شاباش
شاباش، پول و سکهای که در عروسیها و جشنها به عروس و داماد، و خوانندگان، نوازندگان و رقصندگان میدهند. شاباش را واژهای در مقام تحسین، مخفف شادباش و به معنی نیاز و پیشکش، بخشیدن و شادکردن نوشتهاند ( آنندراج)؛ و نیز زری را گویند که نثار کنند و به مطربان، رقصندگان و بازندگان دهند (برهان ... ).
از جملۀ منابع تاریخی که رسم دادن، گرفتن و جمعکردن شاباش در آن دیده شده، کتاب عالمآرای شاه طهماسب مربوط به دورۀ صفویه است که رقصیدن شاه طهماسب صفوی (سل 930-984 ق / 1524-1576 م) در جشن عروسی القاص میرزا، برادر شاه، و درخواست شاباش از بزرگان مجلس و گردآمدن 000‘90 تومان را شرح میدهد که شاه طهماسب آن را به القاص میرزا بخشید (ص 52-53). شاه طهماسب بار دیگر در مجلس عروسی پسرش، اسماعیل میرزا، رقصید و شاباش گردآوریشده را در اختیار داماد قرار داد (همان، 135-137).
در دورۀ قاجاریه، در جشنهای عروسی شاهانه و اشرافی به هنگام دستبهدستدادن عروس و داماد، مطربها فریاد شاباش سر میدادند و پدر عروس به آنها سکۀ شاهی میداد (سهامالدوله، 203). عضدالدوله، از پسران فتحعلی شاه قاجار، دربارۀ عروسی پسر هفتسالۀ حسن خان سردار قزوینی با شیرینجهانخانم چهارساله در کتاب خود شرحی دارد کـه نمونهای از شاباشدادن در میان اشراف قاجار را بازگو میکند: «پس از دست به دست دادن آنها، سردار یک شب، جواهر بر سر عروس و پسر خودش شاباش کرد ... زمانی که به منزل خود آمدم، دو دانه لعل و 3 دانه زمرد در میان کلاه و شال ترمۀ کمر من افتاده بود که در قزوین آن 5 قطعه جواهر را به 400 تومان فروختم» (ص 54). در عهد ناصرالدین شاه، هنگام دعوت از مطربها، با آنها قرار میگذاشتند که مهمانی بدون شاباش یا با شاباش باشد. در مهمانی با شاباش، دخترک رقصنده عرقچین خود را جلو هریک از خانمهای مهمان میگرفت و او چند سکۀ طلا و نقره در عرقچین میانداخت؛ این پول شاباش نامیده میشد (مونسالدوله، 172). در مراسم «آشپزان» در دربار ناصرالدین شاه، که در پاییز هر سال برگزار میشد، چند تن از کنیزان را داخل حوض آب میانداختند. آنها به کشتیگرفتن باهم میپرداختند و شاه برای آنهایی که از حوض بیرون میآمدند، سکۀ «شاهی» برای شاباش میافشاند و همۀ حاضران به هم میریختند (هدایت، 90). در مجلس عروسی تاجالسلطنه، از دختران ناصرالدین شاه، پولهای طلا و نقره بر سرش شاباش کردند (تاجالسلطنه، 45).
اهالی تهران در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دوران پهلوی اساساً 3 گونه شاباش داشتند: 1. شاباشی که برای صاحب مجلس گردآوری میشد و مطربها چیزی از آن دریافت نمیکردند؛ 2. مطربها از صاحب مجلس مزد نمیگرفتند و فقط از حاضران در مجلس شاباش دریافت میکردند؛ 3. مطربها هم مزد میگرفتند و هم از داماد و نزدیکان وی شاباش دریافت میکردند (شهری، 2 / 86، حاشیۀ 46).
طرز گرفتن شاباش در عروسیها چنین بود که نخست سردستۀ مطربان از حاضران مجلس میخواست که به سلامتی کسی (مثلاً پدر عروس) کفِ مرتب بزنند؛ آنگاه رقصنده رقصکنان نزد پدر عروس میرفت، دف یا دایرهزنگی خود را جلو او میگرفت یا سرش را رقصکنان در دامان او میگذاشت و چندان تأمل میکرد که پولی به او داده شود. گاه رقصنده در این کار اصرار فراوان میکرد و کار به رسوایی میکشید؛ ازاینرو، برخی هنگام آوردن مطرب به آنها یادآوری میکردند که حق گرفتن شاباش را ندارند (جمالزاده، 241). مطربانی نیز بودند که در عروسیها رفتاری جوانمردانه داشتهاند و برای حفظ آبروی مهمانها مقدار شاباش را آشکار نمیکردند؛ حتى اگر کسی کیف پول خود را فراموش کرده بود، دستِ خالی خود را در دست مطربِ رقصنده میگذاشت و او مشت خود را نمیگشود تا کسی از خالیبودن دست او آگاه نگردد (شهری، 2 / 86). چنین پیدا ست که در جشنهای عقد و عروسی حتماً برای عروس و داماد شاباش میکردند؛ گاهی شاباشِ روز عقد خاص خانوادۀ عروس و گاه شاباش شب عروسی خاص خانوادۀ داماد میشده است (کتیرایی، 372).
امروزه در تهران و بسیاری از شهرهای دیگر نیز در جشن عقد و عروسی، پدر و مادر عروس و داماد، خویشان و دوستان نزدیک، هنگام رقصیدن به آنها و دیگر مهمانهای رقصنده، شاباش میدهند. این رسم نهتنها در عروسیها، بلکه در مهمانیهای بزرگ دیگر نیز برقرار است.
در تسوج از توابع شهرستان شبستر (استان آذربایجان شرقی)، هنگام ورود عروس به خانۀ داماد، اطرافیان داماد با حلقهزدن و پایکوبی به عروس شادباش میگویند، با این باور که اگر عروس شاد باشد، برای خانۀ داماد شادی و برکت به همراه میآورد (حاجمحمدیاری، 143، 160). اهالی استان فارس در عصر روز عروسی دور هم گرد میآیند و هریک پولی به داماد میدهند که آن را شباشی (شادباشی) میگویند؛ یک نفر با صدای بلند، نام دهندۀ شاباش و مقدار آن را اعلام میکند و شخص دیگری آن را مینویسد و همزمان نقارهچی محکم بر نقاره میکوبد و زنان کِل میزنند (پهلوان، 1 / 723). در منطقۀ کوهپایۀ شهرستان ساوه، در جشنهای عروسی، دختران و زنان برای رقص به میدان میروند؛ بستگان آنها با دادن پول به مطربان از آنها میخواهند که برای دختران و زنان رقصنده درخواست شاباش کنند و نوازندگان نیز با نواختن آهنگ «شاباشی»، برای مردان نیز آرزوی سلامت میکنند (سالاری، 215).
در پیرسواران از توابع شهرستان ملایر، به هنگام رقصیدن مردان و زنان در عروسی، بستگان و دوستانِ عروس و داماد، آنها را شواش (شاباش) میکنند؛ یعنی یکی از مطربان در میان حاضران میگردد و از آنها شاباش میگیرد و با آهنگ مخصوصی میگوید: «شواش، شواش، هوی شواش، صد شواش»، و نام شاباشدهنده را اعلام میکند (رسولی، 330-331). در روستای «اردیب» واقع در جنوب دشت کویر و در هفتفرسنگی خور، پس از بازگشت عروس و داماد از ثبت ازدواج در دفتر رسمی، خویشان و لولوگویان (لولو = لیلی) و شباشگویان (مردانی که واژۀ شباش را تکرار میکنند) به پیشواز میآیند و بر سر عروس و داماد نُقل میپاشند. در حنابندان عروس نیز طبقهای حاوی هدایای خانوادۀ داماد برای عروس و خانوادهاش را جوانان بر سر مینهند و به خانۀ عروس میبرند؛ به دنبال طبقکشها، مردان شباشگویان و پشت سر آنها، زنان با صدای لیلی (کِل) به راه میافتند (طباطبایی، 90-94).
در عروسی مردم تالش، هر بار که کسی از سوی خانوادۀ داماد خوانچهای برای عروس میبرد، خانوادۀ عروس باید به آنکس شاباش بدهد؛ هنگام آوردن عروس به خانۀ داماد، نیز شاباش را پدر داماد به دو نفری میدهد که با آفتابهلگن دست آغشته به عسل عروس را که برای شیرینکامی به سردر خانه مالیده است، میشویند (عبدلی، 217، 220). در ایلام، نوازندگان جشن عروسی از نخستین ساعت روز، نواختن را آغاز میکنند و بهعنوان تشکر نام کسانی را که به مجلس وارد میشوند، اعلام میدارند و آنها نیز مبلغی شاواز یا شاوازانه به نوازنده میدهند (انصاری، 307).
در عروسیهای کوهدشت لرستان، مهمانها و خانوادۀ عروس و داماد به هنگام رقص و پایکوبی به مطربان و به قول خودشان لوطیها، شواز یا شوازونه میدهند (باقری، 139). در دامغان، فردای شب زفاف، جشن پاتختی برپا میکنند و عروس و داماد را در خانههای جداگانه روی صندلی مینشانند. زنان با نوای ساز و دهل مطربان بر سر عروس پول و نقل شاباش میکنند. در خانۀ مردانه نیز یکی از دوستان داماد مأمور گردآوری شاباش میشود؛ نخست مرد مسنی شاباش خود را میدهد؛ دوست داماد نام شاباشدهنده و مقدار شاباش را با صدای بلند اعلام میکند و حاضران یکصدا میگویند: «شاباش، شاباش، ها شاباش»، و این کار ادامه مییابد؛ دوست دیگر داماد نام و مبلغ شاباشدهنده را یادداشت میکند و در پایان، آن را به داماد میدهد (پهلوان، 1 / 482-483).
شاباش در میان ایلها
در ایل شکاک، از ایلهای کُرد آذربایجان غربی، هنگامی که عروس را به خانۀ داماد میبرند، همۀ مهمانها در پایکوبی و شادی شرکت میجویند و برای سلامت عروس و داماد شاباش میدهند. آنان شاباش را در دست مطربِ خواننده میگذارند و او با صدای بلند نام شاباشدهنده و مقدارش را اعلام میدارد. پول گردآوریشده به پدر داماد داده میشود. او مقداری از آن را به مطربان و خدمتکاران میدهد و بازمانده از آنِ خانوادۀ داماد میشود، تا بخشی از هزینۀ عروسی جبران شود (علینژاد، 69-70). در عروسی کُردان اورامان، مریوان، سنندج و رواندوز، پس از آنکه عروس و داماد وارد حلقۀ رقص شدند، هریک از مهمانها، گوسفند یا پولی را بهعنوان شاباش به عروس و داماد میدهند که از مجموع آن 3/ 2 به میزبان و 3/ 1 به نوازندگان میرسد. در برخی از عروسیها، که شاباش پول است، آن پول به نوازندگان میرسد، و گوسفند و چیزهای دیگر از آن عروس و داماد میشود (محمدپور، 108).
در میان ایل قشقایی فارس، پیش از آوردن عروس، داماد به حمام میرود. استاد سلمانی سر و صورت او را اصلاح، و در پوشیدن لباس نو به او کمک میکند. مردانی نیز برای گفتن شادباش میآیند و هریک پولی بر سر او میریزند که همۀ آن به استاد سلمانی میرسد. در میان برخی از طایفههای این ایل، پولی را که هنگام اصلاح سر داماد بهعنوان شاباش گردآوری میشود، برای کمک به داماد میدهند. طرز پرداخت شاباش در میان قشقاییها چنین است که شخصی با هدف درخواست فریاد میزند: آی شاباش، آی شاباش. با این درخواست هرکس پولی میپردازد و گوینده آن را 10 برابر اعلام میدارد (کیانی، 288- 289). در ایل باصری فارس، فردای روز حنابندان، اطراف حمام را با فرش، گلیم و جاجیم میآرایند و عروس و داماد را جداگانه به حمام میبرند؛ هنگامی که داماد از حمام بیرون میآید، مهمانها هریک مبلغی بهعنوان شاباش میپردازند و سلمانیِ داماد آن را با صدای بلند به آگاهی حاضران میرساند: فلانی خونهاش آباد، فلان قدر تومان؛ این کار تا پایان ادامه مییابد (توکلی، 131، 134).
شاباش در مراسم ختنهسوران
در بروجرد، در مراسم ختنهسوران، میزبان ناهار میدهد و مهمانها پولهای شاباش را زیر بالش کودک قرار میدهند، تا کودک تا اندازهای درد خود را به فراموشی بسپارد (کرزبر، 302). در آبادی کوچنهارجان بیرجند، در روز ختنهکنان، صدای ساز و دهل در آبادی میپیچد و چوببازی آغاز میشود. ساعاتی بعد، مهمانان پس از خوردن ناهار، کودک را به سرِ قنات میبرند که با صدای ساز و دهل و شاواش پسران جوان همراه است. همه صلوات میفرستند و نقل و نبات بر سر کودک شاباش میکنند و ختنه صورت میگیرد (آسایش، 119-121).
شاباش در ادبیات فارسی
الف ـ ادبیات مکتوب
برخی از شاعران در شعر خود از شاباش که برگرفته از فرهنگ مردم است، سخن گفتهاند، چنانکه سوزنی سمرقندی در سدۀ 6 ق / 12 م دربارۀ بخشش یک مستوفی (حسابدار) چنین گفته است: گر سیم دهی هزار احسنت / ور زر بخشی هزار شاباش (ص 424)؛ مولوی در سدۀ 7 ق / 13 م، دربارۀ قلندرشدن مرد سروده است: بیپا شد و بیسر شد تا مرد قلندر شد / شاباش زهی ارزان، یعنی بنمیارزد (2 / 45)؛ همو در غزلی دیگر: خَلقان همه خوش خفته، عشاق درآشفته / اسرار به هم گفته، شاباش زهی آیین (4 / 156)؛ و بهار (ملکالشعرا): عندلیبان! گل سوری به چمن کرد ورود / بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید (2 / 1179).
ب ـ ادبیات مردمی
شاباش (شباش) در واسونکها (گونهای ترانه در عروسیهای ناحیۀ فارس) (نک : ه د، واسونک) نیز دیده میشود؛ چنانکه در جهرم، هنگام رفتن عروس و داماد به حمام میخوانند: عروسخانم را بیارید با هو و کِل و شباش / ننۀ دوماد کِل بزن هزار تومن دادی بهاش (فقیری، 130، 132). در ایزدخواست آباده، به جای واسونک، رباعیهای ویژه خوانده میشود؛ مثلاً هنگام ورود عروس به خانۀ داماد میخوانند: ای آفتاب و ماه درخشان خوش آمدی / اندر چمن چو سرو خرامان خوش آمدی / / شد سالها که دیده به راه تو داشتیم / پایت به چشم ای گل خندان خوش آمدی؛ به دنبال آن حاضران میگویند: آی شباش، آی شباش؛ در این هنگام باید برای عروس شاباش بیاورند (همو، 138). در روستای طامۀ نطنز، هنگام بردن عروس به خانۀ داماد، در طول راه، همراهان با کف و دایرهزدن، و جوانان با شباشگفتن، موجب شادی میگردند. در این روستا، مراسم شاباش (شباش) اینگونه اجرا میشود که مردی با صدای رسا، فریاد برمیآورد: امیرالمؤمنین حیدر، و جوانان پاسخ میدهند: شباش، شباش؛ آن مرد ادامه میدهد: ساقی حوض کوثر / شباش، شباش / / کَنندۀ در خیبر / شباش، شباش / / علی داماد پیغمبر / شباش، شباش / / محمد رسولالله / شباش، شباش / / علی ولیالله / شباش، شباش (پهلوان، 1 / 365). این ترانه نیز از ادبیات مردمی سیرجانیها دربارۀ عروسی است: ننه باشه / باش (شاباش) بکُشه / / میش بیاره / قوچ بکُشه / / آش بپزه / عاروس (عروس) بیاد سر بکشه (مؤیدمحسنی، 167).
مآخذ
آسایش، محمدحسن، «ولیمه و سور برای پسران در کوچنهارجان بیرجند»، فصلنامۀ نجوای فرهنگ، تهران، 1388 ش، س 4، شم 14؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ انصاری، جمال، آشنایی با فرهنگ عامه و اقوام ایرانی، تهران، 1392 ش؛ باقری، رحمان، «مراسم ازدواج در شهرستان کوهدشت»، فصلنامۀ فرهنگ مردم ایران، تهران، 1390 ش، شم 27؛ برهان قاطع؛ بهار، محمدتقی، دیوان، به کوشش مهرداد بهار، تهران، 1368 ش؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عروسی در جهان ایرانی، تهران، 1394 ش؛ تاجالسلطنه، خاطرات، به کوشش مسعود عرفانیان، تهران، 1378 ش؛ توکلی، غلامرضا، «دو روایت از مراسم عروسی در ایل باصری»، مراسم عروسی در فارس، به کوشش ابوالقاسم فقیری، شیراز، 1393 ش؛ جمالزاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ حاجمحمدیاری، رقیه، «مراسم ازدواج در شهر تسوج»، فصلنامۀ فرهنگ مردم ایران، تهران، 1387 ش، شم 13؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فـرهنگ مـردم پیرسواران، تهـران، 1378 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مـردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سوزنی سمرقندی، محمد، دیوان، به کوشش ناصرالدین شاهحسینی، تهران، 1338 ش؛ سهامالدولۀ بجنوردی، یارمحمد، سفرنامهها، به کوشش هوشنگ شادلو، تهران، 1374 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ طباطبایی، لسانالحق، «عروسی در روستای اردیب»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1393 ش، س 13، شم 49-50؛ عالمآرای شاه طهماسب، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1370 ش؛ عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛ عضدالدوله، احمد میرزا، تاریخ عضدی، تهران، 1389 ش؛ علینژاد، میرحاج، جامعهشناسی ایل شکاک، اورمیه، 1383 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، «واسونک»، فصلنامۀ فرهنگ مردم (نک : هم ، طباطبایی)؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کیانی، منوچهر، سیاهچادرها، تهران، 1371 ش؛ محمدپور، عزیز، حاشیه بر آداب و رسوم کُردان محمود افندی بایزیدی، ترجمۀ همو، تهران، 1379 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1363 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، 1385 ش.