زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

داس

داس، ابزاری با تیغۀ برندۀ آهنین و قوسی‌شکل و دسته‌ای چوبی برای دروکردن غلات یا بریدن ساقۀ گیاهان.
داس در پهلوی (= dās؛ مکنزی، 25) و در لغت‌نامه‌ها، کاردی است چون کمان که برای دروکردن گندم، جو و جز اینها به کار می‌رود (برهان ... ؛ غیاث ... ؛ نفیسی). در فرهنگ آنندراج آمده است که داسخاله/ داستغاله/ داستكاله، به داس كوچكی گویند كه انواع سبزی را با آن درو کنند (ذیل واژه‌ها). در گیلان، به ابزاری با دستۀ بلند و تیغه‌ای داس‌مانند، که با آن درخت یا هیزم شکنند، «دهره» می‌گویند ( لغت‌نامه ... ؛ نفیسی). 
در نقاط مختلف ایران، داس با اسامی متفاوتی شناخته می‌شود؛ برای نمونه در روستای ابیانۀ کاشان، داره‌گرده (نظری، 165)؛ در لرستان، داسیله (مرتنسن، 309)؛ در مازندران، دَره و داس‌غوله (نصری، 2/ 1053)؛ در الموت قزوین، دَبرغول و دَره (عسگری، 1/ 169)؛ در روستای طالب‌آباد شهر‌ری، دَستقاله (صفی‌نژاد، مونوگرافی ... ، 311)؛ در روستای اینچه‌برون ترکمن‌صحرا، اوراق (پورکریم، «اینچه‌برون»، 54)؛ در روستای سیاه‌مرزکوه گرگان، واشلو (همو، «دهکدۀ سیاه‌مرزکوه»، 34)؛ در روستای زیارت گرگان، واشول (همو، «دهکدۀ زیارت»، 16)؛ و در روستای رامشین از توابع سبزوار، بایِتی (همو، «دهکدۀ رامشین»، 61) نامیده می‌شود.
داس یکی از نخستین ابزارهای تولیدشده به دست بشر است. به نظر برخی از پژوهشگران، شکل داس از عصر مفرغ تاکنون تغییر چندانی نکرده ‌است (میشئا، 154). انسان كرومانیون (انسان اندیشمند از جنس انسان امروزی) از 000‘150 ق ‌م، برای ساخت ابزارهایی برنده همچون داس از سنگ چخماق استفاده می‌کرد (روسو، 28). ظاهراً نخستین داسها از قطعه‌چوبی منحنی‌شکل بوده است كه در طول لبۀ داخلی آن یك ردیف از خرده‌سنگهای لب‌تیز چخماق قرار گرفته بود (لینتن، 139؛ نیز نک‍ : ملک‌شهمیرزادی، 99). با کشف آهن، بسیاری از ادوات جنگی و ابزارآلات كشاورزی از‌جمله داس با این فلز ساخته شد (اودریکور، 116؛ هریسن، 62). 
در اساطیر ایران، کشف آهن و ساخت ابزارآلات آهنین به هوشنگ پیشدادی نسبت داده شده است (فردوسی، 1/ 29؛ نیز نک‍ : ابن‌بلخی، 33). ایرانیان در دوران نوسنگی (از 000‘6 ق‌م تا حدود 000‘ 3 ق‌م، عصر مفرغ) از داس به عنوان ابزاری برای درو محصولات کشاورزی استفاده می‌‌کردند. همچنین داس به عنوان ابزاری برنده در صنعت نساجی کاربرد داشت (گیرشمن، 28-32). در ارداویراف‌نامه، از متون فارسی میانه، به داس به عنوان شیئی برنده اشاره شده است (ص 81). بر‌اساس شواهد و مدارك باستان‌شناختی، ایرانیان در شیوۀ جمع‌آوری محصول، از‌جمله غلات، از داسهای تركیبی (تلفیق چند داس در کنار هم) استفاده می‌كردند تا بدین صورت برداشت محصول با سرعت بیشتری انجام گیرد (ملک‌شهمیرزادی، 20). در تپه‌سیلک کاشان انواع داس با تیغه‌ای هلالی‌شکل متعلق به 000‘ 3 ق‌م کشف شده است (گیرشمن، سیلک، 2/ 56). در زیگورات چغازنبیل هم داسی از جنس مفرغ مربوط به 1250 م کشف شده است (همو، چغازنبیل، 1/ 304). ماسکارلا به داس آهنی مکشوفه از لایۀ چهارم تپۀ حسنلو (300‘1-800 ق‌م) با تیغه‌ای خمیده که زبانه‌های کوچکی از لبۀ بیرونی آن خارج شده‌، اشاره کرده است (ص 91). 
داس را بیشتر آهنگران در کارگاههای آهنگری متمرکز تولید می‌کرده‌اند؛ چنان‌که تاورنیه (1632- 1668 م/ 1042- 1079 ق) که در عهد صفویه به ایران سفر کرده است، در توصیف میدان نقش‌جهان اصفهان به برخی از مشاغل‌ ازجمله آهنگری و تولیدات آنها همچون داس، چکش، میخ و جز اینها اشاره کرده است (ص 403). در برخی از نقاط ایران، آهنگر احتیاجات آهنگری یا بنه را در یک سال زراعی برآورده می‌کند (صفی‌نژاد، بنه، 83)، که از جملۀ آنها، داس است (برای نمونه در شهر بابک، نک‍ : عزیزی، 456؛ در آشتیان، نک‍ : نجفی، 39). وولف از کولیها یا غربتیهای دوره‌گردی یاد می‌کند که با قراضۀ آهن ابزار کشاورزی ازجمله داس می‌ساختند (ص 44). امروزه نیز مردم دوان داس مورد نیاز خود را از کولیهایی که از کازرون به دوان می‌آیند، تهیه می‌کنند (لهسایی‌زاده، 180).
داس وسیله‌ای پرکاربرد در امر کشاورزی و باغداری است، چنان‌که از آن علاوه بر کارهای معمول، برای دفع آفت درختان و گیاهان نیز استفاده می‌شود؛ فاضل هروی در ارشاد الزراعه، آورده است: اگر بخواهند زمینی را از گیاهی پاک کنند، آن گیاه یا علف را با داسی از جنس مس که به خون بز نرِ پیر (نِهاز) آغشته شده است، ببرند تا دیگر هرگز سبز نشود (ص 67). فخر‌الدین رازی نیز در باب دفع آفت از درخت رز (مو) می‌نویسد: اگر در وقت بریدن رز، داس را به سیر آغشته کنند، شاخۀ رز از آفت مصون می‌ماند (ص 147- 148). 
پولاک، پزشک ناصرالدین شاه قاجار، در مقایسۀ شکل داسهای ایرانی و غربی، یادآور می‌شود که انحنای داس در ایران بسیار کمتر از نوع غربی آن است و همین مسئله سبب کندی کار در هنگام درو محصول می‌شود (II/ 133؛ نیز نک‍ : دیگار، 118). 
اینک نمونه‌ای چند از انواع داسهایی که در ایران کاربرد دارد: در لرستان از چند نوع داس برای درو استفاده می‌شود: 1. داسیله، داسی با دستۀ چوبی و تیغۀ آهنین، با لبه‌ای اره‌ای که انتهای تیغۀ آن خمیده شده است (مرتنسن، همانجا)؛ 2. داسی منحنی‌شکل از جنس آهن با تیغه‌ای دوتکه (شامل ساقۀ آهنی نازک با لبه‌های کوبیده و تیغه که به ساقه پرچ شده است) و دسته‌ای چوبی قرقره‌ای‌شکل؛ 3. داسی منحنی‌شکل از جنس آهن که شامل دو قطعه آهن به هم جوش‌داده است و تنها نیمۀ جلویی تیغه تیز شده است. دستۀ چوبی این داس اندکی مقعر است (همو، 310). 
گاهی کوچ‌نشینان بختیاری برای درو محصول از «شَل‌زَن» ــ نوعی داس دسته‌بلند ــ نیز استفاده می‌کنند که تیغۀ آن بلندتر از داس معمولی است. دروگر با دست راست با کمک داس، مقداری از خوشۀ غلات را به سمت دست آزاد خود می‌کشد و آن را به‌صورت یک دسته در مشت چپ خود جمع می‌کند و با کشیدن داس به طرف خود، آن را از حدود 30 سانتی‌متری زمین قطع می‌کند (دیگار، 117). کوچ‌نشینان ایل پاپی در شمال غربی ایران، از داس دزفولی با دسته‌ای کوتاه از جنس چوب و تیغه‌ای هلالی‌شکل، و داس بروجردی با دسته‌ای بلند از جنس چوب و تیغه‌ای بلند با انحنایی کم برای درو استفاده می‌کنند (فیلبرگ، 146، 149). کشاورزان طالب‌آبادی از داس (دستغاله) برای دروکردن محصولاتی چون گندم و جو استفاده می‌کنند. این داس متشکل از دسته‌ای چوبی در حدود 10 سانتی‌متر و تیغه‌ای آهنی خمیده و هلالی‌شکل است (صفی‌نژاد، مونوگرافی، 311). 
در گیل و دیلم، کشاورزان از چند نوع داس استفاده می‌کنند که عبارت‌اند از: داس پوست‌کنی (مخصوص کندن پوست بعضی درختان) که کوچک‌تر از داس معمولی است؛ داس هرس‌کنی، شبیه داس معمولی است، البته با این تفاوت که ضامن ندارد (نک‍ : دنبالۀ مقاله)؛ داس علف‌بری (دارَه یا دَهره)، با لبه‌ای اره‌ای است و تیغۀ آن نسبت به دسته انحنایی ندارد و تنها لبۀ انتهایی آن اندکی به سمت پایین انحنا دارد (پاینده، 351). به‌طور کلی داس در این منطقه، لوله‌ای فلزی به طول 10 سانتی‌متر در انتهای تیغه دارد که از یک سمت چاک‌دار است و چوبی به‌عنوان دسته درون آن قرار می‌گیرد که دستۀ داس را تشکیل می‌دهد؛ پشت لوله در محل شکاف، یک میخ برای محکم کردن چوبِ درون لوله، کوبیده می‌شود. زائده‌ای به نام چَک یا چیک، در حکم ضامن بین دسته و تیغه و در ابتدای لبۀ تیز داس قرار دارد که مانع لیزخوردن دست به طرف تیغه می‌شود؛ به لبۀ تیز و برندۀ داس نیز دَم می‌گویند (همانجا). 
کشاورزان الموتی برای درو محصول از دو نوع داس استفاده می‌کنند: 1. دَبَرغول، که شامل دو نوع قاف‌دار و ساده است. دبرغول همان داس متداول در سایر مناطق ایران است که کشاورزان آن را از بازار قزوین تهیه می‌کنند و به نجار محلی می‌سپارند تا روی دستۀ چوبی آن، محلی برای قرارگیری انگشتان دست تعبیه کند تا به‌اصطلاح داس قاف‌دار شود. قاف‌دار کردن دسته سبب می‌شود که داس در حین کار از دست کشاورز سُر نخورد و نیز مانع از تماس دست کشاورز با سنگ و کلوخ روی زمین می‌شود. از نوع سادۀ دبرغول که هیچ تغییری در ساختمان آن صورت نمی‌گیرد، برای بریدن علف استفاده می‌شود؛ 2. دَره، که نسبت به دبرغولِ قاف‌دار دسته‌ای بلند‌تر دارد و دو قاف در پایین و وسط دسته تعبیه شده است که به آن پس‌قاف و پیش‌قاف می‌گویند. به سبب اینکه دَره دسته‌ای بلندتر نسبت به دبرغول دارد، کار درو کردن با آن بسیار راحت‌تر است. به‌طور‌کلی در این منطقه، جنس تیغۀ داس از دو نوع فولادی و آهنی است (عسگری، 1/ 170-171). 
در روستای زیارت، کشاورزان از داسی با تیغه‌ای اره‌ای و دندانه‌دار استفاده می‌کنند، زیرا در هوای مرطوب منطقه، تنها با داس اره‌ای می‌توان گیاهان را درو کرد (پورکریم، «دهکدۀ زیارت»، 16). در روستای رامشین از توابع سبزوار، داسِ مورد استفاده کمی بلندتر از نیم‌ متر است. بخشی از دستۀ داسْ چوبی به طول 12 سانتی‌متر، و مابقی آن فلزی است که در انتها به تیغۀ داس که انحنایی دارد، ختم می‌شود (همو، «دهکدۀ رامشین»، 63). داس (واشلو) در سیاه‌مرزکوه گرگان، با دسته‌ای چوبی و تیغه‌ای خمیده و دندانه‌دار به طول کمتر از نیم متر است (همو، «دهکدۀ سیاه‌مرزکوه»، 34؛ برای آگاهی از کاربرد داس برای درو محصول در پیرسواران، نک‍ : رسولی، 134؛ در مراغه، نک‍ : مروارید، 218؛ در گرمسار، نک‍ : اسدی، 786-787).

داس در فرهنگ مردم

به باور گیلانیها، برای فروکش‌کردن رعدوبرق، پیرزنی که برادر ندارد، باید داسی بی‌دسته را در جرز دیواری فروکند و در حین این کار سورۀ حمد را بخواند (بشرا، باورها ... ، 23). تات‌نشینان تاکستان شب چهارشنبۀ آخر سال، برای دورکردن شر جانوران موذی از خانه و کاشانه‌شان به‌اصطلاح خانه را با داس درو می‌کنند؛ برای این کار کدبانوی خانه داسی را تیز می‌کند و پارچه‌ای بر دهان می‌بندد و با خواندن شعر «کک می‌چینم، کُنه می‌چینم، جُل و جونور می‌چینم»، دیوارهای اتاقها، آشپزخانه و طویله را با داس به‌اصطلاح درو می‌کند (خالقی، 462). در گیلان، زن زائو تا 40 روز برای در امان ماندن از خطر آل‌زدگی، داس یا چاقو با خود حمل می‌کند (بشرا، آیینها ... ، 32). 
ازآنجاکه داس در بیشتر نقاط ایران به عنوان ابزار درو‌گری استفاده می‌شود، در بعضی از نقاط، نقش خاصی نیز برای جلب احترام برای دروگری دارد؛ ازجمله در روستاهای پیرامون شهر همدان در فصل درو و در هنگام برداشت گندم، اگر چند سوار در رکابِ چند فرد سرشناس دیده شوند که در حال نزدیک‌شدن‌اند، دروگران دسته‌ای از خوشه‌های گندم را برمی‌دارند و در کنار راه می‌ایستند و به نشانۀ خوش‌آمدگویی و ادای احترام، با دست چپ آن را همچون دستۀ گل بلند می‌کنند و با دست راست، داس را در برابر خوشه‌‌های گندم نگه می‌دارند و چه بسا صلوات نیز می‌فرستند و روستاییان دیگر نیز که به دور مانده‌اند، چنین می‌کنند؛ آنگاه شخص عالی‌مقام به آنان پولی می‌دهد و با گفتن «خدا برکت دهد!»، برای آنها آرزوی برکت می‌کند (نک‍ : ماسه، 2/ 269، حاشیۀ 2). 
در کامل التعبیر آمده است: اگر کسی در خواب بیند که داسی در دست دارد، تعبیر آن این است که مالی برایش حاصل می‌شود، و یا اگر با داس در حال درو محصول است، مال و نعمت با ‌سختی برایش حاصل می‌شود، و اگر در خواب بیند که داس زرین و سیمین در دست دارد، یعنی از مال حرام چیزی حاصل می‌کند (حبیش، 198). 
داس دست‌مایۀ مثلهایی نیز در میان مردم شده است. برای نمونه: «اِسمَک بِالحَصاد و مَنجِلِک مَکسور: تو در درو هستی، اما با داس شکسته» (خوزستانی)، در مورد افرادی گفته می‌شود که خود را در امری شریک می‌کنند، بدون اینکه کاری انجام دهند (ذوالفقاری، 1/ 716)؛ «برزگر که خسته می‌شود، داس را کند و تیز می‌کند» (بختیاری): این مثل دربارۀ بهانه‌جویی و دلیل‌تراشی بی‌مورد به کار می‌رود (کیانی، 29)؛ اهالی نیشابور می‌گویند: «اگر تو را به درو نبرند، داس تو را نمی‌گیرند» (ذوالفقاری، 1/ 358)؛ به گفتۀ دزفولیها: «تا گاو از فشار شخم ننالد، داس نمی‌نالد» (همو، 1/ 686)؛ و تالشها گویند: «برادر یاور آورد، برادر دیگر داس دروگری را پنهان کرد» (همو، 2/ 1974).

مآخذ

آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌بلخی، فارس‌نامه، به کوشش علینقی بهروزی، شیراز، 1343 ش؛ ارداویراف‌نامه، به کوشش فیلیپ ژینیو، ترجمۀ ژاله آموزگار، تهران، 1372 ش؛ اسدی، نوش‌آذر، نگاهی به گرمسار، سرزمین خورشید درخشان، تهران، 1378 ش؛ اودریکور، آندره، «روش‌شناسی»، فناوری فرهنگی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1390 ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، آیینهای گذر در گیلان، رشت، 1389 ش؛ همان دو، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ پورکریم، هوشنگ، «اینچه‌برون»، هنر و مردم، تهران، 1347 ش، دورۀ 6-7، شم‍ 71؛ همو، «دهکدۀ رامشین»، همان، 1349 ش، دورۀ 8، شم‍ 90‍؛ همو، «دهکدۀ زیارت»، همان، 1345 ش، دورۀ 4، شم‍ 48‍؛ همو، «دهکدۀ سیاه‌مرزکوه»، همان، 1348 ش، دورۀ 7، شم‍ 80‍؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ خالقی، روح‌الله، «آیینهای نوروزی در تاکستان»، چیستا، تهران، 1382-1383 ش، شم‍ 206-207؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیر‌سواران، تهران، 1387 ش؛ روسو، پیر، تاریخ صنایع و اختراعات، ترجمۀ حسن صفاری، تهران، 1346 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، بنه، تهران، 1353 ش؛ همو، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، 1383 ش؛ عسگری، نصرالله، فرهنگ مردم الموت، قزوین، 1391 ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ق؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ فخرالدین رازی، چهارده رساله، ترجمۀ محمدباقر سبزواری، تهران، 1340 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ کیانی هفت‌لنگ، کیانوش، ضرب‌المثلهای بختیاری، تهران، 1378 ش؛ گیرشمن، رمان، چغازنبیل، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1373 ش؛ همو، سیلک، ترجمۀ اصغر کریمی و آزیتا همپارتیان، تهران، 1389 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ لینتن (ض: لینتون)، رالف، سیر تمدن، ترجمۀ پرویز مرزبان، تهران، 1337 ش؛ ماسکارلا، اسکار وایت، برنز و آهنهای حسنلو، ترجمۀ علی صدرایی و صمد علیون، تهران، 1387 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تهران، 1387 ش؛ مرتنسن (ض: مورتنسن)، ا. د.، کوچ‌نشینان لرستان، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1377 ش؛ مروارید، یونس، مراغه، تهران، 1372 ش؛ ملک‌شهمیرزادی، صادق، مبانی باستان‌شناسی ایران، به کوشش حسین محسنی و محمد‌جعفر سروقدی، تهران، 1375 ش؛ میشئا (ض: میشه‌آ)، ژان، «طبقه‌بندی روشمند در فناوری فرهنگی»، فناوری فرهنگی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1390 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نصری‌ اشرفی، جهانگیر، فرهنگ واژگان تبری، تهران، 1381 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، خیام؛ وولف، ه‍ .، صنایع دستی کهن ایران، ترجمۀ سیروس ابراهیم‌زاده، تهران، 1372 ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.