رستاق
رُسْتاق، شهری کهن و تاریخی، و مرکز استانی به همین نام در سلطاننشین عمان. این شهر مدتی بهعنوان مرکز امامت، پایتخت عمان بوده است و امروزه نیز یکی از چند شهر مهم عمان به شمار میآید.
شهر رستاق در میانۀ شمالی سلسلهکوههای حجَر غربی ( الموسوعة ... ، 4 / 1530؛ سلطنة ... ، 41)، در دامنۀ غربی کوه الاخضر جای دارد؛ درحالیکه نِزوى، دیگر شهر مهم و تاریخی عمان، و به عبارتی رقیب سنتی رستاق، در دامنۀ شرقی آن واقع است (سدیدالسلطنه، 33). شهر رستاق با ارتفاعی در حدود 244 متر از سطح دریا، از 4 طرف محدود به استانهای مصنعه، نزوى، الحمراء، العوالی و نخل است و 160 کمـ با مسقط، پایتخت کنونی عمان، فاصله دارد. در سرشماری سال 1431 ق / 2010 م، جمعیت آن 720‘79 تن برآورد شده است.
امروزه شهر رستاق تقریباً دارای همۀ مظاهر شهری، صنعتی و خدماتی نوین همچون برق، لولهکشی آب، بیمارستان و مدرسه است و تولید محصولات کشاورزی مانند انواع خرمای مرغوب، گندم، لیمو، انگور و انبه، همچنین پرورش گوسفند، بز، گاو و شتر در آنجا رواج دارد. قلعۀ مشهور رستاق و چشمۀ آب گرم الکسفه، دو نماد مشهور این شهر به شمار میآیند (عزی، 347؛ الموسوعة، سلطنة، همانجاها). رستاق مرکز کل درۀ فراء است؛ بازار چشمگیری با دهها مغازه، و نیز شماری آسیاب آبی دارد که پدیدهای نادر در عمان به شمار میرود. قلعۀ رستاق مرکز اداری والی این شهر است («فرهنگ ... »، 1604).
براساس نقشهای که در 955 ق / 1548 م از روی یادداشتهای جغرافیایی بطلمیوس (147-180 م) ترسیم شده، این گمان به میان آمده است که نام «روانه / ربانه / رووآنه» در آن، بر محل رستاق یا نزوى منطبق باشد (واین، 58). اتفاق پژوهشگران بر آن است که واژۀ رستاق اصلاً فارسی، و معرب واژۀ «روستاگ»، و نشانهای از روزگار اشغال و سکونت ایرانیان دورۀ ساسانی در عمان است؛ چنانکه نام کامل قلعۀ رستاق، «قلعة الکسری بن شروان»، دلالت بر آن دارد ( الموسوعة، 4 / 1532، 1534؛ سدیدالسلطنه، 33-34؛ «فرهنگ»، 1603؛ ویلکینسن، 28؛ قس: «عمان ... »، 280). در عمان بیش از 500 قلعه وجود دارد که تنها دو قلعۀ رستاق و بهله به دورۀ پیش از اسلام تعلق دارند (نک : همان، 277).
از کتاب کشف الغمة نقل شده است که ساسانیانْ ارتشیان ناراضی را به عمان تبعید میکردند. گویا این افراد رفتهرفته همراه با عوامل تجاری و سوداگر، جمعیت قابلتوجهی را تشکیل دادند و رستاق به یک مهاجرنشین ایرانی تبدیل شد. قلعۀ رستاق، از طریق سلسلهمراتب سهگانهای اداره میشد که متشکل بودند از: مرزبان یا فرماندار با نیروهای نظامی خود، مهاجران سوداگر و صاحب اموال، و بومیان داخلی عمان (واین، 59؛ قس: ابناثیر، 2 / 272).
برخلاف هخامنشیان، ساسانیان برای تسلط و نظارت بر راههای تجارت دریایی خلیج فارس با هند و چین و دیگر سرزمینها، به عمان توجه پیدا کردند و از همان آغاز، قبایل ازد را در سواحل عمان سکونت دادند. نام مَزون که در کتیبۀ نقش رستم در جزو امپراتوری شاپور یکم آمده، ناظر بر عمان شمرده شده است. عمان بهدلیل موقعیت جغرافیایی، از یک سو بندری برای رفع نیازهای کشتیهای تجاری، از سوی دیگر مرکزی برای گردآوردن و انبارکردن کالاهای گوناگون، و سرانجام بازاری برای خریدوفروش کالای سرزمینهای جنوب خلیج فارس به شمار میرفت. به همین سبب نیز ساسانیان برای مقابله با نفوذ حبشیان به یمن و مقابله با نیروهای بیزانس، ناگزیر از ایجاد پادگانهایی در عمان بودند. عمدۀ محل استقرار نیروهای ایرانی، در سُحار، بهعنوان محل انبارهای کالا، و در رستاق، بهعنوان مرکز اداری و دیوانی، بود. نیروهای ایرانی از همینجا بر نواحی داخلی عمان یا افلاج (جمع فلج) نظارت و مدیریت میکردند. براساس افسانههای آمیخته با تاریخ، گویا در زمان قباد ساسانی، عمانیان بر نیروهای ایرانی شوریدند و سرانجام توافق شد که فقط 000‘4 ایرانی در عمان باقی بمانند. در زمان انوشیروان، اصلاحاتی به عمل آمد و در نتیجۀ آن، رئیسی با عنوان جُلُندی، زیر فرمان مستقیم فرماندار ایرانی رستاق، امور افلاج را سرپرستی میکرد. بههرروی، ایران برای حفظ موقعیت دریایی خود، به اشغال عمان ادامه داد.
پس از ظهور اسلام، عربها بهسرعت بر یمن و عمان مسلط شدند و عمرو بن عاصْ جیفر و عیاذ، پسران جلندی وقت، را به اسلام درآورد و اعراب را برضد ایرانیان تحریک کرد. عمرو عاص دین جدید را به سربازان و مهاجران ایرانی عرضه کرد و چون نپذیرفتند، از آنان جزیه گرفت و خود بازگشت. در زمان خلافت ابوبکر، گروهی از اهل عمان به فرماندهی لقیط بن مالک ازدی که پیش از آن منصب جلندی داشت، از اسلام برگشتند. جیفر و عیاذ از ابوبکر کمک طلبیدند؛ سپاه کمکی رسید و به نیروهای جیفر و عیاذ در سحار پیوست و جنگی خونین با اهل ردّه درگرفت. نخست لقیط پیروز شد، اما سرانجام، شکست سختی خورد. آنها به رستاق حمله بردند و فرماندار ایرانی آنجا را کشتند. فرمانده سحار هم مقاومت نکرد و ایرانیان با مصالحه به ایران بازگشتند و از آن پس، عمان به ولایتی اسلامی تبدیل شد (بازورث، 716-717؛ آلن، 24-25؛ ویلکینسن، 41, 169, 206؛ نیز نک : مسعودی، التنبیه ... ، 240؛ ابناثیر، 1 / 438- 439، 2 / 232، 272، 360، 372-373).
از سدۀ 2 ق / 8 م به بعد، عمان جایگاه اباضیه، شاخهای از خوارج، گردید (نک : مسعودی، مروج ... ، 3 / 242). هنگامیکه آلبویه بر دستگاه خلافت عباسی تسلط یافته بودند، همچنان نفوذ و سلطۀ ایرانیان بر عمان اعمال میشد. گاهی شورش و قیامی هم پدید میآمد که هربار آلبویه آنها را سرکوب میکردند. در 354 ق / 965 م، خطبه و سکه به نام معزالدوله خوانده و زده شد (ابناثیر، 8 / 273، 496، 565، 567- 568). گویا آلبویه از رقابت رستاق و نزوى در موضوع امامت به سود خود بهره برده، و به نظر میآید که از رستاق حمایت میکردند. در سدۀ 6 ق / 12 م، در رقابت میان دو گروه قبایلی یحمدی و خروصی بر سر امامت، اهمیت قلعۀ رستاق بهخوبی آشکار شد. در جریان این رقابتها که معمولاً بـا رقابتهـای قبیلهای همراه بود، سواحل ــ و نه نواحی داخلی ــ عمان همواره در زیر نفوذ و سلطۀ حاکمان ایرانی همچون صفاریان، سلجوقیان، اتابکان فارس، و یا امیران محلی تابع ایران قرار داشت (ویلکینسن، 210-212).
در سدههای 10 و 11 ق / 16 و 17 م که در ایران دولت متمرکز و مقتدر صفوی شکل گرفته بود، دوباره توجه حکومت ایران به سواحل جنوبی خلیج فارس جلب شد. در این زمان، پای هلندیها، پرتغالیها و سپستر، انگلیسیها نیز به دریای جنوب ایران باز شده بود. سردارِ شاه عباس بزرگ، اللهوردی خان، و پس از او، پسرش امامقلی خان، دست به حرکتهای مهمی زدند و قلعۀ پرتغالیها را در جرون ویران کردند. سپس بندر عباسی ساخته شد. ایران که نیروی دریایی کارآمد نداشت، توانست با کمک دریایی انگلیسیها موقعیتی نسبتاً مستحکم در دریا پیدا کند و پرتغالیها را تا آن سوی هرمز عقب براند (نک : اقبال، 413-414). این رویدادها (ح 1034 ق / 1625 م) مصادف با بهقدرترسیدن امام ناصر بن مرشد، بنیانگذار دولت یعاربه، بود که رستاق را پایتخت عمان ساخت، تا اینکه در 1198 ق / 1784 م پایتخت به مسقط انتقال یافت ( الموسوعة، 4 / 1533؛ فیلیپس، 207).
در طول یک سدۀ بعد، دولت یعاربه در عمان قدرت دریایی زیادی پیدا کرد. سیف بن سلطان، امام یعربی، با تسلط بر دریا، از طریق مالیات عبور و حتى دزدی دریایی از کشتیهای ایرانی، هندی و پرتغالی ثروت زیادی به دست آورد و اقدام به نوسازی و عمران در رستاق و عمان کرد. دیری نپایید که در اثر دعوای امامت میان سیف بن سلطان و دیگر مدعیان، بخشی از قلعۀ رستاق به آتش کشیده شد و افزونبر کشتهشدن 150 تن، بسیاری از کتابهای مهم و بینظیر متعلق به اباضیه در آتش سوخت (ابنرزیق، 289؛ عاشور، 154؛ فیلیپس، 53).
پس از درگذشت سلطان بن سیف (1123 ق / 1711 م)، پسر صغیرش، سیف بن سلطان دوم را به امامت برگزیدند و خبر آن در عمان منتشر شد. گروه مخالف او، مهنا بن سلطان، عمو یا عموزادۀ وی، را مخفیانه به رستاق آوردند و به امامت رساندند (1131 ق / 1719 م). مهنا در ظاهر بهخوبی به کار پرداخت، اما سرانجام بهدست مخالفان کشته شد و یعرب بن بلعرب که بر او قیام کرده بود، بهعنوان ولی سیف صغیر قدرت را در دست گرفت (1134 ق / 1722 م)؛ هرچند او رفتهرفته با کمک برخی از علما، خود مدعی امامت شد. یعرب مدتی در رستاق ماند و سپس به نزوى رفت. بلافاصله اهل رستاق بر او شوریدند و بار دیگر سیف بن سلطان را به امامت رساندند و در این راه از دایی امام صغیرالسن کمک خواستند (ابنرزیق، 288- 289؛ عاشور، 152-154؛ مایلز، 225, 238-240؛ قس: فیلیپس، 52، که مهنا را برادر بزرگتر سیف خوانده است، که به نظر درستتر میآید).
با گذشت سالها، سیف که به سن رشد رسیده، و با مدعیان دیگری هم روبهرو شده بود، از نادر شاه کمک خواست. نیروی شاه ایران به سرداری لطیف خان در 1149 ق / 1736 م، او را باز به امامت برداشتند؛ اما گویا در داخل عمان، سلطۀ ایران را نپسندیدند و همین موجب نزدیکشدن رقبا به همدیگر شد و بلعرب به سود سیف کنارهگیری کرد (سدیدالسلطنه، 388). سیف بن سلطان، احمد بن سعید بوسعیدی را والی سحار کرد. اندکی پس از آن، در 1154 ق، علما سیف را از امامت برداشتند و با سلطان بن مرشد الیعربی بیعت کردند. سیف بار دیگر از نادر شاه کمک خواست. اینبار، فرمانده کل دریایی جنوب ایران، محمدتقی خان، با سردارش، کلبعلی خان، به عمان حمله کردند و محمدتقی خان با سیف در رأسالخیمه ملاقات کرد. سلطۀ ایران بر عمان پذیرفته شد و سیف بهعنوان امام مسقط و عمان، دستنشاندۀ ایران گردید، اما احمد بن سعید، والی سحار، تسلیم نشد و به جنگ با ایرانیان پرداخت. کلبعلی خان او را محاصره کرد، تا سرانجام درخواست مصالحه نمود. در 1155 ق / 1742 م، معاهدهای بسته شد؛ ایران پذیرفت از عمان برود، اما مسقط را در تصرف داشته باشد و احمد بهعنوان فرماندار سحار و بندر برکه به ایران مالیات بدهد.
با شروع اختلافهای جدی نادر با عثمانی، توجه او از جنوب برگشت و او فرماندار خود را از عمان فراخواند، گرچه نیروهایی را در آنجا باقی گذاشت. احمد که سرانجام به امامت برگزیده شد، با استفاده از موقعیت پیشآمده، از پرداخت مالیات معهود سر باز زد. او همچنان رستاق را پایتخت عمان نگه داشت و در استحکام و نوسازی آن کوشید ( الموسوعة، 4 / 1533؛ سدیدالسلطنه، 84، 388؛ واین، 91؛ قس: ابنرزیق، 347).
رستاق تا اوایل سدۀ 13 ق / اواخر سدۀ 18 م، پایتخت عمان بود، تا آنکه در 1200 ق / 1786 م، امام سعید بن احمد (حک 1197-1200 ق)، از سلسلۀ بوسعیدی، بهسبب ضعف حکومت از کار برکنار شد و اهل رستاق پسرش، حامد (حمد) را به امامت برداشتند. حامد پایتخت عمان را از رستاق به مسقط منتقل کرد. چند سال بعد، سلطان بن احمد (1207- 1219 ق / 1793-1804 م) امام شد. تقریباً از همین زمان بود که مقدمۀ حملۀ وهابیان از نجد و قبایل همپیمانشان، قواسم، به عمان فراهم آمد (سدیدالسلطنه، 391-392). درواقع، وهابیها که مدتها عمان را هدف گرفته بودند، سرانجام نیم سده بعد، در نتیجۀ 3 سال جنگ قدرت میان عزان بن قیس و ثوینی بن سعید، در حدود سال 1281 ق / 1864 م، به دعوت عزان به سوی رستاق سرازیر شدند (همو، 398؛ لندن، 282-283).
از زمانیکه پایتخت عمان، بهسبب اهمیت راههای تجاری و ارتباطی، به مسقط انتقال یافت، رستاق اندکاندک مرکزیت اقتصادی و سیاسی خود را از دست داد و همچنان مسکن امامان بوسعیدی باقی ماند. آخرین امام رستاق، سالم بن راشد الخروصی، در 1335 ق / 1917 م بر آنجا استیلا یافت. تقریباً در میانۀ سدۀ 14 ق / 20 م، بساط امامت برچیده شد و سلطنت متمرکز عمان در زیر فرمان سلطان سعید بن تیمور (1350-1390 ق / 1932-1970 م) شکل گرفت ( الموسوعة، همانجا).
امروزه، رستاق با سابقۀ تاریخی و موقعیت اقلیمی و مرکزیت فقهی و علمی خود، همچنان از جایگاه سنتی، تمدنی و فرهنگی خاصی در عمان برخوردار است.
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنرزیق، حمید، الشعاع الشائع باللمعان، به کوشش عبدالمنعم عامر، مسقط، 1404 ق / 1984 م؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران (از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه)، تهران، 1392 ش؛ بازورث، ک. ا.، «ایران و تازیان پیش از اسلام»، تاریخ ایران کمبریج، ج 1(3)، به کوشش احسان یارشاطر، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1383 ش؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، تاریخ مسقط و عمان، و بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، به کوشش احمد اقتداری، تهران، 1370 ش؛ سلطنة عمان و مسیرة الخیر، منطقة الباطنة، 1986 م؛ عاشور، سعید عبدالفتاح، تاریخ اهل عمان، عمان، 1406 ق / 1986 م؛ عزی، خالد یحیى، الواقع التاریخی و الحضاری لسلطنة عمان، مسقط، 1986 م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1365 ش؛ همو، مروج الذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1365 ش؛ الموسوعة العمانیة، مسقط، 1434 ق / 2013 م؛ نیز:
Allen, C. H., »Oman: The Modernization of the Sultanate», Oman, eds. B. Reich and D. F. Long; Gazetteer of the Persian Gulf, ’Omān, and Central Arabia, Shannon, 1970, vol. II(B); Landen, R. G., Oman Since 1856, Princeton, 1967; Miles, S. B., The Countries and Tribes of the Persian Gulf, London / Edinburgh, 1966; Oman in History, ed. P. Gasey-Vine, London, 1995; Phillips, W., Oman, Beirut, 1971; Vine, P., The Heritage of Oman, London, 1995; Wilkinson, J. C., The Imamate Tradition of Oman, Cambridge, 1987.