زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

خمیازه

خَمْیازه، حالتی که از کشیدگی تمام اندام و عضلات، به‌خصوص از باز‌شدن دهان، به دلایل مختلف به وجود می‌آید. 
خمیازه را در لغت فارسی خمیاز، خامیاز، فاژ، فاژه، فاژد، دهن‌دره، دهان‌دره، باسک، پاسک، آسا، بیاستو، فنجا، هاک و بیافیل می‌گویند. واژۀ خمیازه مرکب از «خم»، مقابل راست، و «یازه» به معنی لرزه، و به‌طور‌کلی کشاکش اعضا به طرف بالا یا باز‌کردن بغل است ( لغت‌نامه ... ، برهان ... ، ذیل واژه‌ها؛ آنندراج؛ جمالی، 321).
خمیازه را در گویشهای گیلانی: تِمه‌خیازه، آبدو، دهن‌ولا؛ خوانسار: دان‌آوره؛ گلباف کرمان: گُواف؛ سیستان: مَنگ؛ نواحی مختلف کرد‌نشین: آروشک، آژاراک، باوشک؛ نواحی مختلف لر‌نشین: آژاکی، آفاک؛ سنگسر: آلْوِلَر؛ اردستان: آیا‌هو؛ و در طالقان: وی‌یاس می‌گویند (آذرلی، 1، 3، 4، 6، 8، 9، 41، 137، 174؛ پاینده، 317؛ تائب، 52؛ بهاری، 241؛ اسدی، 62؛ نیازی، 152؛ عسکری‌عالم، 2/ 87).
در طب کهن، عامل خمیازه‌کشیدن این‌چنین شرح داده شده است: مواد قابل بیرون‌ریختن در اندام ماهیچه‌ای جمع می‌آید؛ طبیعت اندام را وادار می‌کند که به حرکت در‌آید و مادۀ ریختنی را از خود دفع کند و بیاساید. اگر مقدار مادۀ دفع‌شدنی در اندام بسیار باشد و ماهیچه‌ها سفت یا سست باشند، خمیازه و کش‌دادن به کمک اندامها می‌آید و مادۀ بیرون‌ریختنی را به خارج هدایت می‌کند (ابن‌سینا، 4/ 267).
در فرهنگها و کتابهای دیگر، پدیدآمدن خمیازه را بر اثر خستگی، بی‌خوابی، کسالت عمومی، خماری و جز آنها می‌دانند که با کشیده‌شدن عضلات بدن و اندامها، به‌خصوص دستها به طرف بالا، و باز‌شدن تشنجی دهان و تنفس عمیق همراه است. یکی از ویژگیهای بارز خمیازه مسری‌بودن آن است (همو، نیز تائب، همانجاها؛ آنندراج، ذیل باسک؛ لغت‌نامه).
مسری‌بودن خمیازه سبب پدید‌آمدن باورهای متفاوتی در خرده‌فرهنگهای ایرانی شده ‌است. گیلانیها در‌این‌باره باور دارند که اگر فقط دو نفر در یک مکان حضور داشته باشند و یکی از آن دو خمیازه بکشد و شخص مقابل او دهان‌دره نکند، به‌طورحتم شخص سومی در آن خانه هست که جواب خمیازه را می‌دهد (پاینده، همانجا). همچنین در باور آنان، به طرف دیگران خمیازه‌کشیدن خوشایند نیست و نشان از دور‌کردن خستگی از خود و فرستادن آن به سوی دیگران است؛ ازاین‌رو، در چنین مواقعی شخص مقابل چند بار «تف تف تف» را تکرار می‌کند و این‌سان نشان می‌دهد که «خستگی تو از آن خودت» باشد (پهلوان، 142؛ تائب، همانجا). 
آملیها باور دارند که اگر شخصی خمیازه‌اش را بر سر دیگری بریزد، خستگی او به دیگری منتقل می‌شود؛ برای همین، شخصی که در حال خمیازه‌کشیدن است، وقتی می‌خواهد دستهایش را پایین بیاورد، می‌گوید: «مه سَر نَشِن»، یعنی روی سر من نریز (مهجوریان، 37- 38). در آمل، اگر کودکی دهان‌دره کند، همراهان او با جمع‌کردن دهان، صدایی درمی‌آورند و هم‌زمان با خروج صدا، با نوک انگشتان ــ به نشانۀ اینکه می‌خواهند چیزی از دهان کودک بیرون بیاورند ــ خمیازه را از دهان کودک در‌می‌آورند، به بیرون می‌اندازد و می‌گویند: «‌سگ بَخره». اطرافیان با این کار، مطمئن می‌شوند که خستگی از تن طفل خارج شده ‌است و بر‌نمی‌گردد. آملیها به هنگام این کار، دقت می‌کنند تا خمیازۀ بر‌گرفته‌شده از دهان کودک را به سمت کودک دیگری نیندازند، زیرا با این کار، خستگی کودکِ خمیازه‌کش به کودک بعدی منتقل می‌شود (همو، 38).
لرستانیها دهان‌دره را از رفتار‌ها‌ی ناپسند بر‌می‌شمارند. اگر در میان جمع، شخصی دچار خمیازه گردد، از او می‌خواهند که سر و صورت خود را با آب سرد بشوید، و یا در هوای آزاد قدم بزند تا دوباره دچار خمیازه نگردد. اگر کسی عادت به این کار داشت، شخصی را که شیطنت بیشتری دارد، کنار او می‌نشانند تا به هنگام باز‌شدن دهان، شیء کوچکی را در دهانش بیندازد؛ با این کار، او را به ریشخند می‌گیرند (عسکری‌عالم، 2/ 87- 88). 
کازرونیها خمیازه‌کشیدن در برابر دیگران را سبب روی‌آوردن نکبت و بدبختی بر آنها می‌دانند (حاتمی، 138). برخی باور دارند که برای رفع این نحوست، باید به پشت کسی که خمیازه کشیده است، بزنند و به بالا نگاه کنند (هدایت، 76). مردم منطقۀ فامور (اطراف کازرون) معتقدند شخصی که خمیازه (کَشکو یا کَپ‌دره) می‌کشد، باید با دو دست به سینۀ خود بکوبد تا خستگی از او دور شود و سبب کسالت دیگران نیز نشود (ثواقب، 367). گیلانیها بر این باورند که دهان‌دره نشان خستگی مفرط است، و باید از دهان خارج و از انسان دور شود و از گورستان بگذرد، اما معتقدند که به‌تنهایی نمی‌تواند سفر کند؛ از‌این‌رو، بهتر است که شخص دیگری نیز دهان‌دره کند تا این دو دهن‌دره باهم سفر کنند (بشرا، 67). اهالی این خطه به هنگام شالی‌کاری، برخی از رفتارها را باعث به‌تأخیر‌افتادن و طولانی‌شدن کار می‌دانند که از جملۀ این رفتارها، خمیازه‌کشیدن زنان شالی‌کار است (همو، 92-93). 
دربارۀ مسری‌بودن خمیازه نقل است: کدخدایی با زن و خادم خود نشسته بود. زن خمیازه کشید. خادم در‌حال چنان کرد. کدخدا بد‌گمان شد که خمیازه رمزی میان آن دو باشد؛ زن را به حجرۀ دیگر فرا‌خواند و او را کشت و به نزد خادم بازگشت. پس از زمانی، خادم بار دیگر خمیازه کشید. مرد نیز به خمیازه افتاد؛ فهمید که خمیازه مسری است، و از کردۀ خود پشیمان شد و گفت: خمیازه خمیازه می‌آورد (دهخدا، 2/ 744). 
بر طبق باورها اگر کسی خمیازه بکشد، حتماً دو نفر دیگر هم در خانه خمیازه خواهند کشید. بر این اساس، قصه‌ای معروف است: مردی در خانۀ خود خمیازه کشید. زنش هم با او خمیازه کشید. چون کس دیگری در خانه نبود، مرد خانه را جست‌وجو کرد و فاسق زنش را در گنجه پیدا کرد (هدایت، همانجا، حاشیۀ 1). براساس روایتی دیگر از این حکایت که میان مردم گیل و دیلم ثبت شده است، زنی با مردی سر و سرّی داشت. شوهرش از راه رسید و دهان‌دره کرد، اما زن دهان‌دره نکرد. شوهر مشکوک شد و به بهانه‌ای خانه را جست‌وجو کرد و فاسق زن خود را در طویله یافت که دهان‌دره می‌کرد (پاینده، 317).
در ادبیات فارسی، برخی از شاعران خمیازه‌کشیدن را کار شیطان دانسته‌اند (نک‍‍ : لغت‌نامه، ذیل آسا؛ عطار، 97). گاه خمیازه در بیان حسرت و افسوس به کار رفته ‌است: رزق من زان نرگس مستانه جز خمیازه نیست/ فتح باب من از این میخانه جز خمیازه نیست/ / آه کز بی‌حاصلیها آنچه می‌ماند به من/ چون صدف زان گوهر یک‌دانه جز خمیازه نیست (صائب، 2/ 659). ترکیبهای اضافی‌ای چون «خمیازۀ پا» که منظور از آن، سیر (راه‌رفتن) کوتاهی برای دفع کاهلی و سستی است: مانند: در تمنای تو بر گرد جهان گردیدنم/ نیست چون پرگار جز خمیازه‌های پا مرا، و یا ترکیب وصفی‌ای چون «خمیازۀ خشک» که مراد از آن، داشتن آرزوهای بی‌حاصل است، از ترکیبات ساخته‌شده با خمیازه است. کاربرد واژۀ خمیازه با کلماتی چون ریختن، دمیدن، کردن، و کشیدن در اشعار پارسی، کنایه‌ای بر اشتیاق و آرزومندی شاعر است: قربانیان مسلخ شوق شهادتیم/ خمیازه بر توجه قصاب می‌کشم؛ نیز: دلی دارم که در آغوش مرهم زخم ناسورش‌/ نمک می‌ریزد و خمیازه بر خمیازه می‌ریزد ( آنندراج؛ لغت‌نامه). نیز در گفته‌های مردم، «تو خمیازه گذاشتن» به معنی مانع توفیق فرد در امری شدن؛ و «تو خمیازه ماندن» به معنی توفیق مطلوب را نیافتن آمده است (شاملو، دفتر 1/ 556 - 567).
برخی از ویژگیهای خاص خمیازه سبب شده است تا از این واژه در برخی از مثلهای رایج میان اقوام مختلف استفاده شود، ازجمله: گرسنه خمیازه می‌کشد، سیر آروغ می‌زند (ذوالفقاری، 2/ 1505)؛ نان ندارد بخورد، خمیازه می‌کشد تا اشتهایش باز شود (همو، 2/ 1764)؛ خمیازه، خمیازه آورد (دهخدا، همانجا)؛ خمیازه خمیازه می‌آورد، وای به حال کشتۀ طویله (ذوالفقاری، 1/ 910)؛ دود تریاک بر افلاک چو پرواز کند/ ملک از عرش ز خمیازه دهان باز کند (همو، 1/ 1040)؛ و سرفه سرفه است، عطسه عطسه است، خمیازه تو چه هستی؟ (همو، 1/ 1180).

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیر‌سیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ اسدی گوکی، محمد‌جواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بهاری، محمد‌رضا، بررسی گویش مردم سیستان، زاهدان، 1378 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، 1385 ش؛ تائب، حسن، واژه‌نامۀ طب سنتی گیلان، رشت، 1388 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف ت، تهران، 1379 ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران، 1383 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1387 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، پندنامه، به کوشش سیلوستر دو ساسی، ترجمۀ عبدالحمید روح‌بخشان، تهران، 1373 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ نیازی، محسن، مردم‌شناسی خوانسار، تهران، 1389 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.