زمان تقریبی مطالعه: 10 دقیقه

ریواس

ریواس، گیاهی کهن، اسطوره‎ای و ستایش‎شده در باور ایرانیان. 
ریواس گیاهی است باریک و نازک، خودرو، با مزه‎ای میخوش، و ظاهری شبیه ساعد آدمی. این گیاه از تیرۀ ترشکها (هفت‌بندها) است. ساقه‎های هوایی و دُم‌برگهای آن محتوی مواد غذایی است؛ به همین سبب، مورد استفادۀ خوراکی قرار می‎گیرد (هدایت، رضاقلی، ذیل ریباس؛ معین). ریواس گیاهی است دائمی با ساقه‎های ضخیم و برگهای نسبتاً دراز که در ایران دارای 3 گونۀ چندساله است: ریواس خوراکی، ریواس ترکستانی یا تاتاری، و ریواس ایرانی که این گونه انحصاری ایران است (مظفریان، 457؛ گل‎گلاب، 231). پراکندگی جغرافیایی ریواس بیشتر در مناطق کوهستانی است و انواع اصلاح‎شده‎ای از آن به‌عنـوان سبزی خورشی مصرف می‎شود (نک‍ : ه‍ د، سبزی). این گونه‎ها در استانهای یزد و آذربایجان کاشته می‎شوند و در باغات تبریـز با نـام محـلـی «زیبا» معروف‌اند (نک‍ : صحت، 65؛ مظفریان، 365). در فرهنگهای لغت، اسامی بسیار متنوعی برای آن گفته شده است؛ ازجمله: ریواج، ریباج، ریویج، ریباس، ریوا، ریونج، ریواص، ریویز ( آنندراج، لغت‌نامه ... ، ذیل واژه‌ها)، نیز زرنبلج، جوکر، جکری، اشغرغ و اشطیاله (ابن‌میمون، 38؛ زمخشری، 1/ 93؛ عیسى، 155؛ معین).

واژه‌شناسی و پیشینه

این نام در فارسی میانه به‌صورت rēwās؛ در فارسی نو rēwās، rēwand و rīwand؛ در کردی rīwās و rībās؛ و در بلوچی ravaš تلفظ می‌شد. همین واژۀ فارسی در زبانهای عربی، ترکی و حتى روسی نیز نفوذ کرده و به شکل reven درآمده است (نک‍ : لاوفر، 547-548).
روایت اسطوره‌ای مشی و مشیانه نیز دربارۀ ریواس، مشخصاً در بندهش آمده است: «چهل سال (آن تخمه) در زمین بود. با به‌سررسیدن چهل سال، ریباس تنی یک‌ستون، پانزده‌برگ، مَهلی و مَهلیانه (از) زمین رستند» (ص 81؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : دنبالۀ مقاله). برخی از اندیشمندان اسلامی ریواس را مخصوص نواحی قره‌داغ ارمنستان، کوههای پیرعُمَر در کردستان، دنا در شرق ایـران، و کوههای بلوچستان دانسته‌اند (نک‍‌ : بواسیه، IV/ 1003-1004؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : لاوفر، 549). 
شاردن طی سفر خود به اصفهان در زمان شاه عباس دوم صفوی (سل‍ ‌‌1052- 1077 ق/ 1642-1766 م)، توضیحاتی دربارۀ ریواس داده است. او ضمن آنکه اظهار می‌دارد که در سرزمین اصفهان و نواحی جنوب پارت، گیاهی هست که اروپاییان اصلاً آن را نمی‌شناسند، آن را به کنگر کوهی اسپانیولی تشبیه می‌کند که لیواس نام دارد. او ادامه می‌دهد: «عطاران ایرانی آن را ریونۀ حیوانی می‌نامند، به معنی ریوند اسب می‌باشد و وجه‌تسمیه‌اش آنکه برای تخلیه و تصفیۀ شکم حیوانات به کار می‌رود ... ریوند در خراسان که سغدیان باستان است، به بار می‌آید» (4/ 47- 48).

طب قدیم

ریواس و عصارۀ آن از جملۀ داروهایی است که در طب قدیم ایران، به آن اشارۀ فراوان شده است (برای نمونه، نک‍ : الذخیرة ... ، 67؛ ابن‌ربن، 392؛ اخوینی، 326). از این منظر، ریواس سرد و خشک است که حرارت را تسکین می‌دهد، تشنگی را می‌برد، قبض می‌آورد و معده را تقویت می‌کند (اسحاق بن سلیمان، 419؛ نیز نک‍ : رازی، الحاوی، 20/ 304؛ کاسانی، 868 - 869؛ بغدادی، 2/ 181). ریواس را برای کاهش تب، به‌خصوص تبهای ناشی از حصبه، آبله و سرطان سودمند دانسته‌اند (نک‍ : ابن‌سینا، 2/ 307؛ جرجانی، کتاب 4-5/ 154). گفتنی است که در طب قدیم ایران منظور از حصبه همان سرخک است (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، آبله). رازی در پیشگیری از بروز آبله و یا کاهش دانه‌های آن پس از بروز، توصیه کرده است که از مواد ترش، نظیر رب ریواس، استفاده شود ( الجدری ... ، 48- 49)؛ او می‌نویسد: «اما ترشیهای نافع عبارت‌اند از آنها که قابض باشند، به‌مانند غوره و سماق و ریواس و سیب و به و انار ترش» (همان، 54). ریواس و رب آن برای گلو، سینه و قولنج مضر بوده، و دفع مضرت آن به «ترنج مربا» و رب انار است (ابن‌بطلان، 124، 156؛ قس: حکیم مؤمن، 221). 
برخی ویژگیهای دیگر را نیز به ریواس منتسب کرده‌اند؛ ازجمله اینکه اگر برگ آن را بکوبند و آب حاصل را در موها بمالند، بی‌هنگام سپید نشود. همچنین خوردن بیش از حد شراب آن، شهوت را می‌برد و از قوۀ باه می‌کاهد (جمالی، 167؛ غسانی، 192). عقیلی از نوعی ریواس به نام ریباس معمری نام می‌برد و آن را منسوب به معمر نیشابوری می‌داند؛ او اول‌کسی بوده که ریواس را یافته است (ص 458). در طب مردمی هم ریواس نه‌تنها به‌عنوان مقوی و گاه مسهل مصرف می‌شود، بلکه در مواردی چون صفرابُری، رفع جوش و جرب پوستی، تقویت دید چشم، سوزش حلق، و رفع مستی و خماری تجویز می‌گردد (ناظم‌جهان، 2/ 116؛ کرمانی، 492؛ تفرشی، 79؛ شهری، 5/ 307).

فرهنگ مردم

مهم‌ترین وجه ریواس در باورهای مردمی، داستان اسطوره‌ای آفرینش انسان در قالب روایت مشی و مشیانه است که ریشه‌ای بسیار کهن داشته، و در متون پهلوی نیز ثبت شده است. ظاهراً گروهی از اقوام ابتدایی ایران گمان می‌کرده‌اند که از گیاه ریواس پدید آمده‌‌اند و این گیاه توتم قبیلۀ ایشان به شمار می‌آمده است. بعدها، این اسطورۀ کهن در آسیای میانه و نیز در میان ایرانیان عمومیت یافت و به اصلی کلی تبدیل شد (یاحقی، 220). 
در وزیدگیهای زادسپرم، می‌خوانیم که 40 سال پس از درگذشت کیومرث، «مشی و مشیانه (مرد و زن نخستین) ریباس‌مانند از زمین برآورده شدند، به یکدیگر پیوسته، هم‌بالا و همانند ... چنان‌که پیدا نبود که کدام نر و کدام ماده [است]» (3: 71-73). در روایت پهلوی نیز آمده است: «مهلا و مهلیانه [مشی و مشیانه] از زمین [و از نطفه‌ای که از کیومرث بر آن افتاده بود]، به پیکر ریباس رستند، یعنی همان‌گونه که ریباس برآید، پس برگ بر تن او فراز ایستد، دست ایشان نیز بر گوش فراز ایستاد. روشن گفت که: نه ماه به پیکر ریباس بودند. آنگاه به پیکر آدمی بگشتند. از ایشان شش پسر و شش دختر زاده شدند و بود که زیستند و بود که مردند و آنگاه همۀ مردم از > نسل < ایشان شدند» (46: 30- 32). در بندهش نیز همین روایت کم‌وبیش تکرار شده است: «هر دو از گیاه‌پیکری به مردم‌پیکری گشتند ... هرمزد به مشی و مشیانه گفت که: مردمید پدر (و مادر) جهانیانید. شما را با برترین عقل سلیم آفریدم، جریان کارها را به عقل سلیم به انجام رسانید. اندیشۀ نیک اندیشید، گفتار نیک گویید، کـردار نیک ورزید، دیوان را مستایید» (ص 81؛ نیز نک‍ : جلالی‌، 41-43؛ عطایی، 165- 169). 
روایتی دیگر در مجمل ‌التواریخ و القصص آمده است که نطفه‌ای از صلب کیومرث بر زمین افتاد و 40 سال در بطن زمین ماند، سپس دو گیاه شبیه ریواس از آن شکفت؛ پس از مدتی، مشی و مشیانه که از جنس مردم بودند و یک قامت و یک قیافه داشتند، سر برآوردند و باهم آمیزش کردند و پس از 50 سال فرزندی زادند (ص 22). همین روایت در تاریخ بلعمی نیز با تفاوتهای اندکی تکرار شده است (ص 12-13). 
به عقیدۀ برخی محققان، سبب آنکه مشی و مشیانه را شبیه ریواس دانسته‌اند، این است که ریواس همان گیاهی است که امروزه آن را مهرگیاه می‌خوانند و ریشۀ آن شبیه به مرد و زنی است که به هم پیوسته‌اند؛ در افسانه‌ها آمده که این گیاه از آب منی مردی که بی‌گناه کشته شده، به وجود آمده است (نک‍ : بهار، 12-13، حاشیۀ 11؛ نیز نک‍ : ه‍ د، مهرگیاه). 
به جز باورهای مردمی دیگری که دربارۀ ریواس رواج دارد، ازقبیل اینکه ریواس در اثر رعدوبرق بر سنگ کوه می‌روید (هدایت، صادق، 104)، این گیاه به سبب بومی‌بودن در بسیاری از مناطق ایران، ازجمله استان مرکزی (حجازی، 55، 67، 77)، گروس (هاشم‌نیا، 125)، بروجرد (کرزبر، 243) و چهارمحال و بختیاری (امیراحمدیان، 216)، بخشی از نظام تغذیۀ مردم را شکل داده است. خورش ریواس، آش ریواس، قلیۀ ریواس، مسمّن ریواس، و شربت ریواس از معروف‌ترین غذاها و نوشیدنیهایی است که با این گیاه درست می‌شود. نورالله، آشپزباشی عصر صفوی، در شرح طرز تهیۀ قلیۀ ریواس می‌نویسد: «گوشت او بره است و ریواس را کوفته و آب او را گرفته، جوشانیده، کفَش بگیرند و صاف نموده، بعد از نخود و پیاز، ترشی بدهند و چاشنی مع قند می‌باید و ریواس قلم‌قلم نموده، بر رویش بیندازند» (ص 232). در دورۀ قاجار نیز در آثاری چون سفرۀ اطعمه و خوراکهای ایرانی نحوۀ طبخ این خوراکها آمده است (آشپزباشی، 24، 73؛ نادرمیرزا، 127- 128). 
مثلهایی چون «هدیۀ چوپان ریواس است» (در مهاباد)، یا «بر روی کوی ریواس، ریواس قرض می‌کند» و نیز «سوغات یار کوهی یا ریواس وحشی است یا پیاز» (ذوالفقاری، 1/ 512، 1221، 2/ 1842)، بیانگر کاربرد آن در میان مردم است.

مآخذ

آشپزباشی، علی‌اکبر، سفرۀ اطعمه، تهران، 1353 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌بطلان، مختار، تقویم ‌الصحة، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش غلامحسین یوسفی، مشهد، 1350 ش؛ ابن‌ربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، فرانکفورت، 1416 ق/ 1996 م؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابن‌میمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، مکتبة‌المثنى، 1940 م؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اسحاق بن سلیمان اسرائیلی، الاغذیة و الادویة، به کوشش محمد صباح، بیروت، 1412 ق/ 1992 م؛ امیراحمدیان، بهرام، ایل بختیاری، تهران، 1378 ش؛ بغدادی، علی، المختارات فی الطب، فرانکفورت، 1417 ق/ 1996 م؛ بلعمی، تاریخ؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1380 ش؛ بهار، محمدتقی، حاشیه بر تاریخ (نک‍ : هم‍ ، بلعمی)؛ تفرشی، علیرضا، مجمع‌الادویۀ ناصری، تهران، 1384 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1384 ش؛ جلالی‌مقدم، مسعود، کرانه‌های هستی انسان در پنج افق مقدس، تهران، 1384 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، تهران، 1382 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة ‌المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ الذخیرة فی علم الطب، منسوب به ثابت بن قره، به کوشش جورجی صبحی، قاهره، 1928 م؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الجدری و الحصبه، به کوشش محمود نجم‌آبادی، تهران، 1371 ش؛ همو، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاری‌پور، تهران، 1384 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ زمخشری، محمود، پیشرو ادب یا مقدمة الادب، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1342 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صحت نیاکی، نصرت‌الله، گیاهان کشاورزی ایران، اهواز، [1351 ش]؛ عطایی، امید، آفرینش خدایان، تهران، 1377 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن‌ الادویة، کلکته، 1844 م؛ عیسى، احمد، معجم اسماء النبات، بیروت، 1401 ق/ 1981 م؛ غسانی ‌ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1402 ق/ 1982 م؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، 1388 ش؛ کرمانی، محمدکریم، دقائق العلاج فی‌ الطب البدنی، بمبئی، 1315 ق؛ گل‌گلاب، حسین، گیا، تهران، 1356 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مجمل ‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مظفریان، ولی‌الله، فلور استان یزد، تهران، 1379 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ نادرمیرزا قاجار، خوراکهای ایرانی، به کوشش احمد مجاهد، تهران، 1386 ش؛ ناظم‌جهان، محمداعظم، اکسیر اعظم، تهران، 1387 ش؛ نورالله، «مادة الحیاة، رساله در علم طباخی»، کارنامه و مادة الحیاة (متن دو رساله در آشپزی از دورۀ صفوی)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1360 ش؛ وزیدگیهای زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1385 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن‌آرای ناصری، تهران، 1338 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1369 ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.