خواب
خواب، استراحت و رفتن به حالت آسایش همراه با قطع ارتباط حواس ظاهر از جهان پیرامون که معمولاً با بستنِ چشم و درازکشیدن همراه است. معنی دیگر خواب مجموعهای از تصاویر، افکار، احساسات و رویدادهایی است که گاه در هنگام خوابیدن، به طور غیر ارادی از ذهن میگذرد و بعضی از آنها هنگام بیداری به یاد انسان میآید (انوری، ذیل واژه).
I. در ایران باستان
واژۀ خواب در فارسی میانه xwāb (مکنزی، 95)، و در اوستا xVafna- (بارتولمه، 1863)، از ریشۀ هندواروپایی آغازین suep- (= خفتن) (چئونگ، 147) است.
در بندهش آمده است که کوشایی و خفتن ویژگی مردم و جانوران است، نه گیاه و آب و زمین (ص 93). خواب در زمانی به درازای خواندنِ 3 یا 4 یَثااَهووَئیریو (از دعاهای زردشتی)، مانند اسب جوان چهار یا پنجساله، که به دنبال مادگان میرود، از بالای سر به زانوی مردمان میرسد. خوابیدن در زمانی بیش از درازای 4 وَچَست (= بند، قطعه)، آرامش را به همراه میآورد (همان، 92). اما در برابر این خواب، که نیک و رامشگر است، خواب بدی نیز هست که بوشاسْپ نام دارد و دیوی است که سستی و کاهلی میآورد. بوشاسپ، که در فارسی به گونۀ گوشاسب نیز آمده است (آموزگار، 40، نیز حاشیۀ 1)، در فارسی میانه būšāsp و به معنی خواب، کاهلی و رؤیا (مکنزی، 20)، و در اوستا –būšyąs'tā (بارتولمه، 970) است.
خوابْ نیک و اورمزدی، اما بوشاسپْ بد و اهریمنی است. البته بوشاسپ گاهی به معنی مطلق خواب نیز به کار رفته است (نک : داستان ... ، 192). بوشاسپ هر شب، دوبار به جهان مادی میرسد ( شایست ... ، 189). او همه را به خواب آغاز روز وا میدارد (بهزادی، 223) و مردم را از برخاستن و کارکردن باز میدارد. بوشاسپ، که به درازدست معروف است، احتمالاً مادهدیو است (آموزگار، 409). او که در «مهریشت»، بند 97، در کنار اهریمن، خشم و بدکاران آمده (نک : اوستا، 1/ 376)، ظاهراً در آغاز، مقام والاتری داشته است (نیبرگ، 108). شکد معنای «دیو خواب و کاهلی» برای بوشاسپ را تعبیری نوین، و ساخته و پرداختۀ زردشتیان میداند. وی معتقد است که کاربرد این واژه به معنی خواب در متون یهودی، از دورۀ اسلامی بازگوی معنای نخستین این واژه و فارغ از معنای زردشتی آن است (ص62 ). نیبرگ با توجه به معنای واژگانی بوشاسپ، یعنی آنچه پیشآمدنی است، آن را حالتی میداند که در آن چیزی از آینده آشکار دیده میشود، یا آنکه در خواب یا عالم شهود، روح به پرواز درمیآید و به آینده مینگرد (همانجا).
خواب هفدهمین آفریدۀ اورمزد است (بندهش، 37) که به تنِ مردِ 15سالۀ سپیدچشم (همان، 92) و روشن، و نیز به یاری کیومرث (انسان نخستین) آفریده شد (همان، 41).
اهریمن (ه م) در برابر آفریدگان مینویِ اورمزد، دست به آفرینش اهریمنی زد و دیو بوشاسپ را در برابر خواب اورمزدی آفرید (همان، 55). پس از آفرینش جهان مادی به دست اورمزد، اهریمن و دیوان بر جهان تاختند و به آسمان، زمین، آب، آتش، گیاه و گاو گزند رساندند، اما پیش از آنکه بر کیومرث بتازند، اورمزد کیومرث را به خواب برد، «چندانکه بیتی بخوانند». هنگامی که کیومرث از خواب برخاست، جهان را چون شب تاریک و زمین را پر از جانوران زیانکار دید (همان، 52-53).
از زمان آمیزش شر با نیکی، همواره دو نیروی خیر و شر با یکدیگر در نبردند که این نبرد تا روز رستاخیز و پیروزی نهایی نیکی بر بدی ادامه دارد. اهریمن و دیوان برای از میان بردن آفریدگان اورمزد، هرشب از دوزخ میتازند. اورمزد و ایزدان بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد، امرداد، مهر، سروش، و رَشْن به کارزار با دیوان و اهریمن میآیند (بهار، 295-296). همچنین به بیخوابیِ ایزدان و خویشکاری (= وظیفه) آنان در شب اشاره شده است. ایزد مهر همیشه بیخواب است و بر پیمانها نظارت میکند و همراه با آفتابی است که سپیدهدم، مردم را از خواب بیدار میکند. او دشمن کاهلی و بوشاسپِ درازدست است (بویس، 1/ 50). بوشاسپ در برابر او به هراس میافتد ( اوستا، همانجا). بوشاسپ یکی از رقیبان و دشمنان ایزد سروش است. سروش بیخواب و پایندۀ آفریدگان اورمزد است و همۀ هستی مادی را پس از فرورفتن خورشید، با تیغِ آخته میپاید (سروش ... ، 54-55). او 3 بار در شب، به بالین خفتگان میرود تا آنان را از گزند دیوان دور بدارد (بندهش، 112). خروس (ه م) مرغِ سروش است. بانگ او در سپیدهدم، خفتگان را بیدار میکند تا راستی را بستایند و دیو را نابود کنند و بوشاسپ درازدست را، که بر آنان تاخته، سرنگون کنند، زیرا که خواب طولانی شایستۀ مردم نیست ( اوستا، 2/ 848- 849). ایزد آذر (بهزادی، همانجا) و ایزد اَشْتاد نیز نابودکنندۀ بوشاسپاند (یشتها، 2/ 204).
در اندرزنامهها خواب و رامش پسندیده، و بوشاسپ نکوهیده است. در اندرز پوریوتکیشان آمده است که 3/ 1 از روز و 3/ 1 از شب را باید خورد و آرامید و آسود (متون ... ، 87). در مینوی خرد نیز یکی از راههای رسیدن به بهشت، میل نداشتن به خواب مفرط (بوشاسپ) است (ص 51-52).
نشانهها و شواهدی از کشف و شهود و دریافتن راز در خواب در دست است. برخی بر این باورند که زردشت برای مکاشفه با اورمزد، از موادی استفاده میکرد تا او را به خلسه برد. دربارۀ بهکارگیری بنگ از سوی زردشت سندی در دست نیست. در گاهان نامی از بنگ نرفته، درحالیکه به کاربرد بنگ در مورد کیگشتاسب، در اوستای متأخر اشاره شده است (ویدنگرن، 130؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). زردشت در مکاشفه با اورمزد، از بینایی و شنوایی، هر دو بهره برده است. او 7 شبانهروز به خواب عمیق فرومیرود. این نوع از خواب را خومن xvamn مینامند (ویدنگرن، 129-130). هربار، اورمزد به واسطۀ دادن خردِ همهآگاه به زردشت، او را به کشف و شهود میرساند (بهار، 255؛ زند ... ، 1، 3). آمده است که اورمزد در یک روز، 3 بار خرد همهآگاه را به زردشت داد و او پس از کشف و شهود و همپرسگی با اورمزد به پیامبری رسید (وزیدگیها ... ، 68-69). براساس زند بهمن یسن، اورمزد خرد همهآگاه را به پیکرِ آب به دست زردشت داد و گفت: بنوش. خردِ همهآگاه در زردشت آمیخت. پس از 7 شبانهروز، اورمزد آن را از زردشت بازپس گرفت و زردشت چنین انگاشت که از خواب برخاسته است (ص 3).
کشف و شهود در خواب دربارۀ برخی از موبدان و پادشاهان نیز گزارش شده است. پس از حملۀ اسکندر و آشفتگی دین در ایران، برپایۀ تصمیم دینمردان و پس از انجامگرفتن آزمونهایی، موبد ارداویراف برای کشف و شهود، سفر به جهانی مینوی و نیز آگاهیآوردن از آن برای مردمان برگزیده شد. به ارداویراف 3 جام مَی و منگِ گشتاسبی، به نماد اندیشۀ نیک، گفتار نیک، و کردار نیک نوشاندند. او خفت و روانش 7 شبانهروز به راهنمایی ایزدان آذر و سروش، به دیدار بهشت و دوزخ و برزخ رفت. سپس به تن بازگشت و بیدار شد و آنچه را از جهان دیگر دیده بود، اعم از پاداش پارسایان در بهشت و جزای بدکاران در دوزخ، بازگفت (نک : ارداویرافنامه، 7-9).
کرتیر موبدانموبد در دورۀ ساسانی نیز شرحی از معراج خود در دو کتیبـۀ نقشرستـم و سرمشهد آورده است (نک : اکبـرزاده، 208). در تاریخ اساطیری ایران، گزارشهایی آمده است مبنی بر آنکه شاهان بهواسطۀ خوابی، از رخدادی مهم در آینده آگاه شدهاند. در شاهنامۀ فردوسی به این خوابها اشاره شده است (نک : صرفی، 21-23؛ نیز نک : بخش دوم مقاله).
هرودت گزارش میدهد که آستیاگس، پادشاه ماد، به خواب دید که از دخترش ماندانا آنقدر آب رفت که پایتخت او و همۀ آسیا را آب فراگرفت. خوابگزاران آن را گواه بر براندازی پادشاهی آستیاگس به دست فرزندِ دخترش، ماندانا گرفتند؛ بنابراین، آستیاگس با به دنیا آمدن کورش، فرزند ماندانا، نقشۀ قتل او را کشید که ناکام ماند و سرانجام کورش به شاهی رسید (نک : ویدنگرن، 259-267).
در متون زردشتی، دربارۀ چگونگی دین آوردن کیگشتاسب آمده است که او در آغاز، دین را از زردشت نمیپذیرفت، تا آنکه اورمزد به ایزد نَیریوسنگ فرمان داد که نزد ایزد اردیبهشت، که در خانۀ گشتاسب بود، برود و به او بگوید که به گشتاسب مَی و منگ (روایت ... ، 57)، یا هوم و منگ (دینکرد ... ، 245) بدهد. اردیبهشت همانگونه کرد. پس روان گشتاسب را به گَرودمان (= بهشت) بردند و ارجمندیِ دین را به او نمودند و او پس از بیدار شدن، دین را پذیرفت (روایت، 56-57).
در کارنامۀ اردشیر بابکان آمده است که بابک، مرزبان و شهردار پارس و گماشتۀ اردوان اشکانی، شبانی به نام ساسان داشت که از تبار شاهان بود، اما بابک از تبار او ناآگاه بود. شبی بابک به خواب دید که خورشید از سرِ ساسان تافته و همۀ جهان را روشن کرده است. شبی دیگر به خواب دید که ساسان بر فیلی سفید نشسته و همه او را نماز و آفرین میکنند. شب سوم به خواب دید که آذرفرنبغ، آذرگشسب و آذربُرزینمهر در خانۀ ساسان میدرخشند و همۀ جهان را روشن کردهاند. خوابگزاران چنین تعبیر کردند که ساسان یا فرزندی از او به پادشاهی میرسد. پس بابک دختر خود را به زنی، به ساسان داد و فرزند آن دو، اردشیر زاده شد. وی همان اردشیر بابکان بود که بعدها سلسلۀ اشکانی را برانداخت و سلسلۀ ساسانی را تأسیس کرد (ص 5 بب ).
در متون زردشتی، خوابهایی از پهلوانان نیز گزارش شده است. گرشاسب از پهلوانان بزرگ و از جاودانان است. در هزارۀ اوشیدرماه، ضحاک از بندی که فریدون در کوه دماوند بر او نهاده، رها میشود (بندهش، 128) و 3/ 1 آفریدگان را میبلعد و گناه بسیار میکند. پس اورمزد به ایزدان سروش و نیریوسنگ فرمان میدهد که تنِ گرشاسب را بجنبانند تا برخیزد. او که بیهوش خفته است، پس از 4 بانگِ ایزدان برمیخیزد و با گرز بر سر ضحاک میکوبد و او را میکشد (زند، 18-19). علت بیهوشی گرشاسبِ سام را خوارشمردن دین مزدیسنی دانستهاند. او پس از خوارشمردن دین، در دشت پیشانسه به خواب رفت و نُهینِ تُرک بر او تیری زد. بوشاسپ سام را برد و او تا زمانی که برای کشتن ضحاک بیدار شود، در میان کوهچالی افتاده و برف بر او نشسته است (بندهش، همانجا).
خواب و به خواب فرورفتن میتواند دارای مفاهیم عرفانی نیز باشد. سرودِ مروارید داستانی است عرفانی، با اصل پارتی، که امروزه به زبان سریانی بر جای مانده و از شهزادهای میگوید که به فرمان والدینش، از خانۀ پدری در شرق، که نماد جهان مینوی است، به غرب (مصر)، که نماد جهان مادی است، میرود تا با مار بجنگد و مروارید را از او بستاند و به شرق بازگردد؛ اما او در مصر، خوراک و پوشاک آن مردمان را میخورد و میپوشد و غافل میشود. او شهزادگی خویش و مأموریتش را فراموش میکند و بر اثر سنگینی خوراک آنان، به خوابی ژرف فرومیرود. پدر و مادرش نامهای را به پیکر عقاب برای او میفرستند. عقاب که همان منجی است، سراسرْ کلام میشود و شهزاده از خواب برمیخیزد و نامه را میخواند و به اصالت خود میاندیشد و مأموریتش را انجام میدهد. او مار را با افسون خواب میکند و با مروارید به شرق بازمیگردد (نک : ویدنگرن، 230- 238).
در متون زردشتی، آدابی برای خوابیدن و از خواب برخاستن ذکر، و بر آن تأکید شده است. پیش از خواب باید دست را شست (شایست، 134) و سدره و کُشتی (= کستی) پوشید که برای تن پاسبانتر، و برای روان بهتر است (همان، 74). پیش از خواب باید اَشِموُهو (از دعاهای زردشتی) گفت که ثواب آن هزار بار بیشتر از گفتن آن در دیگر زمانها ست (روایت، 39-40). در صد در نثر آمده است که پیش از خوابیدن، باید یک یثااهووئیریو و یک اشموهو خواند و پَتِت (= توبه) کرد. پس از بیدار شدن از خواب، باید بدون آنکه از جای خواب بیرون رفت و گام برداشت، کشتی را باز و بسته کرد (ص 58- 59). سپس باید دستشو را بر دست ریخت و با آب پاک، دست را از ساعد تا سرِ دست 3 بار، صورت را از پسِ گوش تا چانه و تا میانِ سر، و پای را تا ساق 3 بار شست، و سپس کیمنامزدا خواند. اگر آب نبود و زمان برای نیایش و نماز تنگ بود، باید دست را 3 بار بر خاک زد و نماز خواند و هنگامیکه آب به دست آمد، دوباره دستوروی را شست و نماز خواند (همان، 52). آمده است که ایزد سروش نزد جمشید بیامد و گفت: به مردم جهان بگوی که هنگامی که از خواب برمیخیزند، فوراً گُمیز (= پیشاب) گاو بر دهان کنند و با آن، دست و پای را بشویند تا اهریمن بر آنان ناتوان شود (داستان، 192).
مآخذ
آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، تهران، 1384 ش؛ ارداویرافنامه، به کوشش داریوش کارگر، اوپسالا، 2009 م؛ اکبرزاده، داریوش، سنگنبشتههای کرتیر موبدان موبد، تهران، 1385 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1374 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، 1374 ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1387 ش؛ بهزادی، رقیه، یادداشتهایی بر بندهش هندی، ترجمۀ همو، تهران، 1368 ش؛ داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، گلشاه و متنهای دیگر، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1378 ش؛ دینکرد هفتم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1389 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ زند بهمن یسن، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1370 ش؛ سروش یسن، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1382 ش؛ شایست ناشایست، ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909 م؛ صرفی، محمدرضا، «خواب و خوابگزاری در شاهنامه»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، مشهد، 1383 ش، س 37، شم 4؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، ترجمۀ بهرام فرهوشی، تهران، 1354 ش؛ متون پهلوی، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1380 ش؛ نیبرگ، ه . س.، دینهای ایران باستان، ترجمۀ سیفالدین نجمآبادی، تهران، 1359 ش؛ وزیدگیهای زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1385 ش؛ ویدنگرن، گئو، جهان معنوی ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمود کندری، تهران، 1381 ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1347 ش؛ نیز:
Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strasbourg, 1904; Cheung, J., Etymological Dictionary of the Iranian Verb, Leiden / Boston, 2007; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Shaked, S., Dualism in Transformation, Varieties of Religion in Sasanian Iran, London, 1994.
مینا سلیمی
II. در فرهنگ مردم
در ایـن بخش از مقالـه خـواب به هر دو معنی ــ خوابیدن و خواب دیدن ــ در فرهنگ مردم بررسی شده است.
افراد بهطور معمول ساعاتی از شبانهروز، معمولاً شب، را به خواب اختصاص میدهند. گاهی اوقات و بنا بر دلایل مختلف، فرد ممکن است دچار بیخوابی شود. مردم روشهای متفاوتی را برای مقابله با بیخوابی به کار میبرند:
در اردکان، علت بیخوابی را بیقوتی و ضعف بدن میدانند؛ ازاینرو، برای چنین اشخاصی خوردن جگر سیاه، تخممرغ و قلوه تجویز میشود. افزون بر این، برای بزرگسالان خوردن کاهو و دمکردۀ برگ گردو، و برای طفلِ بیخواب جوشاندۀ گل بنفشه تجویز میشود (طباطبایی، 675).
در بسیاری از مناطق، به طفلِ بیخواب عرق نعناع میدهند و برای بزرگسال نیز دمکردۀ بابونه تجویز میشود (جعفری، تحقیقات). در ایلام، خوردن دمکردۀ پودنه یا سنبلالطیب یا اکلیل کوهی توصیه میشود (اسدیان، 277).
خواب و باورهای مرتبط با آن در انواع متفاوت ادبیات مکتوب و ادب شفاهی مردم مانند افسانهها، قصهها، امثال، چیستانها و جز اینها بازتاب فراوان یافته است که به برخی از آنها اشاره میشود: