زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه

خوقند

خوقَنْد، شهری کهن در شرق ازبکستان، واقع در استان فرغانه. این شهر در ˚70 و ΄57 طول شرقی، و ˚40 و ΄33 عرض شمالی، در غرب درۀ فرغانه جای دارد ( انکارتا، ذیل کوکُن؛ بریتانیکا، ذیل کوکند).

 ازبکان بیشترین جمعیت خوقند را تشکیل می‌دهند؛ اما افزون بر آنها، شماری از تاجیکان، قرقیزها و قزاقها نیز در این شهر زندگی می‌کنند. در 2014 م / 1393 ش، جمعیت خوقند حدود 500‘ 233 تن برآورد شده است («آمار ... »، .npn). مردم خوقند مسلمان، و بیشتر آنها سنی و حنفی‌مذهب‌اند و به زبان ازبکی سخن می‌گویند ( ازبکستان، 35؛ وامبری، 455-457؛ انکارتا، همانجا؛ اسکایلر، I / 30؛ آکینر، 273, 274, 280-281, 342).
نام این شهر در منابع تاریخی به اشکالی گوناگون، مانند کوکند، خوکند، قؤقُن و جز آنها آمده است (نک‍ : بارتولد، گزیده ... ، 36؛ EI2, V / 29). در اواخر سدۀ 13 ق / 19 م، آن را «خوقند لطیف» می‌گفته‌اند. خوقند از نظر قدمت و فرهنگ نیز از مراکز مهم سرزمینهای ماوراءالنهر به حساب می‌آید (وامبری، 458؛ ستوده، 3 / 33؛ بنیگسن، 232). در سندی بازمانده از سدۀ 2 ق‌‌م بدان اشاره‌ای شده است که با فرض بر صحت، مردم آنجا کشاورز و سوارکار بوده‌اند. درۀ فرغانه اولین منطقۀ خاور سیحون است که سابقۀ شناخته‌شدۀ مدنی و کشاورزی دارد. همچنین شهر خوقند جزو شهرهای ایران باستان بوده و فرهنگ درازدامن آریایی در آن جلوه داشته ‌است (نک‍ : فیتزجرالد، 200؛ بارتولد، آبیاری ... ، 187؛ EI2, II / 790).
این شهر کهن در جغرافیای تاریخی جزو خراسان بزرگ به شمار می‌آید و اندک آگاهی ما دربارۀ آن، از منابع جغرافیایی دورۀ اسلامی است (نک‍ : اصطخری، 335، 347؛ یاقوت، 2 / 487؛ ابوالفدا، 498- 499). در منابع موجود، دربارۀ جغرافیای کهن خوقند کمتر مطلبی دیده می‌شود و گهگاه مطالبی دربارۀ تاریخ سیاسی منطقۀ فرغانه به چشم می‌خورد. در کتب فتوح اسلامی سخنی دربارۀ خوقند نیاورده‌اند و پس از فتوح نیز دربارۀ آن سخن بسیاری گفته نشده است (نک‍ : اسکایلر، I / 337؛ آکینر، 271).
ابن‌حوقل (ص 420-421) خوقند را جزو منطقه‌ای به نام نسیای علیا، از توابع فرغانه ــ که زمینش پست و بلند نیست ــ یاد کرده، و مؤلف حدود العالم (ص 113)، آن را در شمار شهرهای پرکشت و کار ناحیه آورده‌ است. همچنین سمعانی (5 / 332) از ادیبی به نام طاهر بن محمد خواقندی نام برده، که از تبار خالد بن ولید بنی مخزوم بوده است.
خوقند دست‌کم از سدۀ 8 ق / 14 م، مهم‌ترین شهر سرزمین فرغانه بوده، و پس از این دوران معروف شده است. سرزمینهای پیرامون آن را نیز توسعاً خوقند خوانده‌اند (نک‍ : بستانی، 7 / 502؛ وامبری، 473 بب‍ ؛ بارتولد، I / 67). در سدۀ 12 ق / 18 م، طایفۀ ازبک مینغ ــ که از تبار چنگیز و تیمور نسب یافته‌اند ــ به‌تدریج فرغانه را کانون حضور خود قرار دادند، و در آنجا دولت خانات خوقند (1112-1293 ق / 1700-1876 م) را به وجود آوردند (نک‍ : وامبری، 473؛ هدایت، 10 / 32؛ حکیم خان، 2 / 377 بب‍‌ ).
این شهر در 1145 ق / 1732 م رو به توسعه نهاد و در 1153 ق / 1740 م پایتخت شد و برای آن استحکاماتی ساختند. در اواخر سدۀ 12 ق / 18 م، از وجود منارۀ بسیار بلندی در شهر یاد کرده‌اند (نک‍ : «دائرةالمعارف ... »، II / 391؛ بارتولد، گزیده، 36-37). آبادانی خوقند وابسته به دوره‌های یکپارچگی خانات بود، و این حکومت در همۀ روزگار خود کامیابی و نیروی پایدار نداشت (همو، آبیاری، 19، 20؛ کننساریف، 8). بازرگانی و زراعت خوقند با اینکه در مسیر رفت‌و‌آمد منطقۀ ماوراءالنهر واقع بود، در این دوره پیشرفت کندی داشت؛ اما از دورۀ پیش از خانات مطلوب‌تر بود (نک‍ : بارتولد، همان، 20-21؛ «دائرةالمعارف»، همانجا؛ اسکایلر، I / 192-193, 212 ff., 315). پس از آنکه ایفای نقش خوقند در بازرگانی آغاز شد، از اواسط سدۀ 12 ق، چینیها تلاش کردند تـا خانـها را تحت تأثیر خود درآورند (نک‍ : بارتولد، I / 165؛ لاپیدوس، 429-430).
چند دهه بعد، روسیه نیز تلاش کرد تا این منطقۀ ترانزیتی را در اختیار خود گیرد. در 1229 ق / 1814 م خانات خوقند شهر ترکستان و گسترۀ پیرامون آن را تسخیر کرد (پاشینو، 269؛ بارتولد، گزیده، 38؛ EI2, V / 29). سپس در 1232 ق در شهر خوقند یک مسجد جامع ساخته شد که می‌توان آن را نشانۀ توانمندی دانست. با‌این‌حال، خانات خوقند در مقیاس دوران خود به ضعف سیاسی و اقتصادی دچار شده بود و در‌نتیجـه زمانی که روسها به سرزمینهای ماوراءالنهر روی آوردند، نتوانست مقاومت کند (بارتولد، همان، 37، 38؛ بنیگسن، 40). خانات خوقند افزون بر چین و روسیه با خانات بخارا و خیوه نیز درگیری داشت (نک‍ : بارتولد، همانجا؛ بخارایی، 95، 106-107، 117، جم‍‌ ). در 1285 ق / 1868 م سرانجام دولت تزاری بر این خان‌نشین تفوق کامل یافت و 8 سال بعد آن را رسماً ایالتی روسی اعلام کرد (کستنکو، 176؛ اعتمادالسلطنه، 2 / 1792؛ بارتولد، همان، 38- 39؛ کاظم‌زاده، 36). تا این زمان همچنان زبان و شعر فارسی و فرهنگ ایرانی در این شهر رواج داشت. اشعاری به زبان فارسی از محمد عمر خان و رمزی خوقندی باقی است. سکنۀ خوقند اهل تسنن بودند و در میان آنان کسانی نیز پیرو صوفیان چشتی بوده‌اند (دانشنامه ... ، ذیل رمزی خوقندی؛ «سفرنامه ... »، 200 بب‍ ؛ بارتولـد، همان، 39؛ EI2, V / 31؛ آکینر، 280-281, 285-286, 348).
در اواخر سدۀ 13 ق / 19 م، شهر خوقند از بخارا و خیوه بزرگ‌تر شده بود و در این زمان شهر از سوی شمال حصار نداشت. خانه‌هایش در باغهای بزرگ واقع بود و بازار سنتی مسقفی داشت. شهر از یک سو به شکل جدید گسترش یافت و به‌این‌ترتیب، شهرسازی غربی به ساختار سنتی شهر اضافه شد. نیز گفته‌اند که خوقند جویهای  بسیاری داشت که دیر‌به‌دیر لای‌روبی می‌شد (وامبری، 228- 229، 458- 459؛ سراج‌الدین، 38).
منطقۀ فرغانه، پیش‌تر رباطهایی قابل ملاحظه برای بیتوتۀ کاروانهای بازرگانی داشت. در دهۀ 1320 ق / 1900 م بخش جدید شهر خوقند دارای تلفن و برق بود. در سدۀ 14 ق / 20 م همچنان از اقلیم مطبوع و کار و کسب مطلوب خوقند یاد کرده‌اند. تجارت این شهر قدری رونق یافت و بسیاری از تجار و کسبۀ آن یهودی و روس بودند. بیشتر اهالی خریدوفروش، کشاورزی یا بافندگی می‌کردند. دگرگونیهایی که روسهـا در سـده‌های 19-20 م ایجاد کردند، تا حدی سبب ادامۀ پیشرفت این شهر شد (نک‍ : همو، 36- 38؛ وامبری، 458- 459؛ بارتولد، همان، 41). فراورده‌های خوقند شامل ابریشم، پارچه، پنبه، نمک، چرم و ادوات سوارکاری بود. ابریشم، پنبه و نمک خوقند، به اروپا و روسیه و شهرهای نزدیک صادر، و از آن سو اجناس روسی، گندم، چهارپا و پشمینه به شهرهای فرغانه، از‌جمله خوقند، وارد می‌شد (بستانی، 7 / 502؛ وامبری، بارتولد، همانجاها؛ سراج‌الدین، 36-37؛ پاشینو، 246، 249، 266).
پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، خوقند مرکز حکومت ترکستان شد و مصطفى چکایف بر آن حاکم گردید. در 1918 م، به‌سبب مداخلۀ تبلیغاتی تاشکند در خوقند، خرابی و کشتار به راه افتاد و حکومت خودمختار ترکستان برچیده شد (نک‍ : بارتولد، همانجا؛ بنیگسن، 108؛ کستنکو، 162؛ آکینر، 273؛ میهیو، 281). خیزش باسماچیان برضد حکومت شوروی تازه‌تشکیل‌یافته، طبعاً نتیجۀ ناخرسندی مردم بود و در خوقند، مانند همۀ شهرهای اتحاد شوروی، فرهنگ بومی در سایۀ ایدئولوژی قرار گرفت. پـس از استقلال کشور ازبکستان، خوقند جزو این جمهوری درآمد (طوغان، 3-4؛ آکینر، 273, 285).
بیشتر آثار تاریخی در خوقند، اعم از مسجد و مدرسه، که از دورۀ خانات باقی مانده است، در درگیریهای 1918 م آسیب ندید (نک‍ : بارتولد، همانجا؛ وامبری، 477؛ سراج‌الدین، 38؛ میهیو، 281-282). از جملۀ بناهای تاریخی خوقند می‌توان به مدارس، یک قلعه و مساجد آن اشاره کرد. مدرسه‌های ناربوتا و محمدعلی، و کاخ خدایـار، از بناهای مهم تاریخـی خـوقند به شمـار می‌آیند (سراج‌الدین، همانجا؛ بارتولد، همان، 38- 39؛ میهیو، 282-283؛ دربارۀ هنرهای دستی و وسایل زندگی در فرغانه، نک‍ : «وارثان ... »، 189, 192, 216, 218، تصویرهای 489-490, 656-658؛ رازینا، 368-369, 388-392).

مآخذ

ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، بیروت، 1992 م؛ ابوالفدا، تقویم ‌البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840 م؛ ازبکستان، وزارت امور خارجه، تهران، 1386 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927 م؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367 ش؛ بارتولد، و. و.، آبیاری در ترکستان، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1350 ش؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358 ش؛ بخارایی، شمس، تاریخ بخارا، خوقند و کاشغر، به کوشش محمداکبر عشیق، تهران، 1377 ش؛ بستانی، بطرس، دائرةالمعارف، بیروت، 1876-1900 م؛ بنیگسن، الکساندر و مری براکساپ، مسلمانان شوروی (گذشته، حال و آینده)، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1370 ش؛ پاشینو، پ.، سفرنامۀ ترکستان (ماوراءالنهر)، ترجمۀ مادروس داودخانف، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1372 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حکیم خان، محمد، منتخب التواریخ، به کوشش احرار مختارف و دیگران، دوشنبه، 1985 م؛ دانشنامۀ ادب فارسی، به کوشش حسن انوشه، تهران، 1375 ش؛ ستوده، منوچهر، آثار تاریخی ورارود و خوارزم، تهران، 1388 ش؛ سراج‌الدین بن عبدالرئوف، تحف اهل بخارا، به کوشش محمد اسدیان، تهران، 1369 ش؛ «سفرنامۀ بخارا»، دفتر تاریخ، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1384 ش، دفتر دوم؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بن یحیى معلمی یمانی، حیدرآباد دکن، 1385 ق / 1966 م؛ طوغان، احمد زکی ولیدی، فریاد رهایی، ترجمۀ علی کاتبی، تهران، 1387 ش؛ فیتزجرالد، س. پ.، تاریخ فرهنگ چین، ترجمۀ اسماعیل دولتشاهی، تهران، 1367 ش؛ کستنکو، آ. ف.، شرح آسیای مرکزی، ترجمۀ مادروس داودخانف، به کوشش مؤتمن‌السلطان صنیع‌الدوله و غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، 1383 ش؛ کننساریف، ت.، قزقیزها و خانات خوقند، ترجمۀ علیرضا خداقلی‌پور، تهران، 1380 ش؛ وامبری، آرمینیوس، سیاحت درویشی دروغین، ترجمۀ فتحعلی خواجه‌نوریان، تهران، 1337 ش؛ هدایت، رضاقلی، ملحقات تاریخ روضة الصفا، قم، 1339 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London etc., 1986; Barthold, W. W., Four Studies on the History of Central Asia, trs. V. and T. Minorsky, Leiden, 1962; Britannica, 2010; EI2; Encarta, 2004; GeoHive, www.geohive.com / cntry / uzbekistan.aspx; The Grove Encyclopedia of Islamic Art and Architecture, eds. J. M. Bloom and Sh. S. Blair, Oxford, 2009; Heirs to the Silk Road, Uzbekistan, eds. J. Kalter and M. Pavaloi, London, 1997; Kazemzadeh, F., Russia and Britain: In Persia, 1864-1914, New Haven / London, 1968; Lapidus, I., A History of Islamic Societies, Cambridge etc., 1991; Mayhew, B. et al., Central Asia, Melbourne, 2000; Razina, T. et al., Folk Art in the Soviet Union, Leningrad, 1989; Schuyler, E., Turkistan, London, 1876.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.