سوگند
سوگَنْد، یا قسم، گفتاری که برای تأکید در اثبات یا نفی عملی بر زبان آورده میشود، و انواع متفاوتی دارد که معمولاً مؤثرترین آنها با آداب و آیینهایی خاص همراه است.
سوگند که معمولاً بهصورت مصدری سوگندخوردن، یا صیغههای مختلف فعلی آن به کار میرود، دراصل، نوعی آزمایش ایزدی برای تشخیص گناهکار از بیگناه بوده است. این نوع آزمایش را در زبان اوستایی، وَرَه (- varah) و در زبان پهلوی، وَر مینامیدند (پورداود، 121؛ معین، 442). انواع و کیفیت این آزمایشها مختلف بوده است؛ در برخی از کتابهای دینی زردشتیان، شمار آنها به 33 میرسد، بیآنکه شرح داده شوند (همو، 443).
سوگند به دو گروه ور گرم، مانند آزمایش با آتش، و ور سرد، مانند در آب فرورفتن تقسیم میشده است (نک : دنبالۀ مقاله). در «رشنیشت» اوستا، از این 5 نوع ور نام برده شده است: ور آتش، بَرسَم، سرشار، روغن و شیرۀ گیاهان (1 / 398). پورداود احتمال میدهد که ور روغن از انواع ور گرم، و ور برسم از انواع ور سرد بوده است (ص 151).
از دیگر انواع ور گرم که در متون پهلوی جزئیات آن آمده، ور آهن گداخته است. در این نوع ور، فلز گداخته را بر روی سینۀ متهم میریختند؛ چنانچه متهم دلپاک و بیآلایش بود، آسیبی به او نمیرسید. همانگونه که وقتی آذرباد مهرسپندان، موبدانموبد، متهم شد و به ور گرم تن داد، و روی سینهاش فلز گداخته ریختند، مانند این بود که روی سینهاش شیر دوشیده باشند. اما هنگامی که روی سینۀ بدهکاران و گناهکاران فلز گداخته میریختند، سینۀ آنها میسوخت و از میان میرفتند (نک : شایست ... ، 213-214؛ ارداویرافنامه، 43؛ بیرونی، 299-301).
این نوع آزمایش ور در برخی از متون فارسی و عربی دربارۀ زردشت نیز آمده است. براساس نوشتۀ ابوریحان بیرونی، هنگامی که زردشت کتاب اوستا را بر گشتاسب عرضه کرد، عالمان کشور به درخواست گشتاسب جمع شدند و در حضور وی از زردشت بسیار پرسش کردند. به پیشنهاد زردشت، مقداری مس را ذوب کردند؛ زردشت رو به آسمان کرد و گفت: «خداوندا! اگر این کتاب از تو است و من به فرمان تو آن را برای این پادشاه آوردهام، آسیب این مس گداخته را از من دور کن»؛ سپس از حاضران خواست که مس گداخته بر سر و سینۀ او بریزند. آنها نیز چنین کردند، اما هیچ آسیبی به او نرسید (ص 300؛ قس: مجمل ... ، 51، که نوشته است 10 رطل رویِ گداخته بر سینۀ وی ریختند؛ نیز برای روایتهای دیگر، نک : معین، 442).
یعقوبی آزمایش سرب گداخته را دربارۀ مانی نقل کرده است. براساس این گزارش، هنگام مجادلۀ موبد و مانی در حضور پادشاه ساسانی، موبد به مانی پیشنهاد میکند که سرب گداخته در دهان هر دو ریخته شود و به هرکدام آسیبی نرسید، او برحق است. مانی پیشنهاد را نمیپذیرد و میگوید این روش ستمکاران است (1 / 197).
از جملۀ انواع دیگر ور گرم، عبور از آتش بوده است و مشهورترین مصداق آن مربوط به داستان سیاوش (ه م) است که فردوسی در شاهنامه آن را شرح داده است؛ بر این اساس، سودابه، نامادری سیاوش، شیفتۀ او میشود و با حیلههای مختلف او را به خود میخواند؛ اما چون با مخالفت سیاوش روبهرو میشود، نزد کاووس میرود و سیاوش را متهم میکند که به وی چشم بد دارد. از سوی دیگر، سیاوش نیز واقعیت را برای پدر توضیح میدهد. کاووس درمیماند، ازاینرو با موبدان رایزنی میکند. موبدان آزمایش عبور از آتش را پیشنهاد میکنند تا به این طریق، آتش «گنهکرده را زود رسوا کند». براساس این آیین، آتش به بیگناه آسیبی نمیرساند. سیاوش برای دفاع از پاکی و شرافت خود میپذیرد که از میان شعلههای آتش عبور کند و به پدر میگوید: «اگر بیگناهم رهایی مرا ست» و چنانچه گناهکار باشم، «جهانآفرینم ندارد نگاه». او مطابق با آداب رایج این آیین، جامۀ سپید میپوشد و بر خود کافور میپاشد و سپس سوار بر اسب درون شعلههای آتش میشود و به سبب بیگناهی، بی هیچ گزندی از آن سوی شعلهها بیرون میآید (2 / 235-236؛ نیز نک : ثعالبی، 120-123).
در منظومۀ ویس و رامین، که داستان آن مربوط به فرهنگ ایران باستان است نیز به این نوع ور اشاره شده است. شاه موبد که به زن خود، ویس، بدگمان است، از او میخواهد تا برای اثبات اینکه ارتباطی عاشقانه با رامین ندارد، از آتش عبور کند. ویس نیز میپذیرد، اما پس از اینکه به فرمان شاه موبد آتش را فراهم میکنند، ویس به همراه رامین و دایه فرار میکنند (فخرالدین، 195-202).
نمونهای دیگر از اینگونه داوری را ابوریحان بیرونی دربارۀ فیروز ساسانی، نیای انوشیروان، نقل کرده است. براساس این گزارش، در زمان این پادشاه، چند سال باران نمیبارد و خشکسالی پیش میآید. روزی، شاه به آتشکده میرود و موبدانی که در آتشکده بودند، به وی ادای احترام نمیکنند. فیروز نزدیک آتش میشود، دست و بازوی خود را پیرامون آتش میگرداند و 3 بار نیز سینهاش را به آتش میچسباند؛ ریش او بهرغم آنکه در آتش بوده است، نمیسوزد. شاه در همان حال میگوید: «خداوندا! اگر نباریدن باران بهسبب بدطینتی من است، مرا آگاه کن تا خود را از میان بردارم» (ص 353-354).
راستیآزمایی با آتش اهمیتی ویژه داشته، به گونهای که در شایستناشایست دراینباره آمده است: هرکه با آزمایش آتش تبرئه شد، جاودان تبرئه شده، و هرکه با این آزمایش محکوم شود، جاودان محکوم گردیده است (ص 244).
ور سرد نیز انواعی متفاوت داشته است؛ یکی از آنها، عبور از آب بوده، که در شاهنامه به گونهای بازتاب یافته است. هنگامی که کیخسرو به همراه مادرش، فرنگیس، و گیو از توران به ایران میآیند، سر راهشان به جیحون میرسند و کشتیبان اجازۀ استفاده از کشتی را به آنها نمیدهد. گیو به کیخسرو میگوید: اگر تو کیخسرو هستی، از آب بهجز نیکویی نمیبینی و بهسبب اینکه واجد فرّه هستی، آب به تو آسیبی نمیرساند (فردوسی، 2 / 447).
در گرشاسبنامه، چشمهای توصیف شده با آبی «چون سیم پاک» که محل آزمایش گناهکاران بوده است. براساس گزارش این کتاب، هرگاه مردم شهر دربارۀ خون یا دزدی به کسی بدگمان میشدهاند، به فرمان شاه دست و پای متهم را میبستند و در آن چشمه میانداختند؛ اگر گناهکار بود، از میان میرفت و چنانچه بیگناه بود، آب او را بیرون میانداخت (اسدی، 362-363).
در یکی از عجایبنامهها آمده است که در زمان فریدون، چاهی وجود داشت که هرگاه دو شخص در موضوعی باهم اختلاف داشتند، بر سر آن چاه میرفتند. آب چاه شخص محق را کنار میزد و شخص باطل را درون خود میکشاند (پیشاوری، 123).
یکی دیگر از انواع ور سرد، خوردن زهر بوده است. در دادستان دینیک آمده است: همپَـتکاران (افراد تهمتزن و متهم یا مدعی و مدعىعلیه) باید زهر بخورند. زهر به کسی که گناهکار است، کارگر میآید و او را میکشد و بیگناه بیآنکه گزندی ببیند، رستگار به در آید (نک : پورداود، 159؛ نیز نک : ه د، زهر).
اما مشهورترین انواع ور سرد، سوگندخوردن بوده است. واژۀ فارسی سوگند بازمانده، و البته تحولیافتۀ واژۀ مرکب سَوکنتوَنت اوستایی، و به معنی آب دارای گوگرد یا روشنایی بدبو ست. متهم باید برای اثبات بیگناهی خود طی آداب و آیینی ویژه، از این آب مینوشید؛ اگر بیگناه بود، این آب زود از بدن او دفع، و بهاینترتیب رستگار میشد و اگر گناهکار بود، آب دفع نمیشد (پورداود، 151-154؛ معین، 446-447). در بندهای پایانی فصل چهارم «وندیداد» به ور سوکنتونت اشاره شده، و چنین آمده است: «گناه کسی که آگاهانه در برابر گوگرد زرین و آب بازشناسندۀ اَشَه از دُروج، رَشن را گواه گیرد و مهردروج باشد، سختتر از هر درد و آزاری در این جهان است»، و در ادامه، سزای چنین شخصی 700 تازیانه ذکر شده است ( اوستا، 2 / 700-701).
اجرای انواع ور و ازجمله سوگندخوردن، آداب و آیینی ویژه داشت که چگونگی آن در متنی زردشتی و به زبان فارسی با عنوان «سوگندنامه» باقی مانده است. با توجه به تأثیرات این آداب بر آیین سوگندخوردن (قسمیادکردن) در دورۀ اسلامی، که امروزه نیز رایج است (نک : دنبالۀ مقاله)، شرح آن ضروری مینماید. پیش از اجرای این آیین، شخصی میانجی باید کوشش میکرد که موضوع را با پند و اندرز به همپتکاران، حلوفصل کند تا کار به سوگندخوردن نکشد؛ ازجمله اینکه باید به شخص سوگندخورنده میگفت: اگر به دروغ سوگند بخورد، باید بداند که از این جهان بیرون نشود تا نشانۀ زشتی بر چهرۀ او پدیدار نگردد. پس از آن، یک شب به وی فرصت داده میشد تا بهخوبی به عواقب سوگندخوردن فکر کند. روز بعد هم باید پس از پند و اندرز دوباره، متن سوگندنامه را به او میدادند که بهدقت بخواند، تا شاید صرفنظر کند. اگر باز هم منصرف نمیشد، آنگاه آیین سوگند را در آتشکده اجرا میکردند.
این آیین به این ترتیب اجرا میشد: سوگندخورنده غسل میکرد، جامۀ پاک میپوشید و به آتشکده میرفت. موبد خطی به دور او میکشید و جامی حاوی محلول گوگرد و زر، یک کاسه آب ساده و مقداری نان در کنار وی میگذاشت. آنگاه سوگندخورنده، اهورهمزدا و یکایک امشاسپندان را به نام میخواند و آنها را شاهد میگرفت و به روان زردشت و آذرباد مهرسپندان و به فروهر همۀ پاکان اینگونه سوگند میخورد: من هیچچیز از تو فلان بن فلان ندارم و به جایی نگذاشتهام و به کسی ندادهام و هیچ از آن آگاه هم نیستم؛ نه چیزی از زر و نه از سیم و نه از آهن و نه از جامه و نه از هر چیز که دادار هرمزد آفریده است؛ اگر این سوگند به دروغ خورده باشم، از تن و روان خویش بیزار باشم، از روان پدر و مادر و نیاکان و فرزند خویش بیزار باشم. او سپس اضافه میکرد: از روان زردشت، از گفتار هرمزد، از اوستا و زند، از فرّ دین مزدیسنا، از فرّ آذربرزین و از همۀ فروغهای ایزدی بیزار باشم و آنها هم از من بیزار باشند؛ همۀ گناهان ضحاک و افراسیاب را به گردن میگیرم؛ ثواب کارهای خوب من برای تو و گناهان تو برای من باشد (پورداود، 167-172؛ داراب، 1 / 45-46). متهم سپس دعای ویژهای میخواند و در پایان، مقداری از آن آب و نان میخورد (همو، 1 / 46).
همانگونه که مشخص است، در زمان کتابت این سوگندنامه، اگرچه محلول گوگرد را در مراسم میگذاشتهاند، اما متهم صرفاً سوگند را بر زبان جاری میکرده، و تنها آب ساده و مقداری نان میخورده است. واژۀ سوگند بهتدریج برای نامیدن آزمایشهای مشابه به کار رفت؛ به عبارت دیگر، سوگند که اطلاق خاص بود، به اطلاق عام تبدیل شد و پس از آن، حتى جایگزین واژۀ عربی قسم نیز شد (معین، 446)؛ برای نمونه، فخرالدین اسعد در ویس و رامین اگرچه از ور عبور از آتش یاد میکند، اما آن را سوگند مینامد (ص 196). داراب هرمزدیار نیز در روایات از قول آذرباد مهرسپندان برای ور گرم، واژۀ سوگند به کار برده است (1 / 50). او در جایی دیگر نیز آزمایشهای گذر از آتش و آهن گرم بر زبان گذاشتن را سوگند نامیده است (1 / 45).
گفتنی است، آیین سوگندخوردن پیچیدگیهای دوران کهنتر خود را از دست داده، و بسیار ساده اجرا میشده است و تنها برخی از رفتارهای آیینی در آن مشاهده میشود که ازجمله میتوان به دردستگرفتن اوستا و سوگندخوردن به آن اشاره کرد. زمانی که بندوی، دایی خسرو پرویز، در زندان بهرام چوبینه بوده است، نگهبان خود را فریب میدهد که اگر او را آزاد کند، هنگام بازگشت خسرو پرویز به تاج و تخت، نزد وی شفاعت او را خواهد کرد. نگهبان برای ضمانت این وعده، از وی میخواهد که به ماه و آذرگشسب و تخت و کلاه سوگند بخورد. سپس اوستا را میآورد و به وی میدهد. بندوی اوستا را به دست میگیرد و میگوید که در این جهان جز درد و رنج نصیبم نباشد، اگر خسرو برگردد و از وی زینهار نگهبان را نخواهم (فردوسی، 8 / 68- 69).
نمونۀ دیگر آزمایش ور در یادگار زریران آمده است. به گزارش این کتاب، گشتاسب از جاماسب میخواهد که نتیجۀ جنگی را که قرار است روز بعد میان سپاهیان او با ارجاسب دربگیرد، برایش پیشگویی کند. جاماسب، که بهسبب اشراف بر علم اخترشناسی میداند در این جنگ بسیاری از نزدیکان گشتاسب کشته میشوند، از وی میخواهد که دست راست خود را بالا ببرد، به فرّ هرمزد، به دین مزدیسنان و جان برادرش زریر سوگند بخورد و 3 بار شمشیر پولادین را از نوک تا دسته لمس کند، که [پس از آگاهی از نتایج جنگ، جاماسب را] نزند، نکشد و به زندان نیندازد. گشتاسب نیز چنین سوگند میخورد. پس از آن، جاماسب نتایج جنگ را برایش شرح میدهد (ص 53-56). همانگونه که مشخص است، از این آیین نیز با عنوان سوگندخوردن یاد شده است. افزونبراین، اساس سوگند گشتاسب قول و گفتار است و او بهجز بالابردن دست و لمسکردن شمشیر، عملی دیگر انجام نمیدهد. کماهمیتبودن این اعمال به اندازهای است که در روایت دقیقی به آنها اشاره نشده، و فقط سخنان گشتاسب، یعنی گفتاری که هنگام سوگندخوردن بر زبان میآوردهاند، آمده است (نک : فردوسی، 5 / 106- 108). بر همین اساس، نوعی دیگر از سوگند شکل گرفت که سوگندخورنده به هنگام ضرورت، نام مهین خداوند، پیامبر، بزرگان دین، آنچه نزد خداوند ارجمند بوده است، آفریدههای ایزدی، یاوران اهورهمزدا، و عزیزان خود و جز اینها را بر زبان میآورد و پس از آن، خود را مقید به انجام کاری میکرد یا اینکه از پرداختن به کاری تبری میجست. نمونههایی فراوان از این سوگندها در متون پهلوی و نیز در برخی از متون فارسی که ریشه در فرهنگ ایران پیش از اسلام دارند، مانند شاهنامه، گرشاسبنامه، کوشنامه، بهمننامه، ویس و رامین و جز اینها آمده است.