کنند (جانب‌اللٰهی، 55-56). تهرانیها خواص گوناگون شبدر را می‌شناسند و در درمان بیماریهای گوناگون از آن بهره می‌برند (شهری، 5 / 353-354) و مردم شیراز از دم‌کردۀ شبدر برای بهبود بیماری سوزاک استفاده می‌کردند (ثواقب، 132). 
در روستای همیانۀ بروجرد هنگام برگزاری سنت واره (نک‍ : ه‍ د، شیرواره)، زمانی‌که سرواره (نفر اول واره) می‌خواهد شیر را به خانۀ نفر دوم ببرد، مقداری ماست به‌عنوان مایه در ظرفی می‌ریزد و با چند برگ شبدر آن را تزیین می‌کند و مقداری اسفند، آینه، پارچ آب و قرآن در مجمعه می‌گذارد و به خانۀ نفر دوم می‌برد (فرهادی، واره، 379). در روستای ارمنی‌نشین دالائی نیز در زمان برگزاری رسم واره، ‌روی ظرف شیر کمی برگ شِنگ و شبدر می‌گذاشتند (همو، نامه ... ، 2 / 93)؛ علاقۀ ارمنیان به شبدر به‌سبب شباهت میان این گیاه و علامت صلیب است. 
کشاورزان سمنان در حین درو گندم و حتى پیش از آن، در زمین تخم شبدر و شنبلیله می‌پاشیدند و در نیمۀ شهریور پس از آب‌دادن زمین و سبزشدن شبدرها، آن را شخم می‌زدند تا تبدیل به کود گیاهی ‌شود و زمین برای پنبه‌کاری آماده گردد. پس از برداشت پنبه در اوایل مهرماه و تراشیدن بته‌های آن، دوباره در زمین تخم شبدر می‌پاشیدند و آن را رها می‌کردند (احمدپناهی، 359). 
صادق هدایت نوشته است که کاشت شبدر آمدنیامد دارد (ص 119). هانری ماسه نیز شبدر را نمایانگر عشق می‌داند و می‌گوید که به هرکسی شبدر و هل هدیه بدهند، یعنی او را دوست دارند (I / 214). 

مآخذ

ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1371 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ برهان قاطع؛ پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، 1331 ش؛ تفضلی، احمد، «واژه‌های گویشی در تحفة المؤمنین»، نشریۀ ادارۀ فرهنگ عامه، تهران، 1341 ش، شم‍ 2؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جـانب‌اللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتـی و عامیانۀ مـردم ایران، تهـران، 1390 ش؛ جعفرزادۀ دستجردی، مصطفى، «گلگشتهای فصلی و موسمی مخصوص زنان و دختران کُهک قم»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1388 ش، س 8، شم‍ 29-30؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، اراک، 1383 ش؛ حسینی، محسن، فرهنگ و جغرافیای علی‌آباد کتول، تهران، 1370 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، تهران، 1384 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، 1354 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صدری، مهدی، «اصطلاحات کشاورزی منطقۀ کاشان»، فصلنامۀ نامۀ فرهنگستان، تهـران، 1376 ش، س 3، شم‍ 3؛ صفی‌نژاد، جواد، لرهای ایران، تهران، 1380 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعة، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ فرهادی، مرتضى، نامۀ کمره، تهران، 1369 ش؛ همو، واره، تهران، 1386 ش؛ فیثاغورس، سیاحت‌نامه، ترجمۀ یوسف اعتصامی، تهران، 1314 ش؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، تهران، 1313 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ گل‌گلاب، حسین، گیاه‌شناسی، تهران، 1336 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران، 1373 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ نیز: 

Asatrian, G. S., A Comparative Vocabulary of Central Iranian Dialects, Tehran, 2011; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.