دق
دِق، نوعی بیماری ناشی از تب لازم یا تب دق است که طی آن، بیمار بر اثر غم و غصه، ناراحتی بیحد، و ضعف و رنجوری از بین میرود. دق در لغت، به معنی «باریک و اندک، و نام علتی است که آدمی را باریک کند» ( آنندراج)؛ و «تب متصلی [است] که شخص را میکاهد و باریک و لاغر میکند» (نفیسی). از آن به تب لازم هم تعبیر میکنند و آن تبی است دائم با حرارتی کم، که بیمار در اثر آن رو به لاغری، ضعف، سستی و شکستگی میرود ( لغتنامه ... ؛ ناظمجهان، 206؛ بهمنیار، 69، حاشیۀ 8).
شخص مبتلا به این تب، اول ضعیف میشود و حرارت غریزی بدنش پایین میآید و بدن سرد و خشک میشود، و اگر آن را با چیزی درمان کنند که رطوبت غریزی را زیاد کند، همان چیز سردی را افزون میسازد و سرانجام منجر به مرگ میشود (اخوینی، 657- 658). تب دق تبی است که هرگز قطع نمیشود و چون بیمار چیزی بخورد، شدت تب بدتر میشود (قمری، 48). این تب تأثیر حرارت خارج از طبع به قلب و سایر اعضای اصلی است که رطوبتهای بدن را تحلیل میبرد (نفیس بن عوض، 496).
انواع دق
همه نوع تب یکروزه، ممکن است مربوط به دق باشد (جرجانی، کتاب 4- 5/ 91). بیماری دق دو نوع است: دق راستینی و دق مشایخی (همو، کتاب 4- 5/ 5). دق را به دو نوع گرم و سرد نیز تقسیم کردهاند که هر دو، سبب گداختن و پژمردگی اعصاب میشود؛ اما موضوع دق گرم آن است که حرارت غریبی به اعضا عارض میشود. برای این نوع دق، 3 مرتبه قائل شدهاند که مرتبۀ اول آن علاجپذیر است و مرتبۀ سوم قابل علاج نیست (عمادالدین، 61 -62). مراد از «مراتب ثلاث»، همان 3 گونه دانستن تب دق است که اولی را «مبتدئه» میگویند و آغاز آن مانند تب یکروزه، و سببش غم و اندوه و رنج بسیار است؛ تب دوم «ذبولی» (پژمردگی)، و سومین آن «مثلثه» است که «هرگز بهتر نشود و سببشان از آن بود که حرارت غریزی تریهای اصلی را در اندام تن خشک کند» (حبیش، 1/ 258؛ نیز نک : نفیس بن عوض، 497- 499). نشان تب مبتدئه آن است که گونه زرد، تن بهسختی گرم، و پوست خشک میشود، تبْ دائمی است، و خوردن و خوابیدن بیمار را آزار میدهد. نشان تب ذبولی آن است که چشمها به گودی میافتند و اندامها باریک، و هر روز ضعیفتر و لاغرتر میشوند. نشان تب مثلثه آن است که ناخنها کج میشوند و حلقوم بیرون میزند (همانجاها).
درمان در طب قدیم
شناخت تب اول دق دشوار، اما علاج آن آسان است (جرجانی، کتاب 4- 5 / 79). شناخت تب نوع دوم دق بهسبب خشکی پوست و لاغرشدن، آسان، اما علاجش دشوار میشود. همچنین تب نوع سوم دق علاجپذیر نیست (نفیس بن عوض، 499). یکی از درمانهای این مرض شراب است (الگود، 47؛ جرجانی، کتاب 3/ 103). اگر مغز سر گورخر را با کرفس و انگبین بیامیزند و بر آتش بجوشانند و چندبار ناشتا در گرمابه به مریض بدهند، وی زود درمان میشود (جمالی، 40). همچنین، خون حیض خرگوش با نمک و کافور و معصفر، درمانکنندۀ این مرض است (همو، 57).
برای درمان تب دق، تنقیهای که از لعابها، شیر و کشکاب تهیه شده، مفید است (جرجانی، کتاب 3/ 256). انواع شیر مانند شیر گاو و شیر خر برای درمان دق مفید است، به شرط آنکه قبل از استفاده، چیزهای سرد مثل هندبا (کاسنی) و جوِ خیسانده به حیوان بخورانند (رازی، 21/ 270-271؛ جرجانی، کتاب 3/ 64). هرگاه تب دق همراه با ترکیبی از تبهای خلطی باشد، خوردن شیر الاغ سودی ندارد و باید آن را با داروهای دیگر درمان کنند و بهعنوان غذا، نان جو با پنیر بینمک و گاهی نان با دوغ به مریض بدهند؛ نان گندم نیز میتوان داد. از میان میوهها، هندوانه، انار میخوش، سیب شیرین، امرود و خشخاش تازه بسیار سودمندند. برای شام، گوشت بره، بزغاله، ماهی تازه، جوجۀ مرغ، و اگر مریض کلهپاچۀ بره هوس کند، بدون روغنش مناسب است.
رعایت این نکات در جهت بهبود بیمار، مفید است: مسکن بیمار را در جای خوشهوایی قرار دهند که در آن حوالی، آب بسیار باشد؛ از میوههای تازۀ خوشبو مثل سیب، گلابی و بِه در اطراف مریض بگذارند؛ برگ بید در اطراف بستر او بسیار بریزند؛ لباس بیمار و رختخوابش از کتان باشد؛ بوییدن گل بنفشه و نیلوفر برای بیمار بسیار سودمند است؛ همچنین، صندل سفید را با گلاب، کافور، آب گشنیز تازه، خرفه و خیار دراز (کربزه)، پیدرپی بر سینۀ وی بمالند (شریف، 168؛ نفیس بن عوض، 503).
اگر ضعف بر مریض غالب نباشد، همهروزه، و در غیر اینصورت، یک روز در میان، حمام رفتن مناسب است؛ حمام باید معتدل باشد که مریض عرق نکند. او باید هنگام حمام کردن در آب نیمگرم بنشیند و تن را تازه کند و «گوشت به اندامها بازآرد». اگر بیمار در هر آبی ــ از آب خوش، آب دریا، آب معدنها یا آبی که دارویی در آن پخته باشند ــ بنشیند، در تن وی اثری مهم میگذارد، زیرا آب از بیرون به همۀ تن میرسد (جرجانی، کتاب 3/ 30-32؛ شریف، نفیس بن عوض، همانجاها). از حمام که بیرون آمد، تمام بدن را با روغن بنفشه چرب کند، زیرا روغن بنفشه منافذ بدن را مسدود، و از خروج آبی که در بدن نفوذ کرده، جلوگیری میکند و رطوبت حمام را در بدن نگه میدارد؛ روغن بادام، و اگر نباشد، روغن تخم کدو نیز سودمند است. بیمار باید بعد از حمام، غذا بخورد و از اندوهخوردن برای حال و آینده، گرسنگی، تشنگی، حرکت زیاد و هر چیزی که خشکی را بیفزاید، دوری کند.
آنچه برای مریض خوشایند است و سبب فرح و انبساط طبعش میشود، مثل همنشینی با دوستان و خوبرویان و اهل شادی ــ نوازنده و خوشآواز ــ و نیز موسیقی ــ از نوع شهناز، عشیران، نیشابور و راستپنجگاه ــ برایش سودمند است. آنچه مریض به آن رغبت دارد، باید برایش مهیا شود، و از آنچه متنفر است، باید از او دور باشد. تنقیه و فصد در تب دق مناسب نیست (شریف، 63). اگر اسهال با دق همراه باشد، شیر الاغ مناسب نیست؛ به جای آن ماءالشعیر باید داد (همو، 169).
درمان در طب مردمی
در باور مردم، دق کشنده است و کمتر به راهکارهای درمانی آن پرداخته شده، که درنتیجه در منابع مربوط به طب مردمی، برای این مرض درمان خاصی دیده نشده است، ولی ظاهراً در این رابطه، از دستورالعملهای کتابهای متأخری چون تحفة المؤمنین اثر حکیم مؤمن و جز آن استفاده میشود؛ مثلاً آمده است: در تب دق، هرگاه سرفه و اسهال باهم باشند، شربتِ مورْد بسیار مفید است (نک : همانجا)؛ اگر به مریض مبتلا به دق، چند نوبت مغز سر گورخر با کرفس یا انگبین بدهند، سودمند است (حاجی زین، 130)؛ پاچۀ گوسفند، ماهی، آبجو، روغن کدو، کافور، شیر بز، و زبان بره برای درمان دق مفید است (حکیم مؤمن، 2/ 427)؛ شیر زنان و صمغ انبرود (امرود) برای رفع تب دق نیک است، بهویژه که آن را با شراب سیب حل کنند و ناشتا بخورند (حبیش، 2/ 316، 318). همچنین در منابع آمده است: علاج تب دق آن است که بیمار پیوسته کشکاب بخورد و هرگاه تب کمتـر شد، ماهی تازهبریـانکرده و ترههای سرد و تر ــ چون کاهو و پَرپَهن (خرفه) و خورپرست (گل آفتابگردان) و آنچه مانند آنها ست ــ به او بدهند؛ بیمار هر روز به گرمابه برود و پیوسته در جایگاه خنکی بنشیند و به اندامها روغن بنفشه بمالد و اسپرغمهای خنک ببوید و ضمادهای خنک بر سینه بگذارد، البته در زمانی که معده از طعام سبک شده باشد؛ اگر تب خیلی گرم بـاشد، روغنهای خنک به بینی بمالد و تا جایی که میتواند، بخوابد و بههیچوجه به خود زحمت ندهد؛ از خانههای گرم و هواهای خشک پرهیز کند؛ اگر تب با گرمی و سوزش باشد، قرص کافور بخـورد؛ گوشت خرچنگ ــ کـه سرد و لطیف است ــ و گِل ارمنی هم برای تب دق سودمند است (همو، 1/ 258، 2/ 292، 337، 378، نیز برای اطلاع از دیگر شیوههای درمان، نک : جم ).
از آنجا که یکی از نشانههای این مرض، «تب لازم» است، اهالی میبد یزد باور داشتند که برای درمان تب نیاز است با حرصدادن و چزاندن دیگران، بیمار را به هیجان آورد و به او شوک وارد کرد. به همین سبب، گاهی خروس آدم خسیسی را میدزدیدند و میکشتند و به مریض میدادند؛ همچنین دیگ آبگوشت یا 7 کلید خانۀ روبهقبله را میدزدیدند تا مریض در اثر واکنش مالباخته به هیجان آید و تب او فروکش کند (جانباللٰهی، 421).
به نظر اهالی تهران قدیم نیز تب دق، تبی است که در اثر غصه عارض میشود و آب پنیر تازه که هنگام زدن پنیر از آن به دست میآید، بهغایت مرطوب و خوابآور، و برای درمان مرض سودمند است (شهری، 5/ 250). اگر خون گوش خر را با 5 قطره آب باران به مریض مبتلا به دق دهند، مفید است (مراغی، 92). ترکیب پختۀ شیر بز با نشاسته، وَرس (گیاهی که تخم آن شبیه کنجد است)، شکر و روغن بادام، برای درمان تب دق سود دارد (همو، 115).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ الگود، سیریل، طب در دورۀ صفویه، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، 1357 ش؛ بهمنیار، احمد، حاشیه بر الابنیة عن حقایق الادویۀ ابومنصور موفق هروی، به کوشش همو، تهران، 1346 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1390 ش، دفتر چهارم؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 - 1384 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، کفایة الطب، به کوشش زهرا پارساپور، تهران، 1390 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، تهران، 1390 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاریپور، تهران، 1384 ش؛ شریف، محمدمهدی، زاد المسافرین، قم، 1387 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ عمادالدین شیرازی، محمود، رسالۀ افیونیه، به کوشش رسول چوپانی و دیگران، تهران، 1390 ش؛ قمری بخاری، حسن، التنویر، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1352 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مراغی، عبدالهادی، منافع حیوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ ناظمجهان، محمداعظم، اکسیر اعظم، لکهنو، بیتا؛ نفیس بن عوض، شرح الاسباب و العلامات، ترجمۀ احمد بن محمد حسینی، به کوشش منصور کشاورز و محمدباقر مینایی، تهران، 1392 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش.