زمان تقریبی مطالعه: 22 دقیقه

دارالحدیث

دارُالْحَدیث، نهادی آموزشی در تاریخ اسلام که شکل نهادینۀ آن در قالب مجموعۀ مراکزی علمی، در شام و مصر، از عصر ایوبیان رواج یافت.
آموزش حدیث در تاریخ اسلام سابقه‌ای به اندازۀ آموزش علم در معنای عام آن دارد؛ چه برای اصحاب حدیث، همۀ علومِ دیگر به نحوی با حدیث توأم بود و دانشهای مختلف نه حتى شاخه‌ای از حدیث، بلکه خود حدیث به شمار می‌رفت و علم معادل حدیث دانسته می‌شد. بر همین اساس نزد آنان بدون هیچ تفکیکی، علومی چون فقه، عقاید، مغازی، سِیَر، تاریخ، جغرافیا و جز آن، روایاتی بود که با سلسلۀ سندش، در قالب حدیث، نقل می‌گشت. درواقع بدان سبب که در آن عصر، حدیث دربردارندۀ مفهوم گسترده‌ای از دانش بود، برای اصحاب حدیث علم به معنای عام درک و تحمل حدیث معنا می‌گشت. طالبان دانشهایی چون تفسیر، قصص، فقه، عقاید، تاریخ، و حتى طب همۀ آموزه‌های مورد نظر خویش را در محدودۀ فراخ حدیث می‌یافتند (نک‍ : ه‍ د، 9 / 121-126). در این دوره دانشهای اسلامی هنوز تفکیک نشده بود؛ اما پس از سدۀ 3 ق / 9 م، روند تحدید مذاهب و در پی آن تفکیک علوم و دانشهای مختلف از یکدیگر به‌آهستگی شکل گرفت و دانش حدیث نیز به‌عنوان یکی از علوم به شکلی منفک مسیر تدوین را پیمود. همسو با تدوین این علم، موضوع مهم تحمل حدیث هم، به اشکال شفاهی و کتبی، از مفاهیمی کلیدی ذیل مفهوم آموزش حدیث جای می‌گرفت. به‌جز انتقال شفاهی، املا که سابقۀ آن به عصر پیامبر (ص) و صحابه می‌رسید (نک‍ : ابن‌بابویه، 388؛ خطیب، 68؛ سمعانی، 12-13؛ سیوطی، 2 / 122، 128)، شیوه‌ای پراهمیت در آموزش و تدوین حدیث به شمار می‌رفت. بدین ترتیب در مبحث آموزش، دو شیوۀ استماع (ابن‌صلاح، 316 بب‍‌ ) و استملا، در کنار یکدیگر از شیوه‌های فراگیری و انتقال دانش حدیث، مورد استفاده قرار می‌گرفت.
اما هرگاه سخن از آموزش به میان آید، مکان آن آموزش نیز دارای موضوعیت خواهد بود. دور نیست اگر گفته شود که در سده‌های نخست کمتر مکانی یافت می‌شد که در آن آموزش قرآن کریم و استماع و استملای حدیث صورت نمی‌گرفت. در مسجد، بازار، کوی و برزن، خانۀ هر شیخ و استادی، و حتى در مسیر سفر، طالبان علم نزد مشایخ بزرگ به سماع می‌پرداختند. بسیاری از صحابیان و تابعان در خانه‌های خویش حدیث می‌گفتند و کسی مانند ضَحّاک بن مُزاحِم هلالی (د 105 ق / 723 م)، مفسر خراسانی و از اصحاب امام زین‌العابدین (ع)، علم حدیث را در قالب آموزشهایی به کودکان در مکتب‌خانه‌ای که بنا نهاده بود، به رایگان تعلیم می‌داد (طبری، 1 / 143، 155، جم‍ ؛ صنعانی، 1 / 59، 138، جم‍‌ ).
به نظر می‌رسد نمونۀ اطلاق نامی خاص برای این نوع اماکن، که البته بعدها به دارالحدیث شهرت یافتند، دست‌کم در سده‌های نخست یافت نمی‌شود؛ درمقابل از ترکیب اضافی «دار حدیث» و گاه به‌صورت «دار حدیث و اِسناد» در معنایی عام سخن می‌رفت. گستردگی معنای این ترکیب چنان بود که از یک فرد (مانند قتاده و یحیی بن ابی‌کثیر) تا یک بوم و سرزمین (مانند شام و قزوین) را فرامی‌گرفت؛ به همین دلیل برای نمونه در آثار مربوط به دانش حدیث، روایت مشهوری مربوط به محدثان سدۀ 2 ق / 8 م دیده می‌شود مبنی بر اینکه «دار حدیث» (تقریباً با مفهوم معدن و منبع حدیث) نزد اهل سنت 6 تا ست. در این روایت نام6 تن از بزرگان محدث و اهل حدیث به شکلی شاخص آمده، و از آنها به‌عنوان «دار حدیث» نام برده شده است (ابن‌حبان، 1 / 55؛ ابن‌عدی، 1 / 160؛ ابن‌عساکر، 65 / 16). همچنین در روایاتی باز هم از همان سده‌های نخست، نمونۀ توسعه‌یافتۀ ترکیب یادشده را در ارتباط با بوم و سرزمین می‌یابیم. مثلاً در روایاتی دربارۀ محدث بزرگی چون ابن‌وَضّاح آمده است که وی با مهاجرتش به اندلس، آن دیار را به «دار حدیث» تبدیل کرد (ذهبی، سیر، 13 / 287). نمونۀ این روایت دربارۀ بَقِیّ بن مَخْلَد، در همراهی با ابن‌وضاح، نیز دارای شهرت است که با رفتنش به اندلس آنجا را به «دار حدیث» بدل کرد (همو، تذکرة ... ، 2 / 648؛ ابن‌عساکر، 56 / 182). البته این نمونۀ اخیر دربارۀ سرزمین و بومها تا سده‌های بعد هم اندک‌رواجی داشته، و به معنای شهر و سرزمین عالمان علم حدیث به کار می‌رفته، و نشان‌دهندۀ شاخص اصلی آن مکان بوده است؛ مثلاً کاربرد ترکیب «دارالحدیث قزوین»، یادشده در نسخه‌ای از سدۀ 10 ق / 16 م، نمونه‌ای از این دست است؛ حتى امروزه نیز این نوع تعابیر دربارۀ برخی از شهرها و بومها به کار برده می‌شود (رسائل ... ، 1 / 115).
اما کاربرد اصطلاحی دارالحدیث به معنای مکانی که در آن به آموزش حدیث و دانشهای مرتبط با آن پرداخته می‌شود، تقریباً به سدۀ 6 ق / 12 م مربوط می‌شود. در منابع، تصریح شده که نخستین دارالحدیث را نورالدین محمود بن زنگی (د 569 ق / 1174 م) در دمشق بنا نموده، که به دارالحدیث نوریه شهرت یافته است (قرشی، 39-40؛ نعیمی، 1 / 99؛ برای فعالیت یک سده بعد در آن، نک‍ : عینی، 1 / 95). این دارالحدیث در غرب جامع دمشق ساخته شد. ابن‌جبیر در گزارشی که از سفرهای خود در اختیار نهاده، گفته است هنگامی که در 580 ق / 1184 م به دمشق وارد شده، در دارالحدیثی در غرب جامع دمشق ساکن گشته است (ص 234)، که به نظر می‌رسد اشارۀ او به همین دارالحدیث نوریه بوده باشد. در همین دورۀ زمانی، قاضی بهاءالدین ابوالمحاسن یوسف بن رافع بن تمیم در حلب، با گردآوری عالمانی از سرزمینهای گوناگون، ضمن اخذ تأییدی از ملک ظاهر، حرکتی را در ساخت مدرسه، دارالقرآن و دارالحدیث آغاز کرد. اتمام ساخت بنای دارالحدیث وی به سال 601 ق / 1205 م مربوط می‌شود (ابن‌خلکان، 7 / 89-90؛ صفدی، 29 / 87).
باز در همین زمان، حرکت مشابهی در موصل و اربل روی داد. دارالحدیث مظفریۀ موصل، یکی از قدیم‌ترین مراکز آموزش حدیث، در همین دورۀ زمانی ساخته شد. اگرچه از زمان دقیق ساختِ این دارالحدیث اطلاعی در دست نیست، دست‌کم از فعالیت این مرکز آموزشی در اوایل سدۀ 7 ق / 13 م و حضور بزرگانی در آنجا برای آموزش آگاهیم. حضور کسانی همچون اسماعیل بن علی خضیری (د 603 ق / 1207 م)، ابوبکر مؤدِّب (مق‍ 610 ق)، و ابومحمد عبدالقادر رُهاوی (612 ق) همه از فعال‌بودن این مرکز در آن زمان سخن دارد (نک‍ : ابن‌رجب، 4 / 84؛ ابن‌دمیاطی، 56، 128؛ یاقوت، 3 / 106؛ بغدادی، 1 / 211؛ نیز نک‍ : بخاری، 2 / 395، 397).
در اوایل سدۀ 7 ق / 13 م، از فعالیت دارالحدیثی در اربل آگاهیم که آموزش برخی از آثار و منابع مهم حدیثی در آن رواج داشته است (نک‍ : خطیب، 141؛ ابن‌عاصم، 44). همچنین می‌دانیم که یحیی بن سعدالله بن حسین تکریتی (د 618 ق)، که درس‌آموختۀ بغداد بود، دارالحدیثی را در تکریت بنا نهاد (ذهبی، المختصر ... ، 381، تاریخ، حوادث 611-621 ق / 436). دارالحدیث هَکّاریه در قدس (سخاوی، 5 / 261) و دارالحدیث بهاییه در حلب (سبکی، عبدالوهاب، 3 / 390؛ سخاوی، 7 / 128؛ ابن‌خلکان، 3 / 225) از دیگر نمونه‌های قابل یادکردند. با کنار هم قراردادن اطلاعاتی پراکنده که از دارالحدیثهای دمشق، حلب، موصل، اربل و تکریت در حدود اواخر سدۀ 6 و اوایل سدۀ 7 ق در اختیار داریم، به نظر می‌رسد می‌توان با قدری صراحت چنین گفت که گویا قدیم‌ترین مراکز آموزش تخصصی حدیث تحت عنوان کلی و مشخصِ دارالحدیث، در منطقۀ شامات و شمال عراق بنا و راه‌اندازی شده است (برای دیگر دارالحدیثها، نک‍ : محمد بن عزوز، 214 بب‍‌ ).
در نگاهی از منظر تاریخ فرهنگ، به نظر می‌رسد حضور ایوبیان در منطقه و بروز جنگهای صلیبی در آن زمان از اصلی‌ترین دلایل نهضت ساخت دارالحدیث در مناطق شام و بعد مصر بود. در سدۀ 6 ق بخش اعظم سرزمینهای اسلامی به‌شدت دستخوش آشفتگی و آشوب بود. افول حکومت عباسیان در مرکز خلافت و انتقال آن به غرب، ضعف و سپس انقراض فاطمیان، روی کار آمدن ایوبیان، و شاید از همه مهم‌تر، وجود جنگهای صلیبی، هرکدام به اندازۀ کافی می‌توانست منطقه را دچار بحران کند؛ در این زمان نورالدین زنگی، که بسیار به علم و علما اهمیت می‌داد (صبره، 148، 149؛ جوده، 25)، به قصد یکپارچه‌سازی و ایجاد حکومتی واحد در مصر و شام، و مقابله با صلیبیان، افزون‌بر تحرکات سیاسی و نظامی، در اندیشۀ پروراندن هرچه بیشتر روحیۀ دینی در میان جامعه بود. وی با تمرکز بر ساخت مساجد، مدارس، دارالقرآنها، دارالحدیثها، رباطها، خانقاهها و جز آن بر آن بود تا با تقویت روحیۀ دینی، توان مبارزه با صلیبیان را هر چه بیشتر در منطقه پربار سازد. وی تلاش نمود تا با توجه هر چه بیشتر به موضوع وقف، و در پی آن تأسیس مراکز مذهبی و آموزش دینی، و نیز حمایت همه‌جانبه از عالمان دین در آن سرزمین همچون ابن‌ابی‌عصرون، نه‌تنها خود را نماینده و حامی این دست امور فرهنگ اسلامی نشان دهد (همو، 161 بب‍‌ )، بلکه سدی اعتقادی در برابر دشمن فرنگی بنا نهد. ازهمین‌رو ست که در سراسر شامات، به‌یک‌باره حرکتی همگن و یکدست در این دست امور فرهنگی مشاهده می‌شود (نک‍ : مقریزی، نیز نعیمی، سراسر آثار). سنگ‌بنایی را که وی نهاد، تا نسلهای بعدی او، در زمان ملک اشرف و ملک کامل و جز آنها، همچنان باقی ماند و در میان طبقات دیگر جامعه نیز رواج پیدا کرد.
سدۀ 7 ق را باید دوران اوج‌گیری و رقابت در ساخت دارالحدیث در شام دانست. قاضی فاضل بیسانی عسقلانی، افزون‌بر اینکه مدرسه‌ای برای طلاب شافعی و مالکی و نیز یک مکتب‌الایتام در قاهره بنا کرد، در باب‌الکلاسۀ دمشق دارالحدیثی ساخت، که در انتساب به نام خود وی، دارالحدیث فاضلیه نام گرفت (نعیمی، 1 / 92-93؛ نیز نک‍ : ابن‌عماد، 6 / 234). شرف‌الدین محمد بن عروه (د 620 ق / 1223 م) هم ضمن وقف کتابخانه‌اش، دارالحدیثی معروف به عرویه، در سمت شرقی صحن جامع اموی دمشق، بنا نمود (ذهبی، تاریخ، حوادث 601-610 ق / 510؛ صفدی، 4 / 70؛ نعیمی، 1 / 82).
به‌عنوان نقطۀ عطفی در تاریخ ساخت دارالحدیث، باید از اشرفیه نام برد. ملک اشرف، که همچون نیای خود، نورالدین زنگی، اهتمامی ویژه به امور فرهنگی داشت، با خریدن برخی از املاک متعلق به صارم‌الدین قایماز نجمی (ابن‌کثیر، 13 / 29)، دارالحدیث معظمی در داخل قلعۀ شرقی دمشق بنا نمود؛ فرمان ساخت آن در 628 ق داده شد و دو سال به طول انجامید و در 630 ق افتتاح شد (همو، 13 / 158؛ ذهبی، همان، حوادث 611-630 ق / 44). این مرکز با انتساب به نام خود وی، به دارالحدیث اشرفیه شهرت یافت. عالمان و مشایخ بزرگی در این مرکز به تعلیم و تربیت حدیث، و در کنار آن به دیگر علوم پرداختند که نعیمی به‌تفصیل آنها را آورده است (نک‍ : 1 / 19-47). ملک اشرف همچنین با توجه به احترام و جایگاهی که برای جمال مقدسی (د 629 ق / 1232 م) قائل بود، در پای کوه قاسیون در منطقۀ شمالی دمشق، دارالحدیث دیگری معروف به اشرفیۀ برانیه بنا نمود که زمانی عالمانی از خاندان ابن‌قدامه هم در آن به تدریس مشغول بودند (همو، 1 / 49بب‍‌ ).
بدین ترتیب بود که با فزونی توجه به مفهوم وقف در جوامع اسلامی و اختصاص آنها به مراکز مذهبی و آموزشی، در قالب شیوه‌ای همگانی نزد طبقات مختلف (غالباً مرتبط با حکومت) گسترش حداکثری یافت، تاآنجاکه تا پایان سدۀ 7 ق / 13 م می‌توان از ساخت چندین مجموعۀ دارالحدیث نام برد؛ مانند دارالحدیثی که محتسب دمشق، جمال‌الدین محمد بن عقیل بن کروس (د 641 ق / 1243 م) بنا نمود (ابن‌کثیر، 13 / 191)؛ دارالحدیث و خانقاهی در جنب کروسیۀ دمشق که پیش از آن خانۀ ابوالعباس احمد بن محمد سامری (د 641 ق)، یکی از تجار منطقه و دوستان وزیر وقت، بود (همو، 13 / 414)؛ و یا دارالحدیثی که ضیاء مقدسی (د 643 ق) با کمک برخی از خیرین، برای آموزش به کودکان بنا نمود (ذهبی، تاریخ، حوادث 641-650 ق / 212).
آن‌گونه‌که در نمونۀ اخیر هم شاهدیم، از این حدود زمانی به بعد آن دسته از مشایخ و اهل علم هم که امکانی برایشان وجود داشت، خانه و املاک خود را برای مدرسه، دارالقرآن و دارالحدیث وقف می‌کردند؛ برای مثال نجیب‌الدین نصرالله بن ابی‌العز شیبانی (د 656 ق / 1258 م)، راوی مسند احمد بن حنبل، خانۀ خود در دمشق را وقفِ ساختن دارالحدیث نمود. نفیس‌الدین اسماعیل بن محمد حَرّانی (د 695 ق)، ناظر ایتام و از راویان موطأ مالک، خانه‌اش را وقف دارالحدیث نمود و مشیخۀ آن را هم به تاج‌الدین جَعبَری داد (ابن‌کثیر، 13 / 415؛ ذهبی، همان، حوادث 691-700 ق / 295، العبر، 5 / 237؛ عینی، 3 / 373).
از موضوعات قابل توجه آن است که در آن سوی جهان اسلام، در ایران، خواجه نصیرالدین طوسی همسو با طراحی و ساخت یک رصدخانه در مراغه، ساخت مراکز آموزشی و پژوهشی را نیز در دیگر رشته‌های علوم آغاز کرد که از جملۀ آنها ساخت یک دارالحدیث برای محدثان بود (ابن‌کثیر، 13 / 249).
روند ساخت ایـن مراکز آموزشی اگرچـه تا حدود یکـی ـ دو سده همچنان ادامه یافت، اما به‌طور جدی از سطح سرزمینهای مصر و شام چندان فراتر نرفت و نمونه‌های آن در دیگر سرزمینها محدود بود. نمونۀ وقف و ساخت دارالحدیثهایی در نقاط مختلفی از این سرزمینها، حداکثر می‌تواند بیانگر آن باشد که به‌جز شهرهای اصلی، مانند دمشق، در دیگر مناطق هم این شیوه کاربرد داشته است. از این موارد می‌توان به دارالحدیثهایی در موصل، حمص، حرّان، حصن جیرون، بعلبک، قدس و قسطنطنیه اشاره کرد؛ نمونه‌هایی که از نظر اهمیت و حضور مشایخ بزرگ در آنها دست‌کمی از نمونه‌های پیش‌یادشده نداشتند (ابن‌عدیم، 4 / 1634؛ ذهبی، همان، 5 / 214؛ صفدی، 4 / 69، 13 / 258؛ ابن‌رجب، 4 / 179؛ ابن‌عماد، 8 / 354). به نظر می‌رسد در سطح دیگر سرزمینهای جهان اسلام، آن دست از مراکز آموزشی که به‌طور کلی تحت عنوان «مدرسه» و یا «مکتب (مکتب‌خانه)» شناخته می‌شد، نقش دارالحدیثها و دارالقرآنها را نیز توأمان بر عهده داشته است.
از کلیاتی که در منابع آمده است، می‌توان دو نکته را دریافت: نخست آنکه املاک و خانه‌های شخصی افراد برای این نوع مراکز وقف می‌شده است، و دیگر آنکه اگر دربارۀ محل احداثشان قرار بر انتخاب بوده، ترجیح بر ساخت آنها در نزدیکی یکی از مراکز آموزشی یا مذهبی بوده است. در مورد اول عملاً حق انتخابی وجود نداشته، اما در نوع دوم، درواقع نزدیکی به مساجد، جوامع، مدارس، دارالقرآنها، و نظایر آنها در اولویت انتخاب بوده است. اهمیت این امر تا آنجا ست که حتى گاه ساخت دارالحدیث در داخل یکی از این مراکز صورت می‌گرفته است (نک‍ : ابن‌خلکان، 7 / 89-90؛ صفدی، 10 / 211؛ ابن‌عماد، 5 / 219).
نباید از یاد برد که در فرهنگ مفاهیم آموزشی، میان مدرسه و دارالحدیث تفاوتی قابل ملاحظه وجود دارد، مبنی بر اینکه در یک طبقه‌بندی فرضی، دارالحدیث حداکثر امکان آن را دارد که یکی از زیرمجموعه‌های مدرسه باشد. بدین‌ترتیب یک مدرسه امکان آن را داشته است که در داخل خود، دارالحدیث، یا دارالقرآن و یا هر دوی آنها را باهم داشته باشد. نمونۀ مدرسۀ ساخت سلطان منصور قلاوون (د 689 ق / 1290 م) از همین دست است که در آن یک دارالحدیث و یک بیمارستان بوده است (ابن‌کثیر، 13 / 374). در شمار آنچه مستنصر احداث کرده، مدرسه‌ای قابل یادکرد است که در آن دارالحدیث و دارالقرآنی هم ساخته شده است (ابن‌عماد، همانجا؛ ابن‌رجب، 4 / 340، 385؛ معروف، 188، 195). همچنین در منابع از مسجد قمریه، ساخته‌شده توسط مستنصر، یاد شده که دارالقرآن و دارالحدیثی هم داشته است (ابن‌رجب، 4 / 291). طبیعی است آنچه بیان شد، منافاتی با آن ندارد که هرکدام از این مراکز آموزشی دارای هویت نهادی مجزا هستند و ساخت مستقلِ هرکدام از آنها، نیز نمونۀ فراوان دارد (مثلاً نک‍ : سبکی، عبدالوهاب، 8 / 361).
ازآنجاکه دارالحدیثها عملاً محل سکنا یا اقامت مشایخ و مدرسان و طلاب علم بود (نک‍ : ابن‌دمیاطی، 56؛ قس: سبکی، عبدالوهاب، 2 / 96)، ناگزیر مجموعه‌ای از مایحتاج اولیه را نیز باید برآورده می‌کرده است. این مایحتاج اولیه از نیازهای فردی همچون اقامتگاه و خوردوخوراک گرفته تا نیازهای علمی مانند کتابخانه، قلم، کاغذ، شمع برای روشنایی در شب، روغن چراغ و جز آن را در بر می‌گرفت. واقفین هم به این نیازها التفات تمام داشتند؛ مثلاً یکی از مهم‌ترین بخشهای دارالحدیثها، کتابخانه بوده است که در منابع هم به وجود این بخش از دارالحدیثها اشاره شده است (ابن‌تیمیه، 4 / 273؛ سبکی، عبدالوهاب، 4 / 180). طبیعی است اصلی‌ترین نیاز یک کتابخانه، کتاب است که غالباً خود مشایخ در همین مسیر پیش‌قدم بودند. نمونۀ بسیاری وجود دارد که افراد، کتاب یا کتابخانۀ خود را در قالب وقف، به کتابخانۀ دارالحدیث اهدا کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : ابن‌کثیر، 13 / 351، 14 / 217؛ ذهبی، تاریخ، حوادث 671-680 ق / 435-436؛ زرکلی، 6 / 200؛ یحیی بن معین، 107).
ادارۀ دارالحدیثها به‌عنوان مجموعه‌هایی آموزشی دارای رسوم و قوانینی دقیق و غالباً مدون بود و در وقف‌نامه‌ها به ریز مطالب آن توجه می‌شد. از وقف‌نامه‌های برجای‌مانده از دارالحدیثهای مختلف، نمونۀ دارالحدیث اشرفیه از دقت و ظرافتهای بسیاری برخوردار است. شاید به‌جز اهمیت پرسابقۀ آن، یکی از مهم‌ترین دلایلی که در بقای چندصدسالۀ این دارالحدیث مؤثر بوده (نک‍ : بیهقی، 8 / 350؛ بغدادی، 1 / 642؛ کحاله، 12 / 139، 164)، قانونمندی گردش کار در روند امور آن مبتنی بر وقف‌نامه بوده است (سبکی، علی، 2 / 108 بب‍‌ ).
مبتنی بر اطلاعات منابع، پشتوانۀ گردش مالی این مراکز، عایدی وقوفاتی ازپیش‌تعیین‌شده بود (نک‍ : نعیمی، 1 / 93؛ نیز نک‍ : منهاجی، 1 / 277 بب‍‌ ). به‌جز واقف اصلی، عموماً یک ناظر بر تمامی امور دارالحدیث نظارت کامل داشت. رسیدگی به نظام اجرایی در امور آموزشی، و نیز رسیدگی به امور روزمره و جاری، از مشاغل ناظر به شمار می‌رفت. البته در بسیاری از موارد واقف در وقف‌نامه به ریز موارد می‌پرداخت؛ مواردی همچون اوصاف و شروط شیخ اصلی دارالحدیث، استادان، معید، ملازم، کاتب، شیخ اقرا، قاری، ملقّن، مؤذن، قاری، نقیب، مرتِب و خادم، ذکر مقدار دریافتیها و شهریۀ هرکدام از آنها، مبالغ تعیین‌شده برای خریداری مواد مورد نیاز در روند روزانه و مجموعه‌ای از این نوع امور. گاه حتى حساسیتهایی از سوی واقفان، سبب می‌شد تا دربارۀ نوع آموزش نیز در وقف‌نامه توضیحات داده شود؛ این حساسیتها غالباً در گرایشهای مذهبی و فرقه‌ای نمود می‌یافت (نک‍ : ابن‌رجب، 4 / 340، 385؛ ابن‌عساکر، 9 / 431، 37 / 229؛ ذهبی، تاریخ، حوادث 671-680 ق / 374، حوادث 681-690 ق / 251، حوادث 691-700 ق / 403، 405؛ ابن‌جزری، 1 / 183؛ ابن‌عماد، 5 / 430؛ سخاوی، 3 / 206).
در این مراکز جایگاه ناظر از اهمیت بسزایی برخوردار بود، به‌ویژه ازآن‌رو که به‌سبب موقعیتی که وی در اختیار داشت، امکان برخی سوء‌استفاده‌ها برای او فراهم بود؛ لذا دقت در عملکرد ایشان دارای اهمیت فراوان بود. برای مثال، جایگاه برخی از این دارالحدیثها در سطوح علمی، اجتماعی و حتى سیاسی، اسباب آن را به وجود می‌آورد که برخی مشایخ، طلاب و دیگر کسان برای حضور در آن مجموعه تلاشهای فراوان نمایند. همین امر سبب می‌شد تا ایشان به طرق گوناگون همچون پرداخت رشوه، درخواستهایی از ناظم داشته باشند. از دراختیارداشتن یک حجره گرفته تا دستیابی به مقام استاد و معید در درس، و انتخاب امام یا خطیب برای نماز، انواع درخواستهایی بود که ممکن بود از طرف کسان مختلف مطرح شود. انجام‌شدن این امر درنهایت می‌توانست به افول جایگاه علمی و اجتماعی آن مرکز حدیثی بینجامد. گزارش نمونه‌هایی از این نوع رفتارها در منابع به چشم می‌خورد (نک‍ : نویری، 32 / 83). یحیی بن نورالدین، معروف به کوسج امین حنفی (د 968 ق / 1561 م)، که سرپرستی دارالحدیث ساختۀ سلطان سلیمان در قسطنطنیه را نظارت می‌کرد، به‌سبب گرفتن رشوه و جابه‌جایی معیدان و ملازمان درس استادان مختلف متهم، عزل و بی‌آبرو شد (ابن‌عماد، 8 / 355). شاید دادن مقام استادی در دارالحدیث اشرفیه به ناظر جیش و کاتب‌السر دمشق، نجم‌الدین حسین بن عبدالله سامری، که گویا عاری از دانش هم بوده (نک‍ : سخاوی، 3 / 148)، بر همین منوال بوده است.
بنابر علت وجودی این مراکز، که از آموزش طلاب و تعامل مشایخ تا کتابت و تشکیل مجالس علمی در آن صورت می‌گرفت، طبیعتاً انتخاب مشایخ طراز اول مهم بوده است. در اغلب موارد تولیت و سرپرستی علمی دارالحدیث به استادی طراز اول واگذار می‌شد و در بسیاری از موارد، این سرپرستی تا پایان عمر وی می‌توانست ادامه یابد. می‌توان انتظار داشت که مشایخ به‌طور طبیعی کتابها و یا آموخته‌های خود را آموزش می‌داده‌اند. این آموزشها غالباً در کلاسهای گروهی و جمعی انجام می‌شده است (مثلاً بخاری، 2 / 395، 396-397؛ فارسی، 163؛ بیهقی، 8 / 350).
دارالحدیث، برخلاف نامش، که بیانگر آموزش حدیث و دانش حدیث است (برای نمونه، نک‍ : ابن‌مبارک، 87؛ ابواحمد، 141؛ عراقی، 179؛ صوری، 33، 96، 97؛ جندی، 55)، لزوماً اختصاص به آموزش حدیث نداشته، و گاه علوم دینی دیگری نیز از علوم نقلی و عقلی در آن تعلیم داده می‌شده است (برای نمونه، نک‍ : سبکی، عبدالوهاب، 8 / 380؛ قفطی، 3 / 77؛ ابن‌رجب، 4 / 388؛ نقوی، 8 / 240؛ نیز حاجی‌خلیفه، 2 / 1715). به‌جز برخی از این مراکز، غالباً حضور مشایخ مذاهب متفاوت در یک دارالحدیث، امری طبیعی بوده است (مثلاً نک‍ : ابن‌رجب، 4 / 322، 333). این مراکز عملاً به‌جز نقش آموزشی برای طلاب، محل تبادل دانش و اندیشۀ استادان و مشایخ، و تعامل میان عالمان از مذاهب گوناگون بوده است؛ گردهمایی مشایخ دارای آراء مختلف در دارالحدیثها، و بحث و گفت‌وگو در موضوعات علمی و اجتماعی، معمولِ این مراکز بود؛ این در حالی است که حتى انعقاد برخی جلسات اجتماعی نیز در این مراکز صورت می‌گرفته است (ابن‌تیمیه، 4 / 273؛ حلبی، 1 / 373؛ ابن‌کثیر، 13 / 355). زمانی هم که اشارات وقف‌نامه به موضوعات مذهبی به شکلی مبهم انجام شده، رجوع به فتاوای فقیهان حلّال مشکلات بوده است (نک‍ : ابن‌تیمیه، 4 / 273-274؛ سبکی، علی، 1 / 475، 478-480، 508، 2 / 34، 98 بب‍‌ ).
در ادامۀ سخن از نقش اجتماعی این مراکز، باید آن را مأمن و پناهگاهی برای ابناء سبیل و واماندگان دانست. حضور ابن‌جبیرِ مسافر در دارالحدیث نوریه (ابن‌جبیر، 234) از این دست است. همچنین در تاریخ و وقایع تونس، زمانی که احمد بن مرزوق از حکومت مرکزی گریخت، در مصر، در دارالحدیث کاملیه امکان اسکان یافت (نک‍ : ابوالفدا، 3 / 189).

مآخذ

ابن‌بابویه، محمد، الامالی، به کوشش محمدمهدی موسوی خرسان، نجف، 1389 ق / 1970 م؛ ابن‌تیمیه‌، احمد، الفتاوی الکبرى، به کوشش حسنین محمد مخلوف، بیروت، 1386 ق؛ ابن‌جبیر، محمد، رحلة، بیروت، 1384 ق؛ ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، به کوشش برگشترسر، قاهره‌، 1352 ق‌ / 1932 م‌؛ ابن‌حبان، محمد، کتاب المجروحین، به کوشش محمود ابراهیم زاید، حلب، 1396 ق / 1976 م؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن‌دمیاطی، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1417 ق / 1997 م؛ ابن‌رجب، عبدالرحمان، الذیل على طبقات الحنابلة، به کوشش محمد حامد فقی، قاهره، 1372 ق / 1952 م؛ ابن‌صلاح‌، عثمان‌، مقدمة، به کوشش عائشه عبدالرحمان‌ (بنت‌الشاطئ)، قاهره، 1974 م‌؛ ابن‌عاصم، احمد، جزء، به کوشش مفید خالد عید، ریاض، 1409 ق؛ ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، به کوشش یحیى مختار غزاوی، بیروت، 1409 ق / 1988 م؛ ابن‌عدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1408 ق / 1988م؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ‌ مدینة دمشق‌، به کوشش علی شیری‌، بیروت، 1415 ق / 1995 م؛ ابن‌عماد، عبدالحی، شذرات‌ الذهب‌، به کوشش محمود ارناؤوط، بیروت‌، 1412 ق‌ / 1991 م‌؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش علی شیری، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن‌مبارک‌، عبـدالله، المسند، بـه کوشش مصطفـى عثمـان محمـد، بیـروت، 1411 ق / 1991 م؛ ابواحمد حاکم، محمد، شعار اصحاب الحدیث، به کوشش صبحی سامرائی، کویت، 1406 ق؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت‌، دارالمعرفه؛ بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، دیاربکر، المکتبة الاسلامیه؛ بغدادی، هدیه؛ بیهقی‌، احمد، السنن الکبرى، حیدرآباد دکن، 1354 ق‌؛ جندی، مفضل، فضائل المدینة، به کوشش محمد مطیع حافظ، دمشق، 1407 ق / 1987 م؛ جوده، صادق احمد، المدارس العصرونیة فی بلاد الشام، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ حاجی‌خلیفه، کشف؛ حلبی، علی، السیرة الحلبیة، بیروت، 1400 ق؛ خطیب بغدادی، احمد، الکفایة فی علم الروایة، حیدرآباد دکن، 1390 ق / 1970 م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری‌، بیروت‌، 1413 ق / 1993 م؛ همو، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، 1388 ق‌ / 1968 م‌؛ همو، سیر؛ همو، العبر، به کوشش فؤاد سیّد، کویت، 1961 م؛ همو، المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابن‌الدبیثی‌، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1417 ق / 1997 م؛ رسائل فی درایة الحدیث، به کوشش ابوالفضل حافظیان، قم، 1382 ش / 1424 ق؛ زرکلی، اعلام؛ سبکی‌، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1383 ق‌ / 1964 م‌؛ سبکی، علی، فتاوی، بیروت، دارالمعرفه؛ سخاوی، محمد، الضوء اللامع‌، قاهره، 1355 ق‌ / 1936 م‌؛ سمعانی، عبدالکریم، ادب الاملاء و الاستملاء، به کوشش ماکس وایس‌وایلر، بیروت، 1402 ق / 1981 م؛ سیوطی، تدریب الراوی، به کوشش احمد عمر هاشم، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ صبره، عفاف سید محمد، «المدارس فی العصر الایوبی»، تاریخ المدارس فی مصر الاسلامیة، به کوشش عبدالعظیم رمضان، قاهره، 1992 ق؛ صفدی‌، خلیل‌، الوافی بالوفیات‌، به کوشش‌ احمد ارناؤوط و ترکی مصطفى، بیروت، 1420 ق / 2000 م؛ صنعانی‌، عبدالرزاق‌، المصنف‌، به کوشش حبیب‌الرحمان اعظمی‌، بیروت، 1403 ق‌ / 1983 م‌؛ صوری، محمد، الفوائد المنتقاة و الغرائب الحسان، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ طبری، تاریخ، به کوشش دخویه، لیدن، 1964 م؛ عراقی‌، عبدالرحیم‌، الاربعین العشاریة، به کوشش بدر عبدالله بدر، بیروت، 1413 ق؛ عینی، محمود، عقد الجمان، به کوشش محمد محمد امین، قاهره، 1407 ق / 1987 م؛ فارسی‌، عبدالغافر، سیاق تاریخ نیسابور، انتخاب صریفینی‌، به کوشش محمدکاظم محمودی، قم‌، 1403 ق‌؛ قرشی، یحیى، غرر الفوائد المجموعة، به کوشش محمد خرشافی، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ قفطی‌، علی‌، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1374 ق / 1955 م؛ کحاله‌، عمر رضا، معجم المؤلفین‌، دمشق / بیروت، 1967 م؛ محمد بن عزوز، مدرسة الحدیث فی بلاد الشام، بیروت، 1421 ق / 2000 م؛ معروف، ناجی، المدارس الشرابیة، بغداد، 1965 م؛ مقریزی، احمد، الخطط، بولاق، 1270 ق؛ منهاجی اسیوطی، محمد، جواهر العقود، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ نعیمی، عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، به کوشش جعفر حسنی، دمشق، 1367 ق / 1948 م؛ نقوی، حامد، خلاصة عبقات الانوار، تهران، 1405 ق؛ نویری، احمد، نهایة الارب‌، قاهره‌، وزارة الثقافه‌؛ یاقوت، معجم البلدان، بیروت، 1995 م؛ یحیی بن معین، الجزء الثانی من حدیث یحیی بن معین، روایت ابوبکر مروزی، به کوشش خالد بن عبدالله سبیت، ریاض، 1419 ق / 1998 م.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.