زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

دستکش

دَسْتْکِش، پوششی برای دستها، در انواع بافته‌شده، دوخته‌شده یا ساخته‌شده از مواد گوناگون و با کارکردهای گوناگون، برای همۀ گروههای سنی و جنسی. 
این پوشش را از پنبه، پشمِ گوسفند، یا پشمِ شتر (کرک) و یا ابریشم در رنگهای مختلف، نقش‌دار یا ساده، با دست ــ به وسیلۀ میلهای باریک ــ یا با ماشین می‌بافند، و یا از پارچه یا پوستِ نازکِ دامها می‌دوزند. 
دستکشهای محلی را معمولاً به دو شکل می‌بافند: یا برای هر انگشت، یک انگشت‌پوش در نظر می‌گیرند و به این ترتیب، یک دستکشِ پنج‌انگشتی بافته می‌شود (نجفی، 281)؛ یا فقط برای شست یک انگشت‌پوشِ جدا می‌بافند و برای بقیۀ انگشتان، یک بخش کلاهک‌مانند در نظر می‌گیرند (برومبرژه، 374). در آشتیان دستکش را به صورت دوانگشتی یا سه‌انگشتی نیز می‌بافند (نجفی، 200). شکل رایج دستکش تا مچ دست را می‌پوشاند، اما در برخی از مناطق، دستکش ساق‌دارِ زنانه هم دیده شده است (متین، 100). 
دستکش در هر نقطه‌ای از ایران نامی خاص دارد؛ برای نمونه می‌توان به این موارد اشاره کرد: در غرب گیلان: چنگانه، چنگیله، و دس‌گوره؛ در شرق گیلان: دَس جوروف یا دست جوروف به معنی جوراب دست (تالش، 8)؛ در کندلوس: دس‌جرب (جهانگیری، 211)؛ در کرمان: قفاز (دستکش پنبه‌ای زنانه) (صفی‌پوری، 3-4/ 1046)؛ در شوشتر: دستانه، قفاز و دستوانه ( لغت‌نامه ... )؛ در اردکان: دَسُک (طباطبایی، 82)؛ در کهگیلویه و بویراحمد: دَس‌ورکَش (طاهری، 2/ 126)؛ در گویش کردی کرمانشاهی: دسکَش (درویشیان، 223)؛ در گویش لری: دس‌ماله (ایزدپناه، 58)؛ در کردستان: ده‌سکیش، ده‌سه‌وانه، ده‌سته‌وانه، له‌پک، لاپک، له‌پیک، ته‌تک، ده‌ستگورک، پوشه‌نیکی نه‌رم (مردوخ)؛ در سبزوار: اَلجَک. 
در آشتیان به دستکشِ دوانگشتی، آلَجَک یا اَلَجَک (نجفی، همانجا)، و در ایل پاپی لرستان، گورمی یا گورمه می‌گویند (فیلبرگ، 207). شاهسونها دستکش پنج‌انگشتی را به ترکی بش‌بارماغ، و نوع تک‌انگشتی آن را همانند اهالی خیاو تک‌بارماغ می‌نامند (ساعدی، 164؛ بیگدلی، 299). 
در بیشتر مناطق، بافندگان دستکشِ پشمی، زنان‌اند (آل‌احمد، تات‌نشینها ... ، 56؛ علی‌نژاد، 139؛ رمضان‌خانی، «فرهنگ ... »، 79؛ نجفی، 41؛ مقدم، 1/ 424)؛ آنها به هنگام بیکاری (فدایی، 216) و یا در شبهای بلند زمستان (تاج‌الدینی، 72)، در شب‌نشینیها، دور هم جمع می‌شوند و دستکش می‌بافند (رمضان‌خانی، همانجا)، اما در برخی از مناطق مانند گیلان دستکش را هنگام تابستان می‌بافند (حاج‌سیدجوادی، 3/ 41). در برخی دیگر از نقاط مثل اسفراین، مردان نیز به کار بافتن دستکش مشغول می‌شوند (فدایی، همانجا). در روستای برزک کاشان چوپانان در هنگام چرای رمه، ضمن زمزمه‌کردن ترانه‌های محلی، دستکش نیز می‌بافند (جهانی، 123). 
در بیشتر نقاط ایران، ازجمله در تالش (عبدلی، 33) و اویهنگ اورامان (سعیدی، 67)، فقط برای رفع احتیاج افراد خانوار دستکش می‌بافند. در آشتیان، برای صرفه‌جویی بیشتر دستکشهای پاره را سُلچین یعنی رفو می‌کنند (نجفی، 286). زنان زردشتی یزد و بافندگان نطنزی، افزون بر بافت دستکش برای افراد خانواده، شماری از بافته‌های خود را به بازار هم عرضه می‌کنند (رمضان‌خانی، همانجا؛ اعظم، 1/ 293-294). 
به گزارش پولاک، در زمان ناصرالدین شاه قاجار ایرانیها فقط در بیرون از خانه و در هنگام سفر دستکش به دست می‌کرده‌اند (I/ 148). هانری ماسه نوشته است که در مذهب شیعه پوشیدن دستکش چرمی، حرام است و آن را ناپاک می‌دانند (I/ 94)؛ در تأدیب النسوان نیز آمده است که ایرانیها بیشتر دستکش ابریشمی به دست می‌کنند (ص 45؛ نیز نک‍ : ماسه، همانجا). در سیستان و بلوچستان، چوپانان از دستکش پشمی سفیدرنگ و ثروتمندان از دستکش چرمی استفاده می‌کردند (عمرانی‌نسب، 127). 

ابزار بافت

در خیاو یا مشکین‌شهر، دستکش را با یک میل چوبی ساده به نام میلچی که سر آن کمی خمیده است، می‌بافند (ساعدی، همانجا). آشتیانیها به میل کوتاه دستکش‌بافی سیخک می‌گویند (نجفی، 290). در نطنز (اعظم، همانجا)، گیلان (تالش، همانجا) و سوادکوه (یوسفی، 56) دستکش را با دو یا 5 میل می‌بافند. 

نقش

برای بافتن دستکش، خراسانیها از رنگهای تند مثل نارنجی، آبی، سبز و سیاه، و گیلانیها از رنگهای ملایم استفاده می‌کنند (علاء، 262). در کلات نادری زنجیره‌دوزی دور نقشها با نخهای رنگی ابریشمی رایج است (امیدی، 70). 

کاربردها

در کشاورزی

روستاییان برای انجام‌دادنِ برخی از کارها، از دستکشهای ویژه‌ای استفاده می‌کردند؛ مثلاً اورازانیها، در هنگام درو، دستکشهای مخصوص پوستی (آل‌احمد، اورازان، 31)، و اهالی دنبلید طالقان در هنگام چیدن تیغ و خوراندن آن به دام، دستکشهای چرمی به دست می‌کردند (شرافتی، 49). 
دهقانان پاز ــ در نزدیکی طوس مشهد ــ در هنگام درو، از دستکشی چرمـی به نـام «چـارانگشتی» ــ کـه انگشت‌پوشهـای نوک‌تیزی داشت ــ استفاده می‌کردند و با آن خوشه‌های گندم را می‌گرفتند (پورکریم، 24). به گفتۀ پازیها، این دستکش، در گذشته با شاخ آهو تهیه می‌شده، و شبیه به چنگک بوده است (همو، 26). گندم‌کاران سیستانی برای درو، دستکشی از پوست گوسفند به دست می‌کردند که کف دست را می‌پوشاند (عمرانی‌نسب، همانجا). 
کشاورزان مازندرانی برای درامان‌ماندن از خار و خراش ساقۀ غلات و نیش حشرات، از پوششی پارچه‌ای یا دست‌بافت و پشمی با نام محلیِ «دس‌پوش» استفاده می‌کردند (نجف‌زاده، 161). زنان خراسانی موقع پخت نان آستین و دستکش می‌پوشند تا نان را از تنور درآورند (امیدی، 149). 

در شکار

شکارچیانی که به کمک پرندگان شکارگر همچون عقاب، باز و چرغ شکار می‌کردند، در گذشته دستکشی پوستی به نام «بهله» ( لغت‌نامه) از جنس چرم (معین، 1/ 478) یا تیماج (نفیسی، 1/ 669) به دست می‌کردند تا این پرندگان را روی دست نگه دارند ( لغت‌نامه، معین، همانجاها؛ نفیسی، ذیل دستکی). 

در مراسم سوگواری

در ایل بختیاری برای کسی که در هنگام کوچ در میان راه مرده، و در همان‌جا نیز مدفون شده است، در کنار سیاه‌چادرِ او سکویی سنگی به نام «مافگه» به عنوان سنگ قبرش برپا می‌کنند و پارچۀ سیاهی روی آن می‌اندازند؛ آنگاه اسکلتی صلیبی‌شکل به نام «طلسم»، به عنوان نماد فردِ درگذشته می‌سازند، لباسهای او ازجمله دستکشهایش را به آن می‌پوشانند و آن را به همراه تفنگ روی مافگه قرار می‌دهند (ارشادی، 52). 

در مراسم عروسی

در میان ارمنیان بوروارِ اراک مرسوم است که در روز نامزدی، اعضای خانوادۀ داماد به همراه بستگان و آشنایان هدیه‌ای ویژه شامل لباس عروس و متعلقاتش که دستکش سفید هم جزئی از آنها ست، به عروس پیش‌کش می‌کنند (هویان، 105، 115) و در مقابل، خانوادۀ عروس نیز یک جفت دستکش به همراه تن‌پوشهای دیگر به داماد هدیه می‌دهند (همو، 115). خانوادۀ عروس، همچنین، یک دست شال و کلاه و دستکش پشمی ضمیمۀ جهیزیه می‌کنند (همو، 121). 
در میان مردم کوهپایۀ ساوه خانوادۀ عروس در طول دوران نامزدی، در مقابل هدایای خانوادۀ داماد پوشاکهایی برای او می‌فرستند که از جملۀ آنها یک جفت دستکش پشمی است (سالاری، 214). در مراسم «پاجا» که خاص نوروز است و در خانۀ عروس برگزار می‌شود، داماد به همراه خانواده و اقوام خود شرکت می‌کند و عیدانه‌ای به عروس می‌دهد. خانوادۀ عروس نیز یک جفت دستکش پشمی به او هدیه می‌دهند (همو، 246-247). در گذشته، پیش از جشن عروسی، داماد جوانان روستا را خبر می‌کرد تا برای غذای مراسم، هیزم جمع کنند و به کسی که زودتر از بقیه، با بیشترین هیزم سر می‌رسید، یک جفت دستکش پشمی می‌داد (همو، 214). 
در یزد، دامادهای زردشتی با بارش اولین برف، برای نامزدشان «برفی» می‌بردند که شامل خوردنیهایی چون نان تنوری، پنیر، لبو، سبزی، حلوا ارده، نقل و نبات بود؛ مادرزنها نیز چند تکه بافتنی ــ و گاه پیراهن ــ و یک جفت دستکش به آنان هدیه می‌دادند (رمضان‌خانی، فرهنگ ... ، 239). 
در گیلان، پسرهای نامزددار در هنگام وجین، به همراه خانوادۀ خود برای یاری در این کار، به شالیزارِ خانوادۀ عروس می‌رفتند و در ضمن، یک دست لبـاس کار ــ که شاملِ دستکش هم بود ــ برای عروس می‌بردند (حسن‌زاده، 28). در میان اهالی ایل شکاک رسم بر این بود که در مراسم عروسی، عروس یک بغچۀ حاوی چند نوع بافتنی ازجمله دستکش، با خود می‌برد و آنها را بین مهمانان توزیع می‌کرد (علی‌نژاد، 70). دختران گیلانی نیز دست‌بافته‌های خود ــ ازجمله دستکش پشمی ــ را به خانۀ بخت می‌بردند و به خویشان نزدیک هدیه می‌دادند (حاج‌سیدجوادی، 3/ 41). در سگزآباد قزوین، بستگان عروس و داماد، صبح روز اول عروسی، با مجمعه‌ای پر از بشقابهای کشمش، گردو، سنجد و بادام، همراه با شقه‌ای گوشت، روغن و برنج، به اضافۀ بافتنیهایی مثل دستکش به دیدن عروس و داماد می‌رفتند (آل‌احمد، تات‌نشینها، 76-77). 
سمنانیها ناخنهای دست عروس را حنا می‌بستند و بعد روی تک‌تک انگشتان عروس را با انگشت‌پوشهای دستکش‌مانند پارچه‌ای که دور آنها یراق‌دوزی شده بود، می‌پوشاندند و صبح روز بعد انگشت‌پوشها را برمی‌داشتند و حنا را می‌شستند (احمدپناهی، 268- 269). 
در هرمزگان، دستکش طلا یکی از زیورآلات عروس و نیز زنان خانواده‌های متمول بود. این دستکش از 5 انگشتر تشکیل می‌شد که همۀ آنها با زنجیری به هم وصل می‌شدند. هر انگشتر ــ بسته بـه اینکه در کـدام انگشت جا می‌گرفت ــ اسمی خاص داشت (خطیبی‌زاده، 1/ 99).

در مراسم آیینی

نوجوانان مازندرانی در مراسم تیرماه سیزده (ه‍ م) برابر با شب سیزدهم آبان‌ماه، دستکش پشمی‌ای را که به قسمت مچ آن نخ بلندی بسته شده بود، از دریچۀ بام خانه‌ها یا از پنجره می‌آویختند و پس از اینکه صاحب‌خانه دستکش را پر از گندم برشته، کشمش، گردو، یا شیرینی می‌کرد، آن را بالا می‌کشیدند (فلاح، 99). در گله‌دار و اسیر شیراز، کسانی که در تعزیه نقش زنان اهل بیت را ایفا می‌کردند، دستکش به دست می‌کردند (زارعی، 103). 
امروزه عروسکهای طرح دستکش دامنۀ تعریفِ دستکش را توسعه داده، و بیانگر کاربردِ نمایشی آن شده‌اند. در هنگام نمایش، یک انگشت عروسک‌گردان در سر و دو انگشت او جداگانه در دو دست عروسک جا می‌گیرد و او آنها را حرکت می‌دهد (آقاعباسی، 484). در گذشته دستکش نشان‌دهندۀ پایگاه اجتماعی خاصی بود؛ مثلاً زنان قشر مرفه، دستکشهای نخی سفید با گل‌دوزیهای رنگی در پشت آن می‌پوشیدند و بر روی آن، انگشتر دست می‌کردند و با همان دستِ آراسته به انگشتر، روبندشان را روی صورت می‌انداختند، تا زیورآلاتشان را به نمایش بگذارند (رایس، 164-165). 
در منابع، اشاره‌ای هم به دستکشهای ابریشمیِ انیس‌الدوله ــ یکی از زنان ناصرالدین شاه ــ شده است (برومبرژه، 374؛ بهنام، 11). ناصرالدین شاه نیز در سفر سوم خود به اروپا 4 جفت دستکش جیر، جعبۀ جای دستکش، و دستکشِ یک‌رو چرم و یک‌رو ماهوت برای برخی از زنان حرم آورده بود (بقایی، 183-184). 

در ترانه‌ها

دستکش در ترانه‌های مردمی نیز جایی برای خود باز کرده است. یکی از ترانه‌هایی که زنان در مجالس بزم و شادی خود به صورت نمایش اجرا می‌کنند، ترانۀ «ای گُل پای چنارم» است که از زبان دو نفر، یکی در نقش مادرشوهر و دیگری در نقش عروس، خوانده می‌شود؛ در این ترانه، پوشاک عروس ــ تن‌پوشها، پاپوشها و جز آنها ــ را تک‌تک اسم می‌برند که یکی از آنها هم دستکش است: ای گل پای چنارم/ چی می‌خی برت بیارم؟/ دستکش بیار برایم/ دستکش آوردم دس نکرد/ هِشتم تو طاخچه سیل نکرد/ عروس گلم پسن نکرد (همایونی، 220-223). 

مآخذ

آقاعباسی، یدالله، دانشنامۀ نمایش ایرانی، تهران، 1391 ش؛ آل‌احمد، جلال، اورازان، تهران، 1333 ش؛ همو، تات‌نشینهای بلوک زهرا، تهران، 1337 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1383 ش؛ ارشادی فارسانی، اعظم، «آیین کتل‌بندون در ایل بختیاری»، نجوای فرهنگ، تهران، 1388 ش، س 4، شم‍ 13؛ اعظم واقفی، حسین، میراث فرهنگی نطنز، تهران، 1374 ش؛ امیدی، ناهید، دیده و دل و دست، مشهد، 1382 ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، 1343 ش؛ برومبرژه، کریستین، «پوشاک مردم حوزۀ دریای خزر»، پوشاک در ایران‌زمین، ترجمۀ پیمان متین، تهران، 1382 ش، ج 1؛ بقایی کرمانی، ایرج، ناصرالدین شاه زن‌ذلیل، تهران، 1386 ش؛ بهنام، عیسى، «لباس مردم ایران در قرن 13 هجری»، نقش و نگار، تهران، 1338 ش، شم‍ 6؛ بیگدلی، محمدرضا، ایلسون (شاهسون)های ایران، تهران، 1374 ش؛ پورکریم، هوشنگ، «پاز زادگاه فردوسی»، هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم‍ 83؛ تاج‌الدینی، شعبانعلی، «آداب و آیینهای زمستان در دردۀ فیروزکوه»، نجوای فرهنگ، تهران، 1388 ش، س 4، شم‍ 13؛ تأدیب النسوان، چ سنگی، 1309 ق؛ تالش انسان‌دوست، فرشته، «نگرشی بر وضعیت پوشاک در گیلان»، فرهنگ گیلان، رشت، 1382 ش، شم‍ 19-20؛ جهانگیری، علی‌اصغر، کندلوس، تهران، 1367 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1383 ش؛ حاج‌سیدجوادی، حسن، «صنایع دستی گیلان»، کتاب گیلان، تهران، 1374 ش، ج 2؛ حسن‌زاده، علیرضا، «جلوه‌های آیینی پوشاک در نزد مردم گیلان»، کتاب ماه هنر، تهران، 1378 ش، شم‍ 17- 18؛ خطیبی‌زاده، محمد، پوشش مردم هرمزگان، شیراز، 1389 ش؛ درویشیان، علی‌اشرف، فرهنگ کردی کرمانشاهی، تهران، 1375 ش؛ رمضان‌خانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ همو، «فرهنگ صرفه‌بری در یزد»، فرهنگ یزد، یزد، 1383 ش، س 6، شم‍ 21؛ زارعی، رضا، نگرشی در فرهنگ و ادبیات بخش گله‌دار و اسیر، شیراز، 1384 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، 1344 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سعیدی، محمدصالح، اویهنگ و آداب و رسوم مردم ژاورود و اورامان، سنندج، 1384 ش؛ شرافتی، ابوالحسن، دنبلید طالقان، تهران، 1391 ش؛ صفی‌پوری، عبدالرحیم، فرهنگ عربی ـ فارسی، تهران، سنایی؛ طاهری بویراحمدی، سیمین، فرهنگ عامیانۀ مردم منطقۀ کهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1384 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، واژه‌نامۀ گویشی اردکان، تهران، 1389 ش؛ عبدلی، علی، تالشیها کیستند؟، بندر انزلی، 1363 ش؛ علاء فیروز، ایران، «سوزن‌دوزی»، سیری در صنایع دستی ایران، ترجمۀ حمید عنایت، تهران، 1355 ش؛ علی‌نژاد، میرحاج، جامعه‌شناسی ایل شکاک، اورمیه، 1383 ش؛ عمرانی‌نسب، اشرف‌السادات، «پوشاک مردمان سیستان و بلوچستان»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1386 ش، شم‍ 11؛ فدایی، احمد، جغرافیای شهرستان اسفراین، مشهد، 1373 ش؛ فلاح، نادعلی، «تیرماه سیزده‌شو»، فصل فرهنگ، تهران، 1389 ش، شم‍ 2؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متین، پیمان، پوشاک ایرانیان، تهران، 1383 ش؛ مردوخ روحانی، ماجد، فرهنگ دانشگاه کردستان، سنندج، 1386 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مقدم گل‌محمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ نجف‌زادۀ بارفروش، محمدباقر، واژه‌نامۀ مازندرانی، تهران، 1368 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ همایونی، صادق، زنان و سروده‌هایشان در گسترۀ فرهنگ ایران‌زمین، تهران، 1389 ش؛ هویان، آندرانیک، آیینها و مراسم سنتی ارمنیان ایران، تهران، 1386 ش؛ یوسفی زیرابی، فریده، مازندران، ساری، 1391 ش؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.