دانیال
دانیال، از پیامبران قوم بنیاسرائیل. آرامگاه وی در شوش، از شهرهای خوزستان، قرار دارد و مورد احترام و زیارتگاه مردم است. وجود مقبرۀ این پیامبر در شوش، تأثیر فراوانی در آبادانی این شهر داشت و رفتوآمد زائران یهودی و مسلمان به شوش، بهتدریج آن را به مرکزی مذهبی تبدیل کرد که عواید اقتصادی مهمی نیز برای شهر در بر داشت.
هنگامی که بختنصر در 606 قم، به اورشلیم حمله کرد، دانیال جوان را نیز جزو اسرا به بابل برد (هاکس، 366؛ یعقوبی، 1/ 78؛ مدرس، 12). مسعودی نام پدر او را یوفیم (1/ 70)، و یعقوبی (همانجا) یویقیم، پادشاه بنیاسرائیل، ثبت کردهاند. مسعودی گزارش میدهد که یوفیم از جانب پادشاه ایران، مرزبانی عراق و قبایل عرب را برعهده داشت (همانجا). صاحب فارسنامه او را همزمان با بهمن بن اسفندیار آورده است (نک : ابنبلخی، 62-63؛ نیز نک : آملی، 2/ 209).
دانیال در خوابگزاری استاد بود. وی از لحاظ تعبیر خواب پادشاهان و رسیدن به مقامات بالا تا اندازهای، به حضرت یوسف (ع) (نک : ه د، یوسف و زلیخا) شبیه است. یوسف (ع) با تعبیر خواب عزیز مصر، به دربار راه یافت و در نهایت، عزیز مصر شد. دانیال نیز با تعبیر خواب نبوکدنصر (بختنصر)، به مقامات بالا رسید و حکم حکومت سراسر بابل را یافت (صحیفۀ دانیال، 2: 26- 49؛ 4: 31-37؛ 5: 12-17). در مورد دیگری، دانیال نوشتهای را که در ضیافت بَلشصَّر، جانشین بختنصر، با دستی انسانی در فضا نوشته میشد، برای او خواند و تفسیر کرد و گفت: سلطنت تو تقسیم گشته، و به مادها (550 قم) و پارسیان (هخامنشیان: 559- 330 قم) بخشیده شده است. بلشصر، پادشاه کلدانیان، در همان شب کشته شد (صحیفۀ دانیال، 5: 1-30؛ نک : دنبالۀ مقاله).
در عهد عتیق آمده است که حاکم بابل مقام والایی به دانیال داد، اما در اثر بخل و نمامی حسودان، و به رغم میل باطنی خود، دستور داد تا دانیال را به چاه شیران انداختند. وقتی در چاه را گشودند، دانیال را صحیح و سالم یافتند (صحیفۀ دانیال، 6: 13-25).
احتمالاً رابطهای که بین شیر و دانیال در داستانها و نوشتهها آمده، برگرفته از همین داستان زندانیشدن دانیال در چاه شیران است. محمد مؤمن مدرس در سدۀ 12 ق/ 18 م، موضوع انداختن دانیال به چاه شیران را به بختنصر منتسب کرده، و نوشته است: بختنصر دانیال را به چاهی انداخت که مادهشیری در آن بود. ایشان 40 سال با مادهشیر مدارا میکرد (همانجا). لایارد (د 1894 م/ 1312 ق) که در 1255 ق/ 1839 م به ایران آمده، نوشته است که در خرابههای شوش، در میان پلههایی که با سنگهای بزرگ و تراشیده فرش شده و از بالا به کنار رودخانه امتداد داشت، تخته سنگی بود که هیئت برجستۀ مردی را در میان دو شیر نشان میداد؛ ظاهراً این نقش دانیال نبی بوده است (ص 295).
مادام کارلا سرنا که در 1294 ق/ 1877 م، در زمان ناصرالدین شاه (1264-1313 ق/ 1848- 1895 م)، به ایران سفر کرده، نوشته است: مقبرۀ دانیال پیغمبر باید در شوش باشد؛ چون در آن حوالی، شیر فراوان است. بهطوریکه از تورات استنباط میشود، دانیال در گودالی جای گرفته بود که دورش را شیرها محاصره کرده بودند (نک : ص 79، حاشیۀ 2).
یکی از مفسران از دیدگاه نمادشناسی نوشته است: دانیال در بسیاری از آثار نقاشان مسیحی، نماد مسیح است که مرگ را بیآفت ساخت و شیری که میبایست دانیال را از هم بدرد، او را میلیسید (شوالیه، 3/ 163). دانیال در یکی از تعابیر خود، برج شیر را برجی قوی و ثابت میداند؛ همچنین اگر کسی که شیر در خواب دیده است، از مردان پادشاه باشد، ثروت زیادی نصیبش میشود، و اگر بازرگان باشد، سود کلانی عایدش خواهد شد (خوابگزاری، 13). علامت مشخصۀ دانیال نبی شیر یا پوست آن حیوان است (هال، 353).
صحیفۀ دانیال
کتاب بیست و دوم تورات به نام صحیفۀ دانیال نبی است. سال نگارش آن را به زمان آنتیوخوس اپیفانوس (175-164 قم) نسبت میدهند (پورداود، 160). این کتاب اثراتی از افسانههای دورههای جهان را در بر دارد؛ مثلاً باب هفتم آن از 4 قلمرو روی زمین با عنوان نماد غولهای اساطیری سخن میگوید و در بند 31 از باب دوم آن، از سنت دورانهای زرین، سیمین، رویین و آهنین به صورت یک رؤیا سخن گفته شده است (کریستنسن، 2/ 76). در همین کتاب، دانیال حضور خود را در شوش و در کنار نهر اولای (شاوور) در خواب دیده است (8: 2).
آرامگاه دانیال نبی
آرامگاه دانیال نبی بنایی باشکوه، زیبا و بسیار مشهور در کنار رودخانۀ شاوور است. سالیان دراز شوش را با همین بنا میشناختند؛ بهگونهایکه مردم خوزستان هنوز به این شهر «شوش دانیال» میگویند. در برخی متون نیز به همین صورت اخیر آمده است (غروی، 33). در 1287 ق/ 1870 م در زمان ناصرالدین شاه، بنای اصلی مقبره، که احتمالاً در قرن 6 ق/ 12 م ساخته شده بود، به سبب جریان سیل نابود شد و در همان سال، ساختمان کنونی به همت حاج شیخ جعفر شوشتری از نو در جای آن ساخته شد. در زیر تالار گنبدی آن، سردابهای است که قبری بدون گورنوشت دارد. گنبد امروزی، که بر بالای بنا دیده میشود، با گچ و به صورت پلهپله ساخته شده است. ظاهراً این بنا در طول تاریخ، بارها مرمت و نوسازی گردیده است (امیری، 54، حاشیۀ 3).
در حدود العالم (372 ق/ 982 م) آمده است که تابوت دانیال پیغمبر را در وندوشاور (جندیشاپور) یافتند که قبر یعقوب لیث نیز در آنجا ست (ص 81-82). مقدسی در سدۀ 4 ق/ 10 م نوشته است گور دانیال در میان نهری پشت شهر شوش است (ص 609). ابنحوقل نیز از مشاهدۀ تابوت دانیال پیغمبر در نهر شوش خبر میدهد و میگوید: «چنین شنیدهام که ابوموسى اشعری این تابوت را دید ... و از رودی که بر در شوش (بابالسّوس) بود، خلیجی شکافت و در آن، 3 قبر سرپوشیده به وسیلۀ آجر ساخت و آن تابوت را برگرفت و در یکی از قبور دفن کرد و محتویات آن را کاملاً پوشانید و استوار کرد. آنگاه آب را باز کرد تا آنکه خاکهای فراوان را برانگیخت و قبرها را فرو پوشانید و رودخانه تا امروز بر این قبرها میگذرد و گویند کسی که به قعر آب برود، آن قبرها را میبیند» (ص 27؛ نیز نک : ابنکثیر، 2/ 317؛ مجمل ... ، 443-445). حمدالله مستوفی در نزهة القلوب (740 ق/ 1339 م) نوشته است: گور دانیال پیغمبر بر جانب غربی شهر شاپورخوره است در میان آب، و در آنجا ماهیان از مردم نگریزند و کسی آنها را نرنجاند (ص 112، نیز تاریخ ... ، 52).
به نوشتۀ مهدی شرفالدین، امروزه مدفن دانیال را در 3 موضع نشان میدهند: «یکی موصل، دیگری در طرف غربی شوش و دیگری در طرف شرقی شوشتر، در محلی موسوم به سوسن، نزدیک مال امیر شهر ایذج» (ص 26، حاشیه). وی میافزاید متجددین معتقدند که این مدفن در شوش، قبر دانیال نیست؛ بلکه مدفن کورش، پادشاه بزرگ هخامنشی است (همانجا).
محلیها دربارۀ محل گور این پیامبر روایات مختلفی نقل میکنند: 1. آرامگاه زیر گنبد است؛ 2. گور در میان آب رود کرخه یا شاوور است؛ 3. گور در زیر پلی است که روی شاوور بستهاند.
لایارد از قول مردم نوشته است که دانیال پیغمبر در مصر سکونت داشت و به سبب معجزاتش شهرت یافت. زمانی بیماری طاعون در خوزستان شیوع یافت و پادشاه وقت از دانیال دعوت کرد به اینجا سفر کند و مردمش را از بیماری نجات دهد. تعدادی از بزرگان خوزستان را به عنوان گروگان به مصر فرستادند؛ دانیال به خوزستان آمد و بیماری ریشهکن شد و خیر و برکت به مردم روی آورد. دانیال در شوش ماند و چند طلسم بر سنگ سیاهی حجاری کرد و در همانجا درگذشت و به خاک سپرده شد. تاموقعیکه این طلسم وجود داشت، مردم خوزستان از گزند حوادث و بلایا در امان بودند؛ ولی همینکه آن سنگ سیاه معدوم شد، بیماری طاعون دوباره میان مردم شیوع یافت. پس از مرگ دانیال، مصریها کوشیدند تا کالبد او را پیدا کنند؛ ولی جسد دانیال به وسیلۀ طلسم ناپدید شد (ص 297).
لایارد دربارۀ این سنگ سیاه نوشته است که روی آن، هیئت چند انسان و چند علامت رمز نقر شده بود. به قول اهل محل، آن سنگ به وسیلۀ گلولۀ یک اروپایی ناشناس و یا سیدی شکسته و معدوم گردیده است. بازهم محلیها گفتهاند که دو نفر با تصور وجود گنجینهای درون سنگ، آن را با نفت از بین بردهاند. مردم عقیده داشتند هنگامیکه سنگ معدوم شد، انواع بیماری و آفات از قبیل طاعون، وبا، خشکسالی، شکستهشدن سدها، جنگ و خونریزی و دیگر بلاها بر مردم خوزستان نازل شد (ص 295-296).
شیخ مهدی شرفالدین چنین نوشته است: «در قبۀ حضرت دانیال سنگی است. هرگاه انسان بر سر او بایستد و او را حرکت دهد، آن سنگ دور میخورد با کسی که بالای او ست؛ تا پایین نیاید، از دور خوردن نمیایستد» (نک : ص 26، حاشیۀ 1).
بارانخواهی
یکی از آیینهای مرتبط با دانیال، که از گذشتههای دور تاکنون در میان مردم شوش رایج بوده، توسل به او برای بارانخواهی (ه م) است. در منابع کهن، روایتهای کموبیش مشابهی دراینباره آمده است. براساس این منابع، هنگامیکه سپاه اسلام شوش را فتح میکند، ابوموسى اشعری تابوتی را میبیند که مردم به آن احترام میگذاشتند. وقتی دربارۀ آن میپرسد، میگویند: جسد دانیال است که به هنگام خشکسالی، به آن توسل میجویند تا باران بیاید (بلاذری، 245؛ اصطخری، 91؛ حمدالله، نزهة، 135-136). ابوموسى به توصیۀ خلیفۀ دوم، جسد را شبانه و دور از چشم مردم دفن میکند. توسل به دانیال برای بارانخواهی، طی سالهای اخیر نیز رایج بوده است که از جمله میتوان به برگزاری نماز باران در حرم دانیال نبی اشاره کرد.
چشمۀ نیاسر کاشان را نیز نتیجۀ کشفالاسراری میدانند که اسکندر از دانیال آموخته بود. اقدام اسکندر نیز نوعی آبخواهی با بهرهگیری از دانش دانیال است. مردم محلی چشمۀ نیاسر را چشمۀ اسکندریه مینامند. آنان معتقدند که اسکندر بر سر راه خود به قریۀ نیاسر، به مکانی رسید و دانست که در آنجا، در دل یک سنگ، آبی بزرگ مستور و پنهان است، حجاران را طلبید و در یک شبانهروز این چشمه را احداث و احیا نمود (ضرابی، 58).
کتابِ نارنجات شطرنجات (دردها و اضطرابها) را «علم دانیال نبی» مینامند و آن کتابی است که حدود 50 تصویر دارد و درواقع رمل یا احضار ارواح است. هرچه مردم بپرسند، فالگیر و غیبگو در این کتاب پیدا میکند، به خصوص تعبیر خوابها که در آن مندرج است (ماسه، 1/ 446). بعضی بر این باورند که هرکس دانیال را در خواب ببیند، در فن تعبیرخواب پیشوا خواهد شد (نک : نابلسی، 2/ 188). محمد مؤمن مدرس نوشته است که علم و عملِ رمل منسوب به دانیال است؛ زیرا مشتی از ریگ در دست خود حرکت میداد و حکم مینمود و هر آنچه میگفت صحیح بود (ص 12). ایرانیان مجموعۀ رمل خود را علم دانیال میخوانند (شاردن، 5(1)/ 252).
علم رمل را معجزۀ دانیال نبی میدانند و نوشتهاند که وی مدتی خلق را دعوت به حق میکرد، ولی هیچکس به او نمیگروید. سرانجام، به شهری دیگر رفت که او را نمیشناختند. در آن وقت، جمیع احوال خیر و شر را با رمل معلوم میکردند. دانیال در آنجا، روی تختهای ریگ سرخ (رمل) ریخت و خود بر سکویی نشست و چند خطی بر ریگها کشید و از احوال گذشته و آینده خبر داد که همه درست بود. خبر به پادشاه رسید. پادشاه او را احضار، و با سؤالاتی امتحانش کرد که هرچه پرسید، پاسخ درست بود. پادشاه از دانیال خواست تا ملازم وی شود و این علم را به او بیاموزد. دانیال به پادشاه و نیز به 4 نفر از ملازمان او، علم رمل را تا درجۀ مهارت آموخت. روزی، دانیال از این 4 تن خواست که رمل بزنند و بگویند که آیا در این زمان پیغمبری وجود دارد. آنان رمل زدند و پاسخ مثبت بود. دانیال از آنها خواست که محل سکونت آن پیامبر را از اقلیم، شهر، محله، و خانه، و حتى چهرۀ او را با رملزدن مشخص کنند. آنها همگی مرحلهبهمرحله رمل زدند تا درغایت به چهرۀ دانیال رسیدند و به او گرویدند (آملی، 3/ 537- 538).
در کتابهای تعبیرخواب، مطالبی به نقل از دانیال، دربارۀ خواب و خوابگزاران آمده است؛ از جمله اینکه خوابگزار باید راستگو باشد و دانا به روزگار پیغمبران، نامهایشان و نام پدرانشان، و نیز تأویل و تنزیل بداند. این علم یکی از اجزاء هفتادگانۀ پیغمبری است و آنکس که این علم را بداند، باید کردار پیغمبران و وفا و خیرخواهی در تفسیر خواب را نیز بداند (خوابگزاری، 11).
باورها و آداب و رسوم
مردم خوزستان و نیز برخی مناطق لرستان و ایلام برای برآورده شدن حاجات متفاوت خود، مانند بچهدارشدن، پسردارشدن، شفایافتن بیمار و جز اینها به دانیال نبی متوسل میشوند. آنان در صورت برآورده شدن حاجات، ضمن رفتن به زیارت این حضرت، در همان محل نذر خود را ادا میکنند؛ برخی گوسفند قربانی میکنند، در همانجا غذا میپزند و در میان زائران تقسیم میکنند، و بعضی نیز پول نقد نثار میکنند. برخی اشخاص نیز ابتدا به زیارت میآیند و همانجا حاجتخواهی میکنند. حکایتهای فراوانی دربارۀ معجزات حضرت دانیال در میان مردم منطقه رایج است (برای آگاهی از نمونههای مختلف این حکایات، نک : ابوالمشهدی، عنایات ... ، سراسر اثر). افزون بر مسلمانان، کلیمیان ایران نیز به زیارت دانیال نبی میروند.
در ایام محرم، مراسم سینهزنی و زنجیرزنی نیز در حرم دانیال برگزار میشود. در سالهای نخست شکلگیری مراسم تعزیهخوانی (ه م) در شوش، یعنی در سالهای 1300-1334 ش، این مراسم به همراه مراسم روضهخوانی طی 10 شب اول محرم، در حرم دانیال برگزار میشد (همو، شور ... ، 20-22).
قصه
در میـان مردم استهبان، قصهای را که بـه عزیر پیامبر منسوب است (نک : نیشابوری، 350-352)، به شخصی به نام عزیز دانیال نسبت میدهند. براساس این قصه، عزیز دانیال از خداوند میخواهد که زنده شدن مردگان را به او نشان دهد. خداوند او و خرش را به خواب صدساله میبرد. در این خواب، پوست و گوشت و استخوانهای او و خرش پخش میشوند و اثری از آنها نمیماند. پس از 100 سال، خداوند به باد دستور میدهد که اسکلت آن حضرت را جمع کند و گوشتها را بر آن بکشد. جبرئیل میآید و آن حضرت را بیدار میکند. عزیز دانیال به محض بیدارشدن، به دنبال خرش چشم میگرداند و آن را نمیبیند. در همان حال، استخوانها و گوشت و پوست خر نیز جمع میشود و خر زنده میگردد (نک : درویشیان، 9/ 191-192).
مآخذ
آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابراهیم میانجی، تهران، 1379 ق؛ ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش علینقی بهروزی، شیراز، 1343 ش؛ ابنحوقل، محمد، سفرنامه، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1366 ش؛ ابنکثیر، قصص الانبیاء، به کوشش عبدالقادر احمد عطا، بیروت، المکتبة الاسلامیه؛ ابوالمشهدی، علیرضا، شور عاشقان حسینی در شوش دانیال نبی (ع)، قم، 1382 ش؛ همو، عنایات و کرامات حضرت دانیال نبی (ع)، مشهد، 1378 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368 ش؛ امیری، مهراب، یادداشتها بر «خاطرات لایارد»، وحید، تهران، 1353 ش، شم 40؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، 1346 ش؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1380 ش؛ حـدود العالم، بـه کوشش جلالالدین طهرانی، تهـران، 1352 ق؛ حمدالله مستـوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، تهـران، 1361 ش؛ همـو، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331 ق/ 1913 م؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1362 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1338 ش؛ شرفالدین، مهدی، حاشیه بر تذکرۀ شوشتر عبدالله جزایری، اهواز، 1384 ش؛ شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، 1382 ش؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1335 ش؛ عهد عتیق؛ غروی، مهدی، آرامگاه در گسترۀ فرهنگ ایرانی، تهران، 1376 ش؛ کریستنسن، آرتور، نخستین انسان و نخستین شهریار، ترجمۀ احمد تفضلی و ژاله آموزگار، تهران، 1377 ش؛ لایارد، ا. ه .، سفرنامه (ماجراهای اولیه در ایران)، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مدرس، محمدرضا، جنات الخلود، چ سنگی، تهران، 1268 ق؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، 1417 ق/ 1997 م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، 1361 ش؛ نابلسی، عبدالغنی، تعطیر الانام، به کوشش معروف زریق، قاهره، 1405 ق؛ نیشابوری، ابراهیم، قصص الانبیاء، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1359 ش؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، 1383 ش؛ هال، جیمز، فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق و غرب، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، 1380 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، 1347 ش.