زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه

زلزله

زِلْزِله، یا زمین‌لرزه، لرزیدن آرام یا شدید بخشی از زمین که در فرهنگ مردم باورهایی دربارۀ آن وجود دارد. 
فرهنگ آنندراج زلزله را به معنی نیک جنبانیدن و لرزیدن زمین، و زمین‌لرزه را ترجمۀ زلزال آورده است (ذیل‌واژه‌ها). لغت‌نامۀ دهخدا «بومَ‌هَن/ بومَهَن» را نیز زلزله نامیده، و آن را ترکیبی از «بوم» به معنی زمین، و «هن» به معنی لرزه دانسته است (ذیل واژه). اسدی طوسی در سدۀ 5 ق/ 11 م نیز بومْهَن را به معنی لرزه به کار برده است (نک‍ : لغت فرس، 401). 
حمدالله مستوفی نوشته است: چون خداوند به قومی خشمگین شود و بخواهد برای آنان زلزله بفرستد، فرشته‌ای را که بر کوه قاف موکل است، فرماید که از سر تا ریشۀ آن کوه را بجنباند و در آن سرزمین زلزله افکَنَد؛ کوه قاف ریشۀ همۀ کوهها ست (ص 198). در قصص‌ الانبیاء نیز آمده است که چون ذوالقرنین در مسیر خود به کوه قاف و کوههای کوچک پیرامون آن رسید، از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: من قافم. پرسید: کوههای پیرامونت چه هستند؟ گفت: اینان رگهای من‌اند؛ هرگاه خدای بزرگ بخواهد در بخشی از زمین زلزله‌ای روی دهد، به من فرمان می‌دهد، و من یکی از رگهایم را می‌جنبانم و در زمینهای پیوسته به آن رگ، زلزله روی می‌دهد (نک‍ : ثعلبی، 5). 
براساس نوشته‌های پیشینیان، مردمان بر این باور بودند که زمین روی شاخ گاوی قرار دارد، گاو بر پشت ماهی، و ماهی در دریا شناور است؛ هرگاه که گاو خسته شود، زمین را از روی یک شاخش به روی شاخ دیگر می‌اندازد و این کار موجب زلزله می‌شود (یاحقی، 361). براساس همین اسطوره‌ها، «چشمک» نام دیوی است که زمین‌لرزه، گردباد و ویرانی به بار می‌آورد. نقش این دیو چنین است که شهرها و روستاها را ویران می‌کند و درختان را در هم می‌شکند تا شیرۀ مقدسی را که گوهرِ تن زردشت در آن است، از میان بردارد (آموزگار، 36). این دیو در بندهش گذرگاه بادها را به جادوگری، می‌بندد و نمی‌گذارد بادهای سودمند از منافذ کوهها بگذرند؛ درنتیجه کوهها می‌لرزند، فرومی‌ریزند و خان‌و‌مانها را زیر‌و‌زبر می‌کنند (ص 97). 
ایرانیان از دورۀ باستان تا عصر حاضر زلزله‌های بزرگی را تجربه کرده‌اند. یکی از زلزله‌های کهن در سرزمین ایران، زلزله‌ای است که در هزارۀ 3 ق‌م در منطقۀ بوئین‌زهرای کنونی روی داد. زلزلۀ بزرگی نیز پس از گذر اسکندر مقدونی از ری (راگا) در 330 ق‌م، آن منطقه را ‌لرزاند (امبرسز، 126، 128- 129). بنا به نوشتۀ یعقوبی، هنگامی که حضرت محمد (ص) زاده شد (570 م)، زمین‌لرزه‌ای روی داد که به همه‌جای جهان گسترش یافت؛ در ایران آن زمان ایوان مداین (کاخ شاهان ساسانی) را لرزانید و 13 کنگرۀ آن فروریخت (2/ 5). امبرسز نیز به این زلزله اشاره کرده است (ص 129). 
حمدالله مستوفی از زلزله‌ای سخن می‌گوید که در 434 ق/ 1043 م، شهر تبریز را به‌کلی ویران کرد. در آن هنگام، در تبریز ستاره‌شناسی شیرازی به نام ابوطاهر شب وقوع زلزله را پیش‌بینی کرده بود و حکام به‌الزام، مردم را در آن شب از شهر به صحرا بردند؛ آن پیش‌بینی راست درآمد و زلزله تبریز را ویران نمود (ص 75). ناصر خسرو نیز که در 438 ق از تبریز دیدن کرده، اشاره‌ای به این زلزله نموده است (ص 9). از قول ابن‌عمید (300-360 ق/ 913-971 م)، وزیر رکن‌الدولۀ دیلمی، نوشته شده که در رویان زلزله‌ای رخ داد که در اثر آن دو کوه به هم پیوست و راه بر رودهایی که از میان آن دو کوه می‌گذشتند، بسته شد و از انباشته‌شدن آبها دریاچه‌ای پدید آمد (نک‍ : بیرونی، 23). در 1134  ق/ 1722 م، در دوران سلطنت شاه سلطان حسین صفوی (سل‍ 1105-1135 ق/ 1694-1723 م) ــ مقارن حملۀ افغانها به اصفهان ــ زلزلۀ دیگری در تبریز روی داد که بسیار شدیدتر از زمین‌لرزه‌های پیشین بود. برخی بر این باورند که زلزلۀ مذکور یکی از عوامل سقوط سلسلۀ صفوی بوده است (دولت‌آبادی، 150). بزرگی این زمین‌لرزه را 6/ 7 ریشتر نوشته‌اند (ذکاء، 10). 
در 1357 ش/ 1978 م، زمین‌لرزه‌ای منطقۀ طبس را در هم کوبید. در آنجا پیش‌لرزه‌ای روی نداد، اما برخی رویدادهای غیرعادیِ هشداردهنده، مانند رفتار غیرعادی جانوران و نمایان‌شدن یک روشنایی بر فراز «شتری‌کوه»، گزارش شده است. این  زمین‌لرزه 30 روستا و شهر طبس را به‌کلی ویران کرد (امبرسز، 272). در 1369 ش، در رودبار و منجیل زلزله‌ای روی داد که در اثر آن، منطقه‌ای به گستردگی 000‘600 کمـ 2 به لرزه درآمد و 3 شهر آبادِ لوشان، منجیل و رودبار را به‌کلی تخریب کرد و به 600‘1 روستا نیز آسیب وارد نمود (بحرینی، بش‍‌ ). در بامداد روز جمعه، 5 دی‌ماه 1382، زمین‌لرزۀ نیرومندی شهر بم را به‌سختی لرزانید و 70٪ شهر و ارگ تاریخی آن با پیشینۀ 500‘2ساله ویران شدند (عطاری، 266-267). 

زلزله در باورها

در میان ایرانیان، گفته می‌شود زمین روی شاخ گاو تکیه دارد و گاو نیز روی ماهی قرار گرفته است. هنگامی که گاو خسته می‌شود یا وقتی جور و ستم در دنیا از حد می‌گذرد، حوصله‌اش سر می‌رود و زمین را از شاخی به شاخ دیگر منتقل می‌کند و درنتیجه زمین‌لرزه روی می‌دهد. بعضی بر این باورند که هر قسمت از زمین که روی شاخ گاو قرار بگیرد، همان‌جا زلزله روی می‌دهد (ماسه، I/ 81). برخی این داستان را به گونه‌ای دیگر نگاشته‌اند، چنان‌که عبدالله اوف نوشته است: در باور ایرانیان، زمین بر شانۀ یک فرشته، و فرشته روی شاخ گاو، و گاو بر پشت ماهی قرار دارد و ماهی در دریای کائنات شناور است. حشرۀ بزرگی در کنار گاو پرواز می‌کند و گاهی او را می‌گزد؛ در این هنگام گاو خود را تکان می‌دهد و در اثر آن، زلزله به وجود می‌آید (ص 19). 
در باورهای مردم، نقش گاو و ماهی با اندکی تفاوت بیشترین سهم را دارد. مردم شاهرود بر این باورند که زمین شبها بر پشت گاو، و روزها بر پشت ماهی است، و اینکه زمین 7 طبقه است و در هر طبقه گروهی از مردم زندگی می‌کنند؛ گاهی که گناه در روی زمین زیاد می‌شود، زمین از ترس خدا به لرزه درمی‌آید (شریعت‌زاده، 511). لرستانیها معتقدند که زمین روی شاخ گاو بسیار تنومندی قرار گرفته و گاو خود روی دوش ماهی عظیم‌الجثه‌ای ایستاده است. هرگاه گاو خسته شود، زمین را از این شاخ به آن شاخ می‌اندازد؛ از این حرکت گاو، زمین به‌شدت می‌لرزد و زمین‌لرزه روی می‌دهد (عسکری‌عالم، فرهنگ ... ، 1/ 77). 
مردم میناب در عید نوروز (ه‍ م)، پیشانی و شاخ گاو و گوسفند و نیز درِ خانه‌هایشان را با گل سرخ می‌آرایند، زیرا بر این باورند که زمین روی شاخ گاو، و گاو بر پشت ماهی قرار دارد و در نوروز گاو برای رفع خستگی، زمین را از این شاخ به شاخ دیگر منتقل می‌کند و احیاناً اگر در نوروز زلزله‌ای روی دهد، در اثر جابه‌جاشدن زمین است (سعیدی، 361)؛ چنین زلزله‌ای در آخرین روز سال 1193 و نخستین روز 1194 ق، شهر تبریز را در هم کوبید (رئیس‌نیا، 2/ 1003). برخی از مردم لرستان نیز بر این باورند که 7 طبقۀ زمین بر شاخ یک گاو کوهی قرار دارد و گاو بر پشت ماهی، و ماهی در دریا ست، و گاوی که زمین بر شاخ او ست، هر هزار سال یک بار، زمین را از این شاخ به شاخ دیگر می‌اندازد و زمین‌لرزۀ شدیدی روی می‌دهد. برخی دیگر از مردم لرستان معتقدند هنگامی که حضرت علی (ع) در یکی از جنگها نیزه‌اش را به سوی دشمن پرتاب کرد، نیزه از تن دشمن گذشت، به زمین فرورفت، از زمین نیز گذشت و در کتف گاوی که زمین را بر شاخ خود دارد، فرونشست؛ هنوز هم گاو از آن زخم آزار می‌برد و هر وقت که مگسی بر زخم تنش می‌نشیند، برای رهانیدن خود، تنش را تکان، و زمین‌لرزه روی می‌دهد. در این سرزمین مردم باور دارند اگر به هنگام زمین‌لرزه، کسی دو دست خود را به نیت برآورده‌شدن آرزو بر زمین بگذارد، آرزویش برآورده خواهد شد (اسدیان، 137). به اعتقاد مردم ایلام، اگر موقع زلزله، کسی به نیت برکتِ خرمن، مشتی خاک از زمین بردارد و در کیسه‌ای ذخیره کند و آن را به هنگام برداشتِ خرمن به خرمنگاه ببرد، خرمنش برکت می‌یابد و فراوان می‌شود (همانجا). 
در میان مردم چابکسر گیلان باور بر این است که اگر زلزله پیش از خوردن غذا باشد، همه‌چیز گران خواهد شد، و اگر پس از آن اتفاق بیفتد، ارزانی در راه است (بشرا، 75). در توفارقان، شهرکی در دامنۀ کوه سهند در آذربایجان، مردم معتقدند که زمین روی تیرۀ پشت گاو قرار دارد و حرکت غیرعادی زمین مانند زلزله ناشی از حرکت یک تارِ موی گاو یا گوش یا دُم آن است. آنها بر این باورند که اگر خود گاو بخواهد بجنبد، زمین زیرورو خواهد شد (مهیار، 121). 
در میان مردم سمنان معمول است که پس از دفع خطراتی مانند زلزله، در صورتی که آسیب چندانی نرسانده باشد، در دیگهای بزرگْ غذای «دیگ‌جوش» می‌پزند و آن را در تکیه‌ها میان مردم پخش می‌کنند؛ هرکس کاسه‌ای با خود می‌آورد و آن را پر می‌کند و به خانه می‌برد (احمد‌پناهی، 383). برخی بر این باورند که برای دفع بلاهایی مانند زلزله باید نماز جماعت و آیات خوانده شود، زیرا این بلاها در اثر گناه روی می‌دهند (هدایت، 90). 

زلزله در افسانه‌ها

در افسانه‌ای آمده است: مرد ثروتمند خیرخواهی حمامی داشت که مردم برای شست‌وشو به آنجا می‌رفتند و دعایی هم به بنیان‌گذار حمام می‌کردند. صاحب حمام پول کمی از مشتریان خود می‌گرفت و از فقیران نیز چیزی دریافت نمی‌کرد. پس از درگذشت صاحب حمام، حمام به یکی از پسرانش رسید و او به حسابدار خود سفارش نمود که از همۀ مشتریان پول بگیرد. روزی مردی آبرومند، ولی فقیر به حمام رفت و پس از شست‌وشو خواست بدون پرداخت پول بیرون برود، ولی نگذاشتند. مرد فقیر دیگری که پس از شست‌وشو، مشغول خواندن نماز در حمام بود، حساب کار خود را کرد و ناگزیر دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و از خداوند خواست که یک عباسی پول به او برساند، و یا زلزله‌ای بفرستد تا بتواند از این گرفتاری‌ رهایی یابد. در همین هنگام زلزله‌ای پدید آمد و دیوارها و ستونهای حمام به جنبش درآمدند، و مشتریان، برخی با پوشش و بعضی بدون پوشش، از حمام گریختند و مرد فقیر نیز چنین کرد. او در راه مردی را دید که دستهایش را به آسمان بلند کرده است و از خدا 70-80 تومان پول می‌خواهد تا بدهی خود را بپردازد. مرد فقیر که حرفهای او را شنیده بود، مشتی بر سر آن مرد کوفت و گفت: مردک! من یک عباسی از خدا خواستم، نداد و زلزله فرستاد؛ حالا تو 70-80 تومان پول از او می‌خواهی؟! (سلیمی، 2/ 122-124). 
در افسانه‌ای از مردم توفارقان که نشانه‌ای است از باور آنها دربارۀ ارتباط میان زلزله و گناه، چنین آمده است: در روزگار کهن، یک بار زلزلۀ سختی روی داد و مردم از ترس به تکیه‌ها، مسجدها و جاهایی که مورد توجه خداوندند، پناه بردند و شماری نیز به درون مسجد متروکی گریختند. آنها در پای منبر درویشی را دیدند که فرفره‌ای را می‌چرخاند و با چرخیدن آن، زمین نیز به‌شدت می‌لرزد. درویش با دیدن مردم دست از کار کشید و زمین آرام گرفت. او دوباره کار خود را از سر گرفت و زمین هم به جنبش درآمد. مردم با التماس از درویش خواستند که بساط خود را برچیند تا زمین آرام شود. درویش که دلش به حال آنان سوخته بود، بساطش را برچید و گریختگان به خانه‌های خود بازگشتند. شب‌هنگام مرد پرهیزکاری درویش را به خواب دید؛ درویش به او گفت: من امام عصر بودم و شما کوردلان مرا نشناختید؛ بروید و از گناهان خود توبه کنید! (مهیار، 121-122). 
در حکایت تاریخی «زلزله و سرو کاشمر» آمده است: به فرمان زردشت، دو درخت، یکی در کاشمر و دیگری در فریومد، کاشته بودند. هنگامی که متوکل، خلیفۀ عباسی (232-247 ق/ 847-861 م)، وصف درخت کاشمر را شنید، چون بنای کاخی به نام «جعفریه» را تازه آغاز کرده بود، به عامل نیشابور، طاهر بن عبدالله (حاکم خراسان)، دستور داد که آن درخت را ببُرند و به بغداد بفرستند تا در کاخ جعفریه به کار برند. گفتند بریدن سرو کاشمر ــ که 1405 سال از فرمان کاشتن آن می‌گذشت ــ مبارک نخواهد شد، ولی سرانجام دستور خلیفه اجرا شد. گفته‌اند که در سایۀ سرو کاشمر بیش از 10هزار گوسفند می‌آرمیدند و پرندگان بی‌شماری بر آن آشیان داشتند. چون آن را بریدند، زمین به لرزه درآمد، کاریزها و ساختمانهای بسیاری آسیب دیدند، و مرغان زیادی بر سرش پرواز کردند، چنان‌که آسمان پوشیده شد؛ گویا آنها با صداهای خویش زاری می‌کردند. آن درخت و شاخه‌هایش را با 300‘1 شتر به سوی بغداد بردند، ولی هنگامی که به یک‌منزلیِ جعفریه رسید، غلامانْ متوکل را کشته بودند و او نتوانست از آن درخت برخوردار گردد و همۀ آنانی که در بریدن سرو کاشمر دست داشتند، نیز در آن سال هلاک گردیدند (بیهقی، 489-493). 
در داستانی دیگر، دربارۀ رابطۀ روز 13‌ فروردین و زلزله سخن گفته شده است: در روز 13 سال نو در مصر کهن و هم‌زمان با آن در 13 فروردین در ایران باستان، زلزله‌ای روی داده که موجب مرگ شمار زیادی از آدمیان و چهارپایان شده است. روز بعد از این واقعه، یهودیان مصر به رهبری پیشوایان خود از مصر بیرون می‌روند و به هنگام شب، نوری می‌بینند که گویا بر اثر انفجار یکی از منابع نفتی شبه‌جزیرۀ سینا پدید آمده بود؛ این واقعه در همه‌جا، ازجمله ایران، آثاری از ویرانی می‌گذارد. گویا در آن هنگام (روز 13 سالِ نو)، ستارۀ دنباله‌داری نیز در فضای زمین درخشیده و بر اثر برخوردش با زمین، زلزله و آتش‌فشان شدیدی روی داده است. وقوع این رویدادهای ویرانگر، این اندیشه را به بار آورده که در هر چند سال در این روز (13 فروردین)، بلایی مانند زلزله روی خواهد داد؛ ازاین‌رو، مردم خانه‌های خود را رها می‌کنند و در زیر سقف نمی‌مانند تا از آسیب بلاها در امان باشند. داستان نحوست روز 13 نوروز از اینجا سرچشمه گرفته است (فره‌وشی، 74-76؛ نیز نک‍ : ه‍ د، سیزده‌به‌در). 

پیشگویی زلزله

پیشگویی زلزله یکی از مشغله‌های جدی فال‌بینان، اخترشناسان و غیب‌گویان بوده است. در تاریخ ایران نمونه‌های بسیاری از زمین‌لرزه‌های ویرانگر پیش‌بینی شده‌اند، ولی چندان با حُسن پذیرش روبه‌رو نگشته‌اند؛ حتى پیشگوییهایی که درست و دقیق بوده‌اند، تقریباً با بی‌اعتنایی روبه‌رو شده‌اند (امبرسز، 281)، چنان‌که ابوطاهر شیرازیِ اخترشناس زمین‌لرزۀ  تبریز در 434 ق را پیشگویی کرده بود، اما بسیاری از مردم شهر بدان بی‌اعتنایی کردند و درنتیجه 000‘40 تن جان باختند (حمدالله، 75). نیز در 956 ق/ 1549 م، در 5 قریۀ قاین (قس: امبرسز، همانجا، در قهستان) زلزله‌ای روی داد که 000‘ 3 تن مردند. گویا قاضی آنجا مولانا باقی که در دانش هیئت استاد بود، پیش‌تر به مردم اعلام داشته بود که در فلان شب زلزله خواهد شد و صلاح در آن است که همه به صحرا بروند و در آنجا استراحت کنند، ولی مردم نپذیرفتند. مولانا خود همراه خانواده‌اش به صحرا رفت، ولی هوای سرد نیمه‌شب آنها را به خانه بازگردانید. چون به خانه رسیدند، زلزله شد و مولانا با همسر و کودکانش در کنار 000‘ 3 تن دیگر کشته شدند (روملو، 3/ 1332-1333). 
پیشگوییها بیشتر، از رفتار غیرعادی جانوران پیش از روی‌دادن زلزله انجام می‌شد. جالب‌ترین مورد مربوط به زمین‌لرزۀ 1292 ق/ 1875 م، در آبادی جور کرمان است که پیش از زمین‌لرزه، شمار بسیاری جانور شکاری از کوه پایین آمدند و وارد آبادی شدند. روستاییان با تفنگ و چوب آنها را دنبال کردند و راندند و زنان و کودکان نیز این رویداد را تماشا کردند. در همین هنگام، زمین‌لرزه‌ای روی می‌دهد و ویرانی به بار می‌آورد، ولی کسی از مردم کشته نمی‌شود ( ایران، 1017). در غرب ایران، مردم بر این باورند که ناآرامیِ بیش از اندازۀ اسب، نشانۀ وقوع زلزله‌ است (عسکری‌عالم، افسانه‌ها ... ، 681). به عقیدۀ مردم خراسان اگر کلاغ در نیمه‌شب صدا کند، زلزله می‌شود (شکورزاده، 342). 
مردم توفارقان از این نشانه‌ها می‌فهمند که زلزله‌ای در راه است: سر‌وصدای بدون سبب سگ، سم بر زمین کوبیدن اسب، صدای گربه و جستن پناهگاه، و سروصدای مدام گنجشکان و پریدن آنها از شاخی به شاخی دیگر (مهیار، 137). از ویژگیهای شگفت‌انگیز تذرو (قرقاول) و دراج (گونه‌ای کبک) آن است که آنها پیش از روی‌دادن زلزله، بانگ و فریاد برمی‌آورند (شهمردان، 159؛ مراغی، 146). 

زلزله در ادبیات فارسی

زلزله در شعر شاعران بزرگ ایرانی فراوان به کار رفته است، مانند این بیتها: از آن زلزله کآسمان را درید / شد آن شهرها در زمین ناپدید (نظامی گنجوی، 1031)؛ دست و پایش ماند از رفتن به راه / زلزله افکند در جانش اِلٰه (مولوی، دفتر 3-4/ 640)؛ آن‌که را خیمه به صحرای فراغت زده‌اند / گر جهان زلزله گیرد، غم ویرانی نیست (سعدی، 634). 
زلزله در نثر کهن فارسی هم دیده می‌شود، مانند این نمونه‌ها: «چون آثار این کواکب در اقطار این عناصر تأثیر کرد ... از میان خاک و آب به معونت باد و آتش این جمادات پدید آمد، چون کوهها ... صاعقه و زلزله» (نظامی عروضی، 5)؛ «عشق مسکین ... تا سواد باره بدید و بر در دروازه رسید، شتابان داخل شهر شد ... هر سو ولوله افتاد که اینک زلزله آمد» (قائم‌مقام، 384). 
زلزله در ادبیات مردمی نیز به چشم می‌خورد؛ برای نمونه، مردم بروجرد می‌گویند: آسِمو گِرِتَه زلزلَه، علی سوار دُلدُلَه، کُمی درختَه بی‌گُلَه؟ یعنی: آسمان را زلزله گرفته، انگار حضرت علی (ع) سوار بر اسب دلدل خود می‌تازد، و آن کدام درخت است که بی‌گُل است؟ (کرزبر، 206). 

زلزله در مثلها

در میان مردم سروستان گفته می‌شود زمین زیر پای آدم غریب می‌لرزد (همایونی، 305). گوبینو که در یکی از سفرهای خود به ایران از تبریز دیدن کرده، نوشته است: در این شهر، زمین‌لرزه بسیار روی می‌دهد و در میان تبریزیان مثلی است که می‌گویند: تبریز در اثر زلزله ویران و زیروزبر خواهد شد (ص 471). همچنین در گونه‌ای دیگر از ادبیات شفاهی، واژۀ زلزله در توصیف کودکان چابک، شلوغ و ناآرام به کار می‌رود، چنان‌که گفته می‌شود: مثل توپ زلزله (ذوالفقاری، 2/ 1607؛ نیز نک‍ : پرچمی، 311-312). 

مآخذ

آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، تهران، 1374 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1383 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ امبرسز، ن. ن. و چ. پ. ملویل، تاریخ زمین‌لرزه‌های ایران، ترجمۀ ابوالحسن رده، تهران، 1370 ش؛ ایران، 29 ربیع‌الآخر 1292 ق/ 4 ژوئن 1875 م، شم‍ 255؛ بحرینی، حسین، مقدمه بر برنامه‌ریزی کاربری زمین در مناطق زلزله‌خیز نمونه (شهرهای منجیل، لوشان، رودبار)، به کوشش همو و دیگران، تهران، 1375 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، بـاورهای عامیانـۀ مـردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بندهش، تـرجمۀ مهـرداد بهـار، تهران، 1369 ش؛ بیرونی، ابوریحان، تحدید نهایات الاماکن، به کوشش محمد بن تاویت طنجی، آنکارا، 1962 م؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش کلیم‌الله حسینی، حیدرآباد، 1388 ق/ 1968 م؛ پرچمی، محب‌الله، فرهنگ شفاهی سخن، به کوشش یوسف عالی عباس‌آباد، تهران، 1388 ش؛ ثعلبی، احمد، قصص‌ الانبیاء، بیروت، 1994 م؛ حمداللٰه مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، تهران، 1362 ش؛ دولت‌آبادی، عزیز، «زلزله‌های تبریز»، نشریۀ دانشکده ادبیات تبریز، تبریز، 1343 ش، س 16، شم‍ 69؛ ذکاء، یحیى، زمین‌لرزه‌های تبریز، تهران، 1368 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1384 ش؛ رئیس‌نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، تبریز، 1368 ق؛ سعدی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1383 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سلیمی، منوچهر، افسانه‌های ایرانی، تهران، 1390 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ عبدالله اوف، ساختمان و پیدایش منظومۀ شمسی، ترجمۀ نصرالله نصراللٰهی و م. حقیقت‌جو، تهران، 1330 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، افسانه‌ها و باورداشتهای غرب ایران، تهران، 1391 ش؛ همو، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386 ش؛ عطاری کرمانی، عباس، زلزلۀ بم، تهران، 1383 ش؛ فره‌وشی، بهرام، جهان فروری، تهران، 1364 ش؛ قائم‌مقام فراهانی، ابوالقاسم، منشآت، به کوشش بدرالدین یغمایی، تهران، 1366 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، 1388 ش؛ گوبینو، ژ. آ.، سفرنامه، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1367 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1319 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مراغی، عبدالهادی، منافع حیوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن و حسن لاهوتی، تهران، 1393 ش؛ مهیار، عباس، بایدها و نبایدها در باورهای مردم توفارقان، تهران، 1392 ش؛ ناصر خسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1354 ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1327 ق/ 1909 م؛ نظامی گنجوی، خمسه، تهران، 1387 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1369 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1375 ق/ 1956 م؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.