دیاربکر
دیارْبَکْر، شهر و مرکز استانی (ایل) به همین نام، که در بخش میانی آناتولی جنوب شرقی، میان °37 و ´30، و °38 و ´43 عرض شمالی و °40 و ´37، و °41 و ´20 طول شرقی جای دارد (YA, III / 2216). استان دیاربکر در ناحیهای هموار با ارتفاع متوسط 650 متر از سطح دریا در جنوب شرقی آناتولی در کرانۀ راست رود دجله واقع است.
ویژگی مهم جغرافیایی دیاربکر، وجود کوههای بلند در منطقهای محیط بر تپههایی است که شهر تقریباً در وسط آنها قرار گرفته است. در شمال این فرورفتگی وسیع، بخشی از کوههای توروس به ارتفاع 200‘2 تا 600‘2 متر و در غرب آن، آتشفشان [خاموش] قراجهداغ به ارتفاع حدود 919‘1 متر، و در جنوب، تپهماهورهای ماردین به ارتفاع 200‘1 تا 300‘1 متر قرار دارد («دائرةالمعارف ترک»، XIII / 378-379). شهر دیاربکر نهتنها به این سبب که مرکز استان است، بلکه ازلحاظ موقعیت جغرافیایی نیز به سبب واقعشدن در مناطق کوهستانی شمال، و در میان دشتهای استپگونه برای اسکان مناسب، و دارای اهمیت است. این شهر همچنین بر سر راههایی واقع شده که مناطق وسیع و بزرگی را به هم پیوند داده، و آن را بهصورت یک شهر و مرکز پررفتوآمد درآورده است.
سبب نامگذاری
شهر دیاربکر مرکز استان دیاربکر حدوداً تا سدۀ 11 ق / 17 م، آمِد (ه م) خوانده میشد (سامی، 3 / 2202؛ رفعت، 3 / 258؛ «دائرةالمعارف دیانت»، IX / 464). نام آمِد نخستینبار بهصورت «آمدی» بر قبضۀ شمشیری بازمانده از اَداد نیراری اول (1336-1305 قم)، پادشاه آشور، حک شده است. این نام بعدها در منابع یونانی ـ لاتینی بهصورت آمیدا، و در برخی منابع اسلامی نیز بهصورتهای امیدا، ایمذ و ایمد آمده است (نک : کریستنسن، 238؛ فرای، 151؛ حدود ... ، 47؛ حافظابرو، 3 / 484؛ نیز میدان لاروس، I / 766).
عثمانیان بهسبب سیاهرنگبودن سنگهای بهکاررفته در باروها و بناهای آمِد، این شهر را قَرهآمد میخواندهاند (سامی، همانجا؛ اوندر، 151؛ نیز IA, III / 602). در برخی از منابع عثمانی بهاشتباه از این شهر با نامهای حامد / حمید و یا قرهحامد نیز یاد شده است (اسپناقچی، 145؛ لسترینج، 108؛ «دائرةالمعارف ترک»، XIII / 385). اما نام دیاربکر از نام قبیلۀ بکر بن وائل گرفته شده است که همراه قبایل عرب ربیعه و مضر در روزگار ساسانی به جزیره در بینالنهرین شمالی کوچ کرده و بعدها مسکن هر قبیله به نام آن قبیله موسوم شد (لسترینج، همانجا؛ یاقوت، 2 / 636-637).
از میان جغرافیانویسان مسلمان تا سدۀ 7 ق / 13 م، برخی دیاربکر را بهعنوان یکی از دیارهای سهگانۀ جزیره ــ در کنار دیـار مضر و دیـار ربیعه ــ نـام بـردهانـد (نک : مقـدسـی، 137)؛ امـا بیشتـر جغرافیانویسان از دیار ربیعه و دیار مضر نام برده، و شهر آمِد و مناطق همجوار آن را از توابع دیار ربیعه برشمردهاند (ابنفقیه، 127؛ اصطخری، 71، 72؛ ابنحوقل، 1 / 208؛ ابوعبید، 1 / 234، 441، 497). یاقوت هم قبیلۀ بکر بن وائل را جزو ربیعه آورده است و بههمینسبب قلمرو تحت سلطۀ قبیلۀ بکر بن وائل هم جزو دیار ربیعه خوانده میشده است (2 / 637).
مقدسی در سدۀ 4 ق / 10 م، مرکز دیاربکر را آمِد دانسته، و میّافارقین، تل فافان، حصنِ کَیفا، فار و حاذیه را از شهرهای دیاربکر شمـرده است (ص 137- 138). دیگر جغرافیانویسان تـا سدۀ 8 ق / 14 م، نیز تقریباً همانند یاقوت از دیاربکر یاد کرده، و آن را وصف نمودهاند (نک : حمدالله، 3 / 102، 103؛ ابوالفدا، 273، 276-286).
در دورۀ عثمانیان، ولایتی به نام دیاربکر بهمرکزیت شهر دیاربکر تشکیل شد که مشتملبر 3 سنجاق دیاربکر، ماردین و ارغنی بود. سنجاق دیاربکر، قضاهای دیاربکر، سبورک، سیلوان، دیرک و لیجه را در بر میگرفت (سامی، 3 / 2206-2207؛ جواد، 1 / 399-402).
در دورۀ تنظیمات، سنجاقهای این ولایت به 5 سنجاق افزایش یافت («دائرةالمعارف دیانت»، IX / 468-469). در این دوره، در کنار اکثریت مسلمان، شماری مسیحی، یهودی و ایزدی در این ولایت ساکن بودند که به زبانهای ترکی، کردی و عربی سخن میگفتند (جواد، 1 / 399، 402؛ سامی، 3 / 2202).
در پی کشف معادن مس (به ترکی: باکر) در استان دیاربکر، آتاتورک در 1937 م / 1316 ش، نام این شهر و استان را در منابع رسمی بهصورت «دیارباکر» تغییر داد که امروزه نیز به همین شکل به کار میرود (اوندر، همانجا؛ نیز YA, III / 2228).
براساس آمار سال 2014 م / 1393 ش، جمعیت استان دیاربکر حدود 048‘635‘1، و شهر دیاربکر حدود 266‘930 تن گزارش شده است («دیاربکر»، npn.).
تاریخ
دیاربکر از تاریخی دیرینه برخوردار است. آثار به دست آمده از کاوشهای باستانشناختیای که در اواخر سدۀ 13 ق / 19 م، در منطقۀ جنوب شرقی آناتولی به عمل آمده، پیشینۀ سکونت انسان در دیاربکر را به هزارۀ 7 قم میرساند (YA، همانجا). در هزارۀ 4 قم، دیاربکر بخشی از قلمرو هوریها بود که از دریاچۀ وان تا بخشهایی از سوریۀ کنونی را در بر میگرفت (میدان لاروس، I / 765).
پس از زوال دولت هوریها، دیاربکر نخست تحت حاکمیت اورارتوها، و سپس آشوریان درآمد (YA, III / 2231؛ میدان لاروس، I / 766)؛ تا اینکه در زمان پادشاهی هوخشتره / کیاکسار (سل ح 625-585 قم) بر قلمرو مادها افزوده شد. اما پس از چندی، با برآمدن هخامنشیان، این منطقه در 546 قم به تصرف آنان درآمد. آمِد تا برافتادن دولت هخامنشیان به دست اسکندر مقدونی، بخشی از امپراتوری آنان بود. در 331 قم پس از پیروزی اسکندر بر داریوش سوم، آمِد بر متصرفات وی افزوده شد (زکی، 1 / 95).
در ربع اول سدۀ 2 قم، با کمک مهرداد پادشاه اشکانی، این سرزمین با مرکزیت آمِد به دست حکومت ارمنستان افتاد (همانجا). در 140 قم، مهرداد با گسترش منطقۀ نفوذ و حاکمیت خویش، آنجا را تصرف کرد. در 87 قم تیگران، پادشاه ارمنستان، با حمله به سرزمین پارتها مناطقی از قلمرو اشکانیان را در بینالنهرین علیا به تصرف درآورد و این مناطق تحت حاکمیت ارمنستان قرار گرفت (فرای، 302-303). حاکمیت ارمنستان بر آن مناطق تنها 20 سال دوام یافت و در 69 قم سرزمینهایی وسیع که شامل آمِد نیز میشد، به دست رومیها افتاد (YA, III / 2233). با شکست تیگران، منطقۀ تحت حاکمیت وی، بهصورت سپری میان پارتیان و رومیان درآمد (نک : پاسدرماجیان، 56). این منطقه چندینبار میان پارتها و رومیان دستبهدست گشت (YA، همانجا).
پس از انقراض اشکانیان و برآمدن ساسانیان، آمِد بخشی از قلمرو آنان گردید. اما این شهر بارها میان ساسانیان و رومیان دستبهدست شد. ساسانیان در 338 م شهر آمِد را محاصره کرده، ولی موفق به تصرف آن نشدند. کنستانتین اول در 349 م، کار مرمت حصارهای آمِد را به پایان رساند. حتى برای ساختن آلات و ادوات جنگی، یک کارخانۀ صنعتی نیز در آنجا برپا ساخت و این شهر بهصورت مرکزی نظامی و اداری درآمد (همانجا؛ «دائرةالمعارف دیانت»، IX / 465؛ زکی، 1 / 98- 99، نیز حاشیۀ 1). هر چند 10 سال بعد، شهر به دست ایرانیان افتاد، ولی این استیلا تا 363 م دوام نیاورد. در این دوره مردم مسیحی نصیبین در آمِد اقامت گزیدند و آمِد نیز از آن زمان به بعد به شهری مسیحینشین بدل شد («دائرةالمعارف ترک»، XIII / 383).
در زمان شاپور دوم ساسانی (سل 309- 379 م)، آمد بار دیگر به تصرف ساسانیان درآمد (ثعالبی، 529-530). در 505 م آمِد در مقابل دریافت پول به بیزانسیها واگذار شد. ولی در 609 م با حملۀ خسرو پرویز، آنجا و برخی دیگر از شهرهای رومیها در این منطقه، بار دیگر به تصرف ساسانیان درآمد (زکی، 1 / 99-100). هراکلیوس امپراتور بیزانس، در 628 م به آمِد رسید و برخی از سریانیهای بومی را بهزور به آیین ارتودُکس درآورد («دائرةالمعارف ترک»، XIII / 384).
در دورۀ فتوحات اسلامی در زمان خلافت عمر، عیاض بن غنم مأمور فتح جزیره شد و شهر آمِد به مدت 5 سال در محاصرۀ مسلمانان بود (واقدی، فتوح ... ، 192؛ بلاذری، 176-177)؛ تا آنکه خالد بن ولید که فرماندهی شاخۀ چپ لشکر اعراب را برعهده داشت، آمِد را گشود. در جریان این نبرد، سلیمان بن خالد بن ولید کشته، و در همانجا دفن شد. عیاض هنگام بازگشت به سوریه، ادارۀ دیاربکر را به عتبة بن مروان واگذاشت (واقدی، همان، 192-196، تاریخ ... ، 163-171؛ نیز IA, III / 606). اما بهنوشتۀ یعقوبی، عمر بن خطاب، به خالد بن ولید فرمانداری رُها، حرّان، رقه و آمِد را داد که یک سال آنجا بماند؛ سپس مستعفی شد و استعفایش پذیرفته شد (2 / 157). در آن روزگار، کلیسایی که در زمان تیرداد دوم پادشاه اشکانی ارمنستان (سل 287-323 م) ساخته شده بود، و نیز کاخ زمستانی بازمانده از دورۀ رومیان، به مسجد بدل گردید. پس از آنکه آمِد به تصرف مسلمانان درآمد، این ناحیه ازلحاظ اداری در حوزۀ اداری ـ حکومتی جزیره که در زمان عمر تشکیل شده بود، قرار گرفت (نک : ه د، جزیره).
در زمان عثمان بن عفّان منطقۀ جزیره به 3 حاکمنشین دیار مضر، دیار ربیعه و دیاربکر تقسیم شد. والیانی در حرّان، مرکز جزیره مستقر، و مأمور حفاظت از مرز با بیزانس بودند؛ ازاینرو، مجبور به استحکام شهرها و قلاع موجود در منطقۀ دیاربکر شدند. در زمان عبدالملک اموی، پیروان عقاید صُفْریه، شاخهای از خوارج، به رهبری صالح بن مُسرّح به جزیره آمده، به انتشار عقاید خود در میان مسلمانان بکر و نیز مردم تازهمسلمانشدۀ قبیلۀ تغلب پرداختند (نک : طبری، 6 / 215-224؛ ولهاوزن، 105-106؛ IA، همانجا). در دورۀ عباسیان نیز فعالیتهای خوارج در منطقۀ دیاربکر از نو آغاز، و این فعالیتها گاهبهگاه تا اخلاط گسترش مییافت (نک : سومر، 48).
دیاربکر در میانۀ سدۀ 3 ق / 9 م، به تصرف طولونیان درآمد؛ اما معتضد عباسی در 286 ق / 899 م، آن را دوباره ضمیمۀ قلمرو عباسیان کرد (نک : طبری، 9 / 553، 10 / 70؛ ابناثیر، 7 / 495؛ ابنشداد، 3(1) / 291، 294). در اواخر سدۀ 3 ق، حمدانیانِ موصل بر دیاربکر چیره شدند و تا برآمدن مروانیان (حک 380- 478 ق / 990-1085 م) در آنجا حکومت کردند (نک : سامر، 239-243).
مروانیان دیاربکر اصلاً از طوایف کرد بودند و نفوذشان تنها به دیاربکر محدود نبود، بلکه بر میافارقین، سیلوان، حسنویه، اخلاط، ملازگرد، ارجیش و مناطق جنوب شرقی دریاچۀ وان نیز نفوذ یافتند و تا دورۀ سلجوقیان بر دیاربکر فرمانروایی داشتند (نک : ابناثیر، 9 / 18، 35-36، 38؛ ابنشداد، 3(1) / 326-327؛ زکی، 2 / 47؛ مینورسکی، 63؛ نیز IA, III / 609-610).
در سال 477 ق / 1084 م، ملکشاه سلجوقی ناحیۀ دیاربکر را به تصرف درآورد و فخرالدولة بن جهیر را به والیگری آنجا منصوب کرد و قلعهها و شهرهای منطقه بهاقطاع به امرای ترکمن و قبایل و طوایف ترک واگذار شد. در آثار تاریخی موجود در دیاربکر ازجمله کتیبههای جامع کبیر، میتوان نام امرایی را که در اوایل دورۀ سلجوقی ادارۀ این شهر را عهدهدار بودند، مشاهده کرد (کلاوسنر، 22؛ نیز نک : بنداری، 70-71). هر چند ملکشاه سلجوقی دیاربکر را به فخرالدوله داده و کوس و عَلَم به وی اعطا کرده و اجازه داده بود که در خطبه از خود نام برد و سکه به نام خود زَنَد (همو، 69-70)، ولی برکیارق جانشین ملکشاه بعدها عمیدالدوله، پسر فخرالدوله، را بازداشت کرد و از او بهبهانۀ اینکه پدرش فخرالدوله دیاربکر را به مبلغ 150 هزار دینار مقاطعه کرده بود، این مبلغ را از وی درخواست نمود (هندوشاه، 284؛ نیز لمتن، 212، حاشیۀ 2). عمیدالدوله 50 هزار دینار پرداخت و خلیفه المستظهر ــ که عمیدالدوله وزیـر او بود ــ 100 هزار دینـار تهیه کرد و آزادی او را بازخرید (هندوشاه، همانجا).
در سال 488 ق / 1095 م، دیاربکر به امیر صادر از امرای ترک واگذار گردید و بهدنبال فوت وی که اندکزمانی بعد صورت گرفت، برادرش اینال بهعنوان امیر انتخاب شد. وی سلسله یا خاندان آلاینال (ینال) را که تا 579 ق / 1183 م، بر دیاربکر حکومت داشتند، تأسیس کرد (ابنشداد، 3(2) / 511؛ ابنازرق، 184؛ سجادی، 362؛ «دائرةالمعارف دیانت»، IX / 465). در زمان حاکمیت این خاندان، جامع کبیر دیاربکر در آتش سوخت، ولی بعد مرمت گردید.
در سالهای 536-537 ق / 1141-1142 م، مؤیدالدین نیسان اوغلی، وزیر ایل آلدی، ادارۀ دیاربکر را به دست گرفت و امیرنشین آلنیسان را در آنجا تأسیس کرد. اما چندی بعد، این امیرنشین در 546 ق / 1151 م، بهتابعیت ارتقیهای ماردین و میافارقین درآمد (همانجا؛ نیز ابنشداد، 3(2) / 512؛ برخم، 55؛ سجادی، همانجا). در این دوره، دیاربکر تحت حاکمیت شاخهای کوچک از ارتقیان بود که تا 620 ق / 1233 م بر خرتپرت حکومت داشتند، تا آنکه ملک الکامل ایوبی در 629 ق / 1231 م، به حکومت ارتقیان پایان داد (ابنشداد، 3(2) / 522- 528؛ ابناثیر، 11 / 515؛ نیز مشکور، 85-86).
دورۀ حاکمیت ارتقیها بر دیاربکر را ازلحاظ هنری و معماری، دورهای طلایی عنوان کردهاند. در زمان سکمان دوم (حک 581-597 ق / 1185-1201 م) مدرسۀ مسعودیه، و در زمان ملک محمود (حک 597- 619 ق / 1201-1222 م) آثاری نظیر حوض (استخر) با طاقی گنبدی ساخته شد. نارینقلعه با موزاییککاریهایی زیبا، قصر و کوشک جهاننما، برجهای هفتبرادران، ساعتهای آبی و کوکویی، فوارهها، قفلهای رمزدار، و تلمبههایی که از ژرفای زمین، آب را به سطح میکشیدند، از آثار این دوره به شمار میروند («دائرةالمعارف ترک»، XIII / 384).
پس از برافتادن ارتقیان، دیاربکر تحت حاکمیت سلجوقیان آناتولی (روم) درآمد. دیاربکر در این دوره به مرکز ولایتی وابسته به قونیه بدل گردید (نک : «مختصر ... »، 227).
به روزگار حملۀ مغولان به ایران، جلالالدین خوارزمشاه که با مغولان در جنگ و گریز بود، از تبریز به طرف دشت مغان و ارّان در نزدیکی رود کُر، و از آنجا به دیاربکر رفت. در طول این مسیر مغولان نیز به تعقیب وی پرداختند. سرانجام جلالالدین در شوال 628 / اوت 1231، بهگونهای مبهم و نامعلوم به دست طایفهای از کردها در کوههای دیاربکر به قتل رسید (رشیدالدین، 1 / 656؛ گروسه، 326).
پس از کشتهشدن جلالالدین، مغولان به 3 دسته تقسیم شدند؛ دستهای از آنها به دیاربکر و ارزروم / ارزنةالروم تاختند و دست به کشتار و غارت گشودند و تا ساحل فرات پیش راندند. در 629 ق، بنابه خواست خلیفۀ عباسی، سلطان مملوکی مصر با سپاهی عظیم بهمنظور مقابله با مغولان، از قاهره به شام رفت. در این هنگام شماری از فرمانروایان محلی منطقه نظیر فرمانروایان شامات و جزیره به او پیوستند؛ اما این نیروها بهجای رویارویی مستقیم با مغولان، به جانب دیاربکر در شمال بینالنهرین تاختند و آن شهر را به تصرف درآوردند، تا مانع پیشروی سپاه مغول به سوی شامات گردند (بیانی، 3 / 862).
در سال 650 ق / 1252 م، هنگامیکه هلاگو رهسپار ایران بود، دستهای از سپاهیانش را به نواحی غربی ایران گسیل داشت. این نیروها به جزیره حمله، و در دیاربکر و میافارقین قتل و غارت بسیار کردند (همو، 3 / 872). هلاگو پس از تصرف بغداد بر همۀ شهرهای عراق و جزیره چیرگی یافت (شبانکارهای، 263)، و برای ادارۀ هر چه بهتر نواحی متصرفی، ایالتی متشکل از سراسر نواحی دیاربکر، دیار ربیعه و دیار مضر با مرکزیت موصل به وجود آورد، و یک تومان سرباز که بیشتر آنان را اویراتها تشکیل میدادند، در این ایالت جدید که دیاربکر خوانده میشد، مستقر ساخت و شخصی به نام تودان نویان را به والیگری آنجا تعیین کرد (IA, III / 618).
آباقا خان جانشین هلاگو ضمن تقسیمات و تفویضات جدید، دیاربکر را به جلالالدین طریر و ملک رضیالدین بابا واگذار کرد (رشیدالدین، 2 / 1061). زمانی که گیخاتو پول کاغذی (اسکناس) به نام «چاو» را جایگزین دینار و درهم نمود، قرار بود که در برخی از شهرها ازجمله دیاربکر نیز «چاوخانهای» برای چاپ پول کاغذی ساخته شود که بهسبب عدم استقبال از آن، این امر صورت نپذیرفت (اشپولر، 251-252).
در دورۀ حکومت بایدو قلمرو ایلخانان به چند بخش تقسیم شد و ادارۀ هر یک از این بخشها به امیری واگذار شد که از استقلال داخلی برخوردار بودند؛ در این میان آناتولی شرقی، و ازآنجمله دیاربکر به طغاجار نویین واگذار شد (وصاف، 172).
در زمان غازان خان و نیز بهفرمان وی، امیر مولای نویان به امارت و حاکمی دیاربکر و دیار ربیعه گمارده شد (رشیدالدین، 2 / 1260). پس از فوت مولای نویان در 712 ق / 1312 م، ایالت دیاربکر به سوتای نویان واگذار گردید. سوتای تا جلوس سلطان ابوسعید بر تخت سلطنت در 716 ق / 1316 م، در مقام والیگری دیاربکر ماند. سپس از جانب ابوسعید بهعنوان والی اخلاط تعیین شد و والیگری دیاربکر به امیر ایرینجین نویان واگذار شد. اما امیر چوپان پس از چندی، امیر ایرینجین نویان را برکنار کرد و سوتای باردیگر بهعنوان والی دیاربکر تعیین شد که این مقام را تا 732 ق / 1332 م، حفظ کرد (سومر، 48). درآمد و عایدات منطقۀ دیاربکر که شامل موصل، سنجار و ماردین نیز میشد، در یکی از اسناد مربوط به ایلخانان، 800‘134 و 800‘144 دینار ذکر شده است («دائرةالمعارف دیانت»، IX / 466).
پس از فروپاشی حکومت ایلخانان، ناحیۀ دیاربکر صحنۀ درگیری میان جلایریان و چوپانیان گردید. در فاصلۀ سالهای 744-754 ق / 1343-1353 م، ابراهیم شاه از خاندان سوتای نویان هرچند بر منطقه حاکمیت یافت، ولی بهدنبال درگذشت وی، منطقه تحت ادارۀ جلایریان درآمد. در 735 ق / 1335 م، دو طایفۀ ترکمن قراقویونلو و آققویونلو که در درگیریهای میان چوپانیان و جلایریان پس از مرگ سلطان ابوسعید خان بهادر شرکت داشتند، در پی تخلیۀ دیاربکر از جانب مغولان، بر اوضاع دیاربکر مسلط شدند (سومر، 49 بب ؛ IA, III / 621).
یک سده و نیم پس از تهاجم مغولان، منطقۀ کردنشین غرب ایران و آناتولی دستخوش ویرانی بزرگ دیگری شد. تیمور در 796 ق / 1394 م، راهی موصل گردید؛ وقتی خود متوجه غرب شد، منطقۀ کردنشین را به امان پسرش، جلالالدین میرانشاه، واگذاشت. وی نیز مراکز عمدۀ منطقه مانند دیاربکر و ماردین را غارت کرد (نک : استرابادی، 454؛ شرفالدین، 1 / 749-754؛ نظامالدین، 150- 151؛ ابنعربشاه، 124-125؛ نیز مکداول، 73). تیمور دیاربکر و حوالی آن را بهعنوان اقطاع به قراعثمانبیک [رهبر آققویونلوها] واگذارد که از وی در لشکرکشیهایش به عراق و سوریه بهعنوان پیشقراول استفاده کرده بود. این شخص حدود 30 سال، از تاریخ 806 ق / 1403 م، بر آنجا امارت کرد (ابوبکر، 48؛ پیربوداق، 34؛ اوزونچارشیلی، «امیرنشینها ... »، 189).
بدینترتیب حکومت آققویونلوها بر این منطقه آغاز شد و در زمان اوزونحسنِ آققویونلو دیاربکر بهعنوان مرکز حکومت او تعیین شد (همان، 189-194؛ نیز طاهری، 108). همچنین دیاربکر در زمان حکومت الوندبیک (905-907 ق / 1500-1501 م)، از امرای آققویونلو، به مرکزی برای حمله به صفویان بدل شده بود (خورشاه، 18). حاکمیت آققویونلوها بر دیاربکر تا 913 ق / 1507 م، ادامه یافت و قراحامد (آمد / دیاربکر) که مدت 70 سال پایتخت آنان بود، بسیار گسترش یافت (IA, III / 622؛ «دائرةالمعارف ترک»، XIII / 385).
پس از اینکه صفویان امرای آققویونلو را از میان برداشتند، بخشهایی از دیاربکر تحت فرمان حکمرانان ذوالقدر قرار گرفت. سپس شاه اسماعیل اول (سل 907-930 ق / 1501-1524 م) دیاربکر را بهطور کامل تصرف کرد و این منطقه در شمار یکی از بیکنشینهای صفویان آمد (نک : قاضی احمد، 1 / 90؛ پچوی، 1 / 173؛ واله، 162-163؛ روملو، 125- 128؛ نیز سیوری، 48- 49).
دیاربکر برای صفویان اهمیت راهبردی داشت، زیرا درصورتیکه عثمانیان بر آنجا دست مییافتند، میتوانستند مرزهای غربی ایران را مورد تهدید قرار دهند. ازسویدیگر، این شهر در نظر عثمانیان نیز پایگاهی مهم به شمار میرفت که از طریق تسلط بر آن میتوانستند نفوذ خود را بر نواحی آناتولی شرقی بسط دهند. ازاینرو، سلطان سلیم اول ملقب به یاووز در 920 ق / 1514 م، به ایران لشکر کشید. در جنگی که میان لشکریان وی و شاه اسماعیل اول صفوی در چالدران اتفاق افتاد، شاه اسماعیل شکست خورد. پیروزی عثمانیان در چالدران بهطورکلی موقعیت حکومت آنها را در آناتولی شرقی تثبیت کرد (شاو، 1 / 153).
شاه اسماعیل پس از تحرکات و عملیات سلطان سلیم در آناتولی شرقی، نیرویی را به فرمـاندهی قرهخان ــ برادر خان محمد خـان استـاجلو که در جنگ چـالدران کشته شد ــ به دیاربکر فرستـاد. وی دیاربکر را محاصره کرد. عثمانیها نیروهایی را به فرماندهی بیقلی (سبیلو) محمد پاشا برای شکستن محاصره به دیاربکر گسیل داشتند. در جنگی که درگرفت، قرهخان تاب مقاومت نیاورد و از محاصره دست کشید. بهطورکلی پیامد فوری شکست صفویان در چالدران، ازدسترفتن دیاربکر بود که پس از 922 ق / 1516-1517 م که مصطفى پاشا تسخیر این ایالت را به پایان برد، به امپراتوری عثمانی ملحق گشت (زکی، 1 / 129؛ سیوری، 61).
دیاربکر یکی از مهمترین ایالتها در مرزهای شرقی عثمانی به شمار میآمد؛ ازاینرو سلاطین عثمانی برگزیدهترین و ممتازترین افراد را بهعنوان بیگلربیگی و یا والی به این ایالت گسیل میداشتند. بیقلی محمد پاشا که دیاربکر را به تصرف عثمانیان درآورده و بدینسبب لقب «فاتح پاشا» دریافت کرده بود، نخستین کسی بود که به سمت بیگلربیگی (والی) دیاربکر رسید (IA, III / 623-624؛ نیز اوزونچارشیلی، «تاریخ ... »، II / 581).
در سال 1170 ق / 1757 م، در دیاربکر خشکسالی بزرگی به وقوع پیوست و بهسبب سوء تغذیه و گرسنگی طاقتفرسا نفوس آنجا رو به کاهش نهاد. در 1185 ق / 1771 م، این خشکسالی تکرار شد و مرگومیر بسیاری به همراه داشت و شمار بسیاری از مردم ناگزیر به کوچ از دیاربکر شدند (جلیل، 28).
هرچند دیاربکر مرکز بزرگ و مهم اداری در شرق امپراتوری عثمانی بود، اما حیطۀ قدرتِ نمایندۀ سلطان محدود و مشخص بود. از قدیمالایام 8 شهر این ایالت بهصورت اجاقلی (تیول) از جانب سلطان به کسانی به صورت موروثی واگذار میشد (همانجا).
در نیمۀ دوم سدۀ 13 ق / 19 م، در دورۀ نهضت تنظیمات که دولت عثمانی سعی در ایجاد اصلاحاتی در ساختار سیاسی و اجتماعی داشت، بسیاری از رؤسای طوایف با این اصلاحات به مخالفت برخاستند. در منطقۀ دیاربکر نیز ناآرامیهایی پدید آمد؛ ازاینرو دولت عثمانی در آن مناطق دست به اقدامات تنبیهی زد و برخی از رؤسای طوایف دیاربکر که در رأس آنان بدر خان پاشا قرار داشت، یا از درِ اطاعت درآمدند، یا تأدیب و یا به مناطق دیگر تبعید شدند. در بازۀ زمانی جنبش تنظیمات تا شکلگیری جمهوری ترکیه، هر چند در ساختار اداری منطقۀ دیاربکر اصلاحاتی به عمل آمد، و امارتها و اراضی اربابی به کلی از میان رفت، اما سازمانها، تشکیلات و مؤسسات بازمانده از پیش بهکلی از میان برداشته نشد و رؤسای عشایر که در روستاهای مختلف مستقر بودند، همچنان نفوذ خود را حفظ کرده بودند (IA, III / 624). بعدها در دورۀ جمهوری ترکیه این رؤسای عشایر با استفاده از این نفوذ خود ناآرامیهایی را ایجاد کردند.
در 19 رجب 1343 ق / 13 فوریۀ 1925 م، شیخ سعید پیران رئیس موروثی طریقت نقشبندیه که نزد کردها احترام زیادی داشت، پرچم مخالفت برافراشت و در نتیجۀ ائتلاف با رؤسای ایلات کرد، طرفداران زیادی پیدا کرد و در مدت کوتاهی در 3 ولایت شرقی ترکیه که اکثریت آنها را کردها تشکیل میدادند، ناآرامیهایی پدید آمد. شیخ سعید خواستار آن بود که شاهزاده سلیم پسر عبدالحمید به سلطنت برسد. کردها ابتدا به دیاربکر حمله کردند و شهر در 7 مارس همان سال به دست ایشان افتاد، ولی خیلی زود نیروهای دولتی شورشیان را از شهر بیرون کردند (بروکلمان، 430-431).
در سال 1347 ق / 1928 م، بهمنظور انجام اصلاحات اساسی در این منطقه تشکیلاتی بهعنوان بازرسی کل به وجود آمد که تمامی منطقۀ دیاربکر و اخلاط را دربرمیگرفت (IA, III / 625). دولت ترکیه در صدد بود با خشونت و سرکوب به مسئلۀ کردها در دیاربکر و دیگر شهرهای کردنشین آناتولی شرقی خاتمه دهد؛ ولی این خشونت و سرکوب راه به جایی نبرد و امروزه نیز یکی از مشکلات اساسی جمهوری ترکیه، مسئلۀ کردها با مرکزیت دیاربکر است.
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنازرق، احمد، تاریخ الفارقی، به کوشش بدوی عبداللطیف عوض، بیروت، 1974 م؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938 م؛ ابنشداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش یحیى زکریا عباره، دمشق، 1978 م؛ ابنعربشاه، احمد، عجائب المقدور، به کوشش فائز حمصی، بیروت، 1407 ق / 1986 م؛ ابنفقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ ابوبکر طهرانی، دیاربکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، 1356 ش؛ ابوعبید بکـری، عبداللٰه، المسالک و الممالک، به کـوشش وان لِوِن و ا. فره، تونس، 1992 م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840 م؛ اسپناقچی پاشازاده، محمد عارف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام، به کوشش رسول جعفریان، قم، 1379 ش؛ استرابادی، عزیز، بزم و رزم، به کوشش محمد فؤاد کوپریلیزاده، استانبول، 1928 م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ بروکلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمۀ هادی جزایری، تهران، 1383 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ بنداری، فتح، زبدة النصرة، به کوشش محمد عزاوی، قاهره، 1974 م؛ بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، 1375 ش؛ پاسدرماجیان، هراند، تاریخ ارمنستان، ترجمۀ محمد قاضی، تهران، 1369 ش؛ پچوی، ابراهیم، تاریخ، استانبول، 1980 م؛ پیربوداق منشی، جواهر الاخبار، به کوشش محسن بهرامنژاد، تهران، 1378 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900 م؛ جلیل، جلیل، کردهای امپراتوری عثمانی، ترجمۀ صلاحالدین آشتی، تهران، 1381 ش؛ جواد، علی، ممالک عثمانیه نن تاریخ و جغرافیا لغاتی، استانبول، 1313 ق؛ حافظابرو، عبداللٰه، زبدة التواریخ، به کوشش کمال حاجسیدجوادی، تهران، 1380 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترینج، لیدن، 1331 ق / 1913 م؛ خورشاه بن قباد حسینی، تاریخ ایلچی، به کوشش محمدرضا نصیری و کوئیچی هانهدا، تهران، 1379 ش؛ رشیدالدین فضلاللٰه، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ رفعت افندی، احمد، لغات تاریخیه و جغرافیه، استانبول، 1299 ق؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357 ش؛ زکی، محمدامین، زبدۀ تاریخ کرد و کردستان، ترجمۀ یدالله روشن اردلان، تهران، 1381 ش؛ سامر، فیصل، دولتهای مسلمان: دولت حمدانیان، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، قم، 1380 ش؛ سامی، شمسالدین، قاموس الاعلام، استانبول، 1308 ق؛ سجادی، صادق، دولتها و سلسلههای حاکم بر قلمرو اسلام، تهران، 1395 ش؛ سومر، فاروق، قراقوینلوها، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، 1369 ش؛ سیوری، ر. م.، در باب صفویان، ترجمۀ رمضانعلی روحاللٰهی، تهران، 1380 ش؛ شاو، ا. ج.، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیۀ جدید، ترجمۀ محمود رمضانزاده، مشهد، 1370 ش؛ شبانکارهای، محمد، مجمع الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش سعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوایی، تهران، 1387 ش؛ طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، تهران، 1354 ش؛ طبری، تاریخ؛ فرای، ر.، میراث باستانی ایران، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1373 ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1359 ش؛ کلاوسنر، کارلا، دیوانسالاری در عهد سلجوقی، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1363 ش؛ لمتن، ا. ک. س.، تداوم و تحول در تاریخ میانۀ ایران، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1372 ش؛ «مختصر سلجوقنامۀ ابنبیبی»، اخبار سلاجقۀ روم ابنبیبی، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1350 ش؛ مشکور، محمدجواد، مقدمه بر همان؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، قاهره، 1411 ق / 1991 م؛ مکداول، دیوید، تاریخ معاصر کرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران، 1380 ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد احمدپناهی سمنانی، تهران، 1363 ش؛ واقدی، محمد، تاریخ فتوح الجزیرة و الخابور و دیاربکر و العراق، به کوشش عبدالعزیز فیاض حرفوش، دمشق، 1417 ق / 1996 م؛ همو، فتوح الشام، به کوشش ماجد لحام، دمشق، 1986 م؛ واله، محمدیوسف، خلد برین، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1372 ش؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، 1346 ش؛ ولهاوزن، یولیوس، تاریخ سیاسی صدر اسلام، ترجمۀ محمودرضا افتخارزاده، قم، 1375 ش؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1357 ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379 ق / 1960 م؛ نیز:
Berchem, M. van, Amida, ed. J. Strzygowski, Paris, 1910; Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1936; «Diyarbakır», City Population, www.citypopulation.de / php / turkey-diyarbakir.php (acc. Oct.18, 2017); Frye, R. N., «The Political History of Iran Under the Sasanians», The Cambridge History of Iran, vol. III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Grousset, R., L’Empire des Steppes, Paris, 1948; IA; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Meydan Larousse, Istanbul, 1984; Minorsky, V. et al., Kürtler ve Kürdistan, Istanbul, 1996; Önder, M., Şehirden Şehire Anadolu, Ankara, 1997; Spuler, B., Die Mongolen in Iran, Leiden, 1985; Sümer, F., Selçuklular devrinde: Doğu Anadolu’da Türk Beylikleri, Ankara, 1990; Türk ansiklopedisi, Ankara, 1966; Türkiye diyanet vakfı İslâm ansiklopedisi, Istanbul, 1994; UzunçarŞılı, İ. H., Anadolu beylikleri, Ankara, 1969; id., Osmanlı tarihi, Ankara, 1983; YA.