زالو
زالو، کرمی حلقوی آبزی، بیشتر سیاهرنگ، مکندۀ خون فاسد با خواص درمانی. این جانور با نامهایی چون زلو، عَلَق، زلگ، شلوک، دیوچه، شَلک، شَلکا، زرو، زلوک، جونک در هندی، سلوک در ترکی، و ورن در شیرازی شناخته میشود (برهان ... ؛ نفیسی، ذیل زلو؛ فرهنگ ... ، ذیل شلک و شلکا؛ لغتنامه ... ، ذیل شلک؛ غیاث ... ، ذیل زلوک و زلو؛ عقیلی، 616؛ حاجی زین، 306).
طول این حیوان میان 50 تا 75 میلیمتر است و لولۀ گوارشیای با 11 قسمتِ مشخص در بدن دارد. در قسمت سر و انتهای بدن زالو بادکشهایی است که با آن، بر اعضای دیگر موجودات میچسبد. در قسمت بادکشِ دهانی، 3 ردیف آرواره به شکل Y است که با آنها پوست را سوراخ میکند و خون را میمکد. این کرم میتواند با فرستادن خون به داخل معدۀ خود، طولش را 3 برابر کند (قرهباغیان، 154؛ نیز نک : معین). بارزترین وجه تمایز زالو از کرمهای همخانوادهاش، بزاقی است که از میان دندانهایش ترشح میشود و به بهبود انواع بیماریها کمک میکند (قرهباغیان، همانجا).
محل زندگی این کرم خونخوار در مردابها، گودالها و لجنِ موجود در آبهای راکد و شیرین است که همانجا متولد میشود و رشد میکند. بیشترْ مناطقی چون مازندران، اطراف دریاچۀ اورمیه و شیراز دارای انواع بسیار و متفاوتی از زالو ست و از این مناطق، به خارج از کشور صادر میشود. نوع مرغوب زالو دارای رنگی خزهای یا ماشی با سیاهیِ کمتر، زیر شکم سرخ، با نوارهای سبز زیتونی در پشت و اندازۀ متوسط است و نوعِ سیاهتر، سرمهای و درشت آن نامناسب و خطرناک است ( ایرانیکا، IV/ 316؛ عقیلی، همانجا؛ نیز نک : پولاک، 238). ابنسینا دربارۀ ویژگیهای زالوی مطلوب، نظریات جامعی دارد که در اینباره با عقیدۀ هندیها هماهنگ است (نک : 1/ 495-496؛ الگود، تاریخ ... ، 433). از نظر طب سنتی، زالو طبیعتی سرد و خشک دارد (عقیلی، همانجا).
زالودرمانی
استفاده از زالو برای درمان، از زمانهای دور در آسیا رایج بوده است. نخستین درمانهای ثبتشده مربوط به سدۀ 2 قم است؛ سپس کاربرد آن از آسیا به اروپا و شمال آمریکا نیز گستـرش یافتـه است (قرهباغیان، 153). زالودرمانی از مؤثرترین روشهای درمان سنتی، در کنار حجامت (ه م) و فصد است که در منابع طبی و دینی جایگاهی ویژه دارد (نک : آوازه، 127). به نوشتۀ ابنسینا، زالو، برخلاف حجامت، خون را از عمق بدن بیرون میکشد (1/ 497). روش متداول زالواندازی در نظر ابنسینا، با دیگر اطبا نسبتاً هماهنگ است. به نوشتۀ او، زالو را روز پیش از درمان صید میکنند و برای تخلیۀ معده، سرازیر نگه میدارند؛ سپس اندکی خون بره یا خون جانوری دیگر به آن میدهند و بدنش را پاک میکنند؛ محل گرفتنِ خون را با بوره (نوعی نمک) میشویند و با دست مالش میدهند تا سرخ شود. زالو را در آب پاک میگذارند و به محل میچسبانند. وقتی زالو پر از خون شد، آن را به زور جدا نمیکنند و اجازه میدهند تا پس از سیر شدن، خودبهخود از بدن جدا شود. در غیر این صورت، کمی پیاز به دهانش میرسانند، یا نمک، یا سوختۀ پارچۀ کتان و یا پشم سوخته بر محل میپاشند تا کرم جدا شود و بیفتد. برای بند آمدن خون نیز، کمی خاکستر یا مازوج سوخته یا نوره (آهک) بر محل میپاشند (همانجا؛ نیز نک : عقیلی، 617). اگر موضعْ ورم یا خارش داشت، آن را با زردچوبه (ه م) ضماد میکنند و از آبوهوای سرد محفوظ میدارند (همانجا). صاحب الابنیة معتقد است که پیش از زالواندازی، باید با خوردن داروی مسهل، فصد و یا حجامت، بدن از فضولات پاک شود تا مادهای نماند که زالو آن را آنجا بکشد (نک : ابومنصور، 236).
زالودرمانی در طب سنتی برای درمان بسیاری از بیماریهای پوستی از قبیل جوشها، دملهای صورت، لکههای سیاه و نقطههای سیاه و سفید توصیه شده است (ابنسینا، همانجا). در طب الکبیر آمده است که بیماری سرطان با زالو قابل درمان است؛ بهنحویکه این عمل تدریجی صورت گیرد و قوۀ بیمار را نگیرد (نک : سرورالدین، 86).
افزون بر ویژگیِ خونگیری، جسد ساییدهشدۀ این کرم در کنار دیگر داروهای طبی تجویز شده است. گاهی زالو را در شیشه نگه میداشتند تا بمیرد؛ سپس خرد میکردند و بر محلِ موزداییشده قرار میدادند تا مانع رشد مجدد مو شود. مالیدن آمیختۀ پودر زالو با عسل برای تقویت نعوظ مؤثر است (دنیسری، 245؛ نیز نک : جمالی، 118). همچنین ترکیب زالو و روغن بنفشه در درمان سوزش ادرار و زخم مثانه سفارش شده است (عقیلی، 616). جرجانی (کتاب 3/ 72) و رازی (ص 31) روش دفع زالوی راهیافته به بدن را بهکارگیری سیر و غرغرۀ سرکه و نمک دانستهاند. باوری عجیب وجود دارد که اگر زالو را بخور کنند و در دکان آبگینهفروش ببرند، همۀ شیشهها شکسته خواهد شد (ابنبیطار، 3/ 134؛ نیز نک : حاجیزین، 306).
زالواندازی در تهران کهن، جزو روشهای درمانی رایج و مشاغل پررونق بود که دورهگردهایی به نام «زالویی» انجام میدادند. این افـراد ــ که بیشتـر از طبقات پایین جامعه بودند ــ همیشه شمار زیادی زالو در میان خاک رُس نمناک، کیسه و یا پارچههایی آویخته به کمر با خود حمل میکردند و در کوچه و خیابان، فریاد «آی زالو، زالو» میزدند. بیشتر مشتریهای آنان یا پدر و مادرها بودند و یا دختر و پسرهای نورسیدهای که صورتشان جوش میزد. روش معامله در این پیشه، چنین بود که «زالویی»، خود باید زالو را میانداخت و در واقع، کارکرد آن را تحویل مشتری میداد؛ زیرا گاهی زالوها موضع را نمیگرفتند و نمیچسبیدند. سفارش مشتریان به آنان این بود که از زالوی «نینداخته» استفاده کنند (نجمی، 147؛ شهری، تاریخ ... ، 6/ 170-174). این شغل در ماه رمضان، بهسبب کمشدن بنیۀ افراد رونق نداشت (همو، طهران ... ، 3/ 304). گاهی برای زالواندازی از استکان کوچکی استفاده میشد. زالوی انداختهشده در ناحیۀ سر، نسبت به موضعِ دست، کمر و پا کوچکتر بود. این روشِ درمانی برای مداوای بیماریهای حیوانات نیز کاربرد داشت (آوازه، 128- 129).
در پزشکی مردمی، باوری وجود دارد که برای خونگیری، باید زالوی ماده به کار گرفتهشود؛ زیرا زالوی نر بهاصطلاح، «نمیگیرد». برای عملکرد بهترِ زالو، معمولاً آن را پرورش میدهند و در مواقع عادی، خوراکش، شکر و لعاب برنج است. درمانگران طب سنتی اصفهان آب دهان زالو را برای قلب مفید میدانند و باور دارند که این روش درمانی ریزش مو، خارش بدن، چربی خون، درد سیاتیک، غلظت خون، آسم و تنگی نفس، مرض قند و بوی بد دهان را برطرف میکند (جانباللٰهی، پزشکی ... ، 217). همچنین برای درمان پروستات، باد فتق، ناراحتیهای زنان، مشکلات گوش و پلیپ بینی زالواندازی میکنند (آوازه، 127- 128).
مردم تویسرکان برای معالجه و تسکین درد عضلات و مفاصل از زالو استفاده میکنند (مقدم، 1/ 445). در گیلان، مردم زالواندازی را در بهبود بیماریهای روانی و عصبی مؤثر میدانند (بشرا، 93). مردم شیراز پس از بهبود از بیماری باد سرخ، برای از میان بردن خون کثیف زالو میاندازند (همایونی، 135). در ایزدخواست، برای درمان سوزاک، روزی یک یا دو بار، به مدت 3 روز زالواندازی میکنند (رنجبر، 517). در ارتفاعات وَرکَشِ طالقان، مردابی به نام «زالوچال» وجود دارد که بیماران با ماندن در لجن آن، امراض پوستی خود را بهبود میبخشند (میرابوالقاسمی، 89).
در پیرسواران، از توابع ملایر، افراد سالمند باور دارند که برای جلوگیری از غلبۀ خون، باید سالی یک بار خون کم کنند، مخصوصاً اگر سردرد، جوش یا دمل داشته باشند (رسولی، 282). در روستای قاطولِ گرمسار، چنانچه نقطهای از بدن در اثر ضربه یا کارِ زیاد متورم و دردناک میشد، زالو میانداختند؛ معمولاً برای این منظور، به سلمانیها مراجعه میکردند که همیشه زالوهایی با خود داشتند (طباطباییفر، 135). مردم میبد برای درمان زردزخم، دنداندرد و سینهدرد از زالو بهره میبردند. در این منطقه، کولیها زالواندازی میکردند که این کار را با شیوهای غیربهداشتی انجام میدادند. مثلاً زالو را پیش از انداختن، روی خاک میانداختند و خاکمال میکردند تا بهتر بگیرد (جانباللٰهی، چهل ... ، 408). اهالی الموت اگر پادرد را از کثیفی خون میدانستند، زالو میانداختند (حمیدی، 231). در هزاوه، هرکس شانهدرد یا پادرد داشت، خود از کنار چشمه، زالو میگرفت و به موضع میگذاشت (ضیغمی، 161).
در آبِ بیشتر چشمههای دوان، از توابع کازرون، زالو وجود داشت که محل تأمین آب آشامیدنی مردم بود؛ گاهی زالوها از این طریق به دهان وارد میشدند، به دیوارۀ داخلی گلو میچسبیدند و در اثر مکش خون بزرگ میشدند. برای خارج کردن این زالوها که مانع تنفس بودند، تدابیری وجود داشت. گاهی انبری نوککج را به درون گلو میفرستادند و آن را بیرون میکشیدند. اما در صورتی که زالو در قسمت پایین گلو بود و دیده نمیشد، فرد باید تا زمانی که تحمل داشت، آب نمینوشید. در نتیجه زالو به مرور بالا میآمد تا به نزدیکی دهان میرسید. راه دیگر، گذاشتن مقداری پیه گوسفند در زیر زبان شخص بود (لهساییزاده، 340-341). در دورۀ صفوی نیز برای درمان این عارضه از نوعی رودهشور استفاده میکردند (الگود، طب ... ، 191).
در خراسان، برای درمان بواسیری که به خون افتاده است، چند عدد زالو را در روغن کرچک سرخ میکردند؛ سپس زالوهای سرخشده را روی قطعه سنگ مرطوبی میساییدند و روی یک تکه پنبه میگذاشتند و استعمال میکردند (شکورزاده، 237). همچنین در این منطقه، برای بهبود سالَک (ه م)، زالویی در ادرار سگ میانداختند و سپس آن را له کرده و بر محل میگذاشتند (همو، 256).
زالو در تعبیرخواب نمادی از دشمن سرسخت و طماع است. هرکس در خواب زالو را در حال خون خوردن ببیند، یعنی دشمن بر وی چیره است؛ در صورتی که زالو را از تن جدا کند و بکشد، نشان پیروزی در برابر دشمن قلمداد میشود؛ همچنین زالو را به همسر تعبیر کردهاند (حبیش، 245).
در گذشته زالو به طور نمادین، عنوانی برای پزشکان بوده است. همچنین بهصورت کنایی با افرادِ رباخوار، سمج، حریص، آزارنده و مزاحم مرتبط است. مواردی اینچنین در ادبیات شفاهی مردم، به شکل مَثَل ماندگار شده است؛ تعابیری چون: مثل زالو این رو و آن رو شد؛ مثل زالو چسبیده و ول نمیکند؛ زالو هرچه بیشتر خون بمکد، گندهتر میشود؛ و خدا میدانست که به زالو چشم نداد و به قورباغه دندان، در مناطق گوناگون رایج است (ذوالفقاری، 1/ 874، 1112، 2/ 1618). در گیلان، در کنایه به افرادی که رفتار بد یا کمبود عقل دارند، اصطلاح «انی دماغ زالو خایه» و یا «مگر زالو به دماغم انداختهام» به کار میرود (تائب، 35؛ ذوالفقاری، 2/ 1697).
مآخذ
آوازه (رضوی)، محمدابراهیم، قانون حجامت و فصد، قم، 1384 ش؛ ابنبیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بیروت، 1412 ق/ 1992 م؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1362 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ الگود، سیریل لوید، تاریخ پزشکی ایران از دورۀ باستان تا سال 1934، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، 1352 ش؛ همو، طب در دورۀ صفویه، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، 1357 ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ تائب، حسن، «مقدمهای بر طب سنتی گیلان (گیلان تجربه)»، گیلاننامه، به کوشش محمدتقی پوراحمد جکتاجی، رشت، 1366 ش، ج 1؛ جانباللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ همو، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1383 ش، دفتر چهارم؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حمیدی، علیاکبر، مردمنگاری الموت، تهران، 1385 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، برء الساعة، ترجمۀ احمد طبیب تنکابنی، به کوشش پیمان متین، تهران، 1389 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ سرورالدین، محمد، طب الکبیر یا فرشتۀ نجات، تهران، 1349 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ ضیغمی، محمدجواد، هزاوه زادگاه امیرکبیر، تهران، 1368 ش؛ طباطباییفر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، 1381 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ق؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ قرهباغیان، احمد، «حجامت در گذر زمان»، فصلنامۀ پژوهشی خون، تهران، 1388 ش، س 6، شم 2؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1353 ش؛ مقدم گلمحمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، سرزمین و مردم گیل و دیلم، بیجا، بیتا؛ نجمی، ناصر، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1355 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ همایونی، صادق، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز: