سوسن
سوسَن، از گیاهان شناختهشدۀ کهن و اساطیری نزد ایرانیان با گلهای رنگارنگ.
این گیاه که در افواه، مظهر آزادگی است، با اسامی بسیار متنوعی شناخته میشود. سوسن یا سوسنه بیشتر بهسبب گلهایش معروف است که 4 نوع دارد: سفید یا سوسن آزاد، سوسن کبود یا ازرق، سوسن زرد یا خطایی، و سوسن به رنگهای زرد و سفید و کبود که معروف به سوسن آسمانگونی است. شمشیر، خنجر، گزلک و دشنه نیز از تشبیهات آن است ( آنندراج). در متون تاریخی از سوسن سفید و سوسن آزاد با اسامی رازقی و زنبق یاد شده است (برای آگاهی بیشتر، نک : قهرمان، 146، 152، 160، 164).
سوسن سفید یا همان زنبق از کهنترین گیاهان زینتی است که پرورش آن در مناطق وسیعی از سرزمینهای مختلف انجام میگرفته است. حتى قدمت این گیاه را به سدۀ 17 قم نسبت دادهاند (زرگری، 3 / 175، 4 / 631؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). بسیاری از گونههای این تیره بهعنوان گلهای زینتی کاشته میشوند؛ اما برخی نیز بهعنوان سبزی مصرف میشود. نقاط عمدۀ رویش زنبق یا سوسن سفید در ایران عبارتاند از: نواحی شمال ایران در گرگان و تاکستانهای قزوین، غرب ایران در رزاب قصر شیرین، و همچنین در اطراف رشت و قزوین (زرگری، 3 / 179).
پیشینه
همواره در طول تاریخ، باغهای ایرانیان شهرۀ خاص و عام بوده، و سوسن از معروفترین گلهای این باغها به شمار میآمده است. جهانگردان متأخر نیز ضمن اشاره به باغهای ایرانی، از گلهای آنها ازجمله سوسن صحرایی یاد کردهاند (شاردن، II / 21؛ بیشاپ، I / 290؛ بروگش، 110).
در بندهش آمده است که هر گلی از آنِ امشاسپندی است و سوسن از آنِ امشاسپند خرداد است (ص 88)؛ همچنین در متون پهلوی اشاره شده است که «سوسن سپید را بوی چون بوی دوستی» است (ص 78). در اساطیر ایرانی، امشاسپند خرداد در عالم روحانی مظهر کمال اهورهمزدا و در جهان جسمانی، نگهبان آب است. بهطورکلی، این فرشته مظهر کمالات جسمانی و روحانی است و پیروی از او سبب رسیدن به کمال در امور مادی و معنوی و سعادتمندشدن در هر دو جهان است (پورداود، 149؛ اورنگ، 79؛ برای آگاهی بیشتر، نک : قلیزاده، 189).
در متون مربوط به سدههای اسلامی نیز به سوسن اشاره شده است؛ برای نمونه، در حدود العالم، ضمن وصف بزرگی و خرمی شیراز از قصبات پارس، به دو آتشکده در آن شهر اشاره میشود که در آنها، گونهای اسپرغم است که برگش چون برگ سوسن و میانهاش چون نرگس است و به آن سوسن نرگس (سوس) میگویند (ص 130-131؛ برای آگاهی بیشتر، نک : ابنوحشیه، 1 / 129-131، 632؛ ابنجزار، 1 / 118، 2 / 439، 463؛ نیز قس: اصطخری، 152). در تاریخ بیهقی، بوی سوسن در ردیف شببو آمده است (ص 528) و در نزهتنامۀ علایی، به 10 جنس از درختان مشموم و سپرغم، ازجمله سوسن اشاره شده است (شهمردان، 212).
در فرخنامه آمده است: حیواناتی چون زغن و شیر از سوسن واهمه دارند و از هرجا سوسن باشد، میگریزند (جمالی، 77، 178). دنیسری اعتقاد دارد که بیخ سوسن مارها و حشرات را میگریزاند (ص 133). فاضل هروی نیز آورده است: «هرکه سوسن و تخم حنظل و نمک را بجوشاند و آب آن را هرکجا افشاند، کیک و کنه نماند» (ص 68). در خاصیت رماندن مار با سوسن آمده است که اگر بیخ سوسن را دود کنند، مار میگریزد (بیرجندی، 113). از دیگر مصارف سوسن، استفاده از آن در بخور و مخدرات همراه با بنگ و کافور و عود بوده است (ابوالقاسم، 327- 328).
رازی دربارۀ ریشۀ سوسن سفید نوشته است: روانکنندۀ خون قاعدگی است و برای سرفه، ذاتالجنب، ذاتالریه، موارد جمعشدن چرک در سینه، صرع، تشنج، اختلاج یا پرش و جستن، و نیز اضطراب، لرزه و همچنین سستی اجزاء عضلات سودمند است (21 / 13-22). البته بهجز خواص درمانی مستقیم سوسن، نسخ متعدد دارویی نیز با استفاده از این گیاه و بهخصوص روغن سوسن در معالجۀ امراض گوناگون توصیه شده است (برای نمونه، نک : اخوینی، 240، 259، 263، 316).
ابومنصور موفق هروی طبع سوسن را گرم و خشک میداند. وی آن را برای علتهای سرد در مغز سودمند دانسته و برای اجزاء دیگر سوسن مثل بیخ و برگ خواصی قائل شده است. او نوع کوهی سوسن را قویتر، و برای رفع آماس رحم و جراحتها مفید میداند. به نظر وی، روغن سوسن برای زخم حاصل از نیش کژدم مرهم خوبی است و همچنین درد و وزوز گوش را برطرف میسازد (ص 186-187؛ قس: بیرونی، 2 / 239).
ابنسینا سوسن کوهی را راسن نامیده است (2 / 726) که همان زنجبیل شامی است (رضوی، 193؛ جرجانی، 3 / 207). جرجانی خواص اجزاء سوسن سفید را چنین بیان میکند: «برگ او به شراب اندر پزند و بر آماسهای بلغمی نهند، تحلیل کند؛ بیخ او را بسایند و بر سوختگی آتش نهند، سود دارد و گر و بهق (لک و پیس) و ریشهای سرد را سود دارد؛ گل او را به روغن بپرورند، عصبها را قوت دهد و اندر مفرح گرم به کار دارند و دل را قوت دهد» (3 / 206-207). طبیبان دورههای بعد بیشتر، مطالب پیشینیان را تکرار کردهاند (برای نمونه، نک : عطار، 97؛ ابنقف، 1 / 241؛ غسانی، 249-250). در این میان، برخی اسامی دیگر نیز برای سوسن مطرح شدهاند؛ مثل واژۀ سوسونا در سریانی، یا واژۀ عبقر عربی که همان سوسن سفید است (حکیم مؤمن، 264، 299). حکیم مؤمن خوشبویی بیخ سوسن و شباهت آن به بوی بنفشه را سبب نامگذاری آن به بیخ بنفشه دانسته است. او گل سوسن سفید را بسیار خوشبو معرفی میکند که غیر از سوسن آزاد یا همان زنبق است و ایرسا را بیخ نوعی از سوسن کبود بری و کوهی برمیشمارد (ص 264). شربت شراب سوسن را نیز که به «می سوسن» معروف است، برای ضعف معده و جگر مفید دانستهاند (شاهارزانی، 237). یکی از فواید بیخ سوسن از نظر طب قدیم، درمان عفونتهای حاد لثه و لقشدگی دندانها ست (شریف، 34).
امروزه نیز در طب مردمی، سوسن را مُدِر، خلطآور و نرمکنندۀ پوست میدانند. پیاز سوسن بیشتر به حالت پخته در زیر خاکستر، یا در آب جوش و یا در شیر، همچنین لهشدۀ آن به صورت پماد یا ضماد نرمکننده، برای رفع التهاب آبسهها و غدهها مصرف میشود. ضماد و پماد مذکور جهت درمان سرمازدگی، زخمهای ملتهب، سوختگیها و ورم ملتحمه (غشاء داخل چشم) به کار میرود. خیساندۀ گلبرگهای سوسن در عرق، و یا در روغن زیتون، برای التیام بریدگیها، زخمهای سطحی پوست و شکاف نوک پستان، و سوختگیها استفاده میشود (زرگری، 3 / 178- 179، 4 / 632).
در ادبیات فارسی، بسیاری از مضامین اساطیری سوسن در قالب تصاویر خیالانگیز و زیبا در شعر شعرا تجلی یافته است (برای نمونه، نک : منوچهری، 44، 78، 89، 124؛ سنایی، 435؛ انوری، 817؛ مولوی، دفتر 6 / 180؛ خاقانی، 351).
در شعر فارسی، سوسن رنگوروی معشوق را میماند و در بسیاری از اشعار نیز آن را آزاد نامیدهاند؛ اما آنچه سوسن را از دیگر گلها متمایز میکند، از یک سو زبان و زبانآوری آن به جهت شباهت گلبرگهای دراز آن به زبانِ ازکامبرآمده است، و از سوی دیگر، خاموشی آن در عین زبانداشتن است (گرامی، 203). ترکیبات سوسنبَر (بر و آغوش سپید و خوشبو) و سوسنزبان (زبانآور و شیرینزبان) نیز در ادبیات فارسی معمول بوده است (برای آگاهی بیشتر، نک : همانجا؛ شمیسا، 2 / 660-662). در تاریخ جهانگشای جوینی، تصویرهایی ادبی از گیاهانی نظیر بنفشه، سرو و سوسن ارائه شده است: «گل بر تأسف گلرخان بنفشهعذار جامه چاک میکرد و میگفت شکفتهام، سوسن در کسوت سوکواران ازرق میپوشید و اغلوطه میداد که آسمانرنگم، سرو آزاد از تلهف هر سروقامتی خوشرفتار به مدد آه سردی که صباح هر سحرگاه برمیکشید، پشت دوتا میکرد» (1 / 110).
یکی از جشنهای باستانی ایرانیان جشن دیبگان یا بتیکان بوده است، یعنی روز دیبهمهر از ماه دی (15 دیماه) که در آن از خمیر یا گل، تندیسی از آدم میساختند و در مدخل یا راهرو خانهها میگذاشتند. مردم اعتقاد داشتند هرکس در شب پیش از این روز، سوسن دود کند، همۀ سال را به فراغت و شادمانی میگذراند و از تنگدستی و درویشی در امان خواهد ماند (رضی، 679). پس از دودکردن سوسن در شب، به هنگام بامداد سیب میخوردند و نرگس میبوییدند و این اعمال را سبب خیر و برکت میدانستند (هدایت، 397).
سوسن کوهی مصرف غذایی هم داشت؛ برای نمونه، در بیرجند، طی قحطسالیها، نانی به نام تاتوان میپختند که معنای آن همان سوسن کوهی است. روستاییان بیخ این گیاه را از زمین درمیآوردند و پوستش را میتراشیدند و آن را به قطعاتی تقسیم میکردند و چند بار در آب میجوشاندند و هربار آب آن را عوض میکردند یا آن قطعات را داخل سبدی در جوی آب میگذاشتند که آب پیوسته از روی آنها میگذشت و تندی و تیزی آن گرفته میشد. بعد آنها را خشک و با دستاس آسیا، و آرد آن را با مقداری آرد گندم یا جو مخلوط میکردند و پس از خمیرکردن، میپختند و میخوردند (رضایی، 368). در کردستان نیز با گیاهی به نام «گهوله» (نوعی سوسن کوهی) بورانی گیاه بهاری تهیه میکردند (انصافجویی، 343). سوسن در ترانههای محلی بهویژه لالاییها نیز به کار میرود (سرلک، 79).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابنجزار، احمد، زاد المسافر، به کوشش محمد سویسی و دیگران، تونس، 1999 م؛ ابنسینا، القانون، به کوشش ادوار قش و علی زیعور، بیروت، 1408 ق / 1987 م؛ ابنقف، ابوالفرج، العمدة فی الجراحة، فرانکفورت، 1417 ق / 1997 م؛ ابنوحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، به کوشش توفیق فهد، دمشق، 1993 م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1386 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927 م؛ انصافجویی، محمد و دیگران، آشپزی کردستان، سنندج، 1386 ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1340 ش؛ اورنگ، م.، جشنهای ایران باستان، تهران، 1335 ش؛ بروگش، هاینریش، در سرزمین آفتاب، ترجمۀ مجید جلیلوند، تهران، 1374 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الصیدنة، کراچی، 1973 م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، 1350 ش؛ پورداود، ابراهیم، آناهیتا، به کوشش مرتضى گرجی، تهران، 1343 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش جلال مصطفوی، تهران، 1352 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334 ق / 1916 م؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی، تهران، 1386 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، 1375 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1375 ق / 1956 م؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضوی برقعی، حسین، ادویۀ قلبیۀ بوعلی سینا، تهران، 1387 ش؛ رضی، هاشم، گاهشماری و جشنهای ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1352 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش پرویز بابایی، تهران، 1375 ش؛ شاهارزانی، محمداکبر، قرابادین قادری فارسی، کانپور، 1292 ق؛ شریف، محمدمهدی، زاد المسافریـن، تهـران، 1268 ق؛ شمیسا، سیروس، فـرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ عطار هارونی، داوود، منهاج الدکان و دستور الاعیان، قاهره، 1287 ق؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ قلیزاده، خسرو، فرهنگ اساطیر ایران بر پایۀ متون پهلوی، تهران، 1387 ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383 ش؛ گرامی، بهرام، گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، تهران، 1386 ش؛ متون پهلوی، گردآوری جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش حبیب یغمایی و علی آلداود، تهران، 1392 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1355 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمنآرای ناصری، به کوشش اسماعیل کتابچی، تهران، 1338 ش؛ نیز:
Bishop, I., Journeys in Persia and Kurdistan, London, 1891; Chardin, J., Voyages en Perse, Amsterdam, 1711.