خنج
خُنْج، شهرستان و شهری در جنوب استان فارس. ظاهراً نخستینبار از این شهر در کتاب فردوس المرشدیة (تألیف در 728 ق / 1328 م)، متعلق به محمود بن عثمان، نام برده شده است. مؤلف این کتاب هنگامی که از شیخی به نام دانیال یاد کرده، وی را هُنگی و هُنجی خوانده، و بدین ترتیب خنج کنونی را در روزگار خود، هُنگ و هُنج نامیده است (ص 426-427، 711). در برخی از مآخذ آن را «خوانج» نیز نوشتهاند (بافقی، 336). این نام بعدها بهصورت خُنگ و خُنج درآمد. بعضی بر این باورند که هنگ ــ نخستین نام این شهر ــ به معنی گوشه و بیغوله است و این نامگذاری بهسبب وجود خانقاهها و زاویههای گوناگون، بهویژه پس از سدۀ 6 ق / 12 م، در این سرزمین بوده است. گویا در روایات محلی نام قدیم خنج، کوشک گفته شده است (وثوقی، خنج ... ، 11-13).
شهرستان خنج
این شهرستان با وسعت 124‘ 4 کمـ 2، برپایۀ قانون تقسیمات کشوری سال 1392 ش، متشکل از دو بخش مرکزی و مَحمِله، و نیز 4 دهستان به نامهای سیفآباد، تنگنارک، باغان و محمله به مرکزیت شهر خنج است ( نشریه ... ، بش ). شهرستان خنج از نواحی گرمسیر استان فارس به شمار میرود و دارای تابستانهای طولانی و زمستانی کوتاه است. این شهرستان بهسبب دارابودن دشتها و چراگاههای فصلی و کوهستانی، قشلاق هزاران تن از عشایر کوچرو، بهویژه از ایل قشقایی است. فراوردههای کشاورزی آن اینها ست: خرما، گندم، جو، کنجد، تنباکو، پنبه و محصولات جالیزی که بخشی از آنها به شهرهای دیگر صادر میشود. شغل بیشتر مردم این شهرستان بازرگانی، کشاورزی و دامداری است (وثوقی، همان، 181).
شهرستان خنج طبق سرشماری عمومی 1390 ش / 2011 م، دارای 133‘ 41 تن جمعیت بوده است («درگاه ... »، بش ).
شهر خنج: این شهر در °27 و ´53 عرض شمالی، و °53 و ´26 طول شرقی، در ارتفاع 675 متری از سطح دریا قرار گرفته است (پاپلی، 227). خنج در 265 کیلومتری جنوب شیراز و 90 کیلومتری کرانههای خلیجفارس، در ابتدای دشتی پهناور در کوهپایههای زاگرس جنوبی، بر سر راه اصلی شیراز به لار جای دارد. رشتهکوه لیته در شمال و رشتهکوه مهنه (میانه) بهموازات آن در جنوب شرقی، با ارتفاعی تقریباً همانند، و دریاچهای فصلی (در زمستان و بهار) در شرق شهر قرارگرفته است (رحمانی، 150؛ وثوقی، لارستان، 23؛ «درباره ... »، بش ).
شهر خنج در سرشماری سال 1390 ش، دارای 792‘ 18 تن جمعیت بوده است («درگاه»، بش ). مردم شهر خنج مسلمان و اکثر سنی شافعیمذهباند و بیشتر آنها به بازرگانی اشتغال دارند که با مهاجرت به کشورهای کرانۀ جنوبی خلیجفارس صورت میگیرد (وثوقی، خنج، 11).
پیشینۀ تاریخی: هرچند تاکنون در محدودۀ شهر خنج آثاری که نشان از وجود این شهر در دورۀ پیش از اسلام باشد، یافت نشده است، اما با توجه به بقایای آثار باستانی متعلق به دورۀ ساسانیان در نواحی همجوار آن مانند پشور، محلچه، سده، و از همه مهمتر کاریان، که ویرانههای آتشکدۀ معروف آذرفرنبغ در آنجا پابرجا ست، و همچنین با بررسی راههای ارتباطی باستانی، میتوان شواهدی را بر وجود شهر خنج در روزگار پیش از اسلام جستوجو کرد (نک : واندنبرگ، 19؛ وثوقی، همان، 15، 23- 25)؛ ازاینرو، تاریخ خنج را در آن دوره میتوان با مطالعۀ تاریخ مناطق همجوار آن، بهویژه کاریان، بررسی کرد.
در دورۀ فتوحات اعراب در ایران، کاریان در 29 ق / 650 م گشوده شد (نک : بلاذری، 548). در سدههای نخستین اسلامی، مسیر دستیابی کاروانهای بازرگانی خلیجفارس، از راه خنج به سوی فال (منطقۀ گلهدار) و سپس سیراف بوده است. شکوفایی فراوان این راه میتواند نشاندهندۀ وجود خنج بهعنوان یک گذرگاه کاروانی در آن دوره باشد (وثوقی، همان، 33-34). در سدههای (4- 5 ق / 10-11 م)، سیراف به اسباب گوناگون ازجمله رویدادن زلزله، شکوفایی پیشین خود را از دست داد و جزیرۀ کیش جانشین آن گردید و پس از این رویداد، آبادانی خنج نیز آغاز شد (همان، 37- 38). در سدههای 6 و 7 ق / 12 و 13 م، خنج بهصورت مقری برای درویشان درآمد که بنیانگذار آن شیخ رکنالدین دانیالی (شیخ دانیال هنگی) بود (همان، 46). ابنبطوطه در سدۀ 8 ق / 14 م از آرامگاه وی در خنج / خنجبال دیدن کرده، و از شهرت و عزت فراوان او در منطقۀ لارستان یاد کرده است (2 / 146). او در این شهر همچنین از زاویۀ شیخ ابودلف دیدار کرده و افزوده است که وی مردم و مسافران بسیاری را غذا، لباس و اسب میداده است (همانجا).
در سدۀ 8 ق / 14 م، خنج با رویداد فرهنگی تازهای روبهرو شد. در این هنگام شیخ محمد ابونجم (704- 786 ق / 1304- 1384 م) و پیروانش که به درویشهای ابونجمی معروف بودند، با حمایت مالی بزرگان لار، رهبری فرهنگی خنج را بهدست گرفتند و تا نیمۀ دوم سدۀ 10 ق / 16 م، این سمت را در دست داشتند. در همین سده (8 ق) بود که مرکزیت بازرگانی نیز از کیش به هرمز منتقل شد و راههایی که به هرمز پایان مییافت، از راه خنج، لار و طارم (از نواحی شرقی لارستان) از رونق ویژهای برخوردار گردید. خنج در دورۀ شکوفایی خود در سدههای 6 - 10 ق / 12-16 م، تا 50 هزار تن جمعیت داشته است (وثوقی، همان، 54، 58، 62، 182). این شهر از سدۀ 10 ق / 16 م آبادی و پیشرفت خود را از دست داد و طی 4 سده، به یک ناحیۀ متروک و دورافتاده بدل گشت. انتقال مسیر بازرگانی خلیجفارس از راه خنج به جهرم، و اختلافات و درگیریهای خونین فرقهای را میتوان از علل مهم ازدسترفتن رونق خنج دانست (همان، 64 - 65).
هنگامی که سپاهیان محمود افغان، به سرداری زبردست خان شیراز را محاصره کردند، مردم چند شهر منطقۀ «گرمسیرات» فارس، ازجمله مردم خنج که سنیمذهب بودند، با افغانها همکاری کردند و شیراز سرانجام پس از 9 ماه محاصره در 1136 ق / 1724 م به دست افغانها افتاد؛ اما پس از چیرگی نادر بر نیروهای اشرف افغان در مهماندوست (خورموجی، 420؛ فسایی، 1 / 501 - 502، 2 / 1302-1303) و سپس برتختنشستن او بهعنوان پادشاه، یکی از سرداران خود به نام طهماسب خان وکیلالدوله (طهماسب قلیخان / طهماسب خان جلایر) را در 1147 ق / 1734 م، مأمور دستگیری محمد خان بلوچ در گرمسیرات فارس کرد. او نخست قلعۀ خنج را که ساکنانش دم از مخالفت میزدند، محاصره نمود و پس از تصرف قلعه، ساکنان آن را به شیراز کوچ داد و نادر را از پیروزی خود آگاه ساخت (محمدکاظم، 356-357؛ استرابادی، 230). استرابادی ساکنان قلعۀ خنج را در این هنگام از «اعراب» دانسته است (همانجا).
در سال 1256 یا 1257 ق / 1840 یا 1841 م، به هنگام سلطنت محمد شاه قاجار، قلعۀ شهریاری خنج پناهگاه شورشیان گردیده بود؛ این قلعۀ کهن و استوار بر فراز کوهی قرار داشت. فرهاد میرزا، حاکم فارس، آن را تصرف نمود و به دستور او، چاه آبِ ژرف قلعه با سنگهای گران پر شد و خود قلعه را نیز از بنیاد ویران ساختند (سپهر، 3 / 29؛ هدایت، 256- 258). در استواری این دژ آمده است که میتوانست با 20 تفنگچی، چندین هزار دشمن را دفع کند (فسایی، 2 / 1629). همچنین از قلعۀ بسیار مهم دیگری در سرزمین خنج به نام قلعۀ سفید بلوک یا قلعۀ سفید فارس یاد شده است که صاعقه آن را فروریخته، و در اثر آن، گنجی بیرون آمده بود که دارای سکههای سیمین و زرین بسیاری بوده است (مورخ، 64- 65).
از خنج دانشمندان بسیاری برخاستهاند که برخی از مهمترین آنها ست: حکیم افضلالدین محمد خنجی که شرحی مهم بر کتاب قانون ابنسینا نوشته است (تألیف در 500 ق / 1107 م)؛ و قاضی زینالدین علی بن روزبهان خنجی (د 707 ق / 1307 م) که در اصول و فروع کتابهایی تصنیف کرده است (فسایی، 2 / 1303).
مآخذ
ابنبطوطه، رحلة، به کوشش عبدالهادی تازی، رباط، 1417 ق / 1997 م؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1341 ش؛ بافقی، محمدمفید، مختصر مفید، ویسبادن، 1989 م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد، 1367 ش؛ خورموجی، محمدجعفر، نزهة الاخبار، به کوشش علی آلداود، تهران، 1380 ش؛ «دربارۀ خنج»، خنج تودی (مل )؛ «درگاه ملی آمار»، آمار (مل )؛ رحمانی، صادق، سیمای لارستان، قم، 1375 ش؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1385 ق / 1965 م؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367 ش؛ محمدکاظم، عالمآرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1374 ش؛ محمود بن عثمان، فردوس المرشدیة، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ مورخ لاری، علاءالدین، تاریخ لارستان، به کوشش محمدباقر وثوقی، شیراز، 1371 ش؛ نشریۀ عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری، وزارت کشور، تهران، 1385 ش؛ واندنبرگ، لوئی، باستانشناسی ایران باستان، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، 1348 ش؛ وثوقی، محمدباقر، خنج، گذرگاه باستانی لارستان، قم، 1374 ش؛ همو، لارستان، تهران، 1377 ش؛ هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ نیز: