دستار
دَسْتار، پارچهای که آن را به صورت عمامه، یا به شکل ویژهای به دور سر میپیچند.
دستار از به هم پیوستگی واژۀ «دست» و پسوند «ار» پدید آمده است ( آنندراج؛ معین، حاشیه بر ... ، 855، حاشیۀ 5)، و در عربی به آن، عمامه یا مِندیل/ مَندیل گفته میشود (نفیسی، علیاکبر، نیز معین، فرهنگ ... ، ذیل مندیل). دستار را دستمال، روپاک و رومال نیز گفتهاند (همانجا؛ برهان ... ؛ آنندراج، ذیل مندیل). هممعنی بودن دستار با روپاک (دستمال) نشانگر استفادۀ مردان از پارچهای است که همیشه همراه خود داشتند و برای خشککردن سر و صورت به کار میبردند و در صورت نیاز، از آن بهعنوان پوشش سر بهره میبردند (خزائلی، 65).
با پیوستن برخی از واژهها به دستار، ترکیبهایی چند پدید آمده است، مانند دستاربندان: کنایه از آنانی است که دستار میبندند، مانند سادات، مشایخ، صدور، علما، فضلا، قضات، مفتیان و درویشان که به زبان تازی «ارباب العمائم» خوانده میشوند؛ دستارچه: به معنی دستار کوچک، دستمال، رومال و سفرۀ کوچک؛ دستار بر زمین زدن: نشانۀ نالیدن از روی ناتوانی و دادخواهی ( آنندراج، برهان، نیز معین، همان، ذیل ترکیبها).
در گذشته، مردم به جای کیف پول امروزی، از دستار استفاده میکردند. آنها سکههای خود را در گوشۀ دستار میبستند و آن را به بازار میبردند (نک : قمی، 184). در صورت نیاز از دستار به جای ریسمان استفاده میشد، چنانکه سعدی در داستانی به این کارکرد اشاره کرده است: فردی سگ تشنهای را در بیابان مییابد و برای آبدادن به او، ناگزیر از کلاهش به جای دلو (سطل)، و از دستارش به جای ریسمان استفاده میکند (بوستان، 81-82). در سرزمینهای کویری ایران، مردم انتهای دستار خود را در پشت گردن میآویزند و هنگام شروع بادهای کویری از آن برای نگاهداری دهان و گردن از خاک و باد کویر استفاده میکنند (شهشهانی، 163؛ نیز نک : خزائلی، 63، تصویر 23).
دستار در ادب پارسی و اشعار شاعران ایران نیز راه یافته است؛ چنانکه سعدی در بوستان، از پشولیدهدستار (دستار برهمخورده)، دستار قاضی، و دستار نغز و گردن افراختن به دستار سخن گفته (ص 130، 135)، و نیز در گلستان، از گشودن دستار خویش و پیش مغنّی نهادن آن یاد کرده است (ص 60). عطار از دستار گرونهادن و دستارچه به دندان خاییدن یاد کرده است (مختارنامه، 207، خسرونامه، 74).
طرز پیچیدن دستارِ عمامهای و رنگ آن
پیچیدن دستار به شکل عمامه نیاز به مهارت دارد. در گذشته کسانی بودند که حرفۀ آنها عمامهپیچی بود و از این راه، زندگی میکردند. در بعضی از نواحی ایران، دنبالۀ عمامه را از پشت گوش چپ بر روی شانه میاندازند، تا در صورت نیاز چهره را با آن بپوشانند. در خراسان، دهقانان یک سر پارچۀ دستار را چون تاج بر فرق سر، بالا نگاه میدارند که در گذشته، نشانۀ میزان دارایی بود. هرچه این تاج بلندتر بود، دارایی بیشتر فرد را نشان میداد. زاهدان و صوفیان ضمن بستن دستار به دور سر، یک پیچ آن را از زیر زنخدان میگذراندند و به دور سر میپیچیدند، و سر دیگر دستار را که آویخته بود، به دوش میافکندند (خزائلی، 62، 65). این نوع دستار را تحتالحَنک مینامیدند (غیبی، 327). ابنسینا گاهی از اینگونـه دستـار استفـاده میکـرده است (نفیسی، سعید، 203). برخی از مردان دو سر پارچۀ عمامه را در پشت یا کنار سر رها میکردند و شماری نیز در زیر دستار، عرقچین (نوعی کلاه ساده) بر سر میگذاشتند (خزائلی، همانجاها).
رنگ دستار نیز نشانگر وضعیت اجتماعی اشخاص به شمار میرفت. دستار عمامهای سفید خاص شیوخ، دستار عمامهای سیاه و سبز ویژۀ سیدها، و دستار عمامهای شیروشکری خاص بازاریان بود (همو، 65). تا چند سال پیش، بازرگانان بهویژه در اصفهان، دستار عمامهای شیروشکری میبستند. پارچۀ این دستار از ابریشم و به رنگ سفید یا نخودی بود که بر آن، با ابریشم قهوهای یا زرد تیره سوزندوزی میکردند (ماهیار، 445).
پیشینه
در داستان بیژن و منیژه، هنگامی که بیژن به چاهی افکنده میشود، منیژه ــ همسرش ــ دستاری را که رستم به رمز بر آن چیزی نوشته بود، به چاه میاندازد و به او میگوید این دستار را پیشتر یک بازرگان ایرانی به او داده، و خواسته است که دعایش کند (فردوسی، 3/ 375). در داستان جنگ گشتاسب با ارجاسب، وقتی که اسفندیار برادر خود فرشیدورد را در بیابانی کشته مییابد و میبیند که هیچگونه امکانات خاکسپاری او را ندارد، ناگزیر دستار و پیراهن برادر را از تنش درمیآورد، او را با آنها کفن میکند و به خاک میسپارد (همو، 5/ 201-202).
سارگون دوم شاه آشور (722-705 قم) در کتیبههای کاخ خود، ضمن شرح لشکرکشی به منطقۀ زاگرس میانی (لرستان کنونی) نوشته است که برخی از ساکنان این منطقه کلاهی کوتاه دارند که با دستار باریکی آن را بر سر میگذارند (سهرابی، 217).
مادها (سدۀ 7- نیمۀ دوم سدۀ 6 قم) به کلاهشان دستار و نواری میبستند (ضیاءپور، پوشاک ایرانیان، 117). در پلۀ غربی کاخ داریوش در تخت جمشید، نقش برجستۀ خدمتگزاری پارسی دیده میشود که دستاری بر سر و صورت خود پیچیده، از پله بالا میرود (همو، پوشاک هخامنشیها ... ، 13، تصویر 6). بلعمی دربارۀ خسروپرویز ساسانی (سل 590- 628 م) نوشته است: او دستاری داشت که دستش را با آن پاک میکرد و در آتش میانداخت، اما دستار نمیسوخت؛ آلودگیهایش میسوختند و دستار پاک میشد (ص 1092).
پس از گسترش اسلام، بر سر گذاشتن عمامه در میان گروههای برگزیدۀ جامعۀ ایران نیز افزایش یافت (خزائلی، 67، 69). در روزگار امویان (41-132 ق/ 661-750 م) و عباسیان (132-656 ق/ 750- 1258 م)، در شهر بم ایران دستمالها و دستارهایی ساخته میشد که به نام «دستار بمی» معروف بود (متین، 36).
در سدۀ 4 ق/ 10 م، برخی از شهرهای ایران مرکز ساخت دستارهای ویژه بوده است، چنانکه آمل مرکز دستارچۀ زربافت بوده است (حدود ... ، 145-146). شاهان آل بویه (320- 448 ق/ 932-1056 م) کلاه بلندی بر سر میگذاشتند و دستاری بر روی آن میبستند (فقیهی، 341). نوشتهاند که در این زمان، دستار عمامهای مردم اصفهان از پارچهای بود که در خانههای خود میبافتند. دو طرف این دستار از دو سویِ صورت، فرومیافتاد و گوشها را میپوشانید. جوانهای این شهر دستاری از پنبه، به رنگ سرمهای بر سر میگذاشتند که نخهای سبز و قرمز از اطراف آن آویزان بود (همو، 638). در زمان عضدالدوله (سل 338-372 ق/ 949-982 م)، از مردی به نام ابوالهیثم یاد شده که در سرای شاهی، عمامۀ خود را از سر برمیدارد؛ متصدیان دربار او را بهسختی تنبیه میکنند، گرچه بعداً آشکار میشود که او بهسبب گرمی هوا نمیتواند عمامه بر سر بگذارد و این کارش از روی بیادبی نبوده است (صابی، 77).
بیهقی در وصف رویدادهای 422 ق/ 1031 م، آورده است که حسنک، وزیر سلطان محمود غزنوی، دستاری نشابوری مالیده در سر، و موی سر مالیده زیر دستار داشت (ص 229). نوشتهاند که فرخی سیستانی (د 429 ق/ 1038 م) دارای دستاری بزرگ بوده، و آن را سگزیوار (سیستانیوار) بر سر میکرده است (نظامی، 59). ابنسینا (370- 428 ق/ 980-1037 م) دستارهای رنگینی با رنگهای روشن و منقوش به خطهای راهراهِ باریک به سر میبست و انتهای دستار را از زیر گلو به روی شانه میانداخت (لارودی، 14). دستارهای دورۀ سلجوقی (429- 552 ق/ 1038-1157 م) را یا گرد کلاهی کوچک میبستند و یا به صورت نوار، دور کلاه میپیچیدند (شهشهانی، 76-77، نیز تصویر 62). در سدۀ 6 ق/ 12 م، خاقانی از دستار و دستارچه سخن گفته، و آنکه به انگیزۀ دریافت خبری خوش، خواسته است که «دستار براندازد» (ص 69، 77).
غازان خان (سل 694-703 ق/ 1295-1304 م)، از فرمانروایان ایلخانی، دستار را جزو لباس رسمی دربار قرار داد (اقبال، 1/ 259). در روزگار جانشین او، اولجایتو (سل 703-716 ق/ 1304-1316 م)، به سبب اختلاف و درگیری میان پیشوایان مذاهب اسلامی و آزار پیروان آنها، بزرگان مغول به دستاربندانِ (اهل عمائم) این آیین بدبین شده، آنها را مورد طعنه قرار میدادند (همو، 1/ 314). در یک نقاشی متعلق به سالهای پایانی سدۀ 8 ق/ 14 م که بر روی پارچۀ ابریشمی کشیده شده، تصویر شاهزادگانی دیده میشود که همۀ آنها دستار به سر دارند (لنتز، 186، تصویر 84).
در روزگار صفویان (905- 1148ق/ 1500-1735 م)، تاج قزلباش معروفترین پوشش سر به شمار میرفت. این تاج مرکب از کلاهِ نمدین سرخرنگ، با نوک بلندِ قطور به همین رنگ بود و این قسمت از کلاه و گاه همۀ آن به انگیزۀ یادآوری از 12 امام شیعیان، به 12 چین یا ترک تقسیم میشد. معمولاً به گرد کلاه، دستاری سپید، و درصورتیکه صاحب آن سید بود، به رنگ سبز از پشم یا ابریشم میپیچیدند که آن را به صورت عمامۀ بزرگی جلوهگر میساخت (فلسفی، 1/ 213). دستار شاه عباس اول (سل 996- 1038 ق/ 1588- 1629 م) در جشنها، روزهای رسمی و هنگام پذیرایی از مهمانان عالیقدر یا سفیران بیگانه، همان تاج قزلباش با دستار سبز ابریشمی بود، اما شاه در مجالس انس و غیررسمی، دستاری ساده از پشم یا ابریشم سفید و یا سرخ با خطهای سپید نقرهای (بدون تاج) به صورت آشفته به دور سر میپیچید (همو، 2/ 15).
شاردن، جهانگرد فرانسوی که در نیمۀ دوم سدۀ 11 ق/ 17 م و در روزگار صفویان از ایران دیدار کرده، دستار ایرانی را دلبند نامیده، و آن را گرامیترین پوشاک ایرانیان شمرده است. به نوشتۀ وی این دستارها عموماً از پارچۀ سفید درشتی درست شدهاند که روی آنها را پارچۀ لطیف ابریشمین یا ابریشمین زرتاری میپیچیدند. دستار به پارچۀ گلدار و ارزشمندتری منتهی میشد که به هنگام بستن، آن را مانند جیقهای از درونش بیرون میآوردند. با این دستار، شبکلاه یا عرقچینی روی سر میگذاشتند. این سرپوش با شرایط آبوهوایی ایران کاملاً مناسب بود (II/ 51).
الئاریوس (سفر به ایران: 1043 ق/ 1633 م) نوشته است که دستار مردان از پارچۀ کتانی یا ابریشمی است که آن را روی هم میپیچند و نامش مندیل است. معمولاً این دستار مخطط و رنگین بافته شده است و از میان برخی از آنها، نخی زرین گذراندهاند. دستار روحانیان مانند دیگر بخشهای لباس آنها سفید است. از پشت مندیل برخی، دنبالهای آویزان، و دنبالۀ دستار سیدها سبزرنگ است (ص 284-285).
در زمان نادر شاه افشار (سل 1148-1160 ق/ 1735-1747 م)، روحانیان از دستار سفید و سیاه برای پوشش سر استفاده میکردند (خزائلی، 74-75) و نادر شاه خود، تاج و دستارش را با جواهرات گرانبهایی میآراست (هنوی، 322). در روزگار زندیان (1163- 1208 ق/ 1750-1794 م)، ثروتمندان دستار عمامهای به سر میگذاشتند که جنس آن از شال کرمان یا کشمیر بود. هرگز این عمامه از سر آنها برداشته نمیشد و حتى در حضور شاه نیز آن را بر سر داشتند. گروهی عرقچین سرخ، آبی و یا سفید (ابریشمدوزی شده)، و گاهی چرمین بر سر میگذاشتند. دولتمندان به دور این عرقچین، شالی کشمیری میپیچیدند (رجبی، 177- 178). کریم خان زند کلاهی استوانهایشکل بر سر میگذاشت که دور آن دستاری از ترمه یا پارچهای سفیدرنگ بسته میشد (شهشهانی، 142).
فلاندن دستار روحانیان دورۀ قاجار (1210-1344 ق/ 1795-1924 م) را به رنگهای سفید، سیاه، آبی و سبز وصف کرده است (ص 255). در این دوره، دستارهای گوناگونی در میان مردم عادی، روحانیان، اهالی روستاها و ایلهای ایران رواج داشته است (غیبی، 567). به نظر میرسد استفاده از دستار تا سالهای پایانی قاجارها و سالهای آغازین سلطنت رضا شاه، در میان ایرانیان و بهویژه دانشمندان و علما مرسوم بوده است، چنانکه ملکالشعرا نخست، دستار بر سر میبسته است (نک : عرفانی، 36، تصویر مقابل صفحه، نیز 88). استفاده از دستار ابتدا در میان درباریان قاجار و مردم فرنگدیدۀ این زمان منسوخ گردید و مردم طبقۀ متوسط نیز به تبعیت از آنان، دستار را کنار گذاشتند (غیبی، همانجا).
دستار در میان ایلهای ایران
ایلها و برخی از روستاییان ایران هنوز دستار را بهعنوان پوشش اصلی سر به کار میبرند. مردان کرد به دور عرقچین یا کلاه خود، دستارهای گوناگون از ابریشم مشکی، مشهور به کلاغی میپیچند. آنها از دستارهای روشن و گلدار نیز استفاده میکنند. همۀ این دستارها ریشه دارند؛ هنگامیکه کردها بخواهند از چند دستار برای پیچیدن دور سر استفاده کنند، دنبالۀ هریک را به دیگری گره میزنند و چنان ترتیب میدهند که ریشهها در اطراف سر و صورتشان آویخته شود (ضیاءپور، پوشاک ایلها ... ، 67؛ نیز نک : کسراییان، تصویر 57). ابنخلکان در سدۀ 7 ق/ 13 م، از این نوع دستاربندی یاد کرده، و نوشته است در روزگار وی در اصفهان، مردم از دستاری استفاده میکردند که از آن در دو سوی چهره، نخهای سبز و قرمز آویزان بود (نک : خزائلی، 77). بانوان کرد نیز بر سرشان دستار میبندند. دستار آنها از دو قسمت تشکیل شده است: نخست کلاهی کوتاه با کَلّگی مسطح و پولکدوزی شده، دوم مقداری پارچۀ مشکی لولهشده که آن را به دور یا بدنۀ کلاه بر روی هم انباشته، و با سنجاقهایی به هم میپیوندند و دنبالهای پارچهای در پشت سر از آن میآویزند. بانوان پیرامون دستار را نیز با زیورهای گوناگون میآرایند و بیشتر از دستمالهای مشهور به کلاغی استفاده میکنند (ضیاءپور، همان، 22؛ نیز نک : کسراییان، تصویر 51).
کردهای قوچان نیز از دستاری تقریباً همانند آنچه که یاد شد، استفاده میکنند، چنانکه مردان پارچهای کلاغی به دور کلاهنمدی خود میپیچند و بانوان این سرزمین از روسری و دستار برای پوشش سر بهره میبرند. آنها دستار کلاغی خود را به پیشانی و به دور سر میبندند و بدین ترتیب، روسری خود را از افتادن باز میدارند، درحالیکه بانوان کرد کرمانشاه برای سربند خویش از چندین دستار بزرگ کلاغی ریشهدار استفاده میکنند که معمولاً روی کلاهکی همانند عرقچین پیچیده میشود (ضیاءپور، همان، 27، 60، 90؛ نیز نک : کسراییان، تصاویر 117-120).
مردان بختیاری دستار ندارند و از کلاه استفاده میکنند؛ کلاه کودکان سفید، و کلاه مردان سیاهرنگ است. زنان بختیاری برای پوشاندن سر خود از لچک یا روسری و از نوعی روسری توری به نام «مِینا» استفاده میکنند. آنان دستار نیز دارند. دستار آنها برای جلوگیری از پریشانشدن موها، و به رنگ سیاه است؛ آن را چند تا میزنند تا به عرض حدود 3 سانتیمتر برسد، سپس میان آن را روی پیشانی قرار میدهند و از پشت سر، دو طرف آن را گره میزنند (امیراحمدیان، 222، 226؛ نیز نک : بهارناز، 131، تصویر).
برخی از مثلهایی که دربارۀ دستار وجود دارد، غالباً مصرعی شعر است که در میان مردم رایج شده است، مثل: [حریفان را] نه سر ماند، نه دستار؛ هر روز مرا سری و دستاری نیست؛ زن مرد نگردد به نکو بستن دستار؛ هر کسی بندد به آیین دگر دستار را؛ من کجا و هوسِ لاله به دستار زدن (دهگان، 464).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1347 ش؛ اُلئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1363 ش؛ امیراحمدیان، بهرام، ایل بختیاری، تهران، 1378 ش؛ برهان قاطع؛ بلعمی، تاریخ؛ بهارناز، محمدرضا، عشایر، همگام پرستوها، تهران، 1384 ش؛ بیهقی، تاریخ؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ خاقانی شروانی، منشآت، به کوشش محمد روشن، تهران، 1383 ش؛ خزائلی، عذرا، واژهنامۀ پوشش سر در ایران، تهران، 1380 ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ رجبی، پرویز، کریم خان زند و زمان او، تهران، 1355 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش رستم علیاف، تهران، 1347 ش؛ همو، گلستان، به کوشش نورالله ایرانپرست، تهران، 1348 ش؛ سهرابی، محمد، لرستان و تاریخ قوم کاسیت، خرمآباد، 1376 ش؛ شهشهانی، سهیلا، تاریخچۀ پوشش سر در ایران، تهران، 1374 ش؛ صابی، هلال، رسوم دار الخلافه، به کوشش میخائیل عواد، بیروت، 1406 ق/ 1986 م؛ ضیاءپور، جلیل، پوشاک ایرانیان، تهران، 1349 ش؛ همو، پوشاک ایلها، چادرنشینان و روستاییان ایران، تهران، 1346 ش؛ همو، پوشاک هخامنشیها و مادیها در تخت جمشید، تهران، 1350 ش؛ عرفانی، عبدالحمید، شرح احوال و آثار ملک الشعرا محمدتقی بهار، تهران، 1335 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، خسرونامه، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1355 ش؛ همو، مخهارنامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1358 ش؛ غیبی، مهرآسا، هشت هزار سال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی، تهران، 1385 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ فقیهی، علیاصغر، آلبویه و اوضاع زمان ایشان، تهران، 1357 ش؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، تهران، 1356 ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، ج 1، 1332 ش، ج 2، 1344 ش؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1313 ش؛ کسراییان، نصرالله و زیبا عرشی، کردهای ایران، تهران، 1372 ش؛ لارودی، نـورالله، نـابغۀ شرق، تهـران، 1338 ش؛ ماهیـار نوابـی، یحیى، «عمامۀ شیروشکری»، نامۀ مینوی، به کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ متین، پیمان، پوشاک ایرانیان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر ج 2 برهان قاطع (هم )؛ همو، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، 1333 ش؛ نفیسی، سعید، زندگی و کار و اندیشه و روزگار پور سینا، تهران، 1333 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1334-1343 ش؛ هنوی، جونس، زندگی نادرشاه، ترجمۀ اسماعیل دولتشاهی، تهران، 1365 ش؛ نیز: