زیلو
زیلو، دستبافتی دورو، بدون پرز، معمولاً دورنگ و با نقشهای هندسی با کاربرد کفپوش در مناطق گرمسیر. در فرهنگهای فارسی، زیلو پلاس یا گلیمی تعریف شده، که براساس نوع نقشپردازی، به شطرنجی نیز معروف گردیده است (برهان ... ؛ لغتنامه ... ).
زیلو فرشی خنک و بافتهشده از نخ پنبهای است که متناسب با آبوهوای مناطق خشک و گرمسیری، عایقی در برابر گرما و جایگزینی بـرای حصیر محسوب میگردد (تناولی، 258 ؛ نیز نک : جانباللٰهی، 390). ناصر خسرو هم در سدۀ 5 ق، زیلو را فرش کمبهای پنبهای معرفی کرده است (ص 342)؛ در اشعار نظام قاری (سدۀ 9 ق) نیز «زیلو» به کار رفته است (نک : ص 61، 63، 90، 112). در برخی از اسناد هم به کاربرد نخ پشمی در بافت زیلو اشاره شده است (نک : ایرانیکا، IV / 855).
فن بافت زیلو تختبافت و از نوع پودنما ست (تناولی، 25). قرارگرفتن زیلو در کنار سایر دستبافتهای تختبافت همچون گلیم، جاجیم و پلاس، و نیز کاربرد واژههای معادلی چـون گستردنی، بساط و محفوری برای این نوع بافتهها، سبب شده است که گاه زیلو را زیلوقالی و یا محفوری بدانند (همو، 25, 34). ترکیب زیلوقالی در حدود العالم (سدۀ 4 ق / 10 م) (ص 160؛ نیز نک : حمدالله، 112؛ فرهنگ ... )، و واژۀ محفور در شعری از فرخی سیستانی (سدۀ 4 و 5 ق / 10 و 11 م)، در معنی زیلو آمدهاند: بساط «غالی رومی» فکندهام دو سه جای / در آن زمان که به سویی فکندهام محفور (ص 185؛ نیز نک : حدود ... ، 163؛ لغتنامه، ذیل محفوره).
اگرچه زیلو بهعنوان کفپوش یا فرش مورد استفاده در خانه است، اما پربسامدترین کاربرد را در مساجد، امامزادهها، تکایا و خانقاهها دارد (تناولی، 259؛ نیز نک : اعظم، 1 / 294)؛ چنانکه حتى بسیاری از زیلوها با هدف وقف به مساجد و بقاع متبرکه بافته شده است (تناولی، 262). مثلاً در وَزْوان اصفهان، بیشتر زیلوهای بافتهشده نذر مساجد منطقه میشوند (رسولی، 50؛ نیز برای آگاهی از کاربرد کفپوش زیلو در فراشبند فارس، نک : امیری، 110-111، 132؛ در کرمان، نک : همت، 87).
در منابع تاریخی سدههای نخستین اسلامی، به مراکز بافت زیلو در خراسان، سیستان، طبرستان، فارس، جهرم، و وزنان آذربایجان اشاره شده است (حدود، 95، 102، 130، 135، 159؛ نیز نک : ابنبلخی، 107؛ اصطخری، 145، 192، 220). در سدۀ 4 ق، زیلو بهعنوان کفپوش اتاق، ایوان و راهرو کاربرد داشته است (متز، 2 / 496؛ نیز نک : راوندی، 269). ناصر خسرو نیز به فعالیت 400 کارگاه زیلوبافی در رَقه (از توابع فردوس) اشاره کرده است (ص 170).
با توجه به سابقۀ زیلوبافی در ناحیۀ یزد، در هیچیک از منابع یادشده اشارهای به زیلوبافی در آن ناحیه نشده است و تاریخ دقیقی نیز از پیشینۀ زیلوبافی در این ناحیه در دست نیست؛ اما از محتوای برخی از منابع میتوان دریافت که بهترین زیلوها منسوب به میبد، اشکذر، فرانق و بهطورکلی ناحیۀ یزد هستند (نک : نفیسی؛ سیدصدر، 180). ازآنجاکه کهنترین نمونههای زیلوی بافت یزد در موزهها و مجموعههای خصوصی جای دارند، زیلوبافی را میتوان از مهمترین و پرسابقهترین محصولات این ناحیه به شمار آورد. درضمن، زیلوهای کهن همین ناحیه است که کفپوشِ باسابقهترین مساجد این ناحیه را تشکیل دادهاند؛ از آن جملهاند: زیلوی مسجد جامع میبد متعلق به 808 ق؛ زیلوهای خانقاه بیداخوید متعلق به 927 و 930 ق؛ و زیلوی مسجد شاه ولی تفت متعلق به 963 ق (افشار، بیاض ... ، 316؛ نیز در اردکان، نک : طباطبایی، 239، 249). همچنین، زیلوهای مسجد جامع و مسجد مصلای عتیق در یزد مربوط به سدۀ 9 ق (کاتب، 115، 117- 118)، و زیلوچههای نفیس مسجد فرط یزد از سدۀ 11 ق را میتوان نام برد (بافقی، 3(2) / 651-652).
کشت پنبه در میبد یزد و تولید نخ پنبهای که از دیرباز در این منطقه رواج داشته (رشیدالدین، 163)، از عوامل مؤثر در شکلگیری صنایعی چـون زیلوبافی، پلاسبافی و کرباسبافی (ه مم) در این منطقه بوده است (جانباللٰهی، 394)؛ ازاینرو، زیلوبافی در میبد از جملۀ مشاغل پردامنه محسوب میشود، چنانکـه میرزا علی خان نائینی در 1298 ق، به بافت زیلو در این منطقه و نیز صادرات آن به دیگر نقاط اشاره کرده است (ص 64؛ نیز نک : تناولی، 266). زیلوبافی در نطنز، کاشان، اصفهان و کرمانشاه نیز رواج دارد (اعظم، همانجا؛ دانشگر، 277؛ جزمی، 121).
اساس رنگ زیلو از گذشته تا به امروز آبی ـ سفید و مختص اماکن مذهبی بوده است؛ اما متناسب با سلیقۀ مشتری در نمونههای متأخر، بهجز آبی ـ سفید، رنگهای سبز ـ نارنجی، سورمهای ـ سفید، گلی ـ سفید، زرشکی ـ سبز، و گلی ـ آبی نیز در بافت زیلو به کار رفته است (محبی، 44؛ جانباللٰهی، 409). رنگ زیلو در نوع کاربرد آن نقشی بسزا دارد؛ مثلاً، زیلو با رنگ آبی و سفید مختص مساجد و اماکن متبرکه، زیلوهای جوهری ارزانقیمت با رنگ آبی و گلی برای مصارف خانگی، و زیلوی نفتال با رنگ سبز و نارنجی ــ که مرغوبترین نوع زیلو ست ــ برای بزرگان و اشراف است (همانجا).
نقشمایههای زیلو بیشتر هندسی است که در متن زمینه یا حاشیه تکرار میشوند. بسیاری از این نقشمایهها برگرفته از آجرکاری یا کاشیکاری مساجد و بقاع متبرکهاند؛ همچنین، تأثیر متقابل برخی از هنرهای سنتی ازجمله، سفال میبد با رنگ غالب آبی و سفید در زیلوی میبد قابل تأمل است. از جملۀ نقشمایههای زیلو میتوان به نقش چلیپا، درخت زندگی، سرو، و ستارۀ هشتپر اشاره کرد (تناولی، 265, 267؛ افشار، «نقشها ... »، 15-16؛ محبی، 48-54؛ شایستهفر، 29). هریک از این نقشمایهها در شکلگیری انواع نقشههای زیلو تأثیر داشتهاند، مانند نقوش پَرتتوره، زُلفُگ، بندُگ، بافتُگ، رُکنهدونی، هشتپر کوچک، تالُگ، زنجیرُگ، سَبرُگ و جـز اینهـا (جـانباللٰهی، 408؛ نیـز نک : علـیمحمـدی، 63 بب ). نامگذاری هریک از نقشهها براساس شکل ظاهری آنها، مانند نقوش «طالک» (سینی) یا «پرتتوره» (رد پای شغال)، و یا مبدع آنها، مانند نقوش «رکنالدینی» یا «غلامعباسی» (میرخلیلی، 98) بوده است. گاه زیلوبافان ترجیح میدهند طرحهای سادهتر و شناختهشدهتری را ببافند که در بازارهای اصفهان و کاشان به نام مثلثی، نقشه گره گچکنه، پیله، پتهتوره و زنجلو معروفاند (وولف، 211 ؛ نیز نک : تصویر 1).
زیلو با طرح محراب، معروف به زیلوی صف، از دیگر نقشمایههای زیلو ست؛ اساس این طرح، که تداعیکنندۀ سجاده است، به صف نمازگزاران در نماز جماعت برمیگردد. شمار نقش محراب در این زیلوها به اندازۀ زیلو بستگی دارد؛ در بزرگترین حالت، 24 محراب در دو ردیف بافته میشود (تناولی، 261-265؛ محبی، 45). در زیلوهای با طرح صف که بیشتر با نقش سجاده همراه است، متنی در وسط نقش بهصورت قرینه بافته میشود. در اینگونه زیلوها، نام «الله» بهسبب قداست آن، بهصورت «ا...» نقش میگردد (میرخلیلی، 104- 106). در مساجد اردکان، نوعی زیلوی سجادهای در قسمت کفشکن انداخته میشود که در نقش آن، عبارت «صفِ نِعال» بافته شده است (طباطبایی، 227، تصویر).
کتیبهنگاری از جملۀ ویژگیهای منحصربهفرد برخی از زیلوها است. این کتیبهها که با خطوط کوفی یا نسخ نوشته میشوند، حاوی نام بافنده، نام سفارشدهنده، مکان و تاریخ اجرای اثر و متن وقف دستبافت به مسجد یا مکان خاص است. این کتیبهها در 4 طرف یا در دو طرف عرض یا طول زیلو بافته میشوند. زیلوهای وقفشده در برخی از کهنترین مساجد یزد، همچون مسجد بیاق خان، مسجد باغ گندم، مسجد حاج محمدعلی عرب، مسجد زینالدین آقا، مسجد کوشک نو و جز آنها از سدههای 12-14 ق دارای کتیبههایی مشتمل بر نام وقفکننده و تاریخ وقف است. نکتۀ جالب توجه در متن این کتیبهها، وقف مشروط زیلوها ست؛ در بسیاری از آنها تأکید شده است که زیلو بدون ضرورت شرعی از مسجد خارج نگردد، وگرنه خلافکننده به لعنت ابدی گرفتار خواهد شد و یا اینکه: «خلافکننده ملعون باد»، یا «بیرون نبرند مگر بهجهت تطهیر و غارت دشمن» (افشار، یادگارها ... ، 2 / 225- 226، 239، 256، جم ؛ تناولی، همانجا؛ علیمحمدی، 8، 11؛ نیز نک : تصویر 2). مثلی نیز در مورد زیلوی وقفشده به مساجد وجود دارد: «زیلوی مسجد است، نه فروختنی است، نه سوزاندنی» (ذوالفقاری، 1 / 1152).
مادۀ اولیه برای بافت زیلو، نخ پنبهای است که یزدیها به آن هری، شلیط یا نخ رسمی میگویند (علیمحمدی، 31). ضخامت نخ چلۀ زیلو برای مساجد، بیشتر 9لا و پود آن 18لا ست و برای زیلوهای خانگی یا بعضاً تجاری، ضخامت نخ چله 5لا، و نخ پود 9لا ست (دانشگر، 280).
تنها ابزار دستی برای بافت زیلو، دفتین یا پنجه است که شباهت بسیاری با دفتین قالیبافی دارد، با این تفاوت که دندانههای آن بسیار کم، بین 5 تا 7 عدد است. در انتهای دستۀ دفتین نیز میخی برای پودکشی تعبیه شده است (علیمحمدی، 29). دار زیلوبافی بهصورت ایستاده و ازلحاظ ساختار شبیه به دارِ زریبافی و مخملبافی است (وولف، 210). اجزاء دار زیلوبافی اینها ست: 1. شِلیت، 2. پُشبند، 3. اسون، 4. چوشِلیت، 5. چاله، 6. اوسالکَلی، 7. تِنگ، 8. شمشه، 9. حفرۀ تیر، 10. کمونه، 11. کَلی، 12. تیر، 13. پهنابند، 14. مج، و 15. گُرت (نک : تصویر 3). در ساخت دار از چوب درخت چنار و توت استفاده میکنند و برای استحکام بیشتر، به دو سر تیر افقی بالا و پایین چهارچوب، که محل سوراخهایی تنگ برای عبور تارها و نیز تار و پودهای بافتهشده است و بر اثر چلهکشی فشار زیادی بر آن وارد میشود، ترکۀ درخت زبانگنجشک یا توت میبندند (علیمحمدی، 19-20). تیر پایینی دار در چالهای به عمق 30 سانتیمتر تا یک متر قرار دارد تا با کمکردن ارتفاع دار، پنجهزدن بهسهولت انجام گیرد و نیز فضایی باشد برای اینکه زیلوی بافتهشده به دور آن پیچیده شود (همو، 28).
چلهکشی زیلو مانند گلیم و قالی است، اما تعداد چلههای زیلو در واحد سطح، تقریباً دو برابر تعداد چلههای گلیم است (دانشگر، 277). برای چلهکشی، عمل چلهدوانی را در خارج از دار انجام میدهند و چلههای آماده را روی دار منتقل و نصب میکنند (جانباللٰهی، 402-403). پس از اتمام چلهکشی، آن را گرتبندی میکنند. گرت مجموعه نخهایی است که چله را به شلیت و چوب گرت که در پشت زیلو قرار دارد، متصل میکند. گرتبندی برای ایجاد ضرب در چله برای ردکردن پودها در هر رج و درنهایت ایجاد نقش است. شلیت مجموعهای از نخهای تابیدهشدهای است که بهطور موازی در امتداد عرض چلهها، در بالای سر و پشت گردن بافنده، به دو چوبی که در طرفین دار قرار دارند، متصل میشود. نخهای شلیت به 12 دستۀ 5 یا 6رشتهای تقسیم میشوند و هر دسته با نخی بسته میشود. هریک از این دستهها، در ایجاد نقوش در زیلو نقشی تعیینکننده دارند؛ مثلاً، دو دسته از این نخها به سفیدجو، دو دسته به سیاجو، 3 دسته به مُداخل که مربوط به نقوش حاشیهاند، و 7 دسته به مَج که در بافت زمینه مؤثر است، اختصاص دارند. تعداد مجها متناسب با نوع نقشه کم یا زیاد میشود؛ مثلاً زیلویی که برای مساجد و امامزادهها بافته میشود، 13 مج دارد که بیانگر پیچیدگی نقشۀ آن است (همو، 398- 399).
اصطلاحات رایج برای خطوط، از حاشیه تا زمینه، بهترتیب عبارتاند از: کناره، کش، مداخل، کش، کنگره، چارکش، بند و گل، چارکش، کنگره، کش، مهرگ، سهکش، کنگره، چارکش، و نقش زمینه (همو، 403). هر نخ گرت متناسب با نقشه، به بخشی از شلیت متصل میگردد؛ مثلاً در نقشۀ «پرتتوره»، بهترتیب یک نخ گرت به سفیدجو، یکی به سیاجو، یکی به مداخل پایین، و یکی هم به مداخل بالا و جز آن وصل میشود. بهاینترتیب گرتبندی از نقوش حاشیه تا زمینه انجام میگیرد. مرحلۀ گرتبندی از جملۀ سختترین مراحل زیلوبافی است و بیشتر، استادکاران آن را انجام میدهند. هر طرح زیلو، گرتبندی مخصوص به خود را دارد (همانجا).
بهسبب تختبافتبودن زیلوی نوع پودنما، نقوش آن با ردکردن پود رنگین در هر رج، از رو و زیرِ برخی از تارها، ایجاد میشود و همین امر موجب دوروشدن زیلو میگردد (دانشگر، همانجا). گاه نیز از رشتههایی که از پارچههای کهنه درست میکنند، برای پود استفاده میشود (همو، 278). برای بافت هر رج، ابتدا، چله بهوسیلۀ «کمونه» و «کلی» از هم باز میشود تا پود کلفت یا رنگی متناسب با نقشه از روی برخی از تارها عبور کند. سپس بهوسیلۀ کمونه و کلی بار دیگر، ضرب روی چله قرار میگیرد و پود نازک بهوسیلۀ ماسوره از روی ضرب چله رد میشود. کمونهچوبی کمانیشکل، با عرض 5 سانتیمتر و طول یک متر است که شیارهایی در دو سر آن تعبیه شده است. کمونه را در پشت پشبند میگذارند، بهنحویکه یک سر آن به شمشۀ بالا و سر دیگرش به شمشۀ پایین وصل شود. کلیچوبی دوشاخه و قلابگونه است که طول یک شاخۀ آن 20 سانتیمتر و بلندی شاخۀ دیگرش در حدود دوبرابر شاخۀ اول است. کلی با دو رشته نخ ضخیم به نام «اوسالکلی» از یک طرف به تیر بالا، و از طرف دیگر به پشبند بسته میشود تا در حدفاصل پشبند و شلیت قرار گیرد (جانباللٰهی، 397- 398). پنجهزن پود ردشده را با دقت روی پود رنگین میکوبد تا یک ردیف بافت انجام گیرد؛ این عمل متناسب با نقشه، تا انتهای کار انجام میشود.
استادکاران در حین بافت، مقیاسهایی نیز دارند، مانند بنوم (هر 6 تا 8 پود بافتهشده)، پهنا (هر 12 بنوم بافتهشده)، و گا (هر رج بافتهشده) (همو، 412). برای بافت زیلو، حداقل دو نفر لازم است: یک نفر پودکش یا استادکار که در رستم التواریخ با عنوان لواف آمده است (رستمالحکما، 101، 482) و کار نقشانداختن و پودکشیدن را انجام میدهد، و دیگری شاگرد یا پنجهزن (کسی که پود نازک را با شانه میکوبد) است که معمولاً از کودکان و نوجوانان 7 تا 13ساله برای این کار استفاده میشود (جانباللٰهی، 409، 411، 416).
پس از پایان بافت، زیلو را از دار جدا، و اطرافش را با نخ دولایی که ترکیبی از رنگ چله و پود است، شیرازهدوزی میکنند (دانشگر، همانجا). هر زیلو، متناسب با وزنش به فروش میرسد (تناولی، 258). زیلوی بافتهشده برای مساجد معمولاً 4 تا 12 متر طول و 3 تا 4 متر عرض دارد و گاه، ابعاد آن متناسب با معماری مسجد تغییر میکند (همو، 262-263). دو نوع زیلو در نطنز بافته میشود: یک نوع با نخ پنبهای و دیگری با موی بز که به زیلوی مویی (گلیم مویی) شهرت دارد و بیشتر، کشاورزان برای مفروشکردن اتاق از آن استفاده میکنند (اعظم، 1 / 294).
ایستادن و راهرفتن مداوم بافنده به چپ و راست دستگاه در حین کار، نیز فضای تنگ و تاریک و گردوخاک و پرزهای معلق در هوای کارگاه، عواملی مهم در ایجاد بیماریهای چشمی، تنفسی و واریس در میان زیلوبافان است (جانباللٰهی، 422).
زیلوبافان زبان لوتری (نک : ه د، لوتر، زبان) بین خود دارند که بین هر یک یا دو حرفِ واژه، حروف «ر» و «پ» اضافه میکنند؛ مثلاً در جملۀ «تو پورو کُپُرُ جاپارا موپورو خواپاراستِپِری بِپِری رِپِری؟» که منظور «تو کجا میخواستی بروی؟» است (نک : جانباللٰهی، 423).
مآخذ
ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1313 ش؛ اصطخری، ابراهیم، ممالک و مسالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1373 ش؛ اعظم واقفی، حسین، میراث فرهنگی نطنز، تهران، 1374 ش؛ افشار، ایرج، بیاض سفر، تهران، 1354 ش؛ همو، «نقشهایی از یزد»، هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم 82؛ همو، یادگارهای یزد، تهران، 1354 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ بافقی، محمدمفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1385 ش؛ برهان قاطع؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ جزمی، محمد و دیگران، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، تهران، 1363 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستـوده، تهران، 1362 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ دانشگر، احمد، فرهنگ جامع فرش یادواره، تهران، 1376 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، 1333 ش؛ رستمالحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1352 ش؛ رسولی، عباس، شهر وزوان اصفهان، تهران، 1386 ش؛ رشیدالدین فضلالله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1368 ش؛ سیدصدر، ابوالقاسم، دایرةالمعارف هنرهای صنایع دستی و حرف مربوط به آن، تهران، 1386 ش؛ شایستهفر، مهناز و شهریار شکرپور، «مقایسۀ طرح و نقش زیلوبافی میبد و مسجد جامع یزد»، هنر اسلامی، تهران، 1388 ش، س 6، شم 11؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ علیمحمدی اردکانی، جواد، پژوهشی در زیلوی یزد، تهران، 1386 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، تهران، 1355 ش؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1337 ش؛ کاتب، احمد، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1357 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1364 ش؛ محبی، حمیدرضا و محمدتقی آشوری، «نماد و نشانه در نقشپردازی زیلوهای تاریخی طرح محرابی (صف) میبد»، گلجام، تهران، 1384 ش، شم 1؛ میرخلیلی، محمدجواد، «هنر زیلوبافی در یزد»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1390 ش، شم 24؛ ناصر خسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ نائینی، میرزا علی خان، سفرنامۀ صفاءالسلطنۀ نائینی (گزارش کویر)، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1366 ش؛ نظام قاری، محمود، دیوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ همت کرمانی، محمود، کرمان شهر ششدروازه، تهران، 1357 ش؛ نیز:
Iranica; Tanavoli, P., Persian Flatweaves, Suffolk, 2002; Wulff, H. E., The Traditional Crafts of Persia, London, 1966.