زمان تقریبی مطالعه: 23 دقیقه

شال

شال، در پوشاک سنتی، پارچۀ کم‌عرض و طویلی که به دور کمر (شال کمر)، به دور گردن (شال گردن) و به دور سر (دستار) می‌پیچند. همچنین نام پارچه‌ای دست‌باف، نقش‌دار و نفیس با کارکردهای گوناگون است که آن را از پشم، کرک و گاهی ابریشم می‌بافند و به نامهای شال، شال امیری، ترمه یا شال خلیل‌خانی، شال ترمۀ کشمیری و شال ترمه نیز نامیده شده است. 

پیشینۀ شال در ایران

 برخی از پژوهندگان شار را همان شال و دستار هندی دانسته (رضازاده، 179)، و نیز احتمال داده‌اند که در واژۀ شار، حرف «ر» تبدیل به «ل» شده، و شار مبدل به شال گردیده است (باستانی، «شَعر ... »، 16). در شاهنامه، چند بار از «شاره» یاد شده است، ازجمله در آنجا که رودابه برای زال یک «شاره سربند» گران‌بها و درخور می‌فرستد و در جایی دیگر، هنگامی که شنگل، پادشاه هند، از گفتار بهرام گور در شگفت می‌شود، «شارۀ هندوی» خود را از سر برمی‌گیرد (فردوسی، 1 / 212، 6 / 594). 
در سدۀ 6 ق / 12 م، مردان به‌وسیلۀ شال ظریفی که دور کمر می‌بستند، چینهای قباهایشان را به پیکر خود می‌چسباندند؛ همچنین، این شال جای مناسبی برای گذاشتن وسایل شخصی آنان بود. برای آنکه آنها بتوانند جنب‌وجوش بیشتری داشته باشند، بخش پایین جامۀ خود را زیر شال قرار می‌دادند (مظاهری، 87- 88). 
شاه عباس صفوی (996- 1038 ق / 1588- 1629 م) روی قبا و یا نیم‌تنۀ خود، کمربندی چرمین یا شالی به رنگهای گوناگون می‌بست و خنجری به پر این شال، به کمر می‌زد. در آن زمان، مرسوم بود که دو شال را روی هم به کمر می‌بستند: یکی از پارچۀ ابریشمین گل‌وبته‌دار و یا زربفت بسیار لطیف و بلند که چند بار به دور کمر پیچیده می‌شد، دیگری از پارچۀ یکرنگ و سادۀ بریشمی یا پشمی که کوتاه‌تر بود و نقش‌ونگار و لطافت شال زیرین را جلوه‌گر می‌ساخت. برخی از بزرگان و سرداران تا 3 شال نیز روی هم، و معمولاً زیر شکم و به دور کمر می‌بستند (فلسفی، 2 / 14). گفته شده است که در زمان سلطنت شاه عباس، شال‌بافان همدان محلۀ ویژه‌ای به نام خود داشتند (منجم، 346). 
الئاریوس که در 1043 ق / 1633 م به ایران سفر کرده، نوشته است: مردها در ناحیۀ کمر روی قبای خود، شالی در حدود دو متر، و طبقۀ اعیان و اشراف روی این شال، شال دیگری از ابریشم می‌بندند. این شالها را معمولاً از هندوستان وارد می‌کنند، زیرا هندیها ذوق و سلیقۀ خاصی در رنگ‌آمیزی شالهای ابریشمی دارند. اگر روحانیان چنین شالهایی بر کمر داشته باشند، آن را موقع نماز و عبادت باز می‌کنند (ص 642). تاورنیه نیز که در 1101 ق / 1690 م، و در روزگار شاه سلیمان صفوی از ایران دیدن کرده، نوشته است که ایرانیان بر روی قبا، شالی زیبا از ابریشم مزین به گلهای طلایی، و باز روی آن، شال دیگری از پشم ظریف کرمان می‌بندند. ثروتمندان برای خودنمایی، تا 3 شال بر روی هم دارند که دو شال زیرین از ابریشم و سومی از پشم است (ص 268). این گزارشها نشان می‌دهد که در دورۀ شاه عباس و پس از او، شال کمر از بخشهای ضروری لباسهای ایرانی بوده است (بهشتی‌پور، 1 / 168). در تصویرهای بازمانده از اواخر سدۀ 10 ق / 16 م، نقش کسانی دیده می‌شود که شال کمر و شال سر دارند (نک‍ : جوانی، 215، 227). 
در دوره‌های افشاریه (1148-1210 ق / 1735-1795 م) و زندیه (1163- 1209 ق / 1750-1794 م) نیز پادشاهان، درباریان و مردم عادی از شال کمر استفاده می‌کردند؛ بزرگان بیشتر کمربند گوهرنشان به کار می‌بردند، ولی عامۀ مردم شال کمر می‌بستند (غیبی، 518). تصویری که از شاهزاده‌ای زندی بر جای مانده، او را در حالی نشان می‌دهد که شال کمر بسته، و خنجری بر پر آن فروکرده است (نک‍ : مجموعه ... ، 6، نیز تصویر 1). 
به نوشتۀ دروویل (سفر به ایران: 1234 ق / 1819 م)، در دورۀ قاجار، ایرانیها روی کمرگاه خود شال می‌بستند. غالباً براساس شال و دشنه‌ای که به پر شال می‌گذاشتند، مقام یا ثروت اشخاص قابل حدس‌زدن بود. شال طبقۀ متوسط بیشتر از پارچۀ نخی و گاه پشمی بود، درصورتی‌که نجبا و ثروتمندان شال کشمیر بر کمر می‌بستند (ص 51). نقش موردپسند عموم مردم برای پارچۀ جبۀ مردانه و دامن و شالِ (برای پوشاندن سر و گردن تا شانه) زنانه بوته‌جقه بود. متن بوته‌جقه‌ها که از انبوه گل و شاخۀ ریز پُر بود، غالباً بر پارچه‌ای تیره‌رنگ بافته می‌شد (نک‍‌ : «هنرها ... »، 168، نیز تصویر 12). فریزر که در 1237 ق / 1822 م، و در دورۀ سلطنت فتحعلی شاه قاجار در ایران بود، می‌نویسد: مردم شال را بیشتر برای آستری یا پوشش جامه‌های گشاد و بلند به کار می‌برند و گاهی آن را مانند هندیها روی شانۀ خود می‌اندازند. شالهای موردپسند مردم گُل، و یا طرحهایی از کاج دارند که این کاجها در زمینۀ گسترده‌ای از رنگهای گوناگون دیده می‌شود (ص 369). 
بستن شال کمر و شال سر در میان عشایر رایج است و درواقع جزئی از پوشاک آنها به شمار می‌رود. شال کمر مردان کرد پهنایی در حدود 30 سانتی‌متر دارد و طول آن از 9 متر تا 18-20 متر نیز می‌رسد. شال بانوان کرد بیش از دو متر درازا، و در حدود یک متر پهنا دارد. بیشتر این شالها از پارچه‌های گل‌دار و خوش‌رنگ انتخاب می‌شوند و گاهی در پهنای دو انتهای خود ریشه دارند (ضیاءپور، 47، 78؛ نیز نک‍ : کسراییان، تصویر 70). دیگر عشایر ایران مانند لرها، بختیاریها و قشقاییها نیز با اختلاف اندکی، شال کمر و شال سر را به کار می‌برند (نک‍ : ضیاءپور، 115، 128، 155). 
دورۀ شکوفایی بافت شال در شهرهای ایران از روزگار شاه عباس اول آغاز گردید (ستوده، 108). در پایان سدۀ 12 ق / 18 م، در روزگار قاجار، پسند کالاهای خارجی روزافزون شد؛ درنتیجه، شال کشمیرْ شال کرمانی را از بازار بیرون راند («هنرها»، همانجا). در دورۀ صدارت امیرکبیر (1264- 1268 ق / 1848-1852 م)، منسوجات ایرانی از شکوفایی تازه‌ای برخوردار گردید؛ زیرا دولت دستور داد که شال خوب بافته شود و این همان شالی است که به «شال امیری» معروف، و به مناسبتهای مختلف، خلعت حکومت برای کارگزاران و بزرگان شد (آدمیت، 393). درنتیجه، شال امیری با شال کشمیر برابری نمود و تمیزدادن آن دو از هم دشوار شد. پس از درگذشت امیرکبیر، شال‌بافان دیگر بدان ترتیب کار نمی‌کردند و شال امیری نمی‌بافتند (آل‌داود، 266). در زمان حکومت طهماسب میرزا مؤیدالدوله در کرمان، به فرمان امیرکبیر استادانی از این سرزمین برای فراگرفتن فن شال‌بافی به کشمیر فرستاده شدند و پس از بازگشت، این صنعت را رونق دادند. پس از آن به دستور میرزا تقی خان امیرکبیر، نیمی از مالیات کرمان صرف شال‌بافی شد و نیز جامۀ اصلی درباریان و اعیان و اشراف از شال کرمان تهیه گردید (ستوده، همانجا). در تصویری که صنیع‌الملک از امیرکبیر کشیده، او را با ردایی از شالِ ترمۀ بوته‌جقه نمایانده است (نک‍ : آل‌داود، روبه‌روی ص 16، تصویر امیرکبیر). 
ارسل در 1300 ق / 1883 م، در بازار تهران شالهایی را دیده است که به تقلید از شالهای کشمیر و با پشم شتر در کرمان بافته شده بود (ص 131). 
در روزگار قاجار، خریدوفروش شال در دست فروشندگان دوره‌گرد یهودی بود که بیشتر با طبقۀ اعیان معامله می‌کردند. بسیاری از تجار مسلمان شال‌فروش نیز کالاهای خود را برای فروش، به این گروه از یهودیان می‌دادند و به‌عنوان وثیقه، یک حلقه انگشتر به بهای دو برابر ارزش شال می‌گرفتند (فلور، 2 / 115). 
صندوق‌خانۀ دربار ناصرالدین شاه قاجار (سل‍ 1264-1313 ق / 1848-1896 م) به 30‌هزار طاقه شال نیاز داشت که خرید آنها بر عهدۀ تاجر ویژه‌ای بود و او گاهی آنها را از کرمان می‌خرید (معاون‌التجار، «لبلبونامه»، 442). 
در سال 1335 ق / 1917 م، هنگامی که قوام‌السلطنه در کابینۀ علاءالسلطنه وزیر مالیه شد، تصمیم گرفت که ترتیبی در لباس رسمیِ مراسم سلام برقرار کند. شال‌کلاه از جملۀ جامه‌هایی بود که او برقرار نمود و نیز درجۀ اعضای کابینه را از رنگ شال جبۀ آنها تعیین کرد؛ بنابراین، در روز جشن نوروز همۀ اعضا با این لباس رسمی حاضر شدند (مستوفی، 2 / 423). 

مراکز تولید شال در ایران

در روزگار محمد شاه قاجار (سل‍ 1250-1264 ق / 1834- 1848 م)، شال یزد و کرمان بهتر از شال کشمیر بود (اعتضادالسلطنه، 409). از ملکم نقل شده است که در 1216 ق / 1801 م، در کرمان، یزد، خراسان و کاشان شال بافته می‌شد و بافته‌های این مراکز در سراسر ایران طرف‌دار داشت (نک‍ : سیف، 168). کرمان، یزد و خراسان از مراکزی بودند که امیرکبیر از شال‌بافی آنها پشتیبانی می‌کرد و رواج شال‌بافی در یزد، باعث شده بود که زندگی مادی مردم بهبود یافته، در آنجا نیازمندی دیده نشود (قزوینی، 14، 44). بااین‌همه، در 26فرسنگی یزد، روستایی به نام ساغَن بود که ساکنان آن در نهایت بی‌چیزی شال‌بافی می‌کردند (بافقی، 3 / 662). 
در سال 1279 ق / 1862 م، حاج میرزا بزرگ شیرازی 100 کارخانۀ شال‌بافی در شیراز تأسیس کرد و لقب «ملک‌التجاری» گرفت. نیز در همین سال، تاجری زنجانی به نام مشهدی افراسیاب در یزد، 60 کارخانۀ شال‌بافی دایر نمود (نک‍ : یزد ... ، 482). افزون‌بر مراکز یادشده، اصفهان، کاشان، کرمانشاه، همدان، رشت و قزوین نیز از مراکز تولید شال به شمار آمده‌اند (ملکم، 262). در یزد، شالی که از پشم گوسفندان و بزهای کرمان بافته می‌شود، از مهم‌ترین فراورده‌ها به شمار می‌رود. در این شهر، گونۀ جدیدی از شال را از ترکیب ابریشم و پشم کرمانی می‌بافند که «شال یزدی» نامیده می‌شود (همانجا). این ترمه‌های کهن و نایاب یزدی بیشتر راه‌راه‌اند و یا گلهای شاه‌عباسی دارند (یاوری، 107). 

شال کرمان و کشمیر

بیشتر شالها در کرمان بافته می‌شد. بافندگان کرمانی آنها را با دست می‌بافتند و تاروپود شالها از کرک بز، و مانند ابریشم، نرم و درخشنده بود. بزهای سفیدرنگ در کرمان بسیار بودند و بافندگان کرک آنها را رنگ می‌کردند و به کار می‌بردند. شناختن شالهای کرمانی از شالهای هندی (کشمیری) آسان بود. شال ایرانی زمینه‌ای سفید داشت و نقشهای آن به نخلهای بزرگ شبیه بود (بهشتی‌پور، 1 / 179). به نوشتۀ خانیکف، شال‌بافی صنعت عمدۀ کرمان بود. شال کرمان نسبت به شال کشمیر ارزان‌تر، نقوش آن متنوع‌تر، ولی رنگ آن به همان زیبایی و ثبات شال کشمیر بود (ص 211). بنجامین، نخستین سفیر آمریکا در ایران (1299-1300 ق / 1882-1883 م)، نوشته است که خریداران شال کرمان سود زیادی برده‌اند، زیرا این شالها رنگ ثابت و خوب دارند. درحالی‌که در بافت شالهای کرمان نهایت دقت به کار رفته است، اما کمی زبرتر از شالهای کشمیرند. البته نخهای آنها از پشم و گاهی ابریشم است و به همین سبب شباهت بسیاری به شال کشمیر پیدا می‌کنند. شالهای کرمان دارای گل‌وبته‌های شاخه‌ای و سروی، و زمینۀ آنها صورتی یا سفید است (ص 259). 
طرح شالهای کرمانی ابتکاری و خاص کرمان بود و اقسامی داشت؛ مانند شال معمولی، شال خلیل‌خانی، شال شاخ، شال رضایی، شال کوش‌پیچ، شال ترمۀ اعلا و شال زنانه که دور گردن، روی سینه و جلو بینی بسته می‌شد (پورحسینی، 284). طرح شالهای کرمان زاییدۀ ذهن شال‌بافان بود و بیشتر به دست خردسالان بافته می‌شد. شالهای سفید حاج‌خلیل‌خانی کرمان را معمولاً به استانبول می‌بردند و در آنجا، یا مردها به کمر می‌بستند و یا زنان برای زینت لباس خود به کار می‌بردند (سایکس، 200). شال کرمان جنبۀ صادراتی نیز داشت و آن را به هند، ترکیه، بغداد، ازبکستان و ترکمنستان می‌فرستادند (فریزر، 359, 363). 
باستانی پاریزی چند عامل را سبب امتیاز شالهای کرمان دانسته است: 1. تجربۀ طولانی کار؛ 2. مرغوبیت کرکهای بز کرمان، به‌سبب کمی باران و خشکی هوا؛ 3. ارزانی کارگر؛ و 4. اقتصاد کویری که اساس آن بر مبنای استفاده از حداقل مواد و بهره‌گیری از بیشترین کار و نیروی انسانی است («شعر»، 18). 
گاهی بافندگان از شهرهای دیگر ایران، برای شال‌بافی به کرمان می‌رفتند (معاون‌التجار، «سفره ... »، 414). حمایت کرمانیها از واپسین پادشاه زند، لطفعلی ‌خان (سل‍ 1203- 1209 ق / 1789-1794 م)، سبب شد که بنیان‌گذار قاجار، آقا محمد خان، استان کرمان را با خا ک یکسان کند. در نخستین سالهای سدۀ 13 ق / 19 م، شال‌بافی به‌همراه شماری دیگر از صنایع‌دستی، دوباره رونق گرفت، ولی حاکم کرمان به‌جای پشتیبانی از این صنعت، مالیات تازه‌ای بر آن بست و دستور داد هرکس شال بدون مُهر دولتی بخرد، جریمۀ سنگینی باید بپردازد (سیف، 169-170، 195). به نظر می‌رسد که محمد شاه قاجار می‌خواست تا کالاهای ایرانی جای فراورده‌های صنعتی اروپا را بگیرد، زیرا به درباریان خود تأکید کرده بود که به‌تدریج پارچه‌های پشمی ایرانی و شالهای کرمان را به‌جای پارچه‌هایی که برای لباس خود به کار می‌برند، مصرف نمایند (نصر، 395). در اواخر دورۀ قاجار، کم‌کم شال‌بافی از میان رفت. افزون‌بر آشفتگی کرمان و فقر عمومی مردم آن، پس از آنکه عباس میرزا قاجار کرمان را فتح نمود و گروه زیادی از شال‌بافان کرمان را به آذربایجان کوچ داد، این صنعت دیگر رشد نکرد (باستانی، وادی ... ، 1 / 280). 

کاربردهای شال

مهم‌ترین کاربردهای شال در دورۀ رونق آن عبارت بود از: 

1. اهدای شال به‌عنوان خلعت (ه‍ م) و پیشکشی

معمولاً خلعت را از بهترین شالهای کرمان که دارای نقش گل‌وبته بود، برمی‌گزیدند (سایکس، همانجا). گاهی فرمانروایان سرزمینها نیز به سرکرده‌های خود، برای خلعت، یک سرداری از شال ترمۀ کشمیر می‌دادند (نظام‌السلطنه، 1 / 89). در دورۀ سلطنت شاه عباس بزرگ، شال را به دربار شاهان دیگر پیشکش می‌کردند (پورحسینی، 283). گاهی بزرگان و درباریان هم به مناسبتهایی، شال یا شالهایی را به شاه تقدیم می‌کردند. در 1323 ق / 1905 م، در مراسم سلام عام، وزیر دفتر طاقه‌ای شال کشمیری عالی به مظفرالدین شاه قاجار تقدیم کرد؛ او نیز همان شال را به پیشخدمتی که در آن مراسم شعری برایش سروده بود، بخشید (سپهر، عبدالحسین، 2 / 824). 

2. به‌عنوان جامۀ بزرگان و کارگزاران حکومت

بزرگان ایران از شال ترمه برای خود جامه تهیه می‌کردند. زنان این گروه اجتماعی نیز از آن نیم‌تنه و تنبانهای گشاد می‌دوختند (بهشتی‌پور، 1 / 179). گاهی بزرگان شال را برای نشان‌دادن شکوهمندی دولت خود به کار می‌بردند؛ چنان‌که در 1302-1303 ق / 1885-1886 م، کنسول ایران در زیارت کعبه، لباس احرام خود را از دو طاقه شالِ ترمه تهیه نموده بود و این در برابر شریف مکه (متولی کعبه) و پاشا (از مقامات کشور عثمانی) بود که آنها نیز لباس احرام خود را از دو طاقه شال کشمیر فراهم کرده بودند (فراهانی، 204). 

3. شال در جشنها

شال در بیشتر جشنها، به‌ویژه در جشن نوروز (ه‍ م)، به کار می‌رفت و در جشنهای عروسی نیز سفرۀ عقد معمولاً از شال ترمه بود (سلطانی، 84، 88). در جشن عروسی عصمت‌الدوله (ز 1272 ق / 1856 م؛ نک‍ : سپهر، محمدتقی، 3 / 1520)، دختر ناصرالدین شاه، با پسر معیرالممالک، دیوارهای شهر تهران با شالها و پارچه‌های گران‌قیمت تزیین شده بود (سرنا، 225). 

4. شال در سوگواری

مرسوم است که پس از درگذشت شخص، یک طاقه شال ترمه بر پیکر او می‌کشند. همچنین در آیین ختم، طاقه‌شالی در شبستان مسجد پهن می‌کنند و روی آن وسائلی مانند قاب و قدح، جعبۀ قرآن، رحل، گلاب‌پاش و جز آنها می‌گذارند (بلوکباشی، 74، 79). آلمانی (سفر به ایران: 1899 و 1907 م) نوشته است که در ایران، جسد اشخاص عالی‌مقام را با کالسکه‌ای مزین به گلهای گوناگون، حمل می‌کنند، ولی جسد مردم عادی را در تابوتی می‌گذارند و تنها طاقه‌شالی روی آن می‌اندازند (I / 222). 

5. کاربردهای دیگر

گاهی کسانی که از سوی فرمانروایان به پرداخت جریمۀ نقدی محکوم می‌شدند، به جای آن، چند طاقه‌شال به فرمانروا می‌دادند؛ چنان‌که پیش از انقلاب مشروطه، که ارزش یک طاقه شال کرمانی به 200 تومان رسیده بود، فرهاد میرزا خواست از مشیرالملک در شیراز 30هزار تومان مصادره نماید. مشیرالملک در برابر بخش بزرگی از این پول، شالهای ذخیره‌ای را که در انبار داشت، به وی داد (باستانی، «نامه»، 165). افزون‌بر کاربردهای یادشده، شال را در تهیۀ جامه‌های گوناگون و نیز وسایل دیگر به کار می‌بردند. در 1300 ق / 1883 م، خانمها از شال ترمۀ کشمیری، نیم‌تنه و چادرنماز تهیه می‌کردند (مستوفی، 1 / 511) و همچنین آن را برای پیچیدن بقچۀ حمام به کار می‌بردند. نیز گونه‌ای از شال به نام «چارقدی» برای روسری یا بقچه استفاده می‌شد (سلطانی، 4؛ یاوری، 107). پرده، مخده (نازبالش)، رویۀ بالش و لحاف هم از شال تهیه می‌شده است (بهشتی‌پور، همانجا). 

اقسام شال

 در یک فهرست خرید که از 1294 ق / 1877 م به جا مانده، نام انواع شال آمده است؛ ازجمله شال بوتۀ نوظهور، شال یکه‌بوتۀ لیمویی، شال بازوبندی، شال گلناری، زمردی یکه‌بوته، سفید حاشیه‌دار، سفید شاخه‌دار، سفید بوته‌ریزه، لیمویی مادربچه، سفید چهارگل و زمردی بوته‌جقه ( کرمان ... ، 405)، و گونه‌های دیگری چون شال خلیل‌خانی که به آن ترمه گفته می‌شد؛ شال کیش که خانمها به‌جای چادر بر سر می‌انداختند و به آن شال دورسری هم می‌گفتند؛ شال باب روم از شالهای مرغوبی که به عثمانی و از آنجا به بالکان و اروپا فرستاده می‌شد؛ شال بوته و شال جقه که طرح بوته‌جقه داشتند؛ شال خاکی که به رنگ خاک بود؛ شال زرد؛ شال مشکی؛ شال قرمز؛ شال گلی که به رنگ گل سرخ بود؛ شال لاکی که زمینۀ سرخ داشت؛ شال پرده؛ شال کوسه؛ و شال افشون (افشان) که دارای نقش گل‌افشان بود. این شالها پشمی، ابریشمی و یا پنبه‌ای بودند (پورحسینی، 283-284؛ ماسلنیت‌سینا، 105، تصویر 90). شالهای خلیل‌خانی و انگوری را بوتۀ ترمه و بدل ترمه می‌نامیدند (افشار، 322، 325). 
گونه‌های دیگر شال که نام و تعریفی از آنها بازمانده، عبارت‌اند از: شالِ بندی که نقشۀ آن مانند لانۀ زنبور است و داخل هر خانه، یک گل یا بوته دارد و بندها گاه از یک گیاه‌پیچ تشکیل می‌شوند؛ شال راه‌راه با راههای پهن و یا باریک که تولید این‌گونه شال در ایران بسیار متداول بوده است؛ شال محرمات که آن نیز راه‌راه است، ولی پهنای متفاوت دارد؛ شال اتابکی که از پشم بسیار لطیف بافته می‌شد و بسیار ارزشمند بود؛ شال زمردی که نوع اعلای شال کشمیری بوده، و به‌ویژه رنگ سبز آن مشهور بوده است؛ شال رضایی نیز از شالهای کشمیری اعلا بود، که به‌سبب ظرافت بسیار، در قطعات کوچک بافته، و سپس به هم وصل می‌شد؛ شال امیری از گونه‌های بسیار عالی، و عموماً دارای نقش بوته‌جقه و شاخ‌گوزنی بوده است؛ شال یزد به ترمه‌های بافت منطقۀ یزد گفته می‌شد که بیشتر راه‌راه بودند و یا گلهای شاه‌عباسی داشتند؛ و شال سلسله که در کرمان بافته می‌شد، زمینۀ آن ساده بود و پته‌دوزی (ه‍ م) مشهور کرمان روی آن انجام می‌گرفت (یاوری، 106-107؛ بهشتی‌پور، 1 / 179). شال عظیم‌خانی نیز از شالهای معروف، و گویا به خانهای ماوراءالنهر منسوب بوده است. معروف است هنگامی که سردار ذوالفقار خان سمنانی با فتیح خان افغان جنگید و سَرِ سردار افغانی را به حضور فتحعلی شاه آورد، شاه گفت: «شالهای عظیم‌خانی گران‌بها، که هر طاقۀ آن بیش از 300 تومان ارزش دارد، به دستت افتاد و یک طاقۀ آن را نیاوردی؟!». ذوالفقار خان در پاسخ گفت: «شما فتیح خان را از من خواسته بودید، نه شال عظیم‌خانی را» (نک‍ : باستانی، «شعر»، 18). 

برخی از اصطلاحات و ابزارهای شال‌بافی

خلیفه: استاد بافنده، جانشین و معاون استاد که در غیبت او کارخانه را اداره می‌کرد؛ سنگین‌باف: استادکاری که شال اعلا، قلمکاردوزی و پشمی مرغوب می‌بافت؛ شال‌شور: کسی که شال را پس از بافتن می‌شست (پورحسینی، 197، 284)؛ خلوش: گونه‌ای از شال‌باف؛ بردست: شاگرد شال‌باف؛ پاده‌اوشال: چوب بزرگی از ابزارهای شال‌بافی؛ دفتین: ابزاری که نخهای پود شال را با آن می‌کوبیدند. شال‌باف را دفتینی نیز نامیده‌اند که منسوب به دفتین است (نیستانی، 117- 118، 123-124). 

وضع شال‌بافان

در گزارشی که در 1311 ق / 1893 م، دربارۀ شال‌بافان کرمان نوشته شده، آمده است که آنها شال را در اتاقهایی می‌بافند که سقف آن کوتاه، تاریک و فاقد جریان هوا ست. 3 بافندۀ خردسال روی هر شال کار می‌کنند و آن‌که در میانه نشسته، سربافنده است که رنگها و طرحها را از حفظ می‌داند (نک‍ : سیف، 195). کودکان بیشتر به این کار گماشته می‌شدند، زیرا انگشتهای ظریف‌تر و نازک‌تر داشتند و در گذراندن تار از میان پودها، چابک‌تر و تندتر عمل می‌کردند. 
درآمد کارفرمایان شال‌بافی بسیار زیاد بود و نوشته‌اند که در کرمان علی‌محمد شال‌باف، در اواخر قاجار، می‌توانست 12هزار تومان به ناصرالدوله فرمانفرما (د 1309 ق / 1891 م) وام دهد و دربرابر، خالصات جیرفت را اجاره کند (نک‍ : باستانی، همان، 19-20). در 1297 ق / 1880 م در کرمان، دستمزد یک کودک شال‌باف 3 تا 10 تومان، و دستمزد بزرگ‌سالان 10 تا 25 تومان در سال بود. در آن روزگار در شهر کرمان، حدود 15هزار تن شال‌بافی می‌کرده‌اند و در هفته، تنها نصف روز تعطیلی داشتند (نک‍ : همو، «نامه»، 165). 
بردست اول و دوم پایین‌ترین رتبه را در گروه شال‌بافان داشتند و کار شال‌بافی بر عهدۀ آنها بود. بردستان پس از گذرانیدن این مرحله، خلیفه می‌شدند که زیر دست استاد قرار داشت (ادیب، کلیات ... ، 249). معمولاً هریک از نقشها خلیفۀ ویژه‌ای داشت؛ مثلاً خلیفۀ بوته‌کج، خلیفۀ بوته‌ریزه و یا خلیفۀ نُه‌ترنج‌باف (معاون‌التجار، «انشا ... »، 448). استادْ رئیس و بزرگ همۀ شال‌بافان به شمار می‌آمد. او مراحل شال‌بافی را از کودکی تا استادی گذرانیده بود و درنهایت، شال را به نام او می‌شناختند (همو، «سفره»، 384). 
بعضی از شالها، ازجمله شال بوته‌ریزۀ دخترباف، بسیار اعلا بود ( کرمان، 413). شال‌بافانی که بضاعت مالی نداشتند، شالهای متعارف (عادی) می‌بافتند و آنها که توان مالی داشتند، شالهای اعلا تهیه می‌کردند که بافت هر طاقۀ آن یک سال و نیم طول می‌کشید (همان، 441، 456). 

 شورش شال‌بافان

 در سال 1295 ق / 1878 م، در حکومت شهاب‌الملک بر کرمان، از شورش شال‌بافان به رهبری آقا علی‌محمد شال‌باف یاد می‌شود که فیروز میرزا نصرت‌الدوله، معروف به فرمانفرما، آن را فرونشاند (نک‍ : باستانی، «شعر»، 21، «نامه»، 166؛ ادیب، خارستان، 4). 

علل از‌میان‌رفتن شال

بسیاری از نویسندگان دربارۀ وضع تنزل بافت و فروش شال سخن گفته‌اند. خانیکف در نیمۀ دوم سدۀ 13 ق / 19 م، نوشته است: بااینکه شاه کنونی از این صنعت حمایت می‌کند، ولی روزبه‌روز از اعتبار و رونق آن کاسته می‌شود. سبب آن را باید در تولید فراوان و فروش بسیار ارزان شالهای اروپایی دانست که تقلیدی از شالهای کرمان‌اند. شالهای اروپایی دوام کمی دارند و از نظر تنوع و شیوۀ طراحی و درخشندگی رنگ، در سطح بسیار پایین‌تری نسبت به شالهای کرمان قرار می‌گیرند (ص 211). ارزانی شالهای ماشینی در اروپا، سبب گردید که مردم عادی نیز آنها را بخرند؛ درنتیجه، بزرگان و اعیان، که عمده‌ترین خریداران شالهای اصل بودند، تمایل خود را نسبت به خرید آن از دست دادند. همچنین، وضع مالیات سنگین از سوی حاکم کرمان بر شال‌بافان سبب شد که آنها نتوانند با بازارهای خارجی رقابت نمایند؛ گرچه پشتیبانی امیرکبیر برای مدتی کوتاه سبب پیشرفت شال‌بافی گردید، به‌طوری‌که بهای شال کرمان از شالهای کشمیری نیز افزون‌تر شد (دبا، 15 / 252). 

شال و رابطۀ آن با قتل ناصرالدین شاه

میرزا رضا کرمانی دلال شال و قالی بود و شال از کرمان به تهران می‌برد و یا از بازرگانان می‌گرفت و خرده‌فروشی می‌کرد. به گزارش وی، برای نایب‌السلطنه، کامران میرزا، چند طاقه شال و خز خواستند. میرزا رضا آنها را از ناظم‌التجار گرفت و به نایب‌السلطنه داد، ولـی پول آن را پس از مدتها دوندگی، کتک‌خوردن و به‌زندان‌رفتن توانست بگیرد. او پس از مدتی آزاد شد، به استانبول رفت و پس از بازگشت به ایران در 1313 ق ناصرالدین شاه را به قتل رساند (نک‍ : حاج‌سیاح، 340؛ باستانی، «شعر»، 21-22). 
دربارۀ شال و شال‌بافان دو مثل رایج است: «شال و کلاه کردن / شال و یراق کردن»، به معنی لباس‌پوشیدن و آماده‌شدن برای رفتن به جایی (جمال‌زاده، 240)؛ و «خدا کند خلیفه ورنمالد»، به این معنی که گرچه طبقۀ شال‌بافان ضعیف شمرده می‌شوند، هنگامی‌که خشمگین شوند، هیچ‌کس جلودار آنها نیست (باستانی، همان، 21). 

مآخذ

آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، 1354 ش؛ آل‌داود، علی، اسناد و نامه‌های امیرکبیر، تهران، 1379 ش؛ ادیب کرمانی، قاسم، خارستان، به کوشش منوچهر نیستانی، کرمان، 1336 ش؛ همو، کلیات آثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1372 ش؛ ارسل، ارنست، سفرنامه، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1353 ش؛ اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، اکسیر التواریخ، به کوشش جمشید کیان‌فر، تهران، 1370 ش؛ افشار، ایـرج، «فـرهنگ لغات نـادره»، کلیات آثار ادیب کرمانی (هم‍‌ )؛ الئـاریوس، آدام، سفرنامـه (اصفهـان خـونین شاه صفـی)، ترجمـۀ حسین کردبچـه، تهران، 1379 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، «شعر گلنار»، شاهنامۀ فردوسی و شکوه پهلوانی، به کوشش مهدی مداینی، تهران، 1357 ش؛ همو، «نامه»، مجلۀ دنیا، تهران، 1359 ش، شم‍ 5؛ همو، وادی هفت‌واد، تهران، 1355 ش؛ بافقی، محمدمفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1340 ش؛ بلوکباشی، علی، «آیین به‌خاک‌سپردن مرده و سوگواری آن»، پیام نوین، تهران، 1344 ش، شم‍ 9؛ بنجامین، سمیوئل گرین ویلر، ایران و ایرانیان، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران، 1363 ش؛ بهشتی‌پور، مهدی، تاریخچۀ صنعت نساجی ایران، تهران، 1343 ش؛ پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، تهران، 1370 ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ جوانی، اصغر، بنیانهای مکتب نقاشی اصفهان، تهران، 1385 ش؛ حاج‌سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح و سیف‌الله گلکار، تهران، 1346 ش؛ خانیکف، ن. و.، سفرنامه، ترجمۀ اقدس یغمایی و ابوالقاسم بی‌گناه، مشهد، 1375 ش؛ دبا؛ دروویل، گاسپار، سفر در ایران، ترجمۀ منوچهر اعتمادمقدم، تهران، 1367 ش؛ رضازادۀ شفق، صادق، فرهنگ شاهنامه، تهران، 1320 ش؛ سپهر، عبدالحسین، مرآة الوقایع مظفری، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1368 ش؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)، به کوشش جمشید کیان‌فر، تهران، 1390 ش؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ کرمانی، تهران، 1335 ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1362 ش؛ سلطانی، شهلا، آقاجان شازده، تهران، 1385 ش؛ سیف، احمد، اقتصاد ایران در قرن نوزدهم، تهران، 1373 ش؛ ضیاءپور، جلیل، پوشاک ایلها، چادرنشینان و روستاییان ایران، تهران، 1346 ش؛ غیبی، مهرآسا، هشت‌هزار سال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی، تهران، 1385 ش؛ فراهانی، محمدحسین، سفرنامه، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، 1362 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی ‌مطلق و محمود امیدسالار، تهران، 1386 ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، 1334 ش؛ فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1365 ش؛ قزوینی، محمدشفیع، قانون قزوینی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1370 ش؛ کرمان در اسناد امین‌الضرب، به کوشش نرگس پدرام و ایرج افشار، تهران، 1384 ش؛ کسراییان، نصرالله و زیبا عرشی، کردهای ایران، تهران، 1372 ش؛ ماسلنیت‌سینا، س. پ.، هنر ایران، به کوشش ناصر پورپیرار، تهران، 1374 ش؛ مجموعه‌ای از نقاشیهای ایران (در سدۀ دوازدهم و سیزدهم هجری قمری)، تهران، 1351 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1341 ش؛ مظاهری، علی، زندگی مسلمانان در قرون وسطى، ترجمۀ مرتضى راوندی، تهران، 1348 ش؛ معاون‌التجار، نصرالله، «انشای معاون‌التجار»، «سفرۀ سبزی»، «لبلبونامه»، همراه کلیات آثار ادیب کرمانی (هم‍‌ )؛ منجم یزدی، محمد، تاریخ عباسی، به کوشش سیف‌الله وحیدنیا، تهران، 1366 ش؛ نصر، تقی، ایران در برخورد با استعمارگران از آغاز قاجاریه تا مشروطیت، تهران، 1363 ش؛ نظام‌السلطنه مافی، حسینقلی، خاطرات و اسناد، به کوشش معصومه نظام‌مافی و دیگران، تهران، 1361 ش؛ نیستانی، منوچهر، تعلیقات بر خارستان (نک‍ : هم‍ ، ادیب کرمانی)؛ یاوری، حسین، نساجی سنتی ایران، تهران، 1380 ش؛ یزد در اسناد امین‌الضرب، به کوشش اصغر مهدوی و ایرج افشار، تهران، 1380 ش؛ نیز: 

Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; The Arts of Persia, ed. R. W. Ferrier, London, 1989; Fraser, J. B., Travels and Adventures in the Persian Provinces ... , London, 1826; Malcolm, J., «Industry and Foreign Trade», The Economic History of Iran, ed. Ch. Issawi, Chicago / London, 1971; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia, New York, 1902; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1981. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.