زمان تقریبی مطالعه: 10 دقیقه

ذوالرمه

ذوالرُّمّه، لقب ابوحارث غَیْلان بن عُقْبه (ح 77-117 ق / 696-735 م)، شاعر عصر اموی.
گفته‌اند که لقب ذوالرمه را معشوقه‌اش مَیّه بدو داده، و برخی نیز بر آن‌اند که معشوقۀ دیگرش، خرقاء، او را بدین لقب خوانده است. گروهی نیز یک بیت از سروده‌های او را که در آن واژۀ رُمّه (ریسمان، طناب پوسیده) را به کار برده است (نک‍ : ص 155، بیت 7)، خاستگاه این لقب می‌دانند. علاوه‌بر اینها، آورده‌اند که وی در کودکی بسیار حساس، و در تاریکی شب ناآرام و وحشت‌زده بود؛ به همین سبب، طلسمی (تمیمه) به‌وسیلۀ ریسمانی به گردن او آویختند تا در امان باشد، و ازاین‌رو ذوالرمه خوانده شده است (ابن‌درید، 188؛ ابوالفرج، 18 / 1-2؛ نیز نک‍ : بیستن، 428).
ذوالرمه از قبیلۀ صَعْب بن مِلْکان، شاخه‌ای از قبیلۀ عَدی از بنوعبدمنات، بود که در بیابان دهناء در جنوب شرقی نجد در بخش مرکزی عربستان ساکن بودند و بسیاری از قبایل تمیم در همسایگی آنان زندگی می‌کردند. او از جانب مادرش، ظبیه، به قبیلۀ اسد تعلق داشت (ابن‌قتیبه، 333؛ ابوالفرج، 18 / 1).
در خانوادۀ تنگ‌دست ذوالرمه، 3 برادر دیگر که همه شاعر بودند نیز زندگی می‌کردند. گویند او شعر برادران خود را، و نیز شعر رؤبة بن عجاج (د 145 ق / 762 م) را به خود نسبت می‌داد (نک‍ : دنبالۀ مقاله). هنگامی‌که پدرش درگذشت، او در کنف حمایت برادر بزرگش، هشام، پرورش یافت (ابن‌قتیبه، 336، 338؛ ابوالفرج، 18 / 3-4، 7؛ قس: ابن‌سلام، 127، که از برادر او هشام نام نمی‌برد). به گزارش منابع، ذوالرمه بسیار به بصره و کوفه می‌رفت تا به‌عنوان مهمان ناخوانده از ولیمۀ مجالس بهره‌مند شود (ابوالفرج، 18 / 5).
برپایۀ گزارش منابع، ذوالرمه در 40سالگی و در زمان خلافت هشام بن عبدالملک (حک‍ 105-125 ق / 723-743 م) از دنیا رفته است (ابن‌سلام، همانجا؛ ابن‌قتیبه، 334؛ ابوالفرج، 18 / 42؛ ابن‌خلکان، 4 / 16)؛ بنابراین می‌توان تولدش را حدود سال 77 ق / 696 م دانست. بلاشر این گزارش را سخت تردیدآمیز، و برداشتی نادرست از یکی از شعرهای او می‌داند (نک‍ : EI2؛ برای گمانهای دیگر دربارۀ وفات او، نک‍ : EI1). روایتهای گوناگونی دربارۀ محل مرگ ذوالرمه وجود دارد. به گزارش ابوالفرج اصفهانی (18 / 41-42، 45)، او در بیابان دهناء و در مکانی به نام حُزْوى دفن شده است؛ برخی داستان به‌خاک‌سپردن وی را در صحرای خرافه دانسته‌اند (نک‍ : EI1). همچنین، ذهبی آورده که ذوالرمه در اصفهان درگذشته است (نک‍ : 5 / 267).
ذوالرمه که در آغاز شاعری ناشناخته بود، می‌کوشید با بزرگان ارتباط برقرار کند. حکایتهایی در دست است که به رابطۀ او با حاکم یمامه، مهاجر بن عبداللٰه، اشاره دارد (نک‍ : ابوالفرج، 18 / 6؛ مرزبانی، 155). نیز می‌دانیم که قاضی بصره، بلال بن ابی‌بُرده (د بعد از120 ق / 738 م)، نوۀ ابوموسى اشعری، ممدوح او بوده و وی از شاعر حمایت می‌کرده است (ابن‌قتیبه، 341؛ ابوالفرج، 18 / 32، 35؛ ابن‌خلکان، 3 / 10، 4 / 14). در بصره، قاری عنبسة بن مَعْدان الفیل، نحوشناس ابوعمرو بن علاء، و عیسی بن عمر او را نیک می‌شناختند و اسلوب شاعر نزد آنان مقبول بود (GAS, II / 394).
داستانهایی دربارۀ دیدار ذوالرمه با دختری به نام میّه و دل‌باختنش بدو در اختیار داریم. ذوالرمه و میه یکدیگر را در آغاز جوانی ملاقات کردند و به هم عاشق شدند. معشوقۀ شاعر دختر طُلْبة (طَلَبه یا طلابه) بن قیس از قبیلۀ بنومِنْقَر، شاخه‌ای از تمیم بود. اما این عشق هرگز به وصال نینجامید. ذوالرمه پس از این شکست، به کنیزی زیبا از بنوعامر به نام خرقاء دل باخت (نک‍ : ابوالفرج، 18 / 10-13، 38؛ بیستن، 428-429؛ EI1; EI2). علاوه‌بر این دو زن، نام ام‌سالم نیز در شمار معاشیق او ذکر شده است (برای نمونه، نک‍ : ذوالرمه، 121، 164، 356، 367).
به گزارش منابع، ذوالرمه خواندن و نوشتن می‌دانسته، اما آن را پنهان می‌کرده، چه این فن در بادیه عیب شمرده می‌شده است (نک‍ : ابوالفرج، 18 / 30؛ مرزبانی، 162؛ فروخ، 1 / 677).

شعر

 ذوالرمه یک شاعر بادیه‌نشین خالص و واقعی بود و این بدویّت در شعر او ظهوری همه‌جانبه داشت. شعر وی بهترین ابزار ارتباط میان عصر اموی و سنت شعری عصر جاهلی است. حمّاد راویه (د 155 ق / 772 م) توانایی او را در «تشبیه» به امرؤالقیس مانند می‌کند، و اصمعی (د 216 ق / 831 م) او را در این زمینه می‌ستاید (ابن‌سلام، 126؛ ابوالفرج، 18 / 8- 9). ابوعمرو بن علاء (د 154 ق / 771 م) ذوالرمه را آخرین سرایندۀ چکامه‌های عربی می‌داند (نک‍ : همانجا). ذوالرمه خواهرزاده و راوی شعر راعی نمیری (د ح 96 ق / 715 م) بود و به همین سبب سخت تحت‌تأثیر او قرار داشت و مانند او متخصص وصف شتر و صحرا بود. شخصی به نام صالح بن سلیمان نیز در شمار راویان خود او ذکر شده است (ابن‌سلام، 125؛ ابوالفرج، 18 / 7، 25). ابوالفرج اصفهانی با چند واسطه از قول صالح بن سلیمان روایت کرده که فرزدق و جریر بر ذوالرمه رشک می‌بردند، زیرا بادیه‌نشینان سروده‌های او را بیشتر دوست می‌داشتند (همانجا).
ذوالرمه قصاید خود را با وصف خرگاه آغاز می‌کند، آنگاه به معشوقش که تقریباً در همۀ سروده‌ها میه است، می‌پردازد و سرانجام قصیده را با وصف شتر و سفر در صحرا به پایان می‌رساند. بااین‌همه، وی هرگز به‌عنوان یک شاعر فحل شناخته نشد، به‌ویژه در نگاه شاعران ممتاز هم‌عصرش چون فرزدق و جریر؛ چه، فحولت مقیاس هنری موفقیت یک شاعر است که مجموعه‌ای از ویژگیها را با‌هم دارا ست و قادر است شعری بسراید که از جان جوشیده باشد؛ ذوالرمه از نگاه برخی ناقدان شعر این‌گونه نبود و هم ازاین‌رو ست که برخی نویسندگان معاصر تاریخ ادبیات عرب، صریحاً می‌گویند که ذوالرمه، نه یک شاعر واقعی، بلکه یک ناظم مقلّد است و اشعار او چندان درخور نیست (نک‍ : عبدالجلیل، 70).
برخی حکایتهای موجود در منابع، گویای ارزش شعر او از نگاه جریر و فرزدق است؛ مثلاً هنگامی که در بازار مربد قصیده‌ای خواند و نظر فرزدق را دربارۀ آن شعر جویا شد، فرزدق ضمن تأیید شیوایی شعر، به او گفت: از آن جهت در شمار «فحول شعرا» قرار نمی‌گیرد که شعر او پیوسته گریه بر اطلال و دمن، و وصف مدام صحرا و شتر است (ابن‌سلام، 125-126؛ ابوالفرج، 18 / 15؛ مرزبانی، 157- 158). نیز وقتی از جریر دربارۀ شعر او سؤال شد، گفت: چون سرگین آهوان و آرایش نوعروسان است؛ چه، سرگین آهوان در آغاز رایحه‌ای خوش دارد، اما سپس بدبو می‌شود، و آرایش عروسان نیز زود از بین می‌رود (ابوالفرج، 18 / 14؛ مرزبانی، 155).
در قضاوتی دیگر، ذوالرمه را «یک رُبع شاعر» توصیف کرده‌اند، زیرا او از 4 مضمونِ مدح و فخر و هجا و وصف، تنها در وصف سرآمد شده است (نک‍ : ابوالفرج، 18 / 31؛ مرزبانی، 156-157)؛ حال‌آنکه شاعر فحل می‌باید در همۀ مضامین شعری توانا باشد. اما ابن‌سلام که اندکی آسان‌تر نشان فحولت را به شاعران می‌بخشد، ذوالرمه را در طبقۀ دوم این دسته از شاعران قرار داده، و شرح حال او را در کتاب پراهمیت خود، طبقات الشعراء، آورده است (ص 121).
ذوالرمه خود توانایی‌اش را در بهره‌گیری از واژگان، این‌گونه بیان می‌کند: برخی از واژه‌ها به‌راحتی در اختیارم قرار می‌گیرند، برخی با کوشش فراوان، و برخی دیگر دیوانه‌وار (نک‍ : ابوالفرج، 18 / 22).
به‌کارگیری واژه‌ها و تعبیرات نادر توسط شاعر که البته تمایلی رایج بود، سبب شد که سخت مورد توجه لغت‌شناسان و نحوشناسانِ دو مرکز علمی مهم در آن زمـان ــ یعنی بصـره و کوفـه ــ قرار گیرد و نمونه‌های متعددی از اشعار او را در تألیفات خود نقل کنند. حماد راویه می‌گوید: ذوالرمه به کوفه آمد و من کسی را فصیح‌تر و آگاه‌تر از او به واژگان غریب نیافتم (نک‍ : همو، 18 / 9). ابن‌دحیه در شرح حال ابن‌زهر اندلسی (د 422 ق / 1031 م) هنگامی که می‌خواهد جایگاه زبانی او را وصف کند، می‌گوید او شعر ذوالرمه را که ثلث زبان عربی است، از حفظ داشته است (ص 206).
ذوالرمه به سرقت ادبی از برادرانش و نیز از رؤبة بن عجاج، رجزسرای بزرگ عرب، متهم بود. در منابع آمده که رؤبه خود گفته که ذوالرمه شعرش را به سرقت برده است (ابوالفرج، 18 / 30-31). با‌وجوداینکه گفته می‌شود وی مسلمانی مؤمن بوده و مادرش به او قرآن را آموخته است، اما تأثیر قرآن در افکارش مبهم و در اشعارش بسیار اندک است و تنها در برخی عبارتها و ساختار جملات او دیده می‌شود (مثلاً نک‍ : ص 59، بیت 30؛ نیز EI2؛ بیستن، 428).
از میان سروده‌های ذوالرمه قصیدۀ بائیه، با عنوان «ما بالُ عَیْنِکِ»، شهرت بسیار یافته و بارها شرح شده است؛ ازجمله توسط ابوبکر صنوبری (د 334 ق / 946 م) که به کوشش محمود مصطفى حلاوی منتشر شد (بیروت، 1406 ق / 1985 م) و نیز توسط زوزنی (د 486 ق / 1093 م) (نک‍ : GAS, II / 397). گویا جریر گفته است که از میان سروده‌های ذوالرمه تنها دوست دارم بائیۀ او به من نسبت داده شود (نک‍ : ابوالفرج، 18 / 23). نالینو می‌گوید: اگر این قصیده را بشنوی و ندانی سرایندۀ آن کیست، می‌پنداری که آن را یک شاعر بزرگ جاهلی سروده است (ص 158).

دیوان

 روایت شده که متن دیوان ذوالرمه در زمان حیاتش تدوین شده و حماد راویه آن را برای ذوالرمه خوانده و ذوالرمه اغلاط آن را تصحیح کرده است (نک‍ : صولی، 62؛ GAS, II / 395) و همین موضوع اعتقاد به این را که ذوالرمه خواندن و نوشتن می‌دانسته، تقویت می‌کند. نیز گفتنی است که صالح بن سلیمان، عصمة بن مالک و اسود بن ضِبْعان راوی شعر ذوالرمه بوده‌اند. سزگین راویان دیوان او را فهرست کرده است که از میان آنان ظاهراً روایت اصمعی و سُکّری و ثعلب از همه مهم‌تر و کامل‌تر به نظر می‌رسد (نک‍ : همانجا). دیوان ذوالرمه نخست توسط مکارتنی (کیمبریج، 1919 م) منتشر شد؛ این چاپ بسیار پرحجم و دارای فهرستهای بسیار مفیدی است. پس از آن چندین بار دیگر نیز به چاپ رسید: 1. به کوشش ابن‌حموده (پاریس، 1936 م)؛ 2. به کوشش بشیر یموت (بیروت، 1937 م)؛ 3. به کوشش مطیع بییلی (دمشق، 1964 م)؛ 4. به کوشش عبدالقدوس ابوصالح و به همراه شرح ابونصر باهلی در دو جلد (دمشق، 1391 ق / 1971 م)؛ 5. به کوشش احمد بَسَج (بیروت، 1415 ق / 1995 م)؛ 6. به کوشش مجید طراد و به همراه شرح خطیب تبریزی (بیروت، 1416 ق / 1996 م)؛ 7. به کوشش عبدالرحمان مصطاوی (بیروت، 1427 ق / 2006 م).
به گزارش ابن‌ندیم (ص 137، 158، 365)، اخبار ذوالرمه را اسحاق موصلی (د ح 235 ق / 849 م) و هارون بن محمد بن عبدالملک زیات (زنده در نیمۀ سدۀ 3 ق / 9 م) نگاشته‌اند. او همچنین از کتاب دیگری با عنوان کتاب ذی الرمة و میة نام می‌برد (نیز نک‍ : GAS, II / 396).

 مآخذ

ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن‌دحیه، عمر، المطرب من اشعار اهل المغرب، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، بیروت، 1374 ق / 1955 م؛ ابن‌درید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بغداد، 1399 ق / 1979 م؛ ابن‌سلام جمحی، محمد، طبقات الشعراء، بیروت، دارالنهضةالعربیه؛ ابن‌قتیبه، عبداللٰه، الشعر و الشعراء، لیدن، 1903 م؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش عبدالکریم ابراهیم عزباوی، قاهره، 1390 ق / 1970 م؛ ذوالرمه، غیلان، دیوان، به کوشش هنری هیس مکارتنی، کیمبریج، 1337 ق / 1919 م؛ ذهبی، سیر؛ صولی، محمد، ادب الکتّاب، به کوشش محمد بهجة الاثری و محمود شکری آلوسی، قاهره، 1341 ق؛ عبدالجلیل، ج. م.، تاریخ ادبیات عرب، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، 1363 ش؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1405 ق / 1984 م؛ مرزبانی، محمد، الموشح، به کوشش محب‌الدین خطیب، قاهره، 1385 ق / 1965 م؛ نالینو، ک. آ. ، تاریخ الآداب العربیة، به کوشش مریم نالینو، قاهره، 1954 م؛ نیز:

Beeston, A. F. L. et al., Arabic Literature to the End of the Umayyad Period, Cambridge, 1983; EI1; EI2; GAS.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.