روحوضی
روحوضی، یا تخت حوضی، گونهای متأخر از نمایشهای شادیآور ایرانی. نام این نمایش برگرفته از مکان اجرای آن است، زیرا برای اجرای آن روی حوض خانهها را با الوار میپوشاندند و فرش میکردند و دستۀ نمایش روی صحنهای که حداکثر نیم متر ارتفاع داشت، به اجرای نمایش میپرداختند و تماشاگران نیز دورتادور حوض به تماشا مینشستند. برگزارکنندگان و دعوتکنندگان گروه نمایش بیشتر مردم میانهحال شهری، و تماشاگران مهمانان دعوتشده به مناسبت جشن عروسی یا دیگر مناسبتهای جشن و سرور بودند. گروه اجرا نیز هنرمندانی بودند که پاتوقشان قهوهخانههای معینی بود. بهتدریج عنوان روحوضی به جای اشاره به مکان اجرا، به موضوع اجرا اطلاق شد که به قول بیضایی، آن رشته از داستانهای تقلید (ه م) که دربارۀ خانواده و همچنین ریشخندکردن آداب و ظاهرسازیها و محبتهای توخالی و دروغین بود، در نمایش روحوضی اهمیت یافت (ص 179-180).
همانگونه که تقلیدها متون مکتوب نداشتند، نمایشهای روحوضی هم فاقد متون مکتوب، و مبتنی بر روایتهای شفاهی رایج در میان مردم بودند. چگونگی اجرای آن نیز به ذوق و توان بداههپردازی بازیگران آن بستگی داشت؛ ازاینرو، صرفاً براساس خطوط کلی داستان تعیینشده اجرا میشد و هدف از آن سرگرمکردن و خنداندن مردم بوده است. این نمایشها بهتدریج بهسبب حضور پررنگ نقش «سیاه»، به «سیاهبازی» نیز مشهور شده است (نک : ه د، تقلید).
پیشینه
نمایشهای روحوضی ریشه در تقلید و دیگر نمایشهای شادیآور ایرانی دارد و همۀ طبقات اجتماعی ایران از آن استقبال میکردهاند. این نمایش جایگاهی آزاد و زمان و مکانی نامشروط داشته، و بر حسب امکانات، روی تخت حوض، محوطۀ تالارها، فضای باغها، سکوی قهوهخانهها، سکوی تکیه و صحنۀ تماشاخانهها بازی میشده است (بکتاش، 43). رستمالحکما، از مورخان دورۀ زندیه و اوایل دورۀ قاجار، از حضور مطربان و رامشگران روی تخت حوض که مشغول نوازندگی بودهاند، در دورۀ زندیه خبر میدهد (ص 361). همچنین از خلال سفرنامههای سیاحانی که به ایران آمدهاند، میتوان اسنادی دربارۀ اجرای برنامههای سرگرمکننده و آیینی روی حوض بهعنوان صحنۀ نمایش به دست داد. فریزر، سیاح اسکاتلندی، که در دورۀ فتحعلی شاه قاجار به ایران آمده بود، در گزارش عروسی سیفالملک، از شاهزادههای قاجاری، که در میدان کاخ ارگ (کاخ گلستان) برپا شده بود، نوشته است: «در پانزدهقدمی دروازۀ ارگ، یک صحنۀ بزرگ چهارگوشی روی حوضی که در آن محل قرار دارد، برپا شده است که آن را با قالی و نمد فرش کردهاند و قرار بود که رقاصها و مطربهای شاه روی آن هنرنمایی کنند» (II/ 88). از این گزارش چنین برمیآید که نمایشهای اجراشده روی حوض همان نمایشهای بندبازی، لالبازی، مسخرگی، تقلید، نمایش خیمهشببازی و پهلوان کچل (ه م م) بوده است (نک : فریزر، II/ 88 ff.).
چارلز جیمز ویلز انگلیسی که در زمان ناصرالدین شاه به ایران سفر کرد، نیز در خانۀ یکی از شاهزادگان قاجار، شاهد نمایشی بوده که روی حوض خانه اجرا میشده است و مطربان یهودی با قرهنی، طبل، زرنا، کمانچه و نقاره، و با همراهی مقلدان و لوطیان آن را اجرا میکردهاند؛ اما سرانجام بر اثر جستوخیز مطربان و مقلدان، تختههای حوض میشکند و همۀ آنها توی حوض میافتند که خود مایۀ تفریح تماشاگران را فراهم میکند (ص 278- 280؛ برای نمایشی مشابه، نک : آلمانی، I/ 157-159). همچنین هاینریش بروگش که در اوایل حکومت ناصرالدین شاه، سفیر پروس در ایران بود، ضمن گزارش مجلس عروسی حاکم تهران مینویسد که برگزارکنندگان با گذاشتن تختهای روی حوض، سکویی برای نمایش مطربان، رقاصان زنپوش، خرسبازان و میمونبازان ایجاد کرده بودند (I/ 242-243).
نخستین آگاهیهای ما از نام و نشان دستههای مطربی، مربوط به دورۀ محمدعلی شاه و دستۀ سید احمد خانباشی است. در دورۀ احمد شاه نیز احمد مؤید دستهای را سرپرستی میکرد که از معروفترین دستههای این دوره بود و گویا میرزا حسین توفیق خطوط داستانی نمایش را برایشان طرح میکرده است (بیضایی، 184-185؛ شهریاری، کتاب ... ، 2/ 419).
از اواخر دورۀ قاجار، دستههای تقلیدکار، ازجمله هنرمندان روحوضیکار در پاتوقهایی مثل باغ ایلچی، واقع در بازار تهران، قهوهخانۀ نایب علی، قهوهخانۀ قتلگاه در خیابان مولوی کنونی، قهوهخانۀ پستخانه و جز اینها جمع میشدند و مردم برای دعوت آنها به این پاتوقها مراجعه میکردند (همو، افسانه ... ، 25- 28، 32). از همین دوره بهتدریج، تماشاخانههایی نیز تأسیس شد که در آنها نمایشهای مختلف ازجمله روحوضی اجرا میگردید. این نمایشها کموبیش تا شهریور 1320 در خانههای مردم و تماشاخانهها اجرا میشد. بعد از وقایع شهریور 1320، تماشاخانههایی که به وجود آمده بود، تعطیل شد و با آرامشدن مجدد اوضاع، نمایش روحوضی دوباره رونق یافت؛ اما اینبار رواج سینما و گسترش رادیو و تلویزیون بود که نقش روحوضی را در میان تفریحات مردم کمرنگ کرد (حسنبیگی، 373).
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، طی جریانی که به تئاتر لالهزاری مشهور شد و هدف آن بیشتر ایجاد زمینۀ تفریح و سرگرمی از طریق رقص و موسیقی و آواز یا بهاصطلاح «آتراکسیون» برای مخاطبان بود، اجرای نمایشهای روحوضی نیز وارد برنامۀ نمایشهای این نوع تئاتر شد که برای نمونه میتوان به اجرای اینگونه نمایشها در جامعۀ باربد و تئاتر نصر اشاره کرد (نک : حبیبیان، 131؛ شهریاری، همان، 100-101). دستههای روحوضی اگرچه نمایشهای مردمی بودند، اما تئاتر حرفهای و رسمی نیز گاه به آنان توجه داشت. در سال 1350 ش، از دستۀ روحوضی حافظ نو ــ که سعدی افشار سیاهپوشِ معروف آن بود ــ دعوت شد تا در پنجمین جشن هنر شیراز به اجرای نمایش بپردازند. این گروه با اجرای 4 نمایش میرداماد، دو ساعت سعادت، نوروز پارهدوز و گذشت مورد توجه بسیاری از هنرمندان ایرانی چون بیژن مفید و کارگردان نامآور انگلیسی، پیتر بروک قرارگرفت (همان، 84؛ سعدی افشار، 57). همچنین در یازدهمین جشن هنر شیراز در 1356 ش، به مهدی مصری و ذبیحالله ماهری، از هنرمندان نمایش روحوضی، دیپلم افتخار اهدا شد (شهریاری، همان، 20).
گفتنی است که اجرای هرگونه نمایش در هر مجلس و جشنی از 1293 ش، منـوط به کسب اجـازه از ادارۀ نظمیه بـود. در سال 1306 ش، برنامههای نمایشی در تئاتر یا مهمانیها که شامل نمایش روحوضی هم بود، افزون بر اخذ مجوز، نیاز به ارائۀ کتبی برنامه به نظمیه داشت که شامل محل نمایش، موضوع نمایش، نام و نشانی متصدی نمایش و همچنین تاریخ و ساعت اجرا بود (حبیبیان، 233-234). به عقیدۀ بیضایی، این سختگیری که حوالی سال 1310 ش، دربارۀ نمایشهای روحوضی نیز اعمال شد، تقلیدچیها را وادار به ارائۀ طرحی از نمایش به شهربانی کرد که کاملاً با روح تقلید که پایۀ آفرینش آن بر اساس بداههپردازی است، مغایرت داشت (ص 194).
بعـد از انقلاب اسلامی در 1357 ش، نیز نمایشهای روحوضی همچنان در سالنهای نمایش اجرا میشدند؛ چنانکه در سالن تئاتر ملت که در 1359 ش، در خیابان لالهزار از سوی حسین قاسمیوند و دلقندی افتتاح شد، گروههای روحوضی مانند گروه سعدی افشار به اجرای نمایش میپرداختند (حبیبیان، 182؛ شهریاری، همان، 101). همچنین تالار سنگلج (تالار 25 شهریور سابق) واقع در محلۀ سنگلج در خیابان حافظ، بعد از انقلاب اسلامی، بیشتر محلِ به صحنه رفتن نمایشهای روحوضی بوده است (حبیبیان، 146- 148).
برای روزآمد کردن این گونۀ نمایشی، نمایشنامهنویسان ایرانیِ آشنا به شیوۀ غربیِ تئاتر کوشیدهاند تا از ظرفیتها و امکانات این گونۀ نمایشی در آثار خود استفاده کنند. علی نصیریان با نگارش نمایشنامۀ بلبل سرگشته، بنگاه تئاترال و سیاه جزو نخستین کسان در این راه بوده است (سپانلو، 216-217).
روحوضی در دیگر شهرهای ایران
گروههای تقلید تهرانی بهغیر از ماههای پررونق رجب و شعبان به دیگر شهرهای ایران میرفتند و نمایشهای خود را اجرا میکردند. اصفهان جزو نخستین شهرهایی بود که مورد توجه این گروهها قرار گرفت (نک : ه د، تقلید). یکی از نخستین سردستههای روحوضی اصفهان احمد بزاز بود که از دورۀ نوجوانی در گروه احمد مؤید در تهران فعالیت میکرد. احمد بزاز که به احمدآقا بزاز سروری معروف بود، در سفرهایی که برای اجرای روحوضی همراه دستۀ مؤید به اصفهان میرفت، این شهر را برای کار برگزید و در حدود سالهای 1310 تا 1326 ش، در کافهمصطفى و کافهحقیقت به اجرای روحوضی میپرداخت و به غیر از نقش سیاه، اجرای دیگر نقشهای این نمایش را بر عهده داشت (سهرابی، 152-153). براساس بلیتهایی که او برای نمایشهای خود بعد از 1320 ش چاپ کرده است، میتوان دریافت که وی افزون بر اجرا در اصفهان، برای اجرای نمایش به شهرهایی چـون اراک، یـزد، خـوانسار، مسجدسلیمان، فسا، دزفـول، ملایـر، بندرعباس، سیرجان، رفسنجان، کرمان، خمین و همدان نیز سفر کرده است (همو، 154).
در همدان نیز در اواخر دورۀ قاجار، دستههای روحوضی فعال بودهاند که معروفترین آنها دستۀ سلیمان جوده (یهودی) و نایب حاجی بود که دستۀ دوم در حدود سال 1320 ق، شهرت خود را ضمن اجرای نمایشی در جشن ازدواج دختر مظفرالدین شاه کسب کرد. علی قمی یکی از زنپوشهای معروف روحوضی عضو دستۀ حاجینایب بوده است (عبادی، 120-122). در شیراز، این نمایش با عنوان شاهبازی نیز معروف بوده است. قدیمترین گروه روحوضی در این شهر مربوط به اواخر دورۀ قاجار است که سردستۀ گروه شخصی کلیمی به نام «ملا آقاتی» بود. پس از او، چند گروه دیگر به سردستگی «چالانچی خان» و «آقا بالا» فعالیت میکردند. در دورۀ پهلوی اول، اصغر محمدی، معروف به «اصغرماتیکی» که خود زنپوش و سردستۀ گروه بود، برای نخستینبار بازیگران زن غیرکلیمی را وارد گروه نمایشی خود کرد. تا اوایل دهۀ 1320 ش، بیشتر گروههای روحوضی شیراز کلیمی و پس از آن، تا اواخر دهۀ 1350 ش، بهجز نوازندگان موسیقی گروهها، بیشتر نقشپوشها مسلمان بودند. همچنین تماشاگران روحوضی در شیراز یکی از مهمترین بخشهای نمایش محسوب میشدند، زیرا عدهای از آنها بدون دعوت از سوی صاحبخانه به دیدن نمایشها میرفتند و «سیلانی» خوانده میشدند. آنها با گروه نمایش بهخصوص با سیاه همنوایی میکردند و بر رونق نمایش میافزودند (سپاسدار، 26- 29؛ علامۀ دهر، 34). برخی از گروههای روحوضی در شیراز قطعاتی از اشعار سعدی را هم به شکل سیاهبازی اجرا کردهاند (همو، 35).
کرمانشاه نیز از نخستین شهرهایی است که تخت حوضی و سیاهبازی در آن اجرا میشده است و گروه حسین ارباب، استاد علینقی نوایی و حسین خرازی از معروفترین گروههای آن شهر بودهاند (خلج، 64- 68). در مشهد، نخستین سند اجرای نمایش سیاهبازی مربوط به سالن تئاتر ملی در 1321 ش است که نشاندهندۀ اجرای این نوع نمایش، پیش و پس از این سال است (همایونی، 11). در کرمان نیز نخستین نمایش روحوضی را تعزیهخوانها براساس متنی مکتوب به نام «لک پلکالملک» و متأثر از نمایشهای روحوضی پایتخت در یک قهوهخانه اجرا کردند (صنعتیزاده، 151-154). تاریخ نمایش در قزوین را نیز تا اجرای نمایشهای روحوضی در دورۀ قاجار به عقب بردهاند (نجفی، 32). در لرستان، نخستین اسناد مربوط به اجرای روحوضی مربوط به 1316 ش است که گروههای روحوضی به دعوت ارتش برای نظامیان و خانوادههای آنان نمایش میدادند؛ اما گروههای بومی وارد این حوزه نشدند و گهگاه گروههای نمایشی از دیگر شهرها به اجرای نمایش در این استان میپرداختند (جایدری، 37). نخستین اسناد مکتوب دربارۀ نمایشهای روحوضی در استان هرمزگان به سالهای پس از 1330 ش مربوط است که دانشآموزان و معلمان در مدرسهای در بندرعباس روی صحنهای ساختهشده از بشکه و قالی به اجرا درمیآوردند («تئاتر ... »، 48). در شهر قم، نمایش روحوضی که بهطورمعمول در مجالس جشن و عروسی اجرا میشد، پیش از انقلاب کارکردی سیاسی یافت و در مؤسسۀ ولیعصر به سرپرستی آیتالله نوری و هنرمندی مهدی سکاکی به قصد انتقاد از مسائل روز اجرا میشد که با مخالفت ساواک روبهرو شد (آزاد، 45).
دستۀ روحوضی
اینان از یک سردسته به اضافۀ چند همدست (شامل چند دستپوش یا نقشپوش)، یک گروه موسیقی و رقصنده، و شماری کارگران شالکش یا صندوقکش تشکیل میشد. در بعضی از گروهها، زنان بازیگر و رقصندهای بودند که در مجلس زنانه هنرنمایی میکردند. بعضی دستهها را شعبدهبازان و آکروباتبازها و ژنگولرها که اعضای دائمی گروه نبودند، همراهی میکردند (فاطمی، 117-121). برخی همدستها بهسبب قابلیتهای چندگانۀ خود «کارد مطبخ» خوانده میشدند (همو، 116).
سردسته
که او را سربازیگر میتوان گفت، وظیفۀ مدیریت گروه را داشت. او که معمولاً باسواد بود، خط قصه را تعیین میکرد، خلاصۀ داستان و شرح وظایف نقشپوشها را به آنان میگفت و همچنین زمان ورود و خروج نقشپوشها را یادآوری میکرد. سردسته در زمان تمرین نیز یادداشتی برمیداشت و به اعضای گروه توضیحاتی راجع به نقششان میداد (نصیریان، 116). این کار معمولاً در بنگاه یا در «صورتخانه» (اتاقی که در اختیار دستۀ نمایش بود تا بتوانند لباس پوشیده، بزک کرده و استراحت کنند) (احمدی، 202) انجام میشده است و سردسته معمولاً پیش از اجرای هر برنامه، به معرفی برنامه و اجراگران آن میپرداخت (فاطمی، 121). افزون بر سردستههای معروفی که نامشان آمد، شمسی غفاری، همسر اکبر سرشار، نیز سردستۀ زنان مطربی بود که در مجالس زنانه به سرگرم کردن مهمانان میپرداختند (شهریاری، افسانه، 31). مهین خالقی نیز از دیگر زنان سردستۀ گروههای روحوضی بوده است (همان، 70).
نقشپوشها
یا صورتپوشها، شامل سیاهپوش، ارباب یا حاجیپوش، زنپوش، شُلیپوش، شاهپوش، وزیرپوش، جوانپوش، پیرپوش، لودهپوش و دهاتیپوش بودند. افزون بر اینها، سیاهیلشکر، نیزهدار، جارچی و طبلزن هم بودند که به آنها نعش یا دستپوش میگفتند (همان، 40-41).