زمان تقریبی مطالعه: 21 دقیقه

سیب

سیب، میوه‌ای خوش‌بو و خوش‌طعم، و از جملۀ مهم‌ترین محصولات درختی در ایران با کاربردهای متنوع خوراکی و درمانی. 
در فرهنگ باغبانی ایران، سیب به گونه‌های تابستانه، پاییزه و زمستانه تقسیم می‌شود؛ سیب تابستانه روی درخت می‌رسد، آنگاه آن را می‌چینند. سیب پاییزه در اوایل پاییز، و بیشتر به‌صورت نـارس چیده می‌شود و بایـد دو ـ سه هفتـه بماند تـا برسد. سیب زمستانه را به شکل نارس در اواسط پاییز می‌چینند و دو ماه یا بیشتر می‌گذارند تا به مرور زمان برسد (بهرامی، 752؛ توسلی، 32؛ زرگری، 1 / 580). مهم‌ترین مراکز کشت سیب در ایران، به‌جز گونه‌های وحشی آن، استانهای شمالی، خراسان، مرکزی، اصفهان، آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی است (توسلی، همانجا؛ زرگری، 1 / 583-584). در ایران، حدود 200 نوع سیب شناسایی شده است که مهم‌ترین انواع بومی آن سیب سرخ، گلاب، گلاب شمیران، گلاب اصفهان، سیب ترش، سیب گل‌شاهی، قندک، و نارسیب مشهد است (توسلی، 31؛ معین). 
سیب واژه‌ای پهلوی است (مکنزی، 74) که در مناطق گوناگون ایران، با نامهای دیگری نیز شناخته می‌شود، مثل: اَسیب، هَسی، هَسیب (در لاهیجان، دیلمان و رودسر)، سیف، سِف (در تالش)، هَسی (در رامسر و شهسوار)، سه (در مازندران)، آلما (در مناطق ترک‌زبان)، سیو (در کردستان و سردشت)، و سِو (در مهاباد، اورامانات و خوانسار) (ثابتی، 467؛ لغت‌نامه ... ). این میوه به عربی تفاح گفته می‌شود که در منابع، با انواع تفاح عسلی، تفاح ربیع و تفاح برّی نیز از آن یاد شده است (ابن‌بیطار، 138- 139؛ ابن‌میمون، 42؛ نفیسی، فرهنگ). 
تشبیهاتی چون سیب زنخدان و سیب چهر، نشان از زیبارویی دارند، و مثلهایی هم با به‌کارگیری واژۀ سیب، همواره در ادبیات به کار رفته‌اند (برای نمونه، نک‍ : نظامی، 148). از کهن‌ترین متونی که در آن به سیب ایران اشاره شده است، گزارشهای هرودت از ایران دورۀ هخامنشی است. او در جایی که به وصف لشکریان همراه خشیارشا در شهر سارد می‌پردازد، از جملۀ اشیاء تزیینی سپاهیان و بلندپایگان همراه پادشاه، به سیبها و انارهای مطلا اشاره دارد (کتاب VII، بند 60). 
در متون پهلوی، به‌وضوح به میوۀ سیب اشاره شده است؛ مثلاً بندهش، تعریفی بسیار مفصل و نسبتاً دقیق از انواع میوه‌ها به دست می‌دهد و میوه‌های مایه‌ور را به 3 دستۀ ده‌گونه‌ای (کلاً 30 گونه) تقسیم می‌کند که سیب از جملۀ میوه‌های 10 گونۀ اول است که هم درون و هم بیرون آن را می‌توان خورد (ص 88). یکی دیگر از متون پهلوی همپرسۀ خسرو پرویز و ویسپوهر قبادی است که در آن، از آب سیب و انـواع سیبهای شامی و سیمین سخن رفتـه، و سیب از جملۀ بهترین میوه‌ها شمرده شده است (ص 26، 61). در این اثر، ریدک در پاسخ پادشاه که پرسید: «بوی بهشت را به چه مانند کنند؟»، می‌گوید: «هرگاه بوی بادۀ خسروانی، سیب شامی و گل سرخ فارس، شاهسپرم سمرقند و بادرنگ طبرستان، نرگس مشکی و بنفشۀ سفاهان، زعفران قم و بونی، و نیلوفر شیروانی را در هم آمیخته، بویهای سه‌گانۀ داربوی هند، شاهبوی شحری و مشک تبتی را بر آن بیفزایند، بوی بهشت را که به پارسایان نوید داده‌اند، خواهی شناخت» (ص 62). 
به باور دانشمندان، گونه‌های مختلف سیب در نواحی وسیعی از آسیای غربی، بین‌النهرین و سرزمین مادها (ایران) می‌روییده، و به همین جهت بوده است که یونانیان و رومیان برای نامیدن آنها از عباراتی چون سیب پارسی و سیب مادی استفاده می‌کرده‌اند (کاندول، 180). 
اما آشنایی با سیب در ایران‌زمین، ریشه‌ای کهن دارد. در متون ادوار میانه، به‌وفور به آن اشاره شده، و حتى تعریفهای دقیقی از سیب بیان گشته است (برای نمونه، نک‍ : شهمردان، 216-217). در کتاب آثار و احیاء (سدۀ 7 ق)، به‌تفصیل اطلاعات کاملی دربارۀ درخت سیب و چگونگی کاشت و انواع پیوندهای آن آمده است (رشیدالدین، 11-15، 47، 52). در سدۀ 4 ق، در ممالک و مسالک نیز به انواع سیب در مناطق مختلف اشاره شده است (اصطخری، 141، 175، 245). ابن‌بطوطه هم در سفرنامۀ خود (سدۀ 8 ق)، دربارۀ قیمت سیبهای اصفهان توضیح می‌دهد (ص 68، 193). حمدالله مستوفی در نزهة القلوب در همان عصر، به وصف سیبهای اصفهان، رودبار و ساوه در کنار میوه‌های دیگر می‌پردازد (ص 53، 66، 68؛ نیز دربارۀ انواع میوه‌ها در سده‌های 7 و 8 ق، نک‍ : پتروشفسکی، 296-301). متون سدۀ 9 ق نیز به انواع سیب و خوراکیهایی که با آن تهیه می‌شود، مثل مربا، شراب، شربت و قلیۀ سیب اشاره کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : بسحاق، 18، 24، 173، 183). 
یکی از متون بسیار خواندنی دربارۀ نحوۀ کشت، برداشت و پیوندزدن درخت سیب، که در آن بسیاری از عقاید و باورهای محلی و مردمی با داشته‌های کشاورزی و باغبانی درآمیخته است، کتاب معرفت فلاحت متعلق به سدۀ 10 ق است (بیرجندی، 36-37، 59-60، 75-81). در همان زمان، در کتاب ارشاد الزراعه، نه‌تنها از سیب در روایت داستانی منظوم و منثور بهره گرفته شده، بلکه خواص طبی و انواع پیوندی آن نظیر اصفهانی، مالانی، کلوخ سیب، رخش، لعلی‌شکر، میخوش، طشت‌سیب، مشکان، میرخواجه، حبیبی، نارسیب، یتیمک، خلجانی و جز اینها نیز برشمرده شده است (فاضل، 16، 31-34، 183-184، 232-233). در متون سده‌های 11 و 12 ق نیز بارها به سیب و فراورده‌های آن نظیر آب سیب، رب سیب و شربت سیب، به‌خصوص در درمان بیماریها، اشاره شده است (برای نمونه، نک‍ : انطاکی، 1 / 88؛ حکیم مؤمن، 213؛ نابلسی، 91، 105؛ شریف، 58، 60، 80، 84، 99). 
تاورنیه در همان دوران، به آشپزی ایرانیان و استفاده از سیب پرداخته است (ص 657). یاکوب ادوارد پولاک نیز در سفرنامۀ خود، به‌تفصیل دربارۀ میوه‌ها و غذاهای بسیاری از مناطق ایران صحبت کرده است (ص 90-92، 365-367). بهلر هم که در عصر ناصرالدین شاه در ایران می‌زیسته، درختهای ایران را به دو دستۀ بی‌ثمر و درختان باثمر، ازجمله درخت سیب، تقسیم کرده است (ص 14). در سده‌های بعدی هم دیگر سیاحان اروپایی طی بازدید خود از ایران به نقش بارز سیب در نظام خوراک ایرانیان پرداخته‌اند (برای نمونه، نک‍ : بروگش، 24، 26، 63، 109؛ دیولافوا، 343، 408). 
در طب سنتی ایران، بر نقش قابضی سیب تأکید زیاد، و با استفاده از آن و همچنین آب سیب و شراب سیب، خواص دارویی خوراکی و مالیدنی تجویز شده است (برای نمونه، نک‍ : ابن‌میمون، 283-284؛ رازی، 20(1) / 113-114؛ اخوینی، 157، 232، 344). در هدایة المتعلمین، سیب، به‌خصوص نوع ترش آن، مؤثر در کاهش منی و نیز موجب کاهش شیر زنان و لاغری آنها دانسته شده است (همو، 158). همچنین سیب را ازلحاظ مزاج، معتدل میان گرمی و سردی می‌دانند (ابن‌سینا، 2 / 325؛ قس: جرجانی، کتاب 3(1) / 149). در الابنیة عن حقایق الادویة آمده است که همه نوع سیب، به‌خصوص سیب شیرین، برای دفع زهرها مفید است؛ طبع آن معتدل، میان گرمی و سردی است؛ معده را تقویت، و بوی دهن را خوش می‌کند؛ سیب برای عصب زیان‌آور، و برای کسی که نقرس دارد، شایسته نیست، به‌خصوص ترش آن بدتر است؛ هرکه سیب بسیار بخورد و معده‌اش سنگین شود، اگر از پس آن اندکی گوارش نعنا بخورد، بگوارد (ابومنصور، 75). 
ابوریحان بیرونی به نوعی سیب در نواحی شیراز و اصطخر اشاره می‌کند که یک نیمۀ آن شیرین (به‌غایت شیرین) و نیمۀ دیگـرش تـرش (بـه‌غـایت تـرش) است (نک‍ : کاسانـی، 172-173؛ اصطخری، 141). یکی از منابعی که به‌تفصیل به دو نوع سیب ترش و شیرین و محصولات هریک از آنها و نیز تفاوتهای خواص دارویی و درمانی آنها پرداخته، کتاب تقویم الصحة است (ابن‌بطلان، 10-11، 102، 114). در برخی متون نیز افزون بر وصف سیب و فـواید آن، بـه خواصی از سیب اشـاره شده کـه ناشی از باورهای مردمی است (برای نمونه، نک‍ : شهمردان، 487؛ قزوینی، 164؛ آپولونیوس، 462، 475، 591؛ غسانی، 50-51). 

فرهنگ مردم

بیشترین حضور سیب در افسانه‌های عامیانۀ ایران، حدیث فرزندخواهی برای زنانی است که باردار نمی‌شوند و با خوردن سیب (نصف زن، نصف شوهر) از دست درویش باردار می‌شونـد (بـرای نمونـه، نک‍ : خـزاعی، افسانه‌ها ... ، 4 / 23، 7 / 99، 169؛ خاوری، 345). در یک مورد منحصربه‌فرد، سیب نقش پری‌زاد را ایفا می‌کند؛ یعنی درواقع سیبهای ربوده‌شده توسط دیو، 3 پری‌زاد اسیر بودند که قرار بود همسر 3 پسر شاه شوند (خزاعی، زیباترین ... ، 119 بب‍‌ ). امروزه هم روایتهای بسیاری در گوشه‌وکنار ایران نقل می‌شود که در همۀ آنها، سیب نعمت و عطیه‌ای خوش‌گوار به شمار می‌آید (برای نمونه، نک‍ : انجوی، تمثیل ... ، 1 / 132، گل ... ، 138 بب‍‌ ). در ادبیات رسمی ایران نیز جای‌جای از سیب سخن رفته که یا به زنخ تشبیه شده، یا با مهتاب مقایسه گشته، و یا بوی خوش آن، یا مستقیماً زیبایی شهوانی این میوه و درختش ستایش شده است (برای نمونه، نک‍ : فرخی، 114؛ سنایی، 353؛ انوری، 334؛ نظامی، 148؛ سعدی، 177؛ مولوی، 351، 520؛ نیز شمیسا، 2 / 676). 
در کلیات بسحاق اطعمه، در وصف زیبارو، تشبیهات جالبی آمده است که به سیب هم اشاره دارد: «ناگاه محبوب سیم‌اندام و مطلوب ماه‌پیکر بادام‌چشم شکرلب، سیب‌زنخ ترنج‌غبغب، نارپستان پسته‌دهان، چرب‌زبان شیرین‌بیان، ماهی‌اندام حلواکلام، فندق‌چال مشکین‌خال ... از در درآمد ... » (ص 12؛ نیز نک‍ : آقاجمال، 45-46). تعابیر و مثلهایی نیز با سیب ساخته شده است، مثل: «سیب تا فرودآمدن هزار چرخ می‌خورد»؛ یا: «سیبی و سجودی» (نک‍ : لغت‌نامه)؛ همچنین مَثل معروف «مِثل سیبی که از وسط نصف کرده باشی»، در اشاره به شباهت بسیار دو فرد به همدیگر (شهری، قند ... ، 622). 
سیب در تعبیر خواب از دو جنبه مطرح می‌شود: جنبۀ مثبت اینکه اگر کسی در خواب ببیند سیب می‌خورد، روزی حلال خواهد یافت، و اگر بازرگان باشد، تجارتش رونق خواهد گرفت (خواب‌گزاری، 114)؛ در نزهت‌نامۀ علایی نیز آمده است: «مرد و فرزند و زن و کنیزک و مال و سخن نیکو و روزی، و رنگ سرخ و سفید و سبز و زرد همه نیک است» که اینها همه با رؤیای سیب تعبیر می‌شوند (شهمردان، همانجا). اما دیدگاه منفی درخت سیب نشان از مرد، و بوی سیب نشان از غمهای مرد است و از قول ابن‌سیرین آمده است: «اندر سیب خیر نیست و آن را که بیند که سیب یافت، غم رسد» (خواب‌گزاری، همانجا). 
اعتقاد بر این است که اگر سورۀ یاسین (36) را 40 بار بخوانند و روی 40 سیب سرخ فوت کنند و زنی آبستن روزی یکی از این سیبها را بخورد، بچه‌اش خوشگل و خوش‌آب‌ورنگ خواهد شد (ماسه، 19؛ هدایت، 121؛ نیز نک‍ : همایونی، گوشه‌ها ... ، 27). گاه سورۀ یوسف (12) را می‌خوانند، بعد به سیب فوت می‌کنند و زن آبستن آن را می‌خورد (بختیاری، 284؛ شریعت‌زاده، 250). اگر زن آبستن سیبی را گاز بزند و آن را به گونه‌اش تکیه دهد، بچه‌اش لب‌شکری خواهد شد، و اگر دُم سیبی را بخورد، بچه‌اش چاه زنخدان خواهد داشت (ماسه، 15، حاشیۀ 1). اگر زن آبستن سیب زیاد بخورد، فرزند وی پسر می‌شود (همو، 17). اگر کسی به کسی سیب بدهد، باید با سر انگشت روی آن را فشار بدهد، وگرنه علامت بی‌مهری است (هدایت، همانجا). 
در مراسم عروسی در بیشتر جاهای ایران، داماد سیب سرخی را به سمت عروس هل می‌دهد یا پرتاب می‌کند و یا در دستش می‌گذارد و پس از آن، مراسم مختلفی مثل رقص و آواز و شادمانی صورت می‌گیرد (برای پرتاب سیب از سوی عشاق در افسانه‌های ایرانی، نک‍ : انجوی، قصه‌ها ... ، 3 / 94). گاه به جای سیب از انار، نارنج یا میوه‌های تازۀ دیگر، و یا دسته‌گل استفاده می‌شود (ایازی، 214؛ ماسه، 94؛ علامه، 128؛ شکورزاده، 201، 619؛ میرنیا، 76). 
مردم برخی از مناطق ایران به برکت‌دهی میوۀ سیب باور دارند؛ مثلاً در روستای ابرسج شاهرود، پیش از راندن قوچها و بزهای نر به میان گلۀ ماده‌ها برای تولیدمثل، 6 عدد انار یا سیب یا تخم‌مرغ به پشت نرها می‌زنند و می‌گویند: «خدا بده برکت!» (شریعت‌زاده، 475). ابیاتی محلی نیز با این ویژگی سیب سروده شده است، مثل «سیب سرخ سکه‌دار و خیر ببینی سفره‌دار / ما که کردیم نوش جان آفتابه و لگن بیار» (همایونی، همان، 116؛ برای لالاییها و دوبیتیها، نک‍ : میرنیا، 101؛ سرلک، 78-80). 
سیب از جملۀ میوه‌هایی است که برای خیرات نیز مصرف می‌شود (همایونی، همان، 455). همچنین سیب از میوه‌های شب چله (ه‍ م) و ضیافتهای آن نیز به شمار می‌آید؛ مثلاً در تکاب و مشکین‌شهر، در مراسم شب یلدا، سیب از جملۀ میوه‌هایی است که همراه با آجیل مصرف می‌شود (انجوی، جشنها ... ، 1 / 34- 35). در همدان می‌گویند: سیب سردی، نار نامردی، بِه به دستم بده، اگر مردی (همان، 1 / 154). مردم میانه از دهم تا پانزدهم بهمن‌ماه را خدر نبی [خضر نبی] نامیده‌اند، زیرا اعتقاد دارند که در این روزها حضرت خضر به شهرشان می‌آید و مشکل‌گشایی می‌کند؛ برای همین، به مناسبت تجلیل از خضر و حل مشکلاتشان، شب دهم بهمن به آسیاب نزدیک شهر می‌روند و در آنجا، آردی به نام قوت (قاووت) تهیه می‌کنند که ترکیبی از پوست خشک‌شدۀ سیب، گندم، نخود، جو برشته، پوست خشک‌شدۀ گلابی، تخم خربزه و آرد سنجد است؛ سپس این ترکیب را در یک سینی می‌گذارند، روی آن دستمالی می‌کشند و معتقدند که اگر خداوند بخواهد دعاهایشان اجابت شود، حضرت خضر یک شب از این 5 شب می‌آید و اثر پای خود را روی سینی قاووت می‌گذارد؛ هرگونه به‌هم‌خوردگی روی آرد درون سینی، به قبولی دعا و رفع حاجات تفسیر می‌شود. در نهایت محتوای سینی را میان همسایگان و آشنایان خیرات می‌کنند (همان، 1 / 135-136). 
در خراسان در شب چله، داماد خوانچه‌ای از میوه تهیه می‌کند و برای عروس می‌فرستد؛ در این خوانچه دست‌کم 7 رنگ میوه، ازجمله سیب، می‌گذارند و میوه‌ها را با پرهای بلند رنگین، معروف به «پر مرغ عدن» می‌آرایند و توسط طبق‌کش به خانۀ عروس می‌فرستند (شکورزاده، 228). در کردستان نیز چنین خوانچه‌ای تهیه می‌شود، با این تفاوت که در آنجا، پدر عروس خوانچـه (خنچه)ای از انـواع آجیل و شیرینـی و میـوه ــ ازجمله سیب ــ تدارک می‌بیند و به خانۀ عروس و داماد می‌فرستد (سلیمی، 47). 
در ایران، رسم بر این بوده است که همۀ میوه‌های تابستانی نظیر سیب، خربزه، هندوانه، خیار، انگور، انار، و بِه در شب یلدا تهیه شوند، و به‌جز سیب و به، در همان شب، یعنی پیش از رسیدن زمستان، همۀ این میوه‌ها خورده شوند (روح‌الامینی، 94). هنوز در برخی از نقاط ایران، ازجمله مازندران، جشن تابستانی تیرگان با نام «تیرماسیزه‌شو» برگزار می‌شود (نک‍ : ه‍ د، تیرماه سیزده) که با مراسم گردهمایی و پذیرایی همراه است؛ مثلاً در این روز در داراب‌کلای ساری، پس از صرف شام، 13 نوع تنقلات اعم از سیب، انگور، هندوانه، خربزه، نیشکر، ازگیل، مرکبات، کنجدحلوا، نخودچی، گندم برشته، گردوحلوا، کشمش و تخمه می‌خورند (همو، 109-110). در تنکابن، یک روز مانده به شب تیرماه سیزده، کسانی که پسرشان دختری را نامزد کرده است، برای عروس خود سیزدهی می‌فرستند که شامل سیب، به، انار، سنجد، انگور، پرتقال، فندق، گردو، بادام، پسته، نخود، کشمش، انجیر، خرما، قند و چای، سقز، و باقلای پخته، به انضمام شلوار (تنبان) و یک جفت گالش (گلوش) است (خلعتبری، 135). در برخی از مناطق تنکابن، برای این جشن، 13 گونه تنقلات، ازجمله سیب، تهیه می‌کنند که به آن شب‌چره می‌گویند (همو، 139-140). 
گسترده‌ترین و عمومی‌ترین مراسمی که در آن سیب نقش بارزی دارد، سفرۀ هفت‌سین (ه‍ م) نوروز است. معمولاً زردشتیان سفرۀ هفت‌سین یا خوان نوروزی را مفصل می‌چینند که در آن، چند برگ درخت انار یا سیب و چند سکۀ نقره نیز می‌گذارند (هنری، 62). امروزه، در همۀ مناطق ایران که سفرۀ هفت‌سین پهن می‌شود، سیب به‌عنوان یکی از سینها و جزو اصلی و ثابت همۀ سفره‌ها به شمار می‌آید و اعتقاد بر این است که میوه‌ای است که سعادت و تندرستی با خود به همراه دارد (فقیری، 31؛ سرلک، 47؛ رضایی، 474؛ شعبانی، 65؛ حاتمی، 172). در برخی از مناطق، مانند کردستان، خانواده‌ها برای پسرها و دخترهایشان که در طول سال گذشته زناشویی کرده‌اند، هدیه می‌فرستند که به آن نوروزانه می‌گویند؛ نوروزانه شامل سیب، سکه‌های طلا، زینت‌آلات، پارچۀ لباسهای زنانه و بچه‌گانه، انار، پرتقال، شیرینی و تخم‌مرغ است (هنری، 67). 
سیب در نظام تغذیه و آشپزی ایران همواره حضور داشته است. چنان‌که پیش‌تر گفته شد، انواع نوشیدنیها از سیب درست می‌شده است، مثل شراب سیب (تفاح) یا شراب ریحانی که ملغمه‌ای بوده است از سیب، آب انگور، مورد، مصطکی و بِه شیرین که پس از گذاشتن در معرض آفتاب، در زیرزمین نگهداری می‌کرده‌اند (ابومنصور، 175، حاشیۀ 10؛ نجم‌الدین، 9). منابع مکتوب آشپزی از دورۀ صفویه و قاجاریه به خوراکهایی چون آش سیب، رب سیب، شش‌انداز سیب، قورمۀ سیب، دلمۀ سیب، یخنی سیب، پالودۀ سیب و مربای سیب، و طرز تهیۀ هریک از آنها اشاره کرده‌اند (باورچی، 91؛ آشپزباشی، 22-23، جم‍‌ ). در کتاب خوراکهای ایرانی متعلق به دورۀ قاجار نیز طرز تهیۀ قورمۀ سیب، آبگوشت سیب و دلمۀ سیب بیان شده است (نادر میرزا، 112، 227، 240). نفیسی نیز در همان عصر، به لرزانک سیب و تیزُن سیب (عصارۀ جوشاندۀ سیب) اشاره کرده است (پزشکی‌نامه، 87، 89). به‌جز این موارد، سیاحان اروپایی نیز در سفرنامه‌های خود، به‌خصوص در سده‌های 11 تا 13 ق، به مربای سیب و پالودۀ سیب اشاره کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : تاورنیه، 657؛ پولاک، 91). 
تهیۀ مربا و ترشی و پالوده از سیب همچنان در نواحی مختلف ایران مرسوم است (حجازی، 104؛ مقدم، 1 / 414؛ آموزگار، 62؛ انصافجویی، 310، 434؛ مؤیدمحسنی، 436). افزون بر غذاهایی چون خورش سیب، تاس‌کباب سیب، سیب‌پلو، آبگوشت سیب و دلمۀ سیب، تنقلاتی چون سیب خشک‌کرده و بستنی سیب جزو اقلام مرسوم نظام غذایی فرهنگ امروزی ایران به شمار می‌آیند (پروانه، 35، 90، 132؛ دریابندری، 2 / 1391؛ انصافجویی، 14؛ همایونی، فرهنگ ... ، 161؛ مظلوم‌زاده، 94؛ مؤیدمحسنی، 396، 407). 
در باورهای طب مردمی هم سیب نقش بسیاری ایفا می‌کند؛ شاید عمده‌ترین باورْ ایجاد سیبک (بیرون‌زدگی رحم) در زنان است که گویا به دنبال خوردن سیب زیاد حاصل می‌شود (شهری، طهران ... ، 3 / 157). در خراسان، مردم باور دارند که زائو در تمام مدتی که در بستر استراحت می‌کند، نباید میوه‌هایی ازجمله سیب بخورد؛ به عقیدۀ آنان خوردن سیب باعث بروز سیبک خواهد شد (شکورزاده، 141-142). از دیگر باورهای مردم، یکی‌دانستن سیب آدم با غدۀ تیروئید است، تا جایی که لاغری را نتیجۀ ترشحات سیب آدمی می‌دانند (نجم‌آبادی، 65). به این سیب آدم جوزک هم گفته می‌شده است (شلیمر، 468). کشاورزان و باغبانان اعتقاد دارند که اگر برگ درخت سیب با شراب پخته شود و آن شراب را به مارگزیده بدهند، و قدری از آن برگ را بکوبند و روی موضع جراحت بگذارند، زخم و اثر نیش بهبود خواهد یافت (بیرجندی، 114). 
سیب در کنار برخی گیاهان دیگر مثل سیر (ه‍ م)، آثار درمانی شگفت‌انگیزی دارد؛ به همین سبب، برای درمان بسیاری از امراض، نظیر بیماری قند، ورم ریه‌ها و روده‌ها، دردهای کلیوی، سرماخوردگی، درد چشم، بوی بد دهان، جرب (گری)، کچلی و موارد متعدد دیگر توصیه می‌شود. مثلاً برای درمان سیاه‌سرفه، نسخه‌ای بدین شرح در طب مردمی وجود دارد: 4 سیب را پوست بکنید و آنها را قطعه‌قطعه کنید و در ظرفی که یک لیتر آب دارد، با یک مشت کشمش و 15 گرم عناب، یک ساعت روی آتش بگذارید و به جوش بیاورید؛ سپس آن را صاف کنید و 150 گرم شکر به آن اضافه نمایید و دوباره آن را روی آتش بگذارید تا قوام بیاید و شربت سفتی شود (سرورالدین، 135-136). در دستورات طبی، از پوست ساقه، ریشه، برگ، میوه و پوست خارجی میوۀ سیب بهره برده می‌شود. هریک از این قسمتها تأثیراتی بر بدن دارند که به صورتهای گوناگون دم‌کرده، جوشانده یا شربت تجویز می‌شوند و برخی از این خواص در مطالعات علمی امـروزی تـأیید شده‌اند (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : زرگـری، 1 / 579-584). 

 مآخذ

 آپولونیوس تیانایی، سر الخلیفة و صنعة الطبیعة، به کوشش اورزولا وایسر، حلب، 1979 م؛ آشپزباشی، علی‌اکبر، سفرۀ اطعمه، تهران، 1353 ش؛ آقاجمال خوانساری، محمد، «عقائد النساء»، عقائد النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1349 ش؛ آموزگار، ژاله، «نمونه‌هایی از هنر خوالیگری در فرهنگ کهن ایرانی»، خوراک و فرهنگ، به کوشش علیرضا حسن‌زاده، تهران، 1387 ش؛ ابن‌بطلان، مختار، تقویم الصحة، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1366 ش؛ ابن‌بطوطه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337 ش؛ ابن‌بیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق، 1291 ق / 1874 م؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابن‌میمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، قاهره، 1940 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اصطخری، ابراهیم، ممالک و مسالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1373 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1357 ش؛ همو، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ همو، قصه‌های ایرانی، تهران، 1355 ش؛ همو، گل به صنوبر چه کرد، تهران، 1382 ش؛ انصافجویی، محمد و دیگران، آشپزی کردستان، سنندج، 1386 ش؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، قاهره، 1356 ق؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1337 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ باورچی بغدادی، محمد، «کارنامه، در باب طباخی و صنعت آن»، کارنامه و مادة الحیاة (متن دو رساله در آشپزی از دورۀ صفوی)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1360 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بروگش، هاینریش، در سرزمین آفتاب، ترجمۀ محمد جلیلوند، تهران، 1374 ش؛ بسحاق اطعمه، احمد، کلیات، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1382 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317 ش؛ بهلر، الکساندر، سفرنامه (جغرافیای رشت و مازندران)، به کوشش علی‌اکبر خداپرست، تهران، 1356 ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1344 ش؛ پروانه، شهربانو، آشپزی ایران، تهران، 1364 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، اصفهان، 1363 ش؛ توسلی، امیرحسین، «سیب میوه‌ای بهشتی»، مزرعه، تهران، 1378 ش، شم‍ 25؛ ثابتی، حبیب‌الله، جنگلها و درختان و درختچه‌های ایران، تهران، 1355 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش جلال مصطفوی، تهران، 1352 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، تهران، 1382 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، تهران، 1402 ق؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ خاوری، محمدجواد، قصه‌های هزاره‌های افغانستان، تهران، 1387 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانه‌های خراسان، مشهد، 1379-1382 ش؛ همو، زیباترین افسانه‌ها، مشهد، 1383 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دریابندری، نجف، کتاب مستطاب آشپزی، تهران، 1384 ش؛ دیولافوا، ژان، سفرنامه (ایران و کلده)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، 1332 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاری‌پور، تهران، 1384 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368 ش؛ رضایی، عبدالعظیم، تاریخ نوروز و گاه‌شماری ایران، تهران، 1379 ش؛ روح‌الامینی، محمود، آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، تهران، 1376 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1345 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سـرورالدین، محمد، طب الکبیر یـا فرشتۀ نجات، تهران، 1349 ش؛ سعدی، غزلهـا، به کوشش نورالله ایزدپرست، تهران، 1362 ش؛ سلیمی، هاشم، زمستان در فرهنگ مردم کرد، تهران، 1381 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش پرویز بابایی، تهران، 1375 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شریف، محمدمهدی، زاد المسافرین، چ سنگی، بی‌جا، 1268 ق؛ شعبانی، رضا، آداب و رسوم نوروز، تهران، 1378 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ علامه، صمصام‌الدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، 1338 ش؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، گزیدۀ خلیل خطیب‌رهبر، تهران، 1384 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، آداب و رسوم نوروزی در فارس، شیراز، 1382 ش؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، قاهره، 1401 ق / 1980 م؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1352 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تهران، 1387 ش؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مقدم گل‌محمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مولوی، غزلیات شمس تبریزی، به کوشش منصور مشفق، تهران، 1338 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، 1369 ش؛ نابلسی، عبدالغنی، علم الملاحة فی علم الفلاحة، بیروت، 1979 م؛ نادر میرزا قاجار، خوراکهای ایرانی، به کوشش احمد مجاهد، تهران، 1386 ش؛ نجم‌آبادی، ابوالحسن، طریق المتقین، بی‌جا، 1350 ش؛ نجم‌الدین شیرازی، محمود، الحاوی فی علم التداوی، بیروت، 1902 م؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسین سلیمانی روزبهانی، تهران، 1385 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، پزشکی‌نامه، تهران، 1317 ق؛ همو، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش؛ همو، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ همپرسۀ خسرو پرویز و ویسپوهر قبادی، ترجمۀ ایرج ملکی، تهران، 1344 ش؛ هنری، مرتضى، آیینهای نوروزی، تهران، 1353 ش؛ نیز: 

Candolle, Alphonse de, Origin of Cultivated Plants, New York, 1885; Herodotus, The History, tr. G. Rawlinson, np., 2000; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Schlimmer, J. L., Terminologie medico-pharmaceutique et anthropologique française-persane, Tehran, 1874. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.