زمان تقریبی مطالعه: 21 دقیقه

زهر

زَهْر، ماده‌ای کشنده، همراه با کاربرد آیینی و دارویی. زهر که به‌صورت سم، ذعاف، شرنگ و جُحال نیز آمده است، به هر ماده‌ای گفته می‌شود که فساد و اختلالات زیاد در بدن ایجاد کند و در مواردی هم سبب مرگ گردد؛ همچنین، هر مادۀ مفسد و مهلکی که در بدن برخی از حیوانات چون مار و عقرب و جز اینها باشد ( لغت‌نامه ... ؛ هدایت، 507؛ نفیسی). زهر را در عربی، سم می‌گویند، و به معنی غصه، غضب، خشم و قهر نیز آمده است (برهان ... ). 

زهر در باور ایرانیان باستان

 در باور ایرانیان باستان، خار، زهر و پوست گیاهان در ابتدای آفرینش نبوده است و اینها افزوده‌های اهریمن‌اند. بنابر این باور، اهریمن در چهارمین نبردش با هستی، به گیاهان تاخت و در تن برخی از آنها کم، و در برخی بسیار زهر سرشت (بندهش، 52؛ نیز نک‍ : واشقانی، 248)، اما در پایان نبرد کیهانی، گیاهان بی‌پوست و بی‌خار و بی‌زهر می‌گردند و از افزوده‌های اهریمنی پاک می‌شوند (همو، 238). 
در ایران باستان، گونه‌ای آزمایش ایزدی برای بازشناختن گناهکار از بی‌گناه وجود داشته، که دراصطلاح، «ور» خوانده می‌شده است ( اوستا، 1 / 397- 398؛ رضی، 4 / 2229-2247). در کنار ورِ آتش و ورِ آب، ور آب زهر و ور زهر را نیز می‌توان نام برد. ور آب زهر، نوشاندن سوگند یا «سئوکنت‌ونت وئیتی» (آب گوگرددار) و «زرنیاونت وئیتی» (آب آمیخته به زرنیخ) است که با ایجاد یا عدم ایجاد مسمومیت، و ماندن یا نماندن در بدن محاکمه‌شونده، راست یا دروغ گفتۀ او مشخص می‌شده است (رسولی، 109-110، نیز برای آگاهی از انواع این زهرها، نک‍ : 40-44). از دیگر روشها در آزمایش ور، استفاده از گیاهانی چون برسم و هوم بوده است که نحوۀ کارکرد آنها مشخص نیست (همو، 114). سوگند، خود آبی آمیخته به گوگرد بوده است که در زمان محاکمه به مدعی و مدعى‌علیه می‌نوشاندند تا صداقت گفتارشان آشکار شود؛ به‌همین‌دلیل، سوگند همراه فعل «خوردن» در زبان فارسی استعمال می‌شود (یاحقی، 854؛ نیز نک‍ : ه‍‍ د، سوگند).
داوری ایزدی در اوستا وَرنگَه، و در پهلوی «وَر» خوانده شده است (پورداود، 121). در «رشن‌یشت» نیز چند گونه ور نام برده شده است (نک‍ : اوستا، همانجا)، که یکی از گونه‌های یادشده، استفاده از شیرۀ گیاه است که به گفتۀ پورداود، می‌توانسته مایعی زهرآگین باشد (ص 151). در دادستان دینیک نیز از سوگند و ور زهر سخن رفته است: «هم‌پتکاران [مدعی و مدعى‌علیه] باید زهر بخورند. زهر به کسی ‌که گناهکار است، کارگر آید و او را بکشد، بی‌گناه آسیب نبیند و رستگار به ‌در آید» (نک‍ : پورداود، 159). آیین سوگند در آتشکده‌ها برگزار، و در آن از کارد برسم‌چین، برسمدان و هاون استفاده می‌شده است. در این آیین، پسمار (مدعى‌علیه) بایست پس از خواندن سوگندنامه، از جامی که روی خوانچه نهاده ‌شده، اندکی آب آمیخته به گوگرد، و از جامی دیگر، آب آمیخته به زرآب، و نیز از نان (دُرون) روی خوان می‌خورد (همو، 169).
در مخزن الاسرار، حکایتی از منازعۀ دو حکیم آمده است که وقتی مجادلۀ آنها به نتیجه‌ای نمی‌رسد، تصمیم می‌گیرند که شربتی زهرآلود بخورند تا از تأثیر زهر بر آنان، مشخص شود کدام‌یک در کار خود مهارت بیشتری دارند (نظامی، 89-90). 
در «فروردين‌يشت» ( اوستا، 1 / 426)، ضمن ذكر چند بيماری، از مقاومت عليه آزار مارگزيدگی صحبت شده است. چنين به نظر می‌رسد كه ايرانيان باستان از پادزهر نیز اطلاعاتی داشته‌اند (نجم‌آبادی، 246).

تاریخ

 در گذشته، یکی از روشهای ازبین‌بردن مخالفان و دشمنان، زهردادن به آنها بوده است، چنان‌که راهکارها و روشهای بسیاری برای درامان‌ماندن از زهرخوردن در کتابها آمده است. در فرخ‌نامه، ذیل «در حیلت که در زهردادن کنند» آمده است: خسرو پرویز دشمنی داشت که نمی‌توانست او را از بین ببرد؛ از فیلسوفی چاره می‌جوید. او نیز ضمن نقل سفرش به هندوستان، می‌گوید که در آنجا کنیزکانی بودند که هرکه را بوسه می‌دادند، در دم جان می‌سپرد و این کنیزان را برای دشمن می‌فرستادند. راز این کنیزکان در این بود که آنها را به غلامان خوب‌روی می‌دادند و وقتی دختری از آنها متولد می‌شد، مادر باید روزی نیم کنجد قیر در شیر می‌کرد و به دخترش می‌داد و هر روز این مقدار را بیشتر می‌کرد تا وقتی که او را از شیر می‌گرفت؛ سپس، در طعام کودک قیر می‌ریخت تا طبعش چنان با قیر سازگار شود که دَمش مردمان را بکشد، زیرا قیر زهری است که گرم‌تر از آن زهری نیست (نک‍ : جمالی، 340-343). در این کتاب، همچنین به حیلتهایی اشاره ‌شده که برخی از پادشاهان برای ازبین‌بردن دشمنانشان به کار می‌بستند تا دشمن را زهر دهند و آنها را بکشند (همو، 307-309).
در نوادر التبادر دنیسری بخشی هست با محتوای احتیاطها برای درامان‌ماندن از زهر، که در آن به روشهای گوناگون برای پیشگیری از خوردن زهر و دوای آن اشاره شده است؛ برای نمونه، یکی از این روشها، پرهیز از خوردن طعام خیلی ترش، یا خیلی شیرین، یا خیلی شور یا تیز است، زیرا به باور نویسندۀ کتاب، طعامهای زهرآگین از این دست طعمها دارند؛ همچنین شخص نباید وقتی که خیلی تشنه یا گرسنه است، از این نوع غذاها استفاده کند، زیرا در حالت تشنگی و گرسنگی، هرچیزی را می‌خورند و طعم زهر را متوجه نمی‌شوند و زهر هم زودتر اثر می‌کند. وی در ادامه، صفت چند دارو برای درمان سم را آورده است (ص 125-126). 
واصفی گوید: اگر مأکول یا مشروبی آمیخته به زهر باشد، چون یاقوت در آن بیندازند، زهر آن مشخص می‌گردد. همراه داشتن مار‌مهره نیز مؤثر است و اگر کسی با خود زهر همراه داشته باشد، مارمهره به لرزه می‌افتد (2 / 116). به نظر اذکائی، کتب سموم و زهرها در مقولۀ طب نظامی بوده است، چراکه فرماندهان نظامی در پی لشکرکشیهای خود نیاز داشتند با همۀ سموم آشنا باشند و درمان آنها را نیز بدانند (ص 198).
در کتب تاریخی، از افراد بسیاری یاد شده است که با زهر کشته شده‌اند و این نشان از کاربرد زهر در ازبین‌بردن دشمنان و مخالفان در طول تاریخ دارد. در سرگذشت اردشیر بابکان آمده است که زن او، دختر اردوان اشکانی، قصد کشتن او را با شربت زهرآگین می‌کند، اما موفق نمی‌شود (فردوسی، 6 / 195؛ کارنامه ... ، 93-95؛ برای نمونه‌های بیشتر در تاریخ، نک‍ : بلعمی، 4 / 662، 1035؛ انوشه، 1 / 138، 170، جم‍‌‌ ). 
ازبین‌بردن دشمنان با زهر، در افسانه‌ها و داستانهای ادب عامه نیز بازتاب فراوان دارد. براساس افسانه‌ای مطابق تیپ C178‘2 آرنه ـ تامپسون، پادشاهی تشنه به جایی می‌رسد و آبی را که از بلندی‌ای می‌چکیده است، در جامی جمع می‌کند، اما بازِ وفادار او جام را واژگون می‌کند. شاه از شدت عصبانیت باز را می‌کشد؛ او بعد متوجه می‌شود که آن قطره‌ها در اصل زهر مار بوده است (نک‍ : انجوی، قصه‌ها ... ، 2 / 172؛ برای روایت مکتوب، نک‍ : عوفی، 3(2) / 599-601). در برزونامه (ه‍‍ م) نیز آمده است که رستم به توصیۀ گرگین، زهر در غذای برزو می‌ریزد، اما برزو متوجه این موضوع می‌شود (ص 61-63؛ نیز نک‍ : هفت‌لشکر، 256-257). 
در حمزه‌نامه نیز در بخشی از داستان، حکیم بوذرجمهر، امیر حمزه را بیهوش می‌کند و بازوی او را می‌شکافد و شاه‌مهره‌ای در بازوی او قرار می‌دهد. در جنگ امیر حمزه با لندهور، در پیالۀ امیر زهر هلاهل می‌ریزند، اما به مدد این شاه‌مهره، زهر بر او اثر نمی‌کند و پس‌ از اینکه به امیر شیر انسان می‌دهند و او چندبار قی می‌کند، سم از بدنش خارج می‌شود و زنده می‌ماند ( قصه ... ، 1 / 121، 144- 148). در حاتم‌نامه، دختر خرس مهره‌ای به دستار حاتم می‌دوزد که به مدد آن، حاتم نه در آتش می‌سوزد و نه زهر بر او اثر می‌کند (1 / 103). در روایتهای متفاوت از کره‌اسب دریایی (تیپ 314 آرنه ـ تامپسون)، کره‌اسب چندبار صاحب خود را از غذای مسموم آگاه می‌کند (نک‍ : هنری، 36-37).
دربارۀ مثل «هرچه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی» آمده است: درویشی همیشه این مثل را می‌خواند. روزی زنی مکار تصمیم می‌گیرد درویش را از گفته‌اش پشیمان کند؛ او نانی می‌پزد و در آن زهر می‌ریزد و به درویش می‌دهد. از بد روزگار، نان قسمت پسر گم‌شدۀ همان زن می‌شود و پسرش می‌میرد و این مثل حقیقت می‌یابد (انجوی، تمثیل ... ، 1 / 169). 

انواع زهرها

 جمالی یزدی در فصل 11 کتاب خود، انواع زهرها را نام برده و درمان هریک را شرح داده (ص 299، 331-333) و گفته است که برخی از چیزها به خودی خود زهرآگین نیست، اما در بدن تولید زهر می‌کند، «چون رخام که در بدن تولید زهر کند و قولنج ایجاد نماید و علاجش انگبین است» (ص 334). وی معتقد است: «هرکه خرزهره خورد، مسموم شود» و درمانش را تخم پنج‌انگشت دانسته است (ص 336). او آورده است: گویند پلنگ دو مغز دارد: یکی دارای زهری کشنده، و دیگری، در ترکیب با عطر، داروی مطیع‌کردن است (ص 20)؛ جگر خوک با سداب دوای مارگزیده است و هرکه خورد، زهر بر او اثر نکند (همو، 24).
برخی بر این باورند که خرزهره درختی است که اگر خر آن را بخورد، می‌میرد و آن را خرزهره یعنی زهر خر نامیده‌اند (هدایت، 339). در کرمان برای آنکه خر با خرزهره مسموم نشود، مقداری شیرۀ خرزهره به دماغ و دهان او می‌مالند، بعد در یکی از گوشهایش می‌گویند: پدرت خورد و مرد، و در گوش دیگرش می‌گویند: مادرت خورد و مرد؛ بعد، در برابرش می‌ایستند و می‌گویند: اگر تو هم بخوری، می‌میری (لاریمر، 65).

انواع پادزهرها

 پادزهر یا نوش‌دارو (هدایت، 721) را درمان زهرها دانسته‌اند و هر زهری پادزهری دارد. در مجموعۀ طلسم اسکندر که مشتمل بر انواع علوم غریبه است، از انواع تریاقات در دفع سموم مختلف یاد شده است (محمد عثمان، 31-33، 77- 78). همچنین، خرمهره (ه‍‌ م) که به‌‌دست‌‌آوردن آن آداب خاصی دارد، از جملۀ وسایلی است که درمان هر نوع زهر دانسته شده است (جمالی، 32). از جملۀ پادزهرهای دیگر، جوشاندۀ زهرۀ سمندر با آب نخود در ترکیب با شیر تازه است (همو، 59). همچنین، اگر کسی بیخ رَز را بکند و مقداری سنگ تریاق در آنجا بگذارد، هرکه از محصول انگور سال بعد آن بخورد، از زهر مار و کژدم در امان می‌ماند، و اگر برگ آن رز را بکوبد و در محل گزیدگی کژدم و زنبور بگذارد، درد را از بین می‌برد (همو، 105). یاقوت، زمرد و فیروزه هم نوعی پادزهرند (همو، 168). سنگ پادزهر نیز طبعی گرم دارد و درمان زهر گزندگان است، که در چین و هند یافت می‌شود (تحفة ... ، 215).
مُشک نیز در ردیف پادزهرها آمده است که در دفع برخی از سمها مؤثر است (ابن‌سینا، 2 / 213). در ادبیات منظوم نیز مشک و زهر در تقابل با یکدیگر آمده‌اند: چه چیزست آن خط مشکین و آن لب / که دارد رنگ راح و بوی ریحان / / یکی مانند مشک‌‌اندوده لاله است / یکی مانند زهرآلوده پیکان (عنصری، 267)؛ پوست عالم به زهر آلوده ست / وز درونش به مشک اندوده ست (سنایی، 320). 

طب مردمی

 در طب مردمی برای مقابله با مسمومیتهای مختلف، روشهای درمانی متفاوتی تجویز شده است: 

1. مارگزیدگی

 مردم سیستان اگر نسبت به مارگزیدگی شک کنند، مقداری شیر در دهان بیمار می‌ریزند؛ اگر شیـر ببندد، نشانۀ مارگزیدگی است و برای درمان آن کوبیدۀ برگ بوتۀ اسفند را روی محل می‌گذارند؛ بالای موضع را نیز می‌بندند و با برش محل نیش، خون آن محل را خارج می‌کنند (جانب‌اللٰهی، 115). در دوان فارس برای آنکه بفهمند کسی را مار زده است، فردی را که قبلاً مار او را گزیده، به بالین وی می‌برند؛ در‌صورتی‌که او استفراغ کند، می‌گویند مارگزیدگی است، زیرا بوی زهر مار حال شخص مذکور را به هم می‌زند. بعد از اینکه با تیغ‌زدن و فشاردادن محل گزیدگی، زهر و خون از بدن خارج شد، زهرۀ روباه را در کمی آب می‌خیسانند و بر موضع می‌گذارند تا اثر زهر خنثى شود (لهسایی‌زاده، 349).
یکی از درمانهای مارگزیدگی، وادارکردن بیمار به استفراغ است. در کهگیلویه، مقداری روغن حیوانی یا مخلوط شیر و قند به مارگزیده می‌دهند تا استفراغ کند، یا اینکه او را روی گهواره می‌گذارند و تند تکان می‌دهند تا استفراغ کند و سم از بدنش خارج شود (غفاری، 75). در سیستان، چهار دست و پای مریض را به چوب می‌بندند و دو نفر او را می‌چرخانند تا استفراغ کند؛ آنان همچنین چاله‌ای می‌کنند و دو چوب دوشاخه در طرفین چاله می‌گذارند و چوبی نیز روی چاله می‌گذارند و مریض باید لب چاله بنشیند و به چوب تکیه کند. آنها این کار را می‌کنند تا مریض نخوابد (جانب‌اللٰهی، همانجا). در کازرون، اگر کسی را مار بگزد، او را 3 شبانه‌روز در هیلو (تاب) می‌نشانند و تاب می‌دهند؛ در این حال، به او شیر می‌خورانند تا مرتب استفراغ کند و زهر از بدنش خارج شود. این کار را «هر کردن» می‌گویند. فردی را هم کنار مارگزیده می‌نشانند تا دعا بخواند و به مارگزیده فوت کند (حاتمی، 73). این نوع درمان را در منطقۀ فامور نیز برای فرد مسموم انجام می‌دهند؛ به او چیزهای شیرین و شیرۀ زیاد می‌دهند و او را در تاب می‌نشانند و تکان می‌دهند. همچنین، مدفوع سگ و چیزهای تهوع‌آور به او می‌دهند تا استفراغ کند (ثواقب، 406-407).
در کهگیلویه، یکی از راههای درمان مارگزیدگی، بستن پوست گوش گوسفند روی محل نیش است؛ مهره‌ای به نام جدوار را نیز در آب روی سنگی مخصوص می‌سایند و آن آب را روی محل نیش می‌ریزند؛ یا ماری که او را گزیده می‌کشند، سرش را له می‌کنند و روی محل زخم می‌گذارند (غفاری، همانجا). بختیاریها مقعد مرغ خانگی زنده و یا امعاواحشای بز تازه‌سربریده را روی زخم می‌گذاشتند. همچنین، خواندن قرآن، و استفاده از تعویذ، طلسم و دعا برای بیمار از راههای درمان در میان آنها بود (ماسه، II / 343). در ایلام و لرستان نیز مقعد مرغ را بر محل مارگزیدگی می‌گذارند، بدین‌صورت که مرغ می‌میرد و مارگزیده زنده می‌ماند؛ و یا ماری را که نیش ‌زده، می‌کشند تا مارگزیده کمتر درد بکشد و زودتر خوب شود (اسدیان، 280). در بافق، برای بیرون‌کشیدن زهر مار، مقداری گیاه بیخ‌آزار در آب می‌ریزنـد، سپس پارچه‌ای را بـه آن آغشته می‌کنند و روی محل گزیدگی می‌بندند (جانب‌اللٰهی، 114-115)؛ همچنین، برای بیرون‌کشیدن زهر مار، محل نیش را با میخ فلزی یا مهرۀ عقیق گداخته داغ می‌کنند. در سیستان نیز کهنه‌ای را به‌صورت فتیله آتش می‌زنند و سر دیگرش را در محل گزیدگی می‌گذارند تا فتیله تا آخر بسوزد (همو، 222). در اصفهان، از تریاق اربعه و تریاق فاروق استفاده می‌کنند و در صورت امکان، مریض را حجامت (ه‍ م) می‌کنند (جانب‎اللٰهی، 115).
در بلوچستان، به بیمار ابتدا 6 دانه فلفل می‌دهند تا نجویده قورت دهد، سپس، دانۀ هفتم را می‌دهند تا بجود و قورت دهد (ناصری، 193). در ابیانه، محل نیش را می‌برند و آن را با آب ولرم مالش می‌دهند تا زهر خارج شود (نظری، 460). به نوشتۀ ماسه، ایرانیان خوردن آبگوشت مار را راهی برای ایمنی در برابر سم مار می‌دانند (I / 207). مردم تهران بر این باورند که خوردن تخم‌مرغ خام، زهر مار را خنثى می‌کند (شهری، 5 / 259) و خوردن ترب با شراب، زهر مار شاخ‌دار را دفع می‌کند (همو، 5 / 263)؛ همچنین روغن را محلل، پزندۀ اورام و سخت‌شده‌ها، مقاوم در برابر سموم و زهرها، و مانع رسيدن زهر مار افعی به قلب می‌دانند (همو، 5 / 304-305، نیز برای درمان زهر دیگر حیوانات، نک‍ : 321، 328، جم‍‌‌ ).

2. عقرب‌گزیدگی

 در سروستان، برای درمان زهر عقرب، مخلوط خرما و گنه‌گنه را روی محل نیش می‌گذارند؛ البته، پیش ‌از آن، محل نیش را می‌مکند تا زهر خارج شود، یا اینکه بعد از مکیدن، خاکستر داغ بر محل نیش می‌گذارند. آنها برای درمان زهر مار نیز بالاتر از محل گزش را با بندی محکم می‌بندند که زهر به دیگر نقاط بدن نرسد و جای نیش را شکاف می‌زنند تا مقداری خون خارج شود و محل زخم را با روغن مالش می‌دهند (همایونی، فرهنگ ... ، 337).
در دوان، گیاهی می‌روید که مردم آن را دَوی اَقرو (دوای عقرب) می‌نامند و برای درمان زهر عقرب مفید است؛ برای استفاده، کوبیدۀ برگ آن را با گرد تنباکو و برگ پونه ضماد می‌کنند و بر موضع می‌گذارند تا اثر سم عقرب خنثى شود (لهسایی‌زاده، 309). همچنین، آنها مهره‌ای به نام قِیتاس را در کمی آب می‌سایند و با آن، محل عقرب‌زدگی را می‌مالند (همو، 345). مردم میبد معتقدند چون عقرب در زیر زمین زندگی می‌کند، زهرش خنک است و برای درمان آن، از چیزهای گرم استفاده می‌کنند و توت خشک و پیاز را با اسفند می‌کوبند و در آب می‌ریزند و بر محل می‌مالند (جانب‌اللٰهی، همانجا).
اهالی چهارمحال و بختیاری، از آب سیب، آب پیاز یا سیر کوبیده با نمک استفاده می‌کنند یا خرچنگ می‌خورند (نیکزاد، 42). ابیانه‌ایها مقداری گوگردِ سر کبریت را بر موضع می‌گذارند و یا با الکل محل نیش را می‌مالند (نظری، همانجا). در خراسان، اگر کسی را عقرب بزند، سریع همان عقرب را له می‌کنند و جسدش را روی موضع گزیدگی می‌گذارند، یا اندکی روغن عقرب بر محل نیش می‌مالند (شکورزاده، 262)؛ دیگـر اینکه مقداری لـوش (گِل ته حوض یا کف مرداب) یا مخلوط سیر کوبیده و نمک بر محل نیش می‌گذارند (همانجا). در قوچان، شرح حال بیمار را نزد سید دعانویسی می‌بردند و نام و محل زندگی‌اش را به او می‌گفتند. سید فوراً سیلی محکمی به صورت قاصد می‌زد و باور داشتند با این کار، اثر سم در بدن بیمار از بین می‌رود. همچنین، برای آنکه اثر سم برنگردد، همو دعایی روی کاغذ می‌نوشت و به قاصد می‌داد تا ببرد و در آب بشوید و به مریض بخوراند (همو، 262-263). در کهگیلویه، بعد از تیغ‌زدن محل زخم و مکیدن آن، نخ نازکی را روی محل نیش می‌کشیدند تا زهر نیش عقرب خارج شود (غفاری، 76).

3. مسمومیتهای دیگر

 در شیراز، برای درمان مسمومیت با تریاک (ه‍‍ م)، مقداری چای در 3 استکان آب دم می‌کنند و به مسموم می‌دهند یا به او آب و صابون می‌خورانند (همایونی، گوشه‌ها ... ، 136). در سروستان، اگر سگ هار کسی را زخمی کند، او باید ظرف 40 روز خود را به مشهد مرغاب (ناحیه‌ای در استان فارس) برساند و امامزادۀ آنجا را زیارت کند تا عوارض ناشی از زهر از بین برود (همو، فرهنگ، 337). تهرانیها نیز برای درمان انواع سم و زهر از دوغ (ه‍ م) بهره می‌برند (شهری، 5 / 301) و سركـه را رافـع زهـر و آزار گـزيدن سگ هار می‌دانند (همـو، 5 / 328). 

درمان با زهر

 همان‌طورکه برای درمان زهر از داروهای مختلف بهره می‌برند، خود زهر نیز در برخی اوقات برای درمان و علاج بیماری به کار می‌رود: اگرچند از مار گیرند زهر / هم از وی توان یافت تریاک بهر (اسدی، 413؛ ذوالفقاری، 1 / 361). 
در گذشته، تالشیها باور داشتند که زهر زنبور عسل دوا ست و زنبورگزیده روماتیسم نمی‌گیرد و فلج نمی‌شود (بخشی‌زاده، 302). زهر زنبور برای درمان بیماریهای بهق و برص نیز مفید است و کسی که در سال چندبار زنبور او را نیش ‌زده باشد، به این بیماریها مبتلا نمی‌شود (خسروی، 251). زهر زنبور را همچنین درمان بسیاری از دردها دانسته‌اند (نک‍ : ه‍‍ د، زنبور عسل).
در کوهستانهای سهند، گیاهی به نام گل ماهور می‌روید که ماده‌ای سمی دارد و محلیها برای درمان زخمها از برگها و ریشه‌های آن ــ که هَوَه جُوه می‌گویند ــ مرهم می‌سازند (خاماچی، 269). همچنین ماهیگیران در کنارۀ رودهای سبلان ساقۀ گل ماهور را در آب می‌اندازند تا ماهیها را مسموم، و به‌راحتی آنها را صید کنند (همانجا).

باورها

 در آیين زردشت، كشتن مار و كژدم به‌سبب سم مهلكشان پيوسته مجاز بوده، و دراین‌باره آمده است: كسی كه با زن حائض نزديكی كند، يكی از كفاره‌های عملش آن است كه 000‘ 3 مار و 000‘ 3 وزغ و 000‘ 3 مور را بكشد ( اوستا، 2 / 859-860).
در الموت، برای درمان مارگزیدگی، افسونگری محل نیش را تیغ می‌زند تا جلو جریان زهر را بگیرد (حمیدی، 232)؛ برای درمان عقرب‌گزیدگی، محل نیش را خراش می‌دهند و عقرب کشته‌شده را روی آن می‌گذارند (همانجا). در گیل و دیلم، اگر کسی به عیادت مارگزیده‌ای برود (مارگزیده تا چند روز چشمش را می‌بندد و نمی‌گشاید)، بهتر است خود را معرفی کند تا قلب مارگزیده روشن شود و اثر زهر برطرف گردد (پاینده، 245).
موریه در سفرنامۀ خود زمینی متروک به نام هزاردره در جنوب اصفهان را شرح می‌دهد و می‌گوید که به باور مردم، آنجا آوردگاه رستم (ه‍‍ م) و اژدها بوده است و این دره‌ها در اثر دَم زهرناک اژدها ایجاد شده‌اند و خاکی سترون دارند (2 / 173)؛ وی از افسونی به نام دم یاد می‌کند که هرکس با خود داشته باشد، از نیش مار و کژدم در امان خواهد بود؛ او همچنین، از اشخاصی نام می‌برد که به‌سبب داشتن این دم، هرجا که مردم با مار و کژدم روبه‌رو می‌شدند، آنها را می‌طلبیدند و آنها با بی‌باکی با این حیوانات رو‌به‌رو می‌شدند (2 / 135-136).
در گذشته، مردم باور داشتند که عقرب یا مارگزیده اگر کرفس بخورد، می‌میرد؛ این باور حتى در آثار ادبا نیز بازتاب داشته است، چنان‌که نظامی می‌گوید: زهری است به قهر نفس دادن / کژدم‌زده را کرفس‌دادن (ص 488؛ نیز نک‍ : کردی، 33). همچنین، زهر عقرب را سرد، و زهر مار را گرم می‌دانستند و برج عقرب را نیز برج سرما می‌خواندند؛ به گفتۀ خاقانی: سرد است زهر عقرب و از بخت من مرا / تبهای گرم زاد ز زهر جفای ری (ص 444؛ نیز نک‍ : کردی، همانجا).
مردم جندق باور دارند که اگر دانۀ انگور بر زمین افتد، باید آن را زیر پا له کرد، زیرا امام رضا (ع) را با انگور مسموم کرده‌اند (حکمت، 126). تالشیها نوعی سنگ رنگی را که از مکه می‌آوردند، پادزهر مکه می‌نامیدند و ساییدۀ آن را با آب برای درمان بیماریها مناسب می‌دانستند (بخشی‌زاده، 317). در جیرفت، باور بر این است کـه حیوانات سمی وقتی در برابر آفتـاب می‌ایستند، زهـر مهلک پیدا می‌کنند؛ ازاین‌رو، مثل «زهر ای اَفتو نَگه» (زهر از آفتاب نگیر) در میانشان رواج دارد و آن را به کسی می‌گویند که زیر نور آفتاب ایستاده باشد (رفعتی، 200-201؛ ذوالفقاری، 1 / 1148).

 
مآخذ

 ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ اذکائی، پرویز، پزشکی در ایران باستان، تهران، 1391 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1352 ش؛ همو، قصه‌های ایرانی، تهران، 1353 ش؛ انوشه، حسن، فرهنگ زندگی‌نامه‌ها، تهران، 1369 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ بخشی‌زادۀ آلیانی، اسماعیل، سیری در زندگی تالشها، تهران، 1391 ش؛ برزونامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1382 ش؛ برهان قاطع؛ بلعمی، محمد، تاریخ‌نامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1373 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورداود، ابراهیم، «سوگندنامه»، ویسپرد، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، 1343 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ ثواقب، جهانگیر، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران با نگاه مردم‌شناختی، تهران، 1390 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1386 ش؛ حاتم‌نامه، به کوشش حسین اسماعیلی، تهران، 1386 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق، روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری الموت، به کوشش بهروز رستمی و دیگران، تهران، 1384 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368 ش؛ خاماچی، بهروز، سهند در گسترۀ آذربایجان، تبریز، 1392 ش؛ خسروی، مهدی، طب سنتی سینا، تهران، 1381 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رسولی، جواد، آیین اساطیری ور، تهران، 1377 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ رفعتی، حسین، هزار مثل جیرفتی، کرمان، 1379 ش؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1359 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ عوفی، محمد، جوامع الحکایات، به کوشش امیربانو امیری فیروزکوهی (مصفا) و مظاهر مصفا، تهران، 1386 ش؛ غفاری، یعقوب، طب سنتی و تاریخچۀ طب جدید در استان کوه‌گیلویه و بویراحمد، اصفهان، 1391 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1387 ش؛ قصۀ حمزه (حمزه‌نامه)، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1347 ش؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، ترجمۀ بهرام فره‌وشی، تهران، 1354 ش؛ کردی، رسول، «باورهای عامیانه در دیوان خاقانی»، آموزش زبان و ادب فارسی، تهران، 1387 ش، س 21، شم‍ ‍2؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ محمد عثمان، مجموعۀ طلسم اسکندر ذوالقرنین، چ سنگی، بی‌جا، بی‌تا؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1386 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نجم‌آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران، تهران، 1371 ش؛ نظامی گنجوی، کلیات خمسه، تهران، 1384 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، 1357 ش؛ واشقانی فراهانی، ابراهیم، «سرآغاز گیاهان در اساطیر ایرانی»، مطالعات ایرانی، تهران، 1389 ش، شم‍ 17؛ واصفی، محمود، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، 1350 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن‌آرای ناصری، تهران، 1338 ش؛ هفت‌لشکر، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1377 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش؛ همو، گوشه‌هایی از آداب‌ورسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ هنری، مرتضى، اوسونگون، تهران، وزارت فـرهنگ و هنر؛ یـاحقی، محمدجعفر، فـرهنگ اساطیـر و داستـان‌واره‌ها در ادبیات فارسی، تهران، 1386 ش؛ نیز:

Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.