زمان تقریبی مطالعه: 19 دقیقه

سبد

سَبَد، ظرفی دست‌بافت به شیوۀ سنتی از مواد نیمه‌سخت، مانند ترکه‌های تر و نازک درختان یا از نیهای باتلاقی تغییرشکل‌نداده، برای نگهداری و حمل میوه و هر نوع شیء جامد.
سبد / سبت واژه‌ای فارسی است که معرب آن «سبذه» و «سفط»، و صورت سریانی آن سفطا ست ( لغت‌نامه ... ؛ قس: معین، حاشیه بر ... ، 1081). سفط در متون کهن فارسی، به معانی گوناگونی چون جامه‌دانی بافته‌شده از برگ یا شاخۀ درخت، سبد رخت، صندوقچه و جعبه آمده است (نفیسی، ذیل واژه؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : بیهقی، 1 / 29؛ خطیب‌رهبر، 108؛ بهار، 39؛ مینوی، 51). «تفت» نیز نام سبدی است که برای نگهداری و حمل میوه (به‌ویژه انگور، انجیر و آلبالو) و گل به کار می‌رود ( آنندراج، ذیل واژه؛ شهری، تاریخ ... ، 3 / 450). در لغت‌نامۀ دهخدا تفت به ‌معنی سبدی مدور و کم‌عمق آمده است که از ترکۀ تر برگ‌دار ببافند و میوه در آن بگذارند و بر سر آن نیز ترکۀ تر برگ‌دار بافند و محکم کنند (ذیل واژه). ترکیباتی نیز از واژۀ سبد در فرهنگها و متون کهن فارسی دیده می‌شود که برای نمونه، به اینها می‌توان اشاره کرد: سبدچین، به معنی پساچین، و آن تتمۀ میوه و یا انگوری است که در آخر فصل در باغ مانده است؛ سبدکش، یعنی آن‌که سبدها را حمل کند؛ و سبدبافی، کار سبد بافتن و نیز دکان یا محل سبدبافی (نک‍ : همان، ذیل واژه‌ها؛ گروسین، 114).

پیشینه

 بسیاری از پژوهشگران سبدبافی را پس از سنگ‌تراشی، قدیم‌ترین صنعتی می‌دانند که بشر با آن آشنا شده است. این پیشه به‌منزلۀ کهن‌ترین صنعت سازنده (ساختن چیزی با ترکیب دیگر مواد) در برابر صنعت ویران‌کننده (ساختن چیزی با ازمیان‌بردن مواد دیگر)، مانند مجسمه‌سازی، منشأ پارچه‌بافی، گلیم‌بافی و قالی‌بافی، و حتى سفالگری و کوزه‌گری است (گلاک، 266). هنگامی که انسان هنوز با سفالگری آشنا نشده بود، روی سبدها را با گِل می‌پوشاند و در آتش می‌پخت تا به ظرفهایی با کاربردهای متفاوت مثل نگهداری آب دست یابد. بسیاری از انواع سفالینه‌های به‌جامانده از دورۀ نوسنگی، ترکه‌هایی در ساخت خود دارند که گویا به جای استخوان‌بندی نگهداری گِل به کار می‌رفته، و نشانۀ آن است که سفالگری اصولاً از فن سبدبافی پدید آمده است (حاج‌سیدجوادی، 32). برخی از پژوهشگران معتقدند که نقوش تزیینی بر روی ظروف سفالی کهن، به شکل هاشورهای متقاطع، از هنر سبدبافی تأثیر پذیرفته است (مَتنِی، 35). 

شیوۀ بافت و ویژگیهای شغلی

 هنگام پاییز، پس از ریختن برگ درختها، نخست ترکه‌ها را می‌برند و با چاقوهای ویژه زوائد آنها را می‌تراشند تا صاف و یکدست شوند و برای اینکه ضخامتی یکسان داشته باشند، سر نازک آنها را می‌چینند. سپس، ترکه‌ها را به نسبت ضخامت به دو دسته تقسیم می‌کنند و با ترکه‌های بلندتر، سبدهای بزرگ‌تر می‌بافند. سبد نیز مانند بافته‌های دیگر، تار و پود دارد و تارها نگهدارندۀ پودهایند و به همان شکل عمودی در متن کار قرار می‌گیرند (جانب‌اللٰهی، 4 / 40).
سبدباف ترکه‌ها را در دسته‌های چهارتایی و به‌صورت ضربدر روی هم می‌گذارد که ترکه‌های نازک برای پود و ترکه‌های کلفت برای تار را تشکیل دهد. در ادامه، ترکه‌های پود را یک‌درمیان، یک بار از زیر و یک بار از روی ترکه‌های تار رد می‌کند. در نخستین مرحله، تار و پود افقی، دایره‌وار و مسطح بافته می‌شود. سپس، ترکه‌های ضخیم را عمودی و در فاصله‌های مساوی نگه می‌دارد و طنابی دورشان می‌پیچد و با ترکه‌های نازک دیوارۀ سبد را می‌بافد. هر ترکه‌ای را یک‌درمیان از رو و زیر هر تار به گونه‌ای رد می‌کند که سر‌وته آنها در قسمت داخل سبد قرار گیرد و از سطح آن بیرون نزند. پس از بافت هر چند ردیف، با وزنه‌ای روی لبۀ سبد می‌کوبد تا پودها روی هم فشرده و محکم شوند. هنگام رسیدن سبد به ارتفاع دلخواه، طنابها را باز می‌کند و قسمتهای اضافی ترکه‌ها را روی لبۀ سبد می‌خواباند و سر آنها را لای ردیف آخر فرومی‌برد. با این کار، یک لایه ترکۀ ضخیم که استحکام بیشتری دارد، در لبۀ سبد بافته می‌شود (همو، 4 / 40-41).
سبدبافی به‌سبب کار محدود و حاصل مقاوم و پایدار، پیشه‌ای موقتی بود که کشاورزان هنگام فراغ از کار بدان می‌پرداختند و جنبۀ یاریگری نیز در آن وجود داشت (نک‍ : فلاحی، 585؛ لهسایی‌زاده، 205؛ رسولی، 295). گاهی سبدبافها دست‌بافته‌هایشان را به‌وسیلۀ افرادی در کوچه و محل و آبادیهای دور و نزدیک عرضه می‌کردند و دربرابر، اجناس و فراورده‌های تولیدی آنها را می‌گرفتند (شکوهی، 138).
شهری از 3 دسته سبدباف در تهران قدیم یاد می‌کند: دستۀ اول برخی از روستاییانی بودند که سبدهایی ویژۀ نان و میوه می‌بافتند؛ دستۀ دوم سبدبافهای حرفه‌ای دکان‌دار؛ و دستۀ سوم کولیهای سبدباف بودند ( تاریخ، 3 / 451). در تهران قدیم، کولیها سبدهایشان را با بقچه‌هایی بر سر می‌گذاشتند، در کوچه و بازار به راه می‌افتادند و در کنار فال‌گیری، سبدفروشی نیز می‌کردند (همو، طهران ... ، 4 / 158). این کولیها را کولی سبد‌آب‌کشیِ فال‌گیر می‌نامیدند (همو، تاریخ، 1 / 252). رفته‌رفته، با انتقال حکومت از سلسلۀ قاجار به پهلوی، رونق کار سبدفروشهای دوره‌گرد از میان رفت و سبدبافهای حرفه‌ای با آوردن ترکه‌های مورد نیاز خود از روستاها، در دکانهای خود که بیشتر در بازار دروازه و خیابان صاحب‌جمع تهران بود، مشغول به این کار شدند (همان، 3 / 457- 458). برخی از بقالها و تخم‌مرغ‌فروشهای دوره‌گرد به ته سبدها از داخل، پارچه می‌دوختند و محصول خود را در آن می‌گذاشتند و می‌فروختند (همان، 3 / 458).

مواد اولیه

 هنر و صنعت سبدبافی مانند دیگر صنایع دستی، تابع اوضاع و شرایط جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی و آداب و سنن هر منطقه شکل گرفته است. گونه‌های متفاوت سبد براساس کاربرد و منطقۀ بافتشان، با چوبهای گوناگون ساخته می‌شود. مردم بیشتر روستاهای کوهپایۀ ساوه، به‌سبب فراوانی درخت بید در این منطقه، از ترکه‌های نازک آن برای سبدبافی استفاده می‌کنند؛ سبدبافی بیشتر بر عهدۀ مردان است و گاهی نیز ساقۀ گندم مواد اولیۀ آن به شمار می‌آید (سالاری، 192-193). شاردن نیز به مهارت بسیار ایرانیان در زمینۀ بافت سبدهای ترکه‌بیدی اشاره دارد (4 / 362).
در مناطق خراسان جنوبی، سبدبافان با ساقه‌های سبز و قرمز دو درخت سافترگ و بید قرمز، انواع سبد تک‌رنگ و یا دورنگ می‌بافند («سبدبافی ... »، بش‍ ؛ قس: خوانساری، 14، در ابیانه). در دیگر مناطق نیز از ترکۀ سایر درختان برای این کار استفاده می‌کنند؛ به‌عنوان نمونه، در بیرجند از ترکۀ درخت گز و ساقه‌های غلات به‌ویژه گندم و جو (زعفرانلو، 79)، در دوان از ترکه‌های تر بادام کوهی (لهسایی‌زاده، همانجا)، در میبد از ترکۀ درخت انار (جانب‌اللٰهی، 2-3 / 52)، در قزوین و شهرستانهای اطراف آن از ترکۀ درخت ون و آلبالو (حاجی‌آقامحمدی، 193)، و در مشهد از ترکۀ ارغوان (بقیعی، 145). ارغوان‌بافی از شاخه‌های مهم سبدبافی است که در بسیاری از مناطق، ازجمله کردستان، رایج است و بیشتر برای بافت سبد صحرا کاربرد دارد («اشتغال‌زایی ... »، بش‍‌ ). 
سبدبافی اگر شامل به‌کارگیری ساقه‌های محکم و مناسب درختان برای بافت باشد، «ترکه‌بافی»، و چنانچه در آن تنها از شاخه‌های بید سرخ (= مروار) استفاده شود، «مرواربافی» نامیده می‌شود ( لغت‌نامه، ذیل مروار؛ تهی‌دست، 21). مرواربافی بیشتر در صومعه‌سرا، آستانۀ اشرفیه و دیگر شهرهای شمالی کشور رایج است (پوراحمد، 77؛ یوسفی، مازندران، 57؛ قس: حاج‌سیدجوادی، 34). آنچه سبب شد تا مرواربافی در بسیاری از موارد جایگزین بافتهای دیگر مانند حصیربافی و بامبوبافی شود، مقاومت بسیار، سیاه و کدرنشدن، قابلیت شست‌وشو و نیز امکان قرار‌گرفتن طولانی مادۀ اولیۀ آن در معرض نور خورشید بود (تهی‌دست، 22).

کاربرد

 به‌طورکلی در برخی از مناطق، تنوع در کاربری سبد، سبب تفاوت نام آن شده است؛ برای نمونه، در طالقان «انباری‌سبد» ویژۀ حمل لوازم سنگین، و «کشکِ سبد» برای خشک‌کردن و نگهداری کشک است (فلاحی، 585). در بیرجند «شلغم‌شوی» (زعفرانلو، همانجا)، و در دوان «گرکِ نِنی» برای نگهداری نان و «کلوِ گوشتی» برای نگهداری گوشت به کار می‌رفت (لهسایی‌زاده، 206). در روستای ماخونیک خراسان جنوبی، سبدی مخروطی به نام «گربه‌تاز» را برای جلوگیری از دستبرد گربه بر روی خوراکیها قرار می‌دادند (برآبادی، 269). «مورغِ سبد» (سبد مرغ) (تهی‌دست، 83)، سبد آبکش و سبد‌چلویی (شهری، تاریخ، 3 / 451) نمونه‌هایی دیگر از این سبدها ست.
کاربرد سبد در خانه و نان‌پزی: چلوصافی از رایج‌ترین گونه‌های سبد است که به شکل و اندازۀ سینی مجمعه بافته می‌شود؛ هنگام آبکش‌کردن برنج، آن را در چلوصافی می‌ریزند تا آبش گرفته شود و هنگام دم‌کردن قد بکشد (بقیعی، همانجا). بختیاریها به این نوع سبد، تویزه می‌گویند (صحراشکاف، 229). در تهران قدیم، زنان سبد ویژۀ دم‌کنی را از بازار می‌گرفتند و بر پشت و روی آن چند لایه پارچۀ نو یا تمیز می‌دوختند؛ سپس، پارچه‌ای جداشدنی برای شست‌وشو، روی آن می‌کشیدند و برای دم‌کشیدن برنج آن را روی دیگ می‌گذاشتند (شهری، طهران، 5 / 36). 
در روستای ماخونیک، سبدی کوچک و خمره‌مانند به نام «شولگ» برای خشک‌کردن قروت (کشک) و نگهداری از آن به کار می‌رفت (برآبادی، 128، 270). گیلانیها برای نگهداری پنیر از سبدی به نام «چلک» بهره می‌گرفتند (تهی‌دست، 82). بلوچها نیز خرماهایشان را در سبدهایی بزرگ ذخیره می‌کنند (ناصری، 107).
زنان بخش هفت‌لنگ ایل بختیاری، از سبدی به نام سله هنگام پخت نان بلوط، استفاده می‌کنند؛ به این صورت که برای رفع تلخی بلوطهای خردشده، آنها را داخل این سبد می‌گذارند و یک شب در آب روان قرار می‌دهند (کریمی، «نگاهی ... »، 39). عشایر بویراحمدی این سبد بزرگ را «سالوت» می‌نامند (لمعه، 18).
در گذشته، خانواده‌های گروسی هر 15 روز یک بار در خانه نان می‌پختند. آنها نانها را برای ماندگاری بیشتر، در سبدی مخصوص یا آبکشی کوچک به نام «چرکان» می‌گذاشتند و سفره‌ای از متقال رویش می‌انداختند (هاشم‌نیا، 193). در میبد، «چپی» گونه‌ای سبد سینی‌مانند و بدون دیواره بود که در نان‌بندی به کار می‌رفت؛ نانهای پخته‌شده را برای سردشدن، نخست روی چپی قرار می‌دادند (جانب‌اللٰهی، 4 / 41). زنان فراشبند نانها را پس از پخت، در ناندانهایی سبدی‌شکل نگهداری می‌کنند (امیری، 474).
زنان خوش‌نشینِ ــ ساکنان ده و فاقد زمین زراعتی، و روزمزد ــ روستای کهنک از توابع دزفول برای امرارمعاش خود سبدبافی می‌کنند. در این منطقه، سبدهایی محکم، گرد و بزرگ بافته می‌شود که از آن برای نگهداری نان و از سرپوشش برای سفره بهره می‌برند (کریمی، «کهنک»، 37- 38، نیز نک‍ : تصویرها). در میناب، آرد را ابتدا در سبدی کوچک و کاسه‌مانند به نام کندوک، و سپس برای خمیرکردن در طبق می‌ریزند (سعیدی، 305). در این منطقه، سبد میوه از مهم‌ترین بافته‌های نخیلاتی و از صنایع دستی سنتی و تاریخی به شمار می‌رود (همو، 307). 
در میبد، برای نگهداری کوتاه‌مدت میوه‌هایی چون انار، آنها را داخل سبدهایی بزرگ به نام قپه می‌ریختند و در زیرزمین و دور از نور می‌گذاشتند (جانب‌اللٰهی، 2-3 / 93، 350، 4 / 41). پولاک در وصف طبقۀ برزگر و نوع معیشت آنان، به سبدهایی بزرگ و بافته‌‌شده از شاخۀ بید اشاره می‌کند که منافذ آنها را با گل و تاپالۀ گاو مسدود می‌کردند و برای نگهداری گندم، جو و دیگر خوردنیها به ‌کار می‌بردند. این سبدها را در زیر سقف ایوان خانه‌های روستایی می‌گذاشتند (I / 122, 133). 

کاربرد سبد در نگهداری حیوانات

 کفس / مچَکی / قفس از صنایع مهم نخیلاتی میناب است. این وسیلۀ تخم‌مرغی‌شکل با استفاده از اسکلت چوبی ساقۀ نخل به نام پَنگ، از پایین به بالا بافته می‌شود. پنگها را از نخل جدا می‌کنند و پس از دونیم‌کردن، آنها را یک شبانه‌روز در آب می‌خیسانند و سپس در آفتاب خشک می‌کنند تا آمادۀ بافتن شوند. هنگام بافت، نخست یکی ـ ‌دو گُل، و سپس بدنۀ آن را که ترکه نامیده می‌شود، به نحوی می‌بافند که شکل قفس به خود بگیرد. در پایان کار، زائده‌های پنگها را به‌صورت بند چیلکی می‌پیچند و به کنار درِ قفس وصل می‌کنند. این قفس محکم برای حفاظت مرغها از خطر حیوانات گوشت‌خوار در هنگام شب، به ‌کار می‌رود (سعیدی، 302؛ نیز نک‍ : شکوهی، 138، در سمنان). 
در دوان برای نگهداری پرنده‌ها، 3 گونه سبد می‌بافند: سبدی مخروطی‌شکل به ارتفاع یک متر به نام بُوِک که ته آن باز، و برای نگهداری مرغ و جوجه در تابستان مناسب است. برای جلوگیری از دستبرد گرگ و روباه، روی این سبد سنگی می‌گذارند؛ کرکری، سبدی تخم‌مرغی‌شکل، به طول یک‌ونیم متر با سرِ باز و دارای در، که ویژۀ حمل مرغ است؛ قفسی مخروطی‌شکل به نام کوگی به ارتفاع نیم متر، برای نگهداری و حمل کبک که آن را بیشتر آویزان می‌کنند (لهسایی‌زاده، 206؛ نیز نک‍ : صحراشکاف، 228، کورک در میان بختیاریها).
کندوی زنبور عسل نیز از بافته‌های رایج سبدبافان در طالقان (فلاحی، 585) و برزک (جهانی، 124) است. 

نقش سبد در معماری خانه‌ها

 در معماری برخی از خانه‌های روستایی در مناطق جنگلی، به‌ویژه گیلان و مازندران، روش زیگالی رواج دارد؛ زیگال به چوبهای نازکی می‌گویند که در دیوارهای ساختمان کاهگلی به کار می‌رود و روش زیگالی، شبکه‌بندی میان دو تیر با چوبهای باریک است؛ درون این شبکه را با گل پر می‌کنند و روی آن را از هر دو سو کاهگل می‌کشند (حاجی‌ابراهیم، 236-237، نیز نک‍ : تصویر 121). برخی از عشایر جنوب بلوچستان نیز کپرهایی با ساقۀ خرما می‌سازند و رویش را با حصیر می‌پوشانند؛ شیوۀ بافت این کپرها شبیه به بافت سبد است (کریمی، «نگاهی»، 40).

کاربرد سبد در جابه‌جاییها

 ضروری‌ترین سبد روستاییان در مشهد، کواره / کوارچه نام دارد. این سبد همانند بشکه‌ای بیضی‌شکل است، و برای چیدن انگور و میوه‌های سردرختی به کار می‌رود. دو عدد از این سبد بار الاغ می‌شود و در جابه‌جاییها کاربرد دارد (بقیعی، 145؛ لغت‌نامه، ذیل واژه). یکی از معانی واژۀ کواره، «خانۀ زنبور» یا «کندوی مگس عسل» است (نک‍ : همانجا) که شاید همان سبدی باشد که برای نگهداری زنبور عسل به کار می‌آید. در دوان، به نسبت بزرگی و کوچکی، 3 گونه سبد برای حمل انگور به کار می‌رود: لوذه برای 30-35 من انگور، کلو برای 6 من انگور، و گرک، سبدی کوچک برای یک من انگور (لهسایی‌زاده، همانجا).
در گذشته، مردم میناب برای جابه‌جایی وسایل، از سبدی بزرگ به نام کتل بهره می‌گرفتند که امروزه بیشتر در صنفهای ماهی و میوه‌فروشی کاربرد دارد (سعیدی، 308). تالشها هنگام کوچ، از گونه‌ای سبد چوبی بزرگ به نام صَفه برای حمل لوازم، سرگین حیوانات و نیز برای حمل ایمن و جلوگیری از شکسته‌شدن گردوها و ارباها (نوعی میوه) استفاده می‌کنند؛ این سبد از چوبهای تر بافته می‌شود و دو دستۀ بزرگ برای قرارگیری بر پشت و کول دارد (بخشی‌زاده، 270؛ حمیدی، 191، 194، نیز نک‍ : 195، تصویر 53، در الموت). برای جابه‌جایی علوفۀ دامها و نیز آوردن میوه از باغها در برزک کاشان (جهانی، 112، 124) و بسیاری از مناطق دیگر، از گونه‌های متفاوت سبد استفاده می‌شود. در سیستان و بلوچستان، سبدی که ویژۀ جابه‌جایی مواد غذایی است، سفت یا سپت نامیده می‌شود (تیموری، 32). این سبد در سیرجان، برای جلوگیری از دستبرد حیوانات به غذاها در هوای آزاد، روی آنها گذاشته می‌شد (مؤیدمحسنی، 19). در مشهد قدیم نیز سبدی بزرگ و بسیار مفید به نام سبدکاسه، به شکل کاسه‌ای بزرگ به قطر یک ذرع بافته، و در گوشه‌ای از حیاط به حالت وارونه گذاشته می‌شد. خیک ماست، ظرف گوشت و دیگر خوراکیهای فاسدشدنی را برای نگهداری در زیر آن قرار می‌دادند (بقیعی، همانجا؛ پاپلی، 238).

کاربرد سبد در زمینۀ مشاغل و صنایع

 در برزک، از گونه‌ای سبد به نام چارقال در اندازۀ بزرگ یا کوچک در کارگاههای گلیم‌بافی و کرباس‌بافی برای نگهداری نخها و گندله‌ها بهره می‌گرفتند. این سبدها بسیار مقاوم بودند و بافت آنها قدمتی 150ساله داشت (جهانی، 116). در میبد نیز هنگام حلاجی، گونۀ بزرگ سبد «چپی» به‌عنوان ظرف زیر دست پنبه‌زن به ‌کار می‌رفت (جانب‌اللٰهی، 41). همچنین، در بازارها بیشتر خوراکیها و میوه‌ها در سبدهایی کوچک یا بزرگ به مشتریان عرضه می‌شد (شکوهی، 138). شهری به کاربرد «ناوند» در نانواییهای تهران اشاره می‌کند. این ابزار سبدی گرد برای زدن خمیر به دیوارۀ تنور بود که آن را با لایه‌ای از پنبه و پارچه روکش می‌کردند و خمیر پهن‌شدۀ نان را روی آن می‌انداختند (طهران، 3 / 297، حاشیۀ 16). این وسیله دست را از سوختگی و یا حرارت ناشی از تنور حفظ می‌کرد (حدادی، 24).

کاربردهای دیگر سبد

 گاهی کسانی که در کار ساخت سبد بودند، وسایلی چون آتش‌صافی می‌ساختند که برای گرداندن زغال به ‌کار می‌رفت و گونه‌ای سرگرمی برای آتش‌بازی نیز بود (شکوهی، همانجا). در اِوَز فارس، سبدی به نام کلوره از ساقه‌های گندم برای نگهداری لوازم خیاطی زنان بافته می‌شد (آذرلی، 290). امروزه، گونه‌های متفاوت سبد از رایج‌ترین سوغاتهای بابل است (صالح، 189) و در بازارهای روزانۀ مناطق شمالی فروخته می‌شود (دانای علمی، 237).

سبد در بازیها و باورها

 در آذربایجان شرقی، کودکان نوعی بازی با گردو و سبد به نام سبدپُر دارند. بازیکنان در این بازی باید از فاصله‌ای مشخص گردوهایشان را داخل سبد بیندازند و امتیاز بگیرند (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : نصری، 3 / 2060- 2061). 
در ابیانه، برای بهبود کودک ناتوان در راه‌رفتن، رسم «سلطان‌سبدی» اجرا می‌شد؛ بدین ‌صورت که مادر کودک خود را در سبدی می‌نشاند، سبد را بر سر می‌گذاشت، به 40 خانه در روستا می‌رفت و این شعر را می‌خواند: سلطان‌سبدی که پا نداره / یه چیزیش بدین که پا درآره. اهالی خانه‌ها مقداری آجیل، قند و نبات و یا انار در سبد می‌ریختند. آنان باور داشتند که اگر کودک آن خوراکیها را بخورد، توانایی راه‌رفتن پیدا می‌کند (نظری، 521). در دوان، برای دفع آل خونی زائو، در سبدی خاک قرمز می‌ریزند، روی آن پارچه‌ای می‌گذارند و از زن زائو می‌خواهند که روی آن بنشیند تا درمان شود (لهسایی‌زاده، 88- 89). اهالی تهران باور داشتند که برای زبان‌بندی، باید پای چپ را بلند کنند و بگویند: «سرت سبد، زبانت نمد، دهانت را بستم، به حق قل هو اللّٰه احد»؛ سپس، پا را بر زمین بکوبند و با مخاطب روبه‌رو شوند (شهری، همان، 4 / 523).

سبد در ادبیات شفاهی

 در فرهنگ مردم سوادکوه، افسانۀ «پادشاه سبدباف» بر سر زبانها ست: روزی شاه عباس هنگام گذر از روستایی، دختری زیبارو می‌بیند و عاشق او می‌شود. دختر از شغل پادشاه می‌پرسد و وی با غرور اذعان می‌کند که نیازی به کارکردن ندارد؛ اما دختر با آینده‌نگری، خطر ازدست‌دادن جایگاه پادشاه را به او گوشزد می‌کند و سبدبافی را به وی می‌آموزد. دختر به همسری پادشاه درمی‌آید و مدتی پس از آن، پادشاه گرفتار دشمنان می‌شود. روزی همسر پادشاه از دوره‌گردی سبد می‌خرد و با تعجب می‌بیند که بافت سبد همانند آن بافتی است که به پادشاه یاد داده بود؛ سپاهیان را آگاه می‌کند و شاه را نجات می‌دهد (یوسفی، فرهنگ ... ، 13). 
در افسانۀ گرگ و روباه، از مجموعه افسانه‌های آذربایجان، روباه با رفتار مکارانۀ خود نسبت به گرگ، سعی می‌کند تا سبدبافی با شاخه‌های نازک تبریزی را برای گذران زندگی به او آموزش دهد. روباه به گرگ می‌گوید برای یادگیری دقیق، درون سبد بنشیند و خوب شیوۀ بافت را نگاه کند؛ سپس، سر‌و‌ته سبد را می‌بافد، گرگ را در آن زندانی می‌کند و آن را به جای کندوی عسل به چوپانی می‌دهد. چوپان نیز پس از دیدن محتوای سبد، کتک مفصلی به گرگ می‌زند (بهرنگی، 212 بب‍‌ ). 

عبارتها و مثلهای رایج دربارۀ سبد

 «ان‌شاءاللّٰه در عروسی‌ات خودم با سبد برات آب بکشم»، برای شوخی در تعارف؛ «روت نمی‌شه، سبد جلوت بگیر» (شهری، تاریخ، 3 / 459)؛ «همیشه جوجه زیر سبد نمی‌ماند» (دهخدا، 4 / 2005)؛ گل سرسبد / گل روی سبد، مثلی است که به سرمایه و زبدۀ هرچیزی نسبت داده می‌شود، چه، بیشتر گل‌فروشها و باغبانها بهترین گل یا میوۀ خود را بر سر سبد پر از گل یا میوه می‌گذارند ( لغت‌نامه، ذیل عبارت). همچنین گل سرسبد کنایه از انسان محبوب و برگزیده است (معین، فرهنگ ... ، ذیل عبارت).

 مآخذ

 آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ «اشتغال‌زایی برای 12 نفر با استفاده از هنر سبدبافی / ارغوان‌بافی دوباره احیا می‌شود»، سازمان بسیج سازندگی (مل‍‌ )؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ بخشی‌زادۀ آلیانی، اسماعیل، سیری در زندگی تالشها، تهران، 1391 ش؛ برآبادی، احمد و غلامحسین شعیبی، مردم‌شناسی روستای ماخونیک، تهران، 1384 ش؛ بقیعی، غلامحسین، معرفی مشاغل قدیم مشهد، مشهد، 1384 ش؛ بهار، محمدتقی، حاشیه بر تاریخ سیستان، به کوشش همو، تهران، 1366 ش؛ بهرنگی، صمد و بهروز دهقانی، افسانه‌های آذربایجان، تهران، 1379 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، 1386 ش؛ پاپلی یزدی، محمدحسین و فاطمه وثوقی، فرهنگ ناقص، اصفهان، 1392 ش؛ پوراحمد جکتاجی، محمدتقی، سوغات گیلان، رشت، 1389 ش؛ تهی‌دست، فاطمه، صنایع دستی گیلان، رشت، 1387 ش؛ تیموری، شهرزاد و احمد مهربان، صنایع دستی گیاهی سیستان و بلوچستان، زاهدان، 1386 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1385-1390 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاج‌سیدجوادی، حسن، «صنایع دستی گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ حاجی‌آقامحمدی، عباس و محمدرضا حمیدی، سیمای استان قزوین، تهران، 1390 ش؛ حاجی‌ابراهیم زرگر، اکبر، درآمدی بر شناخت معماری روستایی ایران، تهران، 1378 ش؛ حدادی، نصرالله، «با من به طهران بیایید: روزگار رو به زوال هنر دست، دربارۀ صنایع دستی زنان تهران»، روزنامۀ ایران، تهران، 1395 ش، شم‍ 349‘6؛ حمیدی، علی‌اکبر و دیگران، مردم‌نگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خطیب‌رهبر، خلیل، تعلیقات بر ج 1 تاریخ بیهقی (هم‍‌ )؛ خوانساری ابیانه، زین‌العابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، تهران، 1378 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ زعفرانلو، رقیه و حمزه حمزه، سیمای میراث فرهنگی شهرستان بیرجند، تهران، 1382 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ «سبدبافی، محصول سرپنجه‌های روستاییان هنرمند»، ایسنا (مل‍‌ )؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شکوهی، فرهنگ، حرف و مشاغل قدیم مردم سمنان و کشور، سمنان، 1391 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صالح طبری، صمد، بابل، سرزمین طلای سبز، تهران، 1378 ش؛ صحراشکاف، پرویز، بردشیر، اهواز، 1388 ش؛ فلاحی، کامران و فریبرز صادقیان، درآمدی بر گویش و فرهنگ طالقان، تهران، 1390 ش؛ کریمی، اصغر، «کهنک»، مجلۀ هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم‍ 85؛ همو، «نگاهی به آداب و سنن در ایلات هفت‌لنگ و چهارلنگ»، همان، 1350 ش، شم‍ 111؛ گروسین، هادی، بازار و پیشه‌های همدان، همدان، 1373 ش؛ گلاک، گ. و خسرو پیر، «سبدبافی»، سیری در صنایع دستی ایران، به کوشش گ. گلاک و دیگران، ترجمۀ حمید عنایت، تهران، 1355 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353 ش؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ متنی، تیموتی، «کاوش دوبارۀ چشمه‌علی»، ترجمۀ کورش روستایی، مجلۀ باستان‌پژوهی، تهران، 1377 ش، س 1، شم‍ 3؛ معین، محمد، حاشیه بر ج 2 برهان قاطع؛ همو، فرهنگ فارسی، تهران، 1350 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ مینوی، مجتبى، حاشیه بر کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش همو، تهران، 1383 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نصری اشرفی، جهانگیر و دیگران، وازیگاه، تهران، 1392 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ یوسفی، فریده، فرهنگ و آداب‌ورسوم سوادکوه، ساری، 1380 ش؛ همو، مازندران، ساری، 1391 ش؛ نیز:

Isna, www.isna.ir / news / 91051107048 (acc. 1391 / 05 / 11); Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Sazandegi, www. sazandegi.ir / main / index.php?Page=detailnewsarchive&UID= 4222149 (acc. 1395 / 05 / 05). 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.