زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه

سرگین

 سِرْگین، یا سَرگین، هر نوع مدفوع اعم از فضلۀ انسان و حیوان. 
در زبان فارسی سرگین گاو و اسب را معمولاً پِهِن یا پِهین؛ سرگین میش و بز و حتى خر و شتر را پشکل؛ سرگین انسان را مدفوع؛ و کلمۀ کود را به‌طور کلی به هر نوع سرگینی می‌گویند که تقویت‌کنندۀ طبیعی زمین برای باروری است (نک‍ : ایرانیکا، VII / 586-587). نیز سرگین پرندگان را چَلغوز، و سرگین گاو را تپاله می‌نامند ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه‌ها). این کلمه در اوستا به‌صورت sairya-، به معنی نجاست و مدفوع، و در پهلوی به شکل گُه (guh / goh) آمده است (حسن‌دوست، 3 / 1723؛ فره‌وشی، 185؛ بارتولمه، 1567؛ مکنزی، 38). معمولاً در فرهنگها، سرگین را به معنی فضلۀ حیواناتی مانند گاو، خر، استر و اسب آورده‌اند، خصوصاً وقتی که آن را خشک، و برای سوزاندن تهیه کرده باشند (معین، 1128). به آن زِبْل نیز گفته می‌شود که خواص و قوت آن برای مصارف گوناگون برحسب هر حیوان و غذایی که می‌خورد، مختلف است (رازی، 20 / 573-574؛ ابومنصور، 178؛ حکیم مؤمن، 225؛ عقیلی، 466). در هر مکان جغرافیایی از ایران نیز انواع سرگین حیوانات نام خاص محلی خود را دارد، مثلاً: در اردکان به سرگین گوسفند و بز که به‌عنوان کود استفاده می‌شود، پِشْکِل؛ به سرگین الاغ گولِه؛ به سرگین الاغ ماده عَنْبَرنسارا؛ و به سرگین گاو که به‌عنوان کود و خشک‌کردۀ آن را به‌عنوان سوخت به کار می‌برند، پِک می‌گویند. کود حیوانات را عموماً «بار»، و کود انسانی را «سیه‌بار» می‌نامند (طباطبایی، 717). 
نقش سرگین در زندگی ایرانیان تا دورۀ قبل از صنعت چنان بود که معماری شگفت‌انگیزی چون برج کبوترخان (نک‍ : ه‍ د، کبوترخانه) از خشت‌وگل، به‌مثابۀ کارخانۀ کودسازی به وجود آمد و روابط اقتصادی و اجتماعی مربوط به آن سازمان‌دهی شد. 

کاربرد سرگین در زندگی شهری

 آتش‌خانۀ (تون / گلخن) بسیاری از حمامهای شهرهای قدیمی ایران با حرارت ناشی از سوخت سرگین گرم می‌شد. همین امر قشری به نام سرگین‌کش را به وجود آورده بود که برای حمامها، سرگین حیوانات را حمل می‌کردند (زمانی، 4 / 87- 88؛ تاجدینی، 547)؛ برای نمونه، حمامیهای تهران قدیم سرگین چهارپایان را از کاروان‌سرادارها خریداری می‌کردند و همیشه یک قاطر یا دو الاغ این سرگینها را به حمام می‌بردند. سرطویله‌های اعیان و دولتمردان ساکن هر محله نیز، که همیشه 10-20 اسب و قاطر در آن بسته بود، یکی از منابع تأمین سرگین حمامها بود. در دورۀ قاجار، هر جوال بیست‌منی سرگین این سرطویله‌ها را به 10 شاهی می‌خریدند. سوخت حمامهای اندرونی خانه‌های اعیانی نیز از همین سرگینها بود (مستوفی، 1 / 169). 
قشر دیگری نیز به نام تون‌تابها بودند که در تون حمام، مرتباً این سرگین را به زیر دیگ یا پاتیل خزینۀ حمام می‌ریختند و آتش را فروزان و آب خزینه را گرم نگاه می‌داشتند. این دو شغل از پست‌ترین مشاغل اجتماعی گذشته محسوب می‌شد (زمانی، تاجدینی، همانجاها). کناسهای شهر اصفهان بسیار شناخته‌شده بودند؛ اینها کسانی بودند که سرگین مستراح خانه‌ها را، که معمولاً چاهک آنها دریچه‌ای به معابر عمومی داشت و قفلی برای حفاظت از سرگین بر آن آویخته بود، بیرون می‌کشیدند و بار الاغ می‌کردند و در زمین زراعی، به زارعان دهات برای قوّت زراعت می‌فروختند. این جماعات وجوه دیوانی داشتند که باید از عهدۀ آن برمی‌آمدند (تحویلدار، 121). در بیشتر شهرها و شهرستانهای نواحی سردسیری ایران، مثل شهرستان آشتیان، هیمه (سرگین دام) از جملۀ مواد سوختنی شش‌ماهۀ فصول سرد این شهرستان بود (نجفی، 50). 

کاربردهای سرگین در زندگی روستایی

 ده یا روستا با نوع تولید مسلط آن، یعنی زراعت مستلزم کود، و در کنارش دامداری، تعریف می‌شود (نک‍ : ه‍ د، ده و ده‌نشینی). در تمدن اسلامی سدۀ 4 ق، در همه‌جا به کوددادن زمین توجه می‌شد و بدین منظور از سرگین گاو و گوسفند و بز استفاده می‌کردند (متز، 2 / 190). گفته می‌شود که حتى تاریخ ایجاد نخستین کبوترخانه‌ها نیز به سده‌های 4 و 5 ق می‌رسد (هادی‌زاده، کبوترخانه ... ، 28). در همین سدۀ 4 ق، کبوتر را برای استفاده از سرگین آن، که کودی گران‌بها بود، در برجها نگهداری می‌کردند تا از گزند افعی و دیگر جانوران محفوظ بماند (متز، 2 / 192-193). بنابراین عملکرد اصلی این کبوترخانه‌ها، استحصال کود از کبوتران بوده است (هادی‌زاده، «کبوترخانه‌ها ... »، 308). در اوایل سدۀ 10 ق نوشته شده است: دهقانان رسم دارند که در باغها و مزارع خود کبوترخانه بنا کنند تا سرگین جمع‌شده در آنجا را به جای کود به کار برند (بیرجندی، 131). 
مخلوط سرگین کبوتر یا هر مرغ دیگری، با هر نوع تخم یا بذری، حاصل بیشتری دارد (همو، 20؛ فاضل، 81). سرگین همۀ مرغان برای سماد (کود) زراعت و سماد درختها خوب است، به‌جز سرگین بط (مرغابی) که خوب نیست. در میان سرگین پرندگان، سرگین کبوتر، و در میان چهارپایان، سرگین خر بهترین سرگینها بوده است؛ پس از خر، سرگین اسب و قاطر قرار داشت و سپس به‌ترتیب، پشکل میش و بز و سرگین گاو بود. سرگین خوک همۀ زراعتها و درختان را خشک می‌کند، غیر از درخت بادام تلخ که برای آن فایده دارد. پشکل شتر به‌تنهایی خوب نیست، ولی اگر با هر کود دیگری مخلوط کنند، خوب است. برای کود درخت زیتون باید سرگینهای چهارپایان و پشکلها و پس‌افکندۀ همۀ مرغان را مخلوط کرد (بیرجندی، 22؛ فاضل، 80). برای افزودن به بار درخت، سرگین کبوتر را با آب خیس می‌کردند و بر شاخه‌های درخت می‌مالیدند (بیرجندی، 41). 
برای ازبین‌بردن کرم درخت سیب، سرگین خوک را در ظرفی می‌ریختند و روی آن ادرار انسان می‌افزودند و پس از یک شبانه‌روز، به پای ریشۀ درخت می‌ریختند (همو، 63). اگر بیخ درخت انار ترش را خالی کنند و سرگین خوک به ریشه‌های نازک آن بمالند و ادرار انسان بر روی آن بریزند و خاک را به جای خود برگردانند، انار آن درخت شیرین می‌شود (همو، 64). اگر خاک پای درخت بادام را به قدری بردارند که ریشه‌های آن ظاهر شود و سرگین خوک را نرم بکوبند و در آن ریزند و با خاک، آن را بپوشانند و هر یک سال، یک نوبت به این دستور عمل کنند، آن بادام شیرین شود (همو، 65). اگر سرگین خوک در زیر درخت سیب افکنند، رنگ میوه سرخ می‌شود و کرم در آن نمی‌افتد (دنیسری، 223). اگر سرگین خوک را زیر درخت بادام تلخ یا درخت زردآلو چال کنند، چنان‌که به ریشۀ درخت برسد، هستۀ آن شیرین گردد (جمالی، 28). 
امروزه استفاده از سرگین حیوانات به‌عنوان کود بـرای تقویت زمین ادامه دارد؛ در گذشته، زارعان ته‌ماندۀ زراعت خود را پس از درو، به‌عنوان تَه‌چَر به‌طور رایگان در اختیار دامداران می‌گذاشتند تا دامها در زمین زراعی آنها بچرند و کودشان به زمین برسد؛ ولی اخیراً زمین خود را پس از زراعت اجاره می‌دهند تا نفعی مالی نیز عایدشان گردد. در ده طالب‌آباد، نزدیک شهرری، گاوها را در شب و در هنگام استراحت، در گاودانی اربابی نگهداری می‌کردند و سرگین آنها کود زمینهای ده را تشکیل می‌داد و بین بُنه‌ها به تساوی تقسیم می‌شد (صفی‌نژاد، مونوگرافی ... ، 321). 

استفاده از سرگین در تهیۀ سوخت

 تهیۀ سوخت از سرگین حیوانات گیاه‌خوار از گذشته‌های دور در شهر و روستا، حتى در کاروان‌سراها و منازل سر راه کاروانها، معمول بوده است. ناصر خسرو در سدۀ 5 ق، به استفاده از سرگین شتر به‌عنوان مادۀ سوختنی اشاره کرده و نوشته است که اگر کاروانی در منزل بدون دارودرختی فرودمی‌آمد، چون چیزی برای سوزاندن وجود نداشت، پشکل شتر جمع می‌کردند و می‌سوزاندند و با آن چیزی می‌پختند (ص 113). 
هنوز هم در پاره‌ای از روستاهای ایران، منبع طبیعی گرما سوخت سرگین چهارپایان است. بختیاریهای یک‌جانشین روستای کوهستانی چلگرد، در دامنه‌های شرقی سلسله‌جبال زاگرس، که سوخت خود را با سوزاندن درختان تأمین می‌کردند، به‌سبب ممنوع‌شدن قطع درختان، به درست‌کردن تپاله که قبلاً معمول نبود، روی آوردند. در نظام تقسیم کار جنسی در بین ساکنان این روستا، درست‌کردن تپاله از سرگین چهارپایان برای سوخت، به عهدۀ زنان بود (دیگار، 220؛ کریمی، 148). 
سرگین در فضای باز روی هم انبار می‌شد. زنها بخشی از آن را با بیل جدا می‌کردند و حوضچه‌ای در وسط آن به وجود می‌آوردند. درون حوضچه آب می‌ریختند و با بیل به هم می‌زدند تا تبدیل به چیزی مثل گِل شود. قسمتی از آن را با دو دست برمی‌داشتند و آن را در سطح صافی به شکل قرصی بیضی‌شکل به ضخامت حدود 8-10 سانتی‌متر پهن می‌کردند که هرچه به کناره‌ها می‌رسید، نازک‌تر می‌شد. در بیشتر جاهای ایران به این قرص ساخته‌شده از سرگین، تپاله می‌گویند. شمار زیادی از این تپاله‌ها که در زیر تابش آفتاب خشک، و در طویله‌ها انبار می‌شد، سوخت زمستانی و سوخت پخت‌وپز را تأمین می‌کرد (همانجا). در بیشتر روستاهای ایران دیده شده است که این قرص تپاله را پس از اینکه اندکی از آب آن گرفته شد، به سطح بیرونی دیوار خانه‌های خشت‌وگلی می‌چسبانند تا ضمن خشک‌شدن، از خردشدن در زیر پای انسان و دام در امان باشد. 
در روستای ابیانۀ کاشان، دامها در فصل زمستان در تونلهایی زیرزمینی به نام کِنْدَه نگهداری می‌شدند. سرگین دامها همراه ادرارشان در زیر سم آنها کوبیده می‌شد و به کف کنده می‌چسبید. در فصل بهار با بیرون‌بردن دامها از کنده، صاحبان کنده با بیل و کلنگ سرگین به‌هم‌فشرده را در قطعات بزرگ از کف جدا، در معرض آفتاب خشک، و برای سوخت زمستان آینده انبار می‌کردند. درست‌کردن تپاله یا «داپا» نیز در این روستا به‌مثابۀ نوعی سوخت زمستانی متداول بود؛ زنهای ابیانه آن را در فصلهای بهار و تابستان از سرگین گاو تهیه می‌کردند. به‌سبب کم‌بودن تعداد گاوهای هر خانوار که سرگین آنها کفاف ساختن تپالۀ موردنیاز را نمی‌داد، در این روستا نوعی تعاون یا همیاری روستایی به نام «پاسو» میان تعدادی خانوار ایجاد شده بود و هر هفته نوبت یک خانوار بود که از سرگین گاوهای دیگران بـرای درست‌کردن تپالـه استفاده کنـد (نظری، 375-376). 
هنوز این نوع فن و فعالیت برای تهیۀ سوخت زمستانی، تقریباً در بیشتر روستاهای دشتی و کوهستانی که در محیط زیستشان جنگل وجود ندارد، معمول است؛ برای نمونه، بر بالای بام بیشتر خانه‌های روستاهای استان زنجان دو نوع محصول توده‌شده ملاحظه می‌شود: توده‌ای از علوفۀ خشک برای غذای زمستانی دامها، و توده‌ای از این تپاله یا کَرمِه‌ها که به حالت مخروطی روی هم چیده شده است و روی آن را برای محفوظ‌ماندن از برف و باران با کاهگل پوشانده‌اند تا در فصل سرما، برای سوخت گرمایشی و سوخت تنورهای خانگی به کار آید. 
برخلاف زندگی یک‌جانشینی، سرگین در زندگی عشایر کوچنده نقش چندانی ندارد و سوختشان معمولاً از بوته‌ها و گَونها و درختچه‌های کوهساران تأمین می‌شود (صفی‌نژاد، عشایر ... ، 335). 

باورها

 به روایت ابن‌سیرین، تعبیر دیدن سرگین اسب و گاو در خواب، داشتن مال و نعمت است. در خواب، دیدن سرگین مرد نشانۀ مال حرام است. تعبیر پلیدی‌کردن مرد در بسترش در خواب، دادن مال خود به همسر است. مرد اگر در خواب ببیند که سرگین می‌اندازد و آن را با خاک می‌پوشاند، دلیل آن است که مال خود را در زمین پنهان می‌کند. تعبیر خوردن سرگین در خواب، خوردن مال حرام است. اگر در خواب ببیند که به جایی نامعلوم سرگین می‌اندازد، تعبیرش آن است که مال خود را به جایی هزینه می‌کند که در آن مزد و ثواب نیست. اگر ببیند همۀ تن خود را به سرگین آلوده کرده است، دلیل آن است که مرتکب گناهی می‌شود. تعبیر خواب دچارشدن به اسهال، اسراف در مال است. اگر ببیند که از شکمش نجاست چون سیل بیرون می‌آید، تعبیر آن رسیدن غم و اندوه از طرف پادشاه به او ست (نک‍ : حبیش، 272-273). به روایت دانیال، سرگین انسان و چهارپا در خواب دیدن، دلیل بر مال حرام است. سرگین دد و دام مالی است که به‌ظلم به دست آید (همانجا). 
در میان مردم، اگر کسی بخواهد تیره‌روزی به کسی روی آورد، دو عدد سرگین را با نخ آبی به هم می‌بندد، وردی را 3 بار می‌خواند، سپس آنها را در زیر خاک دفن می‌کند (ماسه، II / 313). بیرجندیها معتقد بودند که اگر کسی بخواهد با اسب یا خر سفر کند و آن حیوان پیش از حرکت سرگین بیندازد، شگون دارد (رضایی، 621). خراسانیها باور داشتند اگر چشم «آدم جنب» به بچۀ مبتلا به آبله بیفتد، نحوست دارد؛ برای دفع نحوست، پارچه‌ای روی سر بچه می‌انداختند و او را رو به قبله زیر ناودان می‌نشاندند، در حالتی که آب باران بر سرش بریزد، و مقداری پشکل ماده‌الاغ دود می‌کردند و دور سرش می‌چرخاندند (شکورزاده، 271). 
به باور برخی، فرد مبتلا به زکام باید به قاطر نزدیک بشود و بو بکشد، سپس بر سرگین قاطر آب دهان بیندازد و برود؛ پس از او، هرکه به آنجا برسد و آب دهان بر سرگین بیندازد، مبتلا به زکام می‌شود و نفر اول بهبود می‌یابد (دنیسری، 224-225). مردم باور داشتند که اگر زنی سرگین خرگوش با خود داشته باشد، آبستن نمی‌شود (همو، 230). گفته می‌شود که چون سرگین‌گردان در میان سرگین زندگی می‌کند، از بوی گُل می‌میرد و اگر آن را دوباره در میان سرگین بیندازند، به حرکت درمی‌آید (قزوینی، 399؛ شهمردان، 529). اگر سرگین فیل را از درخت بیاویزند، درخت آن سال بر نیارد (همو، 54)، و اگر سرگین گرگ را با آب تر کنند و به کشتزار بزنند، در آنجا شیرگیاه نروید (همو، 61). همچنین اگر سرگین گرگ را در خانه‌ای بگذارند یا در آنجا دود کنند، موشها در آنجا جمع شوند (همانجا؛ رازی، 20 / 580؛ حکیم مؤمن، 210). گذاشتن سرگین کفتار در خانۀ کبوتران سبب افزایش آنها می‌شود؛ آویختن سرگین کفتار از کسی، برای آماس مفید است و درد سر را تسکین می‌دهد (جمالی، 30). همراه‌داشتن سرگین گرگ در بهبود نقرس مؤثر است (همو، 26). اگر سرگین خوک را خشک کنند و در پشم بندند و بر کسی آویزند که خون بینی او به‌افراط آید، نیک شود و خون بازایستد (شهمردان، 63). 

کاربرد سرگین در صنعت

 برای خوش‌رنگ‌کردن عقیق، عقیق سوده را در تنوری مثل تنور کاک‌پزان می‌گذاشتند و در زیر آن سرگین گاو روشن می‌کردند. وقتی سوختن تمام، و تنور سرد می‌شد، عقیق رنگ و طراوتی دیگر می‌یافت (جوهری، 201). برای جلادادن مس، جیوه و نوشادر و پوست تخم‌مرغ را به مدت 10 روز در سرگین اسب می‌‌گذاشتند تا حل شود؛ وقتی مس را با این ترکیب جلا می‌دادند، رنگ نقره‌ای حاصل می‌شد (همو، 360). برخی از سرگین سگ در دباغی استفاده می‌کردند (شمیسا، 658). سرگین کبوتر خاصیت رنگ‌زدایی دارد و هر رنگی از جامه را که با آن شسته می‌شود، زایل می‌کند (جمالی، 86). در گذشته، بختیاریها برای رنگ‌کردن نخهای پشمی ریسیده‌شده و تثبیت رنگ آنها، پشکل گوسفند در رنگ می‌ریختند (دیگار، 149). 

بازتاب سرگین در امثال و اصطلاحات مردمی

 سنگسریها می‌گویند: سرگین در جای خودش باقی نمی‌ماند (ذوالفقاری، 1 / 1183)؛ مازندرانیها می‌گویند: سرگین گاو را آب نزن (همانجا)؛ در مثلی لری آمده است که سرگین‌گردانک به بچه‌اش می‌گوید: قربان آن پاهای نرم همچون پنبه‌ات (همانجا). 
در میان مردم اصطلاحاتی نیز وجود دارد که در آن سرگین و مترادفهای آن دیده می‌شود؛ نمونه‌هایی از آن عبارت‌اند از: پهن بارش نمی‌کنند، یعنی کمترین حرمت و ارزشی برایش قائل نیستند (خضرایی، 254)؛ پهن‌پازن: کنایه از مرغ خانگی است که بسیار علاقه‌مند به چریدن در پهن است (همانجا)؛ پهن پازدن: بیکاربودن، و بیهوده خیابان گزکردن؛ پهن تو کلۀ کسی بودن: تحقیر و تخفیف دربارۀ آدم بی‌درک و خنگ (همانجا)؛ تهرانیها با باور به اینکه غذای مطلوب کلاغ سرگین انسان و حیوان است، می‌گویند: کلاغه از وقتی بچه‌دار شد، یک گُه سیر نخورد (شاملو، دفتر 4 / 1093)؛ هم آنها به کسی که اوقاتش تلخ است، به‌مزاح می‌گویند: اوقاتش گُه‌مرغی است (همو، دفتر 4 / 1066)؛ وقتی بخواهند نهایت تنگ‌نظری شخصی را بیان کنند، می‌گویند: به گربه گفتند گُهِت درمان است، رید رویش را پوشاند (مودودی، 190). 

سرگین، دافع حشرات و جانوران زهردار

 دود سرگین استر یا قاطر برای گریزاندن هوام (جانوران زهردار و حشرات) مفید است (حکیم مؤمن، 90؛ نیز نک‍ : شکورزاده، 207). اگر سرگین گاو کوهی را در خانه دود کنند، همۀ حشرات می‌گریزند (دنیسری، 227). بخور سرگین گاو نر پشه را فراری می‌دهد (رازی، 20 / 574) و دودکردن سرگین فیل در خانه سبب گریز همۀ پشه‌ها و موشها می‌شود (شهمردان، 54؛ جمالی، 22). 

کاربردهای سرگین در پزشکی مردمی

 در کتابهای پزشکی قدیم، اشارات فراوانی به خواص درمانی سرگین برخی حیوانات شده است (نک‍ : رازی، 20 / 576، 580؛ حکیم مؤمن، 31-32، 195- 196؛ ابومنصور، 296). در طب مردمی نیز سرگین را به‌تنهایی یا همراه موادی دیگر برای درمان برخی بیماریها به کار می‌برند؛ برای نمونه، در درمان زخم سیم‌کشیده (چرک‌کرده)، تکه‌ای از «عنبرنسارا» (پشکل ماده‌الاغ) را در آتش می‌اندازند و زخم را روی دود آن می‌گیرند (بلوکباشی، 137)؛ در کازرون، برای درمان آب‌ریزش بینی، بخور سرگین ماده‌الاغ را به کار می‌برند (حاتمی، 72)؛ در همین شهر، برای درمان سرماخوردگی شدید، کمی از سرگین ماده‌الاغ را در دستمال می‌بندند و به همراه چهارتخته می‌جوشانند و پس از صاف‌کردن آن، به بیمار می‌خورانند (همانجا)؛ در لرستان، برای درمان آبله، مقداری پشکل بز و الاغ در اتاق بیمار دود می‌کردند (عسکری‌عالم، 2 / 447)؛ در گیلان، برای درمان یبوست، مقداری سرگین گاو به همراه کمی از زهرۀ حیوان را حرارت می‌دهند و بر روی شکم بیمار می‌ریزند و با پارچه می‌بندند (پاینده، 257)؛ در اردکان، برای درمان خارش بدن، مخلوط سرگین گنجشک و سرکه را روی پوست می‌مالند (طباطبایی، 681؛ نیز برای آگاهی از کاربردهای دیگر سرگین در درمان بیماریها، نک‍ : همو، 683، 701؛ مؤیدمحسنی، 384؛ شکورزاده، 121). 

مآخذ

 ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ بلوکباشی، علی، «درمان بیماریها و ناخوشیها در پزشکی عامیانه»، کتاب هفته، تهران، 1342 ش، شم‍ 103؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تاجدینی، علی، فرهنگ نمادها و نشانه‌ها در اندیشۀ مولانا، تهران، 1383 ش؛ تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ جوهری نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران، 1383 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، علمیۀ اسلامیه؛ حسن‌دوست، محمد، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، تهران، 1393 ش؛ حکیم‌ مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خضرایی، امین، فرهنگ‌نامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ دیگار، ژان‌پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، به کوشش محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، 1387 ق / 1967 م؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی معنوی، تهران، 1375 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف الف، تهران، 1372 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1387 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، عشایر مرکزی ایران، تهران، 1368 ش؛ همو، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1387 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ فره‌وشی، بهرام، فرهنگ پهلوی، تهران، 1346 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، [1340 ش]؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1362 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1371 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر ج 2 برهان قاطع؛ مودودی، محمدناصر و زهرا تیموری، گزیده‌ای از ادبیات شفاهی تایباد، مشهد، 1384 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ ناصر خسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ هادی‌زادۀ کاخکی، سعید، کبوترخانه در ایران، تهران، 1385 ش؛ همو، «کبوترخانه‌ها، الگوی بهره‌برداری احترام‌آمیز از طبیعت»، پیش‌چاپ مقالات نهمین کنفرانس بین‌المللی مطالعه و حفاظت معماری خشتی، تهران، 1382 ش؛ نیز: 

Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Tehran, 2004; Iranica ; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.