زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه

ستاره

سِتاره، جسم سماوی که شبها در فضای آسمان قابل مشاهده است و در فرهنگ و فولکلور مردم مناطق مختلف ایران بازتابهای گوناگون دارد. 
ستاره واژه‌ای فارسی است (برهان ... ؛ آنندراج)، و در پهلوی به‌صورت اختر و استر / استارَگ آمده است (مکنزی، 77 ,14). اشکال متفاوت املایی آن چون سْتار و سْتَرَ در اوستا به معنی روشنی‌افشاننده آمده است (نک‍ : بهرامی، 3 / 1444). ستاره را به نامهای اختر، مشتق از ابا‌ختر در فارسی میانه و کوکب عربی نیز می‌شناسند ( لغت‌نامه ... ؛ ایرانیکا، III / 123)، و در اصطلاح، به معنای بخت و طالع است (غیاث ... ؛ نفیسی). در گویش عشایر کهگیلویه و بویراحمدی نیز به آن اسارَه (لمعه، 175)، و در گویش گیلکی، آن را روجا یا سَتارَه می‌گویند (پاینده، فرهنگ ... ، 435).
ایرانیان از گذشته‌های بسیار دور ستارگان را می‌شناختند. در برخی از دوره‌ها، از‌جمله در دورۀ اشکانیان، زمانی که پارتها با سکاها همسایه بودند، مردم آفتاب، ماه و ستارگان را می‌پرستیدند و هنگامی که همین اشکانیان با پارسیها ارتباط برقرار کردند، اهوره‌مزدا را ستایش نمودند (پیرنیا، 175). در آیین زروان در بندهش، ستارگان به دو گروه اختری (ثوابت)، و نااختری یا ابااختری (سیارات) تقسیم می‌شوند. گروه نخست اهورایی، و گروه دوم اهریمنی‌اند و هر‌کدام شامل ستارگان بی‌شماری می‌شوند که امور مختلفی را بر عهده دارند (ص 43)؛ از آن جمله: ستارگان باران‌زا، پرنده، سرنوشت‌ساز، سعد و نحس، راهنما، قربانی‌کننده، سرخ، طلایی، گوسفند‌چهره، آب‌چهره و گیاه‌چهره، که امروزه نیز گاهی چنین عناوین و کاربردهایی در فرهنگ مردم دارند (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : رضی، 5 / 3053-3054). 
ابوریحان بیرونی دربارۀ ستارگان ثابت یا ایستاده چنین نوشته است: «به پارسی ایشان را بیابانی خوانند، زیرا گمشده بدان راه باز‌یابد به بیابان و دریا اندر» (ص 60). در ایران باستان، مردم بر این باور بودند که ستارگان دارای جان و تدبیرند و حرکت آنها به‌سبب جانداری آنها ست (رضی، 2 / 1205). در یشتها عموماً به ستایش ایزدان کهن ایرانی همانند مهر، بهرام، ناهید، تیشتر و جز اینها پرداخته شده است، همانند تیشتر‌یشت، بهرام‌یشت، رشن‌یشت و رام‌یشت که بخشهای مفصلی از آنها به این مباحث اختصاص داده شده است (نک‍ : تفضلی، 44) و می‌توان آنها را از منظر ستاره‌شناسی و عقاید کهن این علم مورد بررسی قرار داد. برای نمونه، ستارۀ بهرام در یشت چهاردهم به 10 هیئت ظاهر می‌شود و ایزد پیروزی و مورد توجه جنگجویان باستانی بوده است (نک‍ : اوستا، 1 / 430-445). تیر یا تیشتریَه نیز ایزدی است که یشت هشتم اوستا از آنِ او ست. تیشتر در اوستا سرور ستارگان است؛ ستاره‌ای سپید، درخشنده و دور‌پیدا که سرشت آب دارد، منشأ باران است و در شبهای گوناگون به هیئتهای مختلف ظاهر می‌شود (همان، 1 / 329-343). روستانشینان قدیم ستارۀ تیشتریه را حافظ کشتزارهای خود می‌دانستند (مشکور، 398) و حتى امروزه در بین لرهای لرستان و ایلام نیز چنین است (اسدیان و دیگران، 24). حدود 000‘5 سال پیش، و در نخستین شبهای بهمن، دو ستارۀ پرنور و درخشان به نامهای سماک رامح (نگهبان آسمان) و نسر واقع (کرکس نشسته) به‌صورت هم‌زمان در شمال شرقی و شمال غربی آسمان طلوع و غروب کردند. نقل است که احتمالاً این رویداد با آیینهای جشن باستانی سده ارتباط داشته است (مرادی غیاث‌آبادی، 118).
در گذشته، ستارگان براساس الگوهایی نظیر پیکر انسان، حیوانات و یا اشیاء نام‌گذاری می‌شدند. تنها شمار اندکی از ستارگان نامهای خاص دارند. برخی از ستارگان در میان مردم براساس کارکرد و نقش آن ستاره در زندگی مردم نام‌گذاری شده‌اند که شناخته‌شده‌ترین آنها این ستارگان‌اند:

1. ستارۀ کاروان‌کُش

(یا ستارۀ شباهنگ یا شعرای یمانی): این ستاره به ساربان‌کش هم معروف است. برخی افرادْ ستارۀ کاروان‌کش را با ستارۀ سهیل اشتباه می‌گیرند، زیرا ستارۀ کاروان‌کش نیمه‌شب در میان آسمان ظاهر می‌شود و ممکن است به جای ستارۀ سهیل یا ظلّ صبح تصور شود. مردم اردستان به شعرای یمانی، «اسب گز»، «دم گز» و «دنباله» هم می‌گویند. دربارۀ سبب این نام‌گذاری می‌گویند که در قدیم، کاروانها و مسافران از شدت گرما و خشکی هوا نیمه‌شبها راه می‌پیمودند و از ستارگان مدد می‌جستند. کاروانی نیمه‌شب این ستاره‌ها را با ستارۀ ظلّ صبح اشتباه می‌گیرد و همۀ کاروانیان گرفتار سرما و تاریکی می‌شوند و به هلاکت می‌رسند. بدین‌سبب، این ستاره را کاروان‌کش می‌گویند (وکیلیان، 1 / 47؛ نیز نک‍ : هاشمی، 453).

2. هفت‌توروم

(دبین اکبر و اصغر)، که آن را هفت‌اورنگ و بنات نعش نیز خوانده‌اند ( لغت‌نامه، ذیل واژه‌ها). در فصل 49 «مینوی خرد» آمده است که هفت‌او‌رنگ به همراه 999‘99 تن از فروهرهای پاکان و نیکان، 999‘99 تن از دیوان و پریان و جادوان را که بر ضد کواکب ثابته و افلاک ایزدی هستند، بازدارند و از آسیب آنها جلوگیری کنند (نک‍ : پورداود، 2 / 328). این ستارگان از جانب شمال غربی برمی‌آیند که 4 ستاره در جلو و 3 ستاره در عقب است. هنگامی که هفت‌توروم (دب اصغر، در گویش لری) به وسط آسمان می‌رسد، به سوی مشرق کج می‌شود، 4 ستارۀ جلوی سرازیر می‌شوند و 3 ستارۀ دیگر به‌طور عمودی در قوس آسمان قرار می‌گیرند. این زمان نزدیک روز است. نور آنها در گذر از فراز‌و‌نشیب آسمان کم‌و‌زیاد می‌شود. مردم ایلام و لرستان آن را به‌صورت 7‌ برادر که آخرینشان به دنبال آنها لنگ‌لنگان می‌رود و «شلته ـ لنگ» نام دارد، می‌شناسند (اسدیان و دیگران، 128- 129). 
اهالی روستای مَکابِری دشتستان هم دربارۀ این ستارگان که آنان را «هفت‌برارون» نامیده‌اند، می‌گویند: این ستاره‌ها 4 پسر و 3 دخترند. برادران جنازۀ پدر را بر دوش دارند و دیری است که در جست‌و‌جوی مکانی مناسب برای به گور سپردن تابوت‌اند و جایی نمی‌یابند. از آن 3 خواهر، آن‌که به تابوت نزدیک‌تر است، باکره، دومی بچه‌ای در آغوش دارد، و آخری آبستن و سنگین است و پشت همه قرار گرفته است (وکیلیان، 1 / 46؛ نیز نک‍ : اسدیان و دیگران، 129). 
مردم جهرم هم افسانه‌ای برای این ستارگان دارند: از 7 برادر 4 تای آنها تابوت پدر را به دوش می‌کشند و بقیه پشت سر آنها با گریه و زاری در حرکت‌اند (وکیلیان، همانجا). در میان مردم الیشتر لرستان، این ستارگان به هفت‌اورِم یا هفت‌خواهران نیز معروف‌اند که تغییر جهت آنها پاسی از شب را نشان می‌دهد (عسکری‌عالم، 1 / 79). سنگسریها برای این هفت‌برارک (دب اکبر) حکایتی دیگر دارند و می‌گویند: مردی همسری داشت که 7 پسر و یک دختر آورد. دختر هنوز شیرخواره بود که مادرشان درگذشت و پیش از آنکه به خاک سپرده شود، پدر زنی دیگر اختیار کرد. این زن به آزار فرزندان او پرداخت و خود را به بیماری زد و گفت: «دوای من خون فرزندان تو ست». پدر قصد کشتن آنها را کرد، اما آنها که از ماجرا آگاهی یافته بودند، تابوت مادر خود را برداشتند و پا به فرار نهادند. پدر به تعقیب آنها پرداخت و نزدیک بود گرفتار شوند که خداوند بزرگ به داد آنها رسید و آنها را به آسمان برد تا جاودان بمانند و دست کسی به آنها نرسد. 4 ستاره از 7 ستاره که به‌صورت مربع‌مستطیل هستند، 4 ‌برادرند که تابوت مادر را بر دوش دارند و در جلو حرکت می‌کنند. پشت ستارۀ ششم ستارۀ کوچکی دیده می‌شود و این همان خواهر کوچک است که یکی از برادرانْ او را بر دوش گرفته است (اعظمی، 48). مردم بلوچ آنها را هَپ‌بَرار یا هفت‌برادر نامیده‌اند. 3 ستارۀ اول «تیربند»، و دستۀ دوم «دست تیربند» نام دارند که به آن «تخت سلیمان» نیز می‌گویند و گاه به مجموعۀ آنها «تخت و تیر» اطلاق می‌شود. طلوع آن مصادف با فصل جدید و به‌اصطلاح «یَه‌رَهْت» است. به باور مردم بلوچ، این ستارگان 40 شب در زیر زمین به سر می‌برند که در آن حال، زمینْ داغ و هوا گرم می‌شود، سپس به آسمان صعود کرده و هوا را سرد می‌کنند (جانب‌اللٰهی، 101-102). 
همچنین اشکال مختلفی از این افسانه در سرتاسر دنیا وجود دارد و گاهی به‌‌صورت 7 کودک، 7 اردک، 7 بزغاله و یا 7 خواهر تجلی می‌یابند. این گروه کوچک ستارگان در برج ثور قرار دارند و نام اصلی آنها پروین یا ثریا ست که در میان مردم اردستان، به «پر» یا «خوشۀ انگور» هم معروف‌اند (هاشمی، 457). 
تطابق افسانه‌ها در میان ملتهای مختلف مؤید این حدس است که فرهنگ باستانی کهنی در میان بشریت وجود داشته است. مثلاً در یونان، همانند ایران، این 7 ستاره، 7 دختر بودند که شکارچی جبار آنها را مصرانه دنبال می‌کرد (بورگل، 155-156). اردستانیها جبار را گز و ترازو، گز و قیچی، گز و پیمان، سه‌قوطی و گاهی هم شکارچی می‌گویند که به دنبال خوشۀ پروین است (هاشمی، 458). در باور مردم لرستان، ستاره‌ای به نام کوه وجود دارد که پهن و کم‌نور است و با فاصلۀ کمی پس از 3 ستارۀ هفت‌توروم قرار دارد و کشندۀ برادر هفت‌توروم است (اسدیان و دیگران، 128).

3. ستارۀ زهره

 این ستاره در فارسی، ناهید و بیدخت نام دارد ( لغت‌نامه، ذیل واژه). بیرونی در التفهیم، این ستاره را زن، اهل زینت، تجمل، لهو و شادی، بسیار سوگند‌خورنده و دروغ بی‌فسادی دانسته است (ص 367، 385). در روزگاران کهن، زهره یا ناهید را ایزد موسیقی و سرپرست رامشگران و خنیاگران می‌شمردند (یاحقی، 232). در کتب نجومی، روز آدینه به زهره اختصاص دارد و شاید به همین سبب، در شعر فارسی این روز شادی‌آور و طرب‌انگیز معرفی می‌شود: آدینه مزاج زهره دارد / چون آمد لهو و شادی آرد (مسعود سعد، 669؛ بیرونی، 369؛ یاحقی، 233). 
ستارۀ زهره پس از غروب آفتاب ظاهر می‌‌شود. چنانچه محل غروب آن در مغرب، و بر روی کوه کرکس باشد، در آن سال بارندگی فراوان است، و چنانچه به سمت قبله، یعنی متمایل به جنوب و جنوب غربی غروب کند، نشانۀ خشک‌سالی و کم‌آبی است؛ در این حالت به آن ستارۀ میش‌کُش می‌گویند (میرنیا، 238). آورده‌اند که ستارۀ زهره در ابتدا زنی بوده است که نزد هاروت و ماروت سحر می‌آموخت و به قوۀ سحر و جادو به آسمان رفت و در آنجا خداوند او را به‌صورت ستارۀ زهره مسخ نمود (میرزا آقاخان، 215). مردم سرایان فردوس در ارتباط با ستارۀ زهره و تسبیح حضرت فاطمه (ع) داستانی بدین مضمون نقل کرده‌اند: حضرت فاطمه (ع) خواستگاران زیادی داشت. پیغمبر (ص) فرمود: «شوهر دادن فاطمه [ع] در اختیار من نیست؛ خداوند مقرر فرموده در شبی معین، ستارۀ زهره از آسمان نزول خواهد کرد و بر بام هرکس فرود آید، او شوهر فاطمه [ع] خواهد بود». در شب مقرر ستارۀ زهره ناگهان در مقابل چشمان همه ظاهر شد و حضرت فاطمه (ع) از هیبت و صلابت ستاره 34 مرتبه اللّٰه اکبر گفت. ستاره بر بام خانۀ علی (ع) فرود آمد. فاطمه (ع) از خوش‌حالی 33 مرتبه الحمدللّٰه گفت. ستاره مجدداً رو به آسمان حرکت کرد. در این زمان، فاطمه (ع) 33 مرتبه سبحان اللّٰه گفت تا ستاره به آسمان رسید و در جای خود مستقر شد (وکیلیان، 1 / 111). اهالی سروستان دربارۀ ستارۀ زهره و هفت‌برادران چنین می‌گویند: ستارۀ زهره نیز 6 برادر داشته است؛ زهره با برادر بزرگ هفت‌برادران قرار می‌گذارد که 6 برادر خود را سر ببرند و پس از آن یکدیگر را مهمان کنند (همایونی، 217).

4. ستارۀ قوس

 در گویش لری به آن اَسارَه قوس گویند که به معنی ستارۀ سرما آمده است، زیرا سوز سرما را بر سطح زمین می‌گستراند و گردنه‌ها را با کولاک و سرما مسدود می‌سازد (عسکری‌عالم، 2 / 92-93). مردم لرستان معتقدند که این ستاره در اوایل آذر در آسمان آن منطقه پدیدار می‌شود و در ماههای گرم سال به زیر زمین فرو‌می‌رود. به همین سبب، در فصل گرما آبهای زیرزمینی خنک است. این ستاره در دیگر فصول، به‌جز فصول سرد و گرم، در پشت کوه قاف در انتظار مأموریت خود می‌ماند (همو، 1 / 165). 
در باور مردم بروجرد، ستارۀ قوس از اول چلۀ زمستان در آسمان است. پس از گذشت 55 شب از زمستان، شماری از ملائکه به آن فرمان می‌دهند تا از آسمان به زمین آید. ستاره قبول نمی‌کند. پس ملائک زنجیری به گردنش می‌اندازند و آن را به‌زور به زمین می‌کشانند. با پایین آمدن ستاره، سرما می‌شکند و از زمین بخار برمی‌خیزد. مردم در این وقت می‌گویند: زمین نفس‌دزده زده است و 15 روز پس از آن، یعنی 70 روز از زمستان گذشته، زمین به‌راحتی نفس می‌کشد و هوا کاملاً گرم می‌شود (کرزبر، 253).

5. ستارۀ سهیل

 این ستاره در اوستا به‌صورت سَتَویس آمده است و معنی آن را با اختلاف، «دارای صد چاکر» یا «دارای صد خانه» آورده‌اند و آن را مصاحب و هم‌نشین تیشتر می‌دانند. وظیفۀ او رساندن آب به زمین است ( اوستا، 1 / 329، 331؛ دوستخواه، 1005-1006؛ نیز نک‍ : رضی، 3 / 1393). پیشینیان اعتقاد داشتند اگر کسی را شهوت ساقط شده باشد، با نظرکردن مداوم بر ستارۀ سهیل شهوت او باز‌آید (قزوینی، 43). همچنین گویند که هرگاه شتری چشمش بر سهیل افتد، هلاک شود، یا آنکه بیمار گردد و عاقبت هلاک شود، و چنین شتری خواص گوناگون دارد (همو، 43-44). 
مردم ممسنی زمان طلوع سهیل را آغاز مهر و هنگام تغییر گرمی و سردی هوا می‌دانند. این ستاره ابتدا در کشور یمن آشکار می‌گردد. سهیل که زد اندر یمن / بند قبا را تِنگ ببند (مجیدی، 476)؛ از‌این‌رو، به آن ستارۀ یمانی هم می‌گویند. طلوع آن را اواخر مرداد نیز دانسته‌اند که باعث خشک‌شدن سیل، مردن پروانه‌ها و فربه‌شدن اسبها می‌گردد (فیضی، 2 / 436). مردم کیش معتقدند تا پیش از طلوع ستارۀ سهیل، زیر زمین گرم است و با طلوع آن به‌‌تدریج هوا و طبع زمین خنک می‌شود (مختارپور، 245). 
از نظر لرها، ستارۀ سهیل در کوتاه‌ترین زمان ممکن، و برای چند ‌شب در زمستان ظاهر می‌شود و سپس به محاق می‌رود (عسکری‌عالم، 1 / 79). در افسانه‌های لرستان و ایلام، ستارۀ سهیل عاشق خواهر هفت‌برادران (دب اصغر) است. او این خواهر را می‌دزدد و از آن روزگار، میان او و هفت‌برادران دشمنی است (اسدیان و دیگران، 23). 
باورهایی نیز دربارۀ ستارۀ سهیل در میان مردم شهرهای مختلف وجود دارد؛ برای نمونه، اگر این ستاره به روی دختر بتابد، زیبا و سرخ‌رو می‌شود و اگر به روی میوه بتابد، خوش‌مزه و بی‌ضرر می‌شود و رنگ می‌اندازد (میرنیا، 238)؛ در شعری مردمی هم آمده است: تعلیم معلم به کسی ننگ ندارد / سیبی که سهیلش نخورد، رنگ ندارد (هاشمی، 450). مردم اردستان معتقدند در سالهایی که این ستارۀ پرتلألؤ و درخشنده به سمت مشرق گرایش داشته باشد، بارندگی کم و سرما و سختی زیاد است، و اگر در سمت مغرب بدون تلألؤ و درخشندگی باشد، آن سال بارندگی و آب فراوان خواهد بود (همانجا). دامداران بختیاری و عشایر ممسنی عقیده دارند در اول تابستان و پاییز، نور این ستاره برای دامها کشنده است و برای پیشگیری از این بلا، پیش از طلوع ستاره، روی پیشانی و کفل حیوان خمیر آرد جو می‌مالند (خسروی، 130؛ مجیدی، همانجا).

6. شهاب یا ستارۀ دنباله‌دار

 دربارۀ شهابها یا ستارگان دنباله‌دار عقاید گوناگون و بسیار متنوعی وجود دارد (برای آگاهی از این عقاید، نک‍‌ : ه‍ د، شهاب).

باورها و اعتقادات

 به باور مردم، هر انسان را ستاره‌ای در آسمان است که به‌ نوعی با سرشت و تقدیر وی گره خورده است. در باور مردم گیلان، تنگ‌دستان ستارگان کم‌نور، و ثروتمندان و افراد خوشبخت ستارگان پرنور دارند (بشرا، 17). در زندگی عشایر، روزها و ماهها بر‌اساس نجوم محلی، سعد‌و‌نحس کواکب، و بر‌حسب اموری که در زندگی آنان جاری است، به 3 دستۀ خوب، بد و متوسط ارزش‌گذاری می‌شود. مثلاً روزی که برای عروسی خوب است، برای سفر چندان مناسب نیست (نوذرپور، 72). مردم لرستان بر این باورند که جهان در ابتدا آب بود و هیچ خشکی‌ای وجود نداشت. سلطان عالم بر سنگی کوبید تا آنکه متلاشی شد. از پاره‌های آن دودی به هوا خاست. آسمان شکل گرفت و تکه‌سنگها نیز ستارگان را تشکیل دادند (ایزدپناه، 143). 
در میان لرهای لرستان و ایلام، سوگند به ستارگان حاکی از جایگاه والای ستاره در میان مردم است (اسدیان و دیگران، 217). در باور مردم لرستان، ستارگان میخهای آسمان‌ا‌ند و آسمان با آنان استوار شده است، آن‌چنان‌که کوهها لنگر زمین‌اند (همانجا). در ممسنی، برای توالی روز و شب افسانه‌ای وجود دارد: خورشید و ماه همواره بر سر ستاره‌ای با یکدیگر منازعه دارند و به دنبال یکدیگرند تا به هم برسند و اگر چنین شود، دنیا به آخر خواهد رسید (فقیری، 136). مردم گیل و دیلم اگر بخواهند از خانه خارج شوند، سعی می‌کنند به آسمان و ستاره‌ها نگاهی بیفکنند (پاینده، آیینها ... ، 304). در بیرجند، شمردن ستاره‌ها را باعث کوتاهی عمر می‌دانند (رضایی، 638). 
از گذشته تا کنون، مردم از دفن مردگان هنگام شب پرهیز می‌کنند، زیرا شب زمان جلوس و سلطۀ اهریمن است و ممکن است ستارگان هرزه‌گرد اهریمنی در زمان دفن از گور بگذرند و ناخجستگی همراه مرده شود (اسدیان، آیینها ... ، 137). اهالی روستای طالب‌آباد معتقدند اگر ماری را به قصد کشتن تکه‌تکه هم نمایند، نمی‌میرد، مگر آنکه شب فرا‌رسد و مار ستارۀ خود را در آسمان ببیند (صفی‌نژاد، 396). از دیگر باورهای مردم این بود که اگر ماه در آسمان هاله یا خرمن بزند و در میان آن ستاره‌ای پیدا شود، نشانۀ خشک‌سالی و قحطی است و با این تجربه به فکر تأمین علوفه و خوار‌وبار سال آینده می‌افتادند (مجیدی، 475). در باورهای مردم لرستان، وقتی در آسمان ستارۀ کوچکی درون هلال ماه یا کنار بدر ماه باشد، آن سال، سال جنگ است (اسدیان و دیگران، 221، 305). 
در افسانۀ مربوط به شب یلدا، حکایتی تعریف می‌کنند بدین مضمون که ماه دلدادۀ خورشید است و همواره در ‌صدد است سحرگاه را بر مهر ببندد تا با او درآمیزد، اما همیشه خواب می‌ماند و روز فرا‌می‌رسد، تا اینکه ماه ستاره‌ای را اجیر می‌کند تا او را سر وقت بیدار نماید و این همان ستارۀ کنار ماه است. سرانجام خورشید و ماه در شبی به هم می‌رسند، زمان را فراموش می‌کنند و مهر دیر به روز برمی‌گردد و این شب دیرپای همان شب یلدا است (همان، 123). در باورهای مردم گیلان نیز ماه، شبها همیشه ستاره‌ای را در کنار خود نگه می‌دارد تا هنگام عبور از قبرستانها و جاهای تاریک نترسد و هرگاه این ستاره به ماه برسد، قیامت فرا‌می‌رسد یا امام زمان ظهور می‌کند (بشرا، 20).

ستاره و مرگ

 مردم لر باور دارند که همۀ پدیده‌های طبیعی و همۀ جانداران در آسمان ستاره‌ای همزاد دارند که با او زاده می‌شود و با او می‌میرد (اسدیان و دیگران، 23) و گیلانیها (بشرا، 21) و بومیان جزیرۀ کیش (مختارپور، 243) باور دارند با مرگ هر انسان، ستارۀ همزادش افول می‌کند و می‌افتد. در کیش اصطلاحاً می‌گویند: «نِیْمه خر»، یعنی ستاره‌اش افتاد (همانجا). لرها بر این باورند که هر وقت ستاره‌ای در آسمان بسوزد، یکی می‌میرد. در فرهنگ لرستان، به سوختن ستاره یا فرود آمدن شهاب‌سنگ، اَسارَه جُریایِن می‌گویند (عسکری‌عالم، 2 / 89). در سروستان معتقدند آدم تا ستارۀ خودش را ببیند، می‌میرد (همایونی، 217).

سعد‌و‌نحس ستارگان

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.