خواستگاری
خواسْتْگاری، کسی یا کسانی را به نمایندگی خود، برای درخواست ازدواج نزد خانوادۀ دختری فرستادن. خواستگاری در لغت به معنای خواهش، طلب، خواست، درخواست و طلب زناشویی است (معین؛ نفیسی). مردم کرمان خواستگاری را «خواهون» (پورحسینی، 199)، کردها «خوازمنی» (شرفکندی، 1/ 248)، مردم گیلان و دیلمان «زنخازی یا زنخاسی» (پاینده، 335)، و سارویها «خواسگاری» میگویند (شکری، 351). در گویش بهدینان (زردشتیان) شهر یزد، آن را «خواستگوری، خوستیگوری و خرسگوری» میگویند (مزداپور، 2/ 484).
I. در ایران باستان
پیوند زن و شویی (زناشویی) در آیین زردشت شامل خواستگاری، نامزدی، گواهگیری و جز اینها ست (هیربد، 16؛ رمضانخانی، 222). این آیینها بنابر سلسلهای از آداب و رسوم صورت میگیرند که از آغاز پیدایش دین زردشتی تا به امروز تقریباً تغییری نکردهاند و هنوز هم در میان زردشتیان، و کموبیش در بین دیگر ایرانیان نیز متداول است (مظاهری، 53). واژۀ خواستگاری در گذشته به گونۀ «خواستاری» (روایات ... ، 1/ 178) از ریشۀ پهلوی خواستن (مکنزی، 166) بهکار میرفته است.
در اوستا (هات 53) آمده است که جاماسب شخصاً از زردشت، دختر او را خواستگاری میکند و زردشت پس از خواستگاری جاماسب، به دخترش میگوید: «مزدا آنکس را که به منش نیک و اَشَه سختباور است، به انبازی [زندگی] به تو میبخشد. پس با خرد خویش همپرسگی کن و با [یاری] سپندارمذ، نیک آگاهی خود را بورز» و دختر در پاسخ چنین میگوید: «بیگمان من او را که برای همکاران و خویشاوندان به پدری و سروری گمارده شده است، برخواهم گزید و بدو مهر خواهم ورزید. [باشد که] در زندگانی، فروغ منش نیک بر من بتابد ... » (1/ 85-86). از این مکالمه چنین استنباط میشود که دختر باید همسر آیندهاش را با بررسی خرد خویش برگزیند و پدر نیز نباید دختر را مجبور به پذیرش همسری کند که برای او تعیین کردهاست (کریستنسن، 327-328؛ پریخانیان، 647؛ جنیدی، 68)؛ چنانکه در گذشته، دهموبد (دستیار موبد) در جشن خواستگاری شرکت میکرد و با صدای بلند از عروس میپرسید که آیا به این وصلت راضی است یا نه؟ (هیربد، 22-23).
منابع کهن نشان میدهند که آیین خواستگاری و مراسم مربوط به آن ریشه در اساطیر ایران نیز دارد. در داستان فریدون، او به شخصی به نام جندل مأموریت میدهد که برای همسریِ پسرانش 3 دختر از نژاد بزرگان بیابد: «سه خواهر ز یک مادر و یک پدر/ پریچهره و پاک و خسروگهر/ / به خوبی سزای سه فرزند من/ چنان چون بشایند پیوند من» (فردوسی، 1/ 92-93). جندل در جستوجوهایش به یمن میرود و به نمایندگی از سوی فریدون، 3 دختر سرو، پادشاه یمن، را برای سلم و تور و ایرج خواستگاری میکند (همو، 1/ 93-95). پادشاه یمن مهلتی میگیرد تا با بزرگان کشور و دخترانش مشورت کند؛ سپس فریدون و پسرانش به یمن میروند و دختران را میبینند و میپسندند (همو، 1/ 100). در داستانی دیگر از شاهنامه، کیکاووس که وصف زیبایی و کمال سودابه را میشنود، با فرستادن یکی از بزرگان ایران به نزد شاه هاماوران، دخترش را از او خواستگاری میکند. شاه هاماوران با وجود نارضایتی، چون موافقت دخترش را میبیند، سودابه را با کابینی قیمتی و مفصل به قصر کیکاووس میفرستد (همو، 2/ 72-75).
در بخش نخست بهمننامه، دستورْ بهمن شاه را نصیحت، و به ازدواج ترغیب میکند؛ رستم و پشوتن نیز با دستور همراه میشوند و عاقبت بهمن فرمان میدهد که از هر کشور، دختری شایسته را برای این امر به او معرفی کنند. رستم نامهای برای پادشاه کشمیر میفرستد و ضمن برشمردن نیکی و بزرگی بهمن، دختر شاه کشمیر، کتایون، را برای او خواستگاری میکند و نامه را همراه فرستادهای راهی کشمیر میکند (ایرانشاه، 23-33). پادشاه کشمیر با دختر و با موبدانش مشورت میکند و تصمیم میگیرند که کتایون را به بهمن دهند (همو، 38-39).
رسم نامه فرستادن از سوی خواستگار تا دهههای اخیر، نیز در میان زردشتیان رایج بود. این نامه که برای خواستگاری و خطاب به پدر دختر نوشته میشد، به امضای داماد آینده یا پدرش میرسید و برای خانوادۀ دختر ارسال میشد. این نامه را برای شگون، بر روی کاغذ سبز مینوشتند و در پاکت سبز قرار میدادند و با یک دستمال سبزرنگ، کلهقند، آویشن، سنجد و نُقل به خانۀ پدر دختر میفرستادند؛ پاسخ نامه نیز با همین تشریفات از سوی خانوادۀ دختر داده میشد (هیربد، 17-20؛ رمضانخانی، 222-223؛ آذرگشسب، 181).
در کوشنامه آمده که آبتین/ آتبین با بررسی ستارگان، قدرت یافتن خاندانش و پیروزی بر ضحاک را در پیوند با دودمان طیهور میبیند. به همین منظور دو تن را برای خواستگاری نزد طیهور میفرستد و طیهور نیز موافقت خود را برای آمدن آبتین به خواستگاری اعلام میکند (ایرانشاه، 338-342). یکی از فرستادگان به نام «فرع»، ضمن آموزش آداب و رسوم خواستگاری به آبتین، وی را راهنمایی میکند تا چگونه از بین دختران، فرارنگ (فرانک) را برگزیند. رسم چنین بوده است که دو جوان نخست یکدیگر را ببینند؛ سپس خواستگار میبایست دستهای اسپرغم سبز با ترنجی از طلا را که بر آن چند گونه گوهر نشانده باشد، به دایۀ دختر دهد تا نزد او ببرد: «عروس ار نخواهد، نگیرد فراز/ فرستد به خواری سوی مرد باز/ / و گر خود بود مرد را خواستار/ بگیرد، ببوسد، نهد در کنار» (همان، 342-344). آبتین فرارنگ را از بین 30 دختر انتخاب میکند و ترنج را به او میدهد و دختر نیز آن را میبوسد و در کنارش میگذارد. پس از موافقت طیهور، آبتین هدایای گرانبهایی از پارچه و سنگهای قیمتی برای آنها میفرستد (همان، 345-346، 348).
این مراسم با تغییراتی، تا سالیان اخیر در بین خانوادههای زردشتی نیز برگزار میشد. در میان زردشتیان یزد، هنگامیکه پسری تصمیم به ازدواج داشت، بهوسیلۀ موبدی دستهگلی به خانۀ پدر و مادر دختر دلخواهش میفرستاد (مظاهری، 54). اگر پدر و مادر دختر موافق بودند، دستهگل را میگرفتند و پس از 2-3 روز، خانوادۀ پسر نقل و حلقۀ طلا یا نقره برای دختر میفرستادند (همانجا). در دورهای نیز مادر پسر برگ سبز سرو یا اناری را که با سکه رویش را زینت داده بودند، به دختر تقدیم میکرد و خواستگاری صورت میگرفت. اگر دختر به این وصلت رضایت نداشت، از پذیرفتن آن خودداری میکرد (هیربد، 18).
در گرشاسبنامه، نریمان، پهلوان سیستانی، نزد فریدون شاه میرود و او را واسطه میکند تا دختر پادشاه بلخ را برای او خواستگاری کند. فریدون پیکی به سوی شاه بلخ میفرستد و ضمن تقدیم هدایا، دخترش را برای نریمان خواستگاری میکند. نریمان به سیستان بازمیگردد و فرستادهای با هدایا به سوی بلخ میفرستد تا دختر را به سیستان بیاورند. پادشاه بلخ نیز دخترش را با گنج و گوهرهای فراوان روانه میکند (اسدی، 429-431).
در داستان زال و رودابه، این زن است که از طریق فرستادهای به مرد پیشنهاد ازدواج میدهد. رودابه، دختر مهراب، عاشق زال میشود و نهانی او را به قصر خود میخواند و در آنجا با یکدیگر پیمان میبندند (فردوسی، 1/ 200-201). تهمینه نیز در شبی که رستم مهمان شاه سمنگان است، به همراه ندیمۀ خود به خوابگاه او میرود و خواستار همسری با رستم و باردار شدن از او میشود. رستم پس از گفتوگو با تهمینه، موبدی را فرامیخواند تا تهمینه را از پدر خواستگاری کند (همو، 2/ 122-125).
در داستان بیژن و منیژه، بیژن، پهلوان ایرانی، به قصد کشتن گراز، سر از بیشهای در میآورد که در آن، مجلسِ بزمِ منیژه برپا ست. منیژه او را میبیند و به او دل میبازد و دایهاش را برای پرسوجو نزدش میفرستد. منیژه او را به چادرش دعوت میکند، سپس مخفیانه به کاخ خود میبرد (همو، 3/ 316-321).
نمونۀ دیگر از این شیوۀ انتخاب، داستان گشتاسب و کتایون است. کتایون در خواب میبیند که جوانی غریب، دستهگلی به او میدهد و از او نیز دستهگلی میگیرد. مدتی بعد کتایون طبق سنت از میان جمع مردان میگذرد و گشتاسب ایرانی را میپسندد و به همسری برمیگزیند. قیصر که از این انتخاب ناراضی است، انتخاب کتایون را میپذیرد، اما او را از ارث محروم، و از خود طرد میکند (همو، 5/ 19-22).
در گرشاسبنامه، دختر شاه زابل، جمشید شاه را که با نام «ماهان کوهی» از ترس سپاهیان ضحاک به زابل پناه برده، میشناسد و به او دل میبندد و از او درخواست ازدواج میکند: «ترا ام کنون گر پذیری مرا/ بر آیینِ به جفت گیری مرا/ / دهم جان گر از دل به من بنگری/ کنم خاک تن تا به پی بسپری» (اسدی، 32-33). جمشید هویتش را انکار میکند، اما پس از پیجوییهای دختر و لابه و سوگندخوردنهای او، راضی میشود: «بهآیین پیمانش با او ببست/ به پیوند بگرفت دستش به دست» (همو، 36).
گاهی خود پسر به خانۀ پدر دختری که در نظر داشت، مراجعه میکرد و پس از برشمردن هنرهایش، خواستۀ خود را در میان میگذاشت. او میبایست 7 هنر ازجمله سوارکاری، شکار، پیکار، چوگان، کشاورزی، آهنگری و جز اینها داشته باشد. آنگاه پدر موضوع را با دخترش در میان میگذاشت و پس از موافقت وی، وصلت سر میگرفت (هیربد، 17- 18).
گاهی پیشنهاد ازدواج از سوی خانواده یا نزدیکان دختر صورت میگرفت. برای نمونه پیران به سیاوش که به تورانزمین پناه میآورد، پیشنهاد میکند تا برای ایجاد رابطۀ خوب با افراسیاب، با دختر او یا دختر خودش ازدواج کند. سیاوش نیز خواستار پیوند با جریره، دختر پیران، میشود (نک : فردوسی، 2/ 296-297). بار دیگر سیاوش بنا به پیشنهاد پیران و برای رفع بدگمانیها، به خواستگاری فرنگیس، دختر شاه توران، میرود. پیران به همراه همسرش، گلشهر، هدایایی آماده میکنند و با طبقهای گل و مشک و زعفران به خواستگاری فرنگیس میروند (نک : همو، 2/ 301-305). در موردی دیگر، بهرام شاه که در پوشش سردار خود، در هند به سر میبرد، با پیشنهاد ازدواج با سپینور از سوی پدرش، شنگلشاه هند، مواجه میشود. بهرام نیز او را از پدر خواستگاری، و با او ازدواج میکند (مهذب، 83).
در بانوگشسپنامه، رستم به شیوهای خاص داماد را انتخاب میکند. رستم همۀ پهلوانان ایرانی را که خواستار همسری با دخترش هستند، بر فرشی بزرگ مینشاند و میگوید من با یک بار تکاندادن فرش، شما را از روی آن بیرون میاندازم: «برافشانمش هرکه بر فرش ماند/ درخت نشاطش به گیتی نشاند/ / به دامادیام هست شایسته اوی/ بگفتند هرکس که گفتی نکوی» و بدینگونه گیو برای همسری بانوگشسپ برگزیده میشود (نک : ص 116- 128).
گاهی پاسخ مثبت دادن به خواستگار مشروط به انجام کاری دشوار از سوی او بود. در بخشی از بهمننامه، همای، دختر پادشاه مصر، شرط پاسخ مثبت به خواستگاری بهمن را شکستخوردن از وی در میدان کارزار عنوان میکند و پس از اینکه دو بار از وی شکست میخورد، پیشنهاد او را میپذیرد (ایرانشاه، 131-134). همچنین در بانوگشسپنامه آمده است که 3 شاه از سرزمین هندوستان، به نامهای جیپور، چیپال و رایگزین که آوازۀ حسن بانوگشسپ را شنیده بودند، با نوشتن نامهای به سوی زال (شاه سیستان)، بانوگشسپ را از وی خواستگاری میکنند (ص 106-107). هنگامیکه رستم از ماجرا باخبر میشود، شرطی میگذارد: «هر آنکس که بانو رباید ز زین/ ز هر مهتری نزد من شد گزین» (همان، 108). آنها با سپاهیانشان در میدانی جمع میشوند تا بانوگشسپ از آن میان یکی را برگزیند، اما هر 3 شکست میخورند (نک : همان، 111-113).
برخی خواستگاریها در گذشته، جنبۀ سیاسی داشتهاند. برای نمونه، داراب، پادشاه پیشدادی، برای پاسخ به پیشنهاد صلح فیلقوس، از بزرگان کشور مشورت میخواهد، و بنا به توصیۀ آنها، داراب فرستادهای نزد فیلقوس میفرستد و افزون بر باژ روم، دخترش ناهید را از او خواستگاری میکند (فردوسی، 5/ 520-522). خسروپرویز نیز برای پذیرش صلح با قیصر روم، دخترش مریم را از او خواستگاری میکند. گستهم، پهلوان ایرانی، به روم میرود و مریم و جهیزیۀ گرانبهای او را نزد خسرو میآورد (همو، 8/ 115-116).
درکل، شیوههای خواستگاری و ازدواج در میان ایرانیان باستان یا بازماندۀ دوران زنسالاری است که بر اساس پیشنهاد و انتخاب دختر و یا پدر او صورت میگرفت، و یا خاص دورۀ مردسالاری است که با انتخاب و پیغام فرستادن مرد انجام میشد (کراچی، 23). هرچند در دورۀ ساسانی نیز گونهای از ازدواج مرسوم بود که دختر شوی خود را به انتخاب خود برمیگزید (پریخانیان، 650-649) و پدر و مادر او نمیتوانستند از این کار جلوگیری نمایند (آذرگشسب، 169).
در دورۀ ساسانی، اغلب وظیفۀ خواستگاری بر عهدۀ سرپرست و گاه مادر یا دوستان شخص خواستگار گذاشته میشد. این افراد میبایست سالخورده و آشنا به آداب باشند. آنها با هدایا و دستهگل به خانۀ پدر دختر میرفتند؛ پدر دختر از علت این دیدار جویا میشد، اما هیچگاه در همان لحظه پاسخ نمیداد و نظر دختر و همسرش را نیز میپرسید و دربارۀ خواستگار تحقیق میکرد (مظاهری، 55-56). آنگاه در صورت موافقت، مهر را تعیین کرده و پسر مبلغی را به پدر دختر پرداخت میکرد (کریستنسن، 327-328).
در روایات داراب هرمزدیار آمده است: «آنکه مردی پیغام به مردی فرستاد و دختر وی خواست و پدر دختر گفت تا اندیشه بکنم، چو یک چندی برآید، پدر دختر کسی از پس پیامبر فرستد و گوید که اگر دختر مرا دو هزار درم کاوین کند، دختر بدو دهم ... » (1/ 179).
زردشتیان در صورت رضایت خانوادۀ عروس، روزی را که مصادف با پُرسۀ همگانی یا پرسۀ درگذشتگان نبود، برای خواستگاری رسمی یا بلهبرون مشخص میکردند (هیربد، 21). در این روز، برخی از نزدیکان داماد به خانۀ پدر عروس میرفتند و با خود یک قهوهسینی از مغزینههای شیرینشده، نُقل، اناری شیرین پیچیده در دستمالی سبز، چند شاخه سرو و شمشاد، آویشن، بادام، سنجد و قند سبز میبردند (همانجا؛ رمضانخانی، 225). خانوادۀ عروس نیز از قبل، شاخههای سرو، برگ آویشن و شیرینی برای مراسم خواستگاری آماده میکردند و با رسیدن مهمانان، جلو پای آنان آتش میافروختند و سپس به مهمانان گلاب و آینه نشان میدادند و به یکدیگر هابیرو (شادباش) میگفتند (هیربد، 22). در مراسم خواستگاری، از مهمانان با شربت هل و گلاب پذیرایی میشد (رمضانخانی، 223). سپس پدر یا عموی داماد قهوهسینی را به اتاق عروسمیبرد و پارچۀ سبز را در دامن عروس میگذاشت و حلقۀ نامزدی را به انگشت او میکرد و گلوبند زردشتنشان را به گردن وی میآویخت و هدایا را به او تقدیم میکرد (همو، 225).
شاپور، پسر اردشیر ساسانی، هنگام عبور از نخجیرگاه، دختر مهرکِ نوشزاد را که از ترس اردشیر در قالب دختر برزگری پنهان شده بود، میبیند و از نام و نشان او میپرسد. دخترک نخست نژادش را پنهان میکند، اما عاقبت مجبور به اعتراف میشود. شاپور دخترک را از برزگر خواستگاری میکند و به دور از چشم اردشیر، با او ازدواج میکند ( کارنامه ... ، 119- 129؛ فردوسی، 6/ 208-210). در داستانی دیگر، بهرامگور هنگام شکار، با دیدن آتش و شنیدن آوای رامشگران و خنیاگران، به سوی خانۀ آسیابانی هدایت میشود. در آنجا، 4 دخترِ او را میبیند و بهرغم تهیدستی آنان، با دادن جامی زرین، آنها را از پدرشان خواستگاری میکند (همو، 6/ 454-456). همچنین باری دیگر، او در پی جستوجو برای یافتن پرندهاش، طغری، به باغ برزین میرسد. دختران برزین با سازوآواز از وی استقبال میکنند و بهرام هر 3 را از پدرشان خواستگاری میکند و بدون پذیرفتن هدایای برزین، آنها را به شبستان خویش میفرستد (همو، 6/ 482-484).
همچنین قباد ساسانی و افرادش بر سر راه هیتال، به اهواز میرسند و در خانۀ کدخدای ده استراحت میکنند. قباد با دیدن دختر کدخدا به او دل میبندد و رازش را با یکی از یارانش به نام زرمهر در میان میگذارد. زرمهر دختر را از پدرش خواستگاری میکند و پس از موافقت پدر، قباد انگشتری گرانقیمت را به دست دختر کرده و او را نامزد میکند (همو، 7/ 64-65).
در داستان بهرام گور با ماهیار گوهرفروش نیز بهرام با شنیدن توصیفاتی که از دخترِ چنگزنِ ماهیار میشنود، به خانۀ او میرود. دختر که آرزو نام دارد، از بهرام میزبانی میکند و به او اظهار عشق میکند. بهرام هم آرزو را «به آیین دین» از پدرش خواستگاری میکند. ماهیار از دخترش و از بهرام میپرسد که آیا واقعاً یکدیگر را پسندیده و به همسری انتخاب میکنند؟ سپس به این وصلت رضایت میدهد (همو، 6/ 484-582).
مآخذ
آذرگشسب، اردشیر، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران، 1358 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ ایرانشاه بن ابیالخیر، بهمننامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1370 ش؛ همو، کوشنامه، به کوشش جلالمتینی، تهران، 1377 ش؛ بانوگشسپنامه، به کوشش روحانگیز کراچی، تهران، 1382 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، تهران، 1370 ش؛ جنیدی، فریدون، حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان، تهران، 1378 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران/ یزد، 1387 ش؛ روایات داراب هرمزدیار، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ شرفکندی، عبدالرحمان، فرهنگ کردی ـ فارسی، تهران، 1368 ش؛ شکری، گیتی، گویش ساری (مازندران)، تهران، 1374 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، ترجمۀ بهرام فرهوشی، تهران، 1354 ش؛ کراچی، روحانگیز، مقدمه بر بانوگشسپ نامه (هم )؛ مزداپور، کتایون، واژهنامۀ گویش بهدینان شهر یزد، تهران، 1385 ش؛ مظاهری، علیاکبر، خانوادۀ ایرانی در روزگار پیش از اسلام، ترجمۀ عبدالله توکل، تهران، 1373 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مکنزی، دیوید نیل، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1373 ش؛ مهذب، زهرا، «جشنهای عروسی در شاهنامۀ فردوسی»، ادبیات داستانی، تهران، 1357 ش، شم 40؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ هیربد، شهریار، پیوند مهرگان، یزد، 1384 ش؛ نیز: