زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه

سجاده

سَجّاده، دست‌بافته‌ای از مواد گیاهی (حصیر) یا حیوانی (پشم گوسفند، یا موی بز) در ابعاد تقریبی نیم در یک متر برای ادای نماز. 
سجاده واژه‌ای عربی، و فارسی آن جایْ‌نماز است (هدایت، رضاقلی، ذیل تسلیخ). سجاده را مردم ترکمن نمازلیق (معطوفی، 3 / 2167)، مهابادیها بَرْمال (فتاحی، 63)، و مردم پاوه بَرَمال (جزمی، 107) می‌گویند. 
نمازگزاران از سجاده به‌عنوان پرده و زیرانداز نیز استفاده می‌کردند (متز، 2 / 496) و در مواقع اضطراری یا عدم دسترسی به سجاده، لباس (آلمانی، I / 97) یا دستارشان (محمد بن منور، 1 / 61) را به جای آن روی زمین می‌انداختند. 
واژۀ سجاده یا جانماز در برخی از نقاط ایران در معنای غیررایج آن به کار می‌رود؛ مثلاً در گیلان، کلمۀ جانماز به معنی قاب قرآن است (پاینده، 63) و در بین مردم دهستان فرادنبه در نزدیکی شهرکرد، دهکدۀ مَزْلَقان در غرب ساوه، نیز مردم سنندج و افراد ایل افشار (از ترکمنها)، واژۀ سجاده معیاری برای اندازه‌گیری دست‌بافته‌ها ست (نصیری، 80، 101، 108، 124). 

تاریخچه

 هرچند در قرآن نامی از سجاده برده نشده است، و به نقل از برخی منابع، پیامبر اکرم (ص) و یارانش در مدینه، بعد از بارانی شدید، نماز را بدون سجاده و بر روی زمین خیس مسجد خواندند، به‌طوری‌که [هنگام سجده] پیشانی و بینی‌شان را بر زمین گل‌آلود گذاشتند (نک‍ : EI2, VIII / 740)، اما در منابع حدیثی به حصیر و خُمره به‌عنوان سجاده، و نمازگزاردن حضرت محمد (ص) بر روی آنها نیز اشاره شده است (نک‍ : همان، VIII / 741). 
در سده‌های 4 و 5 ق / 10 و 11 م، سجاده از بخارا، رَبِنْجَن، قُهستان (مقدسی، 324)، چاچ (لسترنج، 519) و جهرم (همو، 315) به نقاط مختلف دنیای اسلام صادر می‌شد. بافت جانمازی از جنس قالی (معطوفی، همانجا) در قرون وسطى فقط در کشورهای شرقی رایج بوده است (مظاهری، 388). 
بافت قالیچۀ جانمازی در ایران و صادرات آن از طریق بنادر خلیج فارس به هندوستان و اروپا، متعلق به دورۀ ایلخانی بوده (حقیقت، 1 / 367)، اما بهبود کیفی این قالیچه در سدۀ 10 ق / 16 م صورت گرفته است (پوپ، 189). درنهایت، در سدۀ 11 ق، ایران به‌سبب رسمی‌شدن مذهب تشیع، به اوج هنر بافت سجاده رسید (یاوری، 226؛ دادگر، 392). ویژگی بارز این قالیچه‌ها در این دوره، بافت اسامی معصومین، و حروف ابجد 121 به جای نام علی (ع) و 11 به جای «هو» در بالا و حاشیۀ قالیچه است (دادگر، همانجا). 
قالیچۀ جانمازی در سدۀ 13 ق / 19 م، 4 تا 10 تومان به فروش می‌رسید، درحالی‌که قالی شش‌متری 12 تا 40 تومان قیمت داشت (پولاک، II / 168). 
قالیچه‌های جانمازی منقش به آیات قرآن، منسوب به اصفهان، کاشان و مشهد، در چند موزه در ایران نگهداری می‌شود (خشکنابی، 26، 28، 30، 31، 32). 
بافت سجاده در برخی از مناطق و شهرهای ایران معمول بوده است که از آن جمله اینها را می‌توان نام برد: سقز (فاروقی، 101)، سنندج (ایازی، 682)، پاوه (جزمی، همانجا)، مهاباد (فتاحی، همانجا)، گیلان (تهی‌دست، 41، 45)، سیستان (گلستانه، 3 / 80؛ مهربان، 36)، میناب (سعیدی، 95)، جهرم (راوندی، 7 / 559)، کرمان (عرفانی، 128)، مشهد (بقیعی، 198)، فراشبند شیراز (امیری، 472)، و قائنات خراسان (ادواردز، 360).

جنس سجاده

 جایگاه جغرافیایی و فرهنگی نمازگزاران و طبقه و موقعیت اجتماعی آنها (فقیر، غنی، حاجی، زوار، درویش و جز آن) از جملۀ عواملی‌اند که جنس، طرح و نوع سجاده را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهند.

جایگاه جغرافیایی

 جنس سجاده در گیلان از پارچه یا گلیم (تهی‌دست، همانجاها)، در سنندج از قالیچه (ایازی، همانجا)، در پاوه از پشمی که به اعتقاد اهالی نباید رنگ شده باشد (جزمی، 107)، در مهاباد از پشم گوسفند یا موی نوعی بز (فتاحی، 63)، در سیستان از حصیر نی یا ساقه‌های گندم (دولت‌یاری، 98) یا برگهای «راز» (مهربان، همانجا) و یا از جنس گلیم (گلستانه، همانجا)، و در میناب از انواع حصیر (سعیدی، 51) و گیاه سبزرنگ و خودروی مو در ترکیب با نخ است (همو، 96). 

موقعیت اجتماعی

 در مساجد، برای پیش‌نماز سجاده‌ای از جنس نمد در ابعاد 3 پا (در حدود یک متر) در 5 تا 6 پا (در حدود یک متر و نیم) پهن می‌کردند و کسانی که از قشر و طبقۀ اجتماعی پایین‌‌تری بودند، سجادۀ حصیری می‌انداختند (تاورنیه، 598). سجاده‌های منسوب به شیوخ صفوی نیز از نمد بوده است (صفری، 2 / 279). زوار ایرانی در سفرهای درازمدت خود به اماکن متبرکه، سجاده‌های پنبه‌ای گل‌دوزی‌شده با خود می‌بردند که بر روی آنها قبله و جای مهر مشخص شده بود (آلمانی، II / 156). 
از 500 سال پیش، رشته‌ای از صنایع دستی برای بافت سجاده‌ای به نام احرامی در یزد پا گرفت که پارچه‌ای پنبه‌ای با ابعاد 125×70 سانتی‌متر است و همان‌طور که از نامش پیدا ست، حجاج یزدی مشتری همیشگی‌اش بوده‌اند (رمضان‌خانی، 241-242). نقش روی این سجاده با جابه‌جایی دو رنگ سیاه و سفید و یا آبی و سفید در هنگام بافت، شکل می‌گیرد (همو، 263-264) و چون تا این اواخر کالایی تک‌منظوره بوده، تغییری در رنگ و مواد اولیه و ابعاد آن ایجاد نشده است (همو، 264). 
نقش روی سجاده: نقشهای قالیچه‌های جانمازی شامل کتیبه‌های مزین به آیات قرآن به خط نسخ و کوفی (زکی، 169؛ ویلسن، 192)، ثبت جهت قبله (آلمانی، I / 97؛ یاوری، 225)، شانه به‌عنوان نماد پاکی نمازگزار (آلمانی، همانجا) و محراب در وسط قالی است (زکی، همانجا) که از محراب مسجد الهام گرفته شده است (دادگر، 392)؛ به همین سبب، این قالیچه‌ها به نام سجادۀ محرابی ( آنندراج) یا طرح محرابی و یا محرابی آیه‌دار نیز معروف‌اند (یاوری، 225-226). 
پژوهشگران دربارۀ نقش‌ونگارهای جانوری روی سجاده، اتفاق نظر ندارند؛ برخی از آنها قالیچه‌های جانمازی را فاقد نگاره‌های جانوری دانسته‌اند (همو، 225)، درحالی‌که برخی دیگر به نقش جانوران در روی قالیچه‌های مذکور اشاره کرده‌اند (نک‍ : دادگر، همانجا؛ EI2, VIII / 741). نقش شاخ قوچ در قالیچۀ جانمازی ترکمنها، به‌عنوان نماد روح نیاکانشان، مهر تأییدی بر این ادعا است (معطوفی، 3 / 1932). این ادعا نه‌تنها دربارۀ قالیچۀ جانمازی، بلکه دربارۀ سایر سجاده‌ها نیز صدق می‌کند و شاهد مثال آن، نقش کبک و بز کوهی در سجاده‌های بافته‌شده در شهر جوانرود در استان کرمانشاه است (جزمی، 111، 120). 
افزون‌براین، نقش چخماق در سجاده‌های جوانرود (همو، 111)، نقش شانه و حوض در سجاده‌های روستای نودشۀ پاوه (همو، 116)، نقش کشکول، چخماق، محراوه، یک نقش میانی به نام مَزلیخ و یک نقش کناری به نام کی‌یَل در سجاده‌های منطقۀ اورامانات (همو، 112) و نقش شطرنجی (نظام، 14) نیز مشاهده شده‌اند. نقش ساده یا راه‌راه در سجاده‌های جوانرود، نودشه و اورامانات مشترک است. 

مشاغل مربوط به سجاده

 سجاده‌دارباشی از سمتهای رایج در دربار شاهان صفوی بوده است (رستم‌الحکما، 100، 104). در مساجد نیز معمولاً فردی به‌عنوان سجاده‌دار منصوب می‌شد تا سجاده‌های مسجد را پیش از نماز جماعت پهن، و پس از نماز جمع کند و سر جایش قرار دهد (محمد بن منور، 1 / 70؛ نظام، 29). گاه، فردی به نام قیّم نقش سجاده‌داری را نیز به عهده می‌گرفت و از سجاده‌ها به‌عنوان بخشی از سرمایۀ مسجد مراقبت می‌کرد (رشیدالدین، 129). در زمینۀ مشاغل مرتبط با سجاده‌بافی می‌توان از رشتی‌دوزی در گیلان (تهی‌دست، 52)، پته‌دوزی در کرمان (عرفانی، 128) و قلاب‌دوزی در مشهد (بقیعی، 198) نام برد.

سجاده در فرهنگ و ادب عامه

 سجاده در حوزه‌های مختلف فرهنگ مردم ایران، اعم از مناسک گذر، مراسم دینی و آیینی، ادبیات شفاهی، کنایه و زبانزد، ترانه‌های محلی، دعا و سوگند، بازی، باورها و خواب حضور داشته است که به‌اجمال به آنها اشاره می‌شود:

مناسک گذر

 حضور سجاده در مراحل مختلف زندگی مردم، اعم از تولد، ازدواج، سفر و مرگ، می‌تواند تأکیدی بر اهمیت آن در فرهنگ مردم ایران باشد. 
در گذشته، مردم نواحی دشتستان، بندر ریگ، گناوه و آبادان تا 40 روز کودک را تنها نمی‌گذاشتند و همیشه یک جانماز و قرآن بالای سر نوزاد قرار می‌دادند (بهار، 632). 
هنر سجاده‌بافی در گذشته امتیازی برای دختران دم‌بخت سنندجی محسوب می‌شد (ایازی، 683). اشراف کرمانی پس از آنکه دختر را پسند می‌کردند، برای مراسم نشان‌گذاری، افزون‌‌بر انگشتری، یک قواره شال نیز برای خانوادۀ دختر می‌فرستادند؛ چنانچه خانوادۀ پسر اجازه می‌داد، پارچۀ شال نشان را قیچی می‌کردند و با تکه‌ای از آن برای عروس جانماز درست می‌کردند (گلاب‌زاده، 179). فردای مراسم شیرینی‌خوران در سنندج، خانوادۀ عروس هدایایی، ازجمله سجاده، به‌عنوان جاخالیانۀ داماد به خانۀ پسر می‌بردند (ایازی، 241). سجاده از اجزاء ثابت سفرۀ عقد (ه‍ م) در بسیاری از نقاط ایران، ازجمله در تهران (هدایت، صادق، 28؛ کتیرایی، 144)، سیرجان (مؤیدمحسنی، 84)، بیرجند (رضایی، 340) و اراک است (محتاط، 2 / 295). 
در شیراز رسم است که فرد خوش‌شانسی جانماز عروس را سر سفرۀ عقد پهن می‌کند و عروس در آن جایگاه قرار می‌گیرد (فقیری، گوشه‌ها ... ، 13، 81). درضمن، در جشن عقد، زمانی که عروس را از روی جانماز بلند می‌کنند، باید پسربچه‌ای جایش بنشیند تا او پسردار شود (همو، ترانه‌ها ... ، 126). 
از دیرباز، در بیشتر نقاط ایران رسم بوده است که در دوران نامزدی به مناسبتهای مختلف هدایایی بین خانوادۀ عروس و داماد ردوبدل شود. در شب یلدا (ه‍ م)، خانوادۀ داماد برای عروس ظرفهایی از هدایا می‌بردند؛ چند روز بعد، خانوادۀ عروس این ظرفها را همراه جانمازهای گل‌دوزی‌شده از سوی دختر پس می‌فرستادند (انجوی، 2 / 62). در قمصر کاشان این رسم را در ماه رمضان به جا می‌آوردند؛ خانوادۀ عروس در روزهای اول این ماه یک جانماز مخمل سبز، سفید یا مشکی گل‌دوزی‌شده با متعلقاتش تدارک می‌دیدند و پیشکش داماد می‌کردند (وکیلیان، 1 / 166). 
جانماز از اقلام جهیزیۀ (ه‍ م) عروس در منطقۀ گیل و دیلم (پاینده، 63)، سنندج (ایازی، 246) و روستای قاطول در شهرستان گرمسار (طباطبایی‌فر، 206) بوده است. در مراسم زنانۀ جهازبینی شهر قزوین، زنان خویشاوند نزدیک عروس و داماد از جهیزیه بازدید می‌کنند؛ در این روز، سجادۀ عروس را باز می‌کنند و مهر و تسبیح و چادرنماز را روی آن می‌چینند (بهرامی). 
سمنانیها عروس را در سربینۀ حمام روی قالیچۀ سجاده می‌نشاندند و لباسهایش را می‌پوشاندند (احمدپناهی، 252). عروسهای سمنانی به داماد و اقوامش جانمازهایی را که هنر دست خودشان بود، هدیه می‌دادند (همو، 249). 
کاربرد سجاده در نقاط مختلف ایران از لحظۀ احتضار فرد تا دفن جنازه، رایج بوده است. در شاهرود، برای اینکه فرد در حال مرگ راحت‌تر جان بدهد، روی سینه‌اش جانماز یا قرآن می‌گذاشتند (شریعت‌زاده، 2 / 276). سنندجیها در مراسم تشییع روی تابوت جانماز پشمی می‌کشیدند (ایازی، 308). در الموت قزوین، جانماز را روی سینۀ متوفا می‌گذاشتند و سپس او را کفن‌پیچ می‌کردند (عسگری، 1 / 28- 29). در ابیانه، همراه جنازه، جانماز و تسبیح و چند قلم دیگر دفن می‌کردند تا در روز محشر شاهدی برای ایمانش باشد (نظری، 573). این رسم امروزه در بسیاری از نقاط ایران انجام می‌گیرد (اسدیان، 128). 

سجاده در دیگر مراسم

 تنها چیزی که مردم پاوه در استان کرمانشاه برای حاجت‌روایی نذر می‌کنند، سجاده است و به همین سبب در مساجد شهر شمار زیادی سجاده، هم برای فرش‌کردن کف مسجد و هم برای ادای نماز، یافت می‌شود (جزمی، 107). سیرجانیها افزون‌بر اینکه قالیچۀ جانماز نذر می‌کنند، دور از چشم خادم و نمازگزاران، یکی از قالیچه‌های نماز مسجد را گرو برمی‌دارند و در صورت برآورده‌شدن حاجتشان، گرویی را به‌اضافۀ یک چیز دیگر به مسجد برمی‌گردانند (مؤیدمحسنی، 332). 
در بسیاری از نقاط ایران، معمولاً زنان نذر می‌کنند؛ چنانچه خواستۀ قلبی‌شان برآورده شود، خیرات می‌کنند، یعنی یا آش می‌پزند و بین آشنایان و دروهمسایه پخش می‌کنند و یا سفره‌ای به نام یکی از معصومین می‌اندازند و اقوام و دوستان خود را به این خوان نعمت دعوت می‌کنند (نک‍ : ه‍ د، سفره‌های نذری). سجاده عنصری است که حضورش در مراسم سفره‌ها و آشهای نذری به اندازۀ خوردنیهای روی سفره و مواد داخل آش واجب است. در مراسم خضر نبی در زنجان و بیشتر شهرها و روستاهای آذربایجان که در بین دو چلۀ زمستان برگزار می‌شود، یکی از ضروریات سفره، سجاده است (نک‍ : ه‍ د، خضر). 
سیرجانیها نذری‌ای به نام آش ام‌البنین دارند. آنها مقداری خمیر به نشانۀ جانماز و تسبیح ام‌البنین داخل آش می‌اندازند؛ پس از آنکه خمیر با دیگر مواد داخل دیگ پخت، تکه‌هایی از آن را به‌عنوان تبرک داخل کاسه‌های آش می‌ریزند و چنانچه خورده نشد، آن را به آب روان می‌سپارند (مؤیدمحسنی، 198). در مراسم سفره‌های بی‌بی‌سه‌شنبه، ابوالفضل (ه‍ م‌م) و نیز سمنوپزان (نک‍ : ه‍ د، سمنو)، وجود جانماز از ضروریات است. 
اهالی فین کاشان طبق سنتی قدیمی، هرساله در نزدیک‌ترین جمعه به روز 17 مهرماه، قالی امامزاده سلطان علی بن محمد باقر (ع) را به کنار نهر آبی در نزدیکی آستانه می‌برند و با کوبیدن چوبهایشان بر روی قالی، آن را می‌شویند. در مسیر رفت‌وبرگشت، یک نفر سوار بر اسب، سجادۀ امامزاده را روی دست حمل می‌کند و این سمتی ارثی است که به او رسیده است (اخوان، 106). درواقع، سجاده به‌عنوان شیئی مقدس، توتم این جماعت محسوب می‌شود (یوسفی، 197؛ نیز نک‍ : ه‍ د، قالی‌شویان). 
مردم روستای اورامانات تخت برای شرکت در مراسم شب‌نیشت (شب‌نشینی) که در خانۀ پیر شالیار (ه‍ م) و برای شخص وی برگزار می‌شود، سجاده‌ای با خود می‌آورند و آن را در جایی از خانه‌ای که به طایفه‌شان تعلق دارد، می‌اندازند و بر رویش می‌نشینند (رهو، 34). 
سجاده از اقلامی است که زائران خانۀ خدا برای دوست و آشنا به‌عنوان سوغاتی می‌آورند (هاشمی، 148؛ مختارپور، 482؛ مزرعتی، 144). 

سجاده در ادبیات

 سجاده در امثال، کنایات و زبانزدها کاربرد فراوان دارد، ازجمله: جانماز در زیر بغل داشتن: تظاهر به مسلمانی کردن (کتیرایی، 457)؛ سجادۀ نان: سفرۀ غذا (بسحاق، 117؛ آنندراج)؛ سجاده به دوش کشیدن یا سجاده به دوش افکندن: خود را عابد دین نشان‌دادن (عطار، اسرارنامه، 117)؛ سجاده بر آب افکندن: کاری خارق عادت انجام‌دادن ( کلیله و دمنه، 50؛ عطار، منطق ‌الطیر، 48)؛ سجاده گرو نهادن: نهایت رندی، پاک‌بازی، قلندری و طریقتمداری، در مقابل شریعتمداری (همو، مختارنامه، 208). 
بیرجندیها در مثل می‌گویند: جانماز شال (ترمه) دلیل قبول‌شدن نماز نیست (رضایی، 630). در بیشتر نقاط ایران، ازجمله برزک، دربارۀ کسی که ادعای مسلمانی دارد، مَثَل «جانماز آب‌کشیدن» را به کار می‌برند (جهانی، 234). 
مردم مهاباد انسان زاهد و متعبد را «صوفی بَرمال‌به‌شان» یعنی صوفی جانمازبرشانه خطاب می‌کنند، یا اینکه می‌گویند جانمازش بر سر آب می‌گردد (نک‍ : فتاحی، 63). سجاده در شعر اوحدی مراغه‌ای نیز به‌عنوان نماد عینی دین‌داری آمده است: هرکسی را میل با چیزی و خاطر با کسی است / مؤمن و سجادۀ خود، کافر و زنار خویش (ص 245). 
در سنندج سجادۀ پیامبر (ص) را پاک‌ترین و مقدس‌ترین سجاده می‌دانند (فتاحی، همانجا). 

باورها

 بیرجندیها درازکشیدن در مقابل سجاده‌ای را که نمازگزار روی آن در حال عبادت است، بد می‌دانند و اعتقاد دارند عمر آدم را کم می‌کند؛ همچنین، سجاده را بعد از ادای نماز جمع می‌کنند تا شیطان روی آن نماز نخواند (رضایی، همانجا). 

تعبیر خواب

 دیدن سجاده در خواب به سفر حج تعبیر شده است (حبیش، 266). جالب اینکه جنس سجاده که معیاری برای تعیین موقعیت قشر اجتماعی مالک آن بوده، بر تعبیر خواب اثر گذاشته است؛ به‌عنوان مثال، سجاده‌ای که از پشم یا کرباس بافته شده باشد، نشانۀ میل و رغبت شدید بینندۀ خواب به عبادت، و سجادۀ ابریشمی نشانگر کوتاهی وی در دین است (نک‍ : همانجا). 

سجاده در عرفان ایران

 سجاده در میان درویشان به‌قدری حرمت داشت که آن را همانند مسواک از لوازم شخصی به شمار می‌آوردند (باخرزی، 2 / 33)؛ آنها بدون اجازه بر سجادۀ دیگری نمـی‌نشستند (صدری‌نیـا، 421)، بـا پـاچیلـه ــ کفـش مخصوص درویشان ــ قدم بر سجاده نمی‌گذاشتند (باخرزی، 2 / 32) و آن را همانند سوزنیهای حمام بقچه نمی‌کردند (نظام، 49)، اگرچه برخی خلاف آن را یاد کرده‌اند (نک‍ : محمد بن منور، 1 / 78) و از آن به‌عنوان کیسه‌ای برای نگهداری و پنهان‌کردن خوردنیها استفاده کرده‌اند (همو، 1 / 124). 

مآخذ

 آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، تهران، 1373 ش؛ ادواردز، آ. س.، «قالی ایران»، ترجمۀ بهاءالدین پازارگاد، میراث ایران، به کوشش ا. ج. آربری، تهران، 1336 ش؛ اسدیان، محمد، آیینهای گذر در ایران، تهران، 1384 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1379 ش؛ اوحدی مراغه‌ای، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1340 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ باخرزی، یحیى، اوراد الاحباب، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ بسحاق اطعمه، احمد، کلیات، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1382 ش؛ بقیعی، غلامحسین، مشاغل قدیم، مشهد، 1384 ش؛ بهار، مهرداد، «دربارۀ جشن سده»، چیستـا، تهـران، 1360 ش، شم‍ 6؛ بهرامی، فرشتـه، تحقیقـات میدانـی؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پوپ، آرثر اُپهام، هنر ایران در گذشته و آینده، ترجمۀ عیسى صدیق، تهران، 1355 ش؛ تهی‌دست، فاطمه، صنایع دستی گیلان، رشت، 1387 ش؛ جزمی، محمد و دیگران، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، تهران، 1363 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ هنرهای ملی و هنرمندان ایرانی، تهران، 1369 ش؛ خشکنابی، رضا، ادب و عرفان در قالی ایران، تهران، 1378 ش؛ دادگر، لیلا، «دست‌بافهایی با مضامین مذهبی»، بخارا، تهران، 1382 ش، شم‍ 32؛ دولت‌یاری، زهرا، «هنرهای سنتی سیستان با استفاده از الیاف گیاهی و حیوانی»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1392 ش، شم‍ 32؛ راوندی، مرتضى، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، 1368 ش؛ رستم‌الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1352 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، وقف‌نامۀ ربع رشیدی، به کوشش مجتبى مینوی و ایرج افشار، تهران، 1356 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رمضان‌خانی، صدیقه، هنر نساجی در شهر یزد، تهران، 1387 ش؛ رهو، روشنک، «اشیاء مقدس در جشن عروسی پیر شالیار»، موزه‌ها، تهران، 1382 ش، شم‍ 34؛ زکی، محمدحسن، صنایع ایران بعد از اسلام، ترجمۀ محمدعلی خلیلی، تهران، 1320 ش؛ سعیدی، سهراب، پنجشنبه‌بازار و صنایع ‌دستی میناب، قم، 1387 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ صدری‌نیا، باقر، فرهنگ مأثورات متون عرفانی، تهران، 1388 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ طباطبایی‌فر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، 1381 ش؛ عرفانی، فاطمه، «گذری و نظری به برخی از صنایع ‌دستی کهن ایران»، فرهنگ مردم، تهران، 1388 ش، س 8، شم‍ 31-32؛ عسگری، نصرالله، فرهنگ مردم الموت، قزوین، 1391 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، اسرارنامه، به کوشش صادق گوهرین، تهران، 1338 ش؛ همو، مختارنامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1358 ش؛ همو، منطق الطیر، به کوشش صادق گوهرین، تهران، 1348 ش؛ فاروقی، عمر، فرهنگ مردم سقز، سقز، ادارۀ فرهنگ و هنر؛ فتاحی قاضی، قادر، «صنعت جولایی و لغات و اصطلاحات آن در مهاباد»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، تبریز، 1362 ش، س 31، شم‍ 130؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانه‌های محلی، شیراز، 1342 ش؛ همو، گوشه‌هایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1355 ش؛ گلاب‌زاده، محمدعلی، زن کرمانی، روشنای زندگانی، کرمان، 1390 ش؛ گلستانه، مزار، دانشنامۀ فرهنگ و تمدن سیستان و بلوچستان، به کوشش محمدتقی رخشانی و قاسم سیاسر، تهران، 1391 ش؛ لسترنج، گ.، سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ محمود عرفان، تهران، 1337 ش؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1364 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1366 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مزرعتی، احمد، «ترانه‌های قالی‌بافان کاشان»، فرهنگ مردم، تهران، 1386 ش، س 5، شم‍ 19-20؛ مظاهری، علی، زندگی مسلمانان در قرون وسطى، ترجمۀ مرتضى راوندی، تهران، 1348 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ مهربان، احمد و شهرزاد تیموری، صنایع ‌دستی گیاهی سیستان و بلوچستان، زاهدان، 1386 ش؛ نصیری، محمدجواد، فرش ایران، تهران، 1382 ش؛ نظام قاری، محمود، دیوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1370 ش؛ ویلسن، ج. ک.، تاریخ صنایع ایران، ترجمۀ عبدالله فریار، تهران، 1317 ش؛ هاشمی، علیرضا، سفرهای زیارتی در فرهنگ مردم، تهران، 1388 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن‌آرای ناصری، تهران، 1338 ق؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ یاوری، حسین، «قالی و قالی‌بافی در عصر صفویه»، مجموعه‌مقالات هنرهای صناعی، تهران، 1387 ش؛ یوسفی جولندان، منصور، کارکرد مزارات و زیارتگاهها در کشورهای آسیای میانه، رشت، 1390 ش؛ نیز: 

Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; EI2; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1676. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.