زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه

خمره

خُمْره، ظرفی سفالین برای نگهداری مایعات، اقلام خوراکی و جز اینها.
واژۀ خمره مأخوذ از خُم به معنای ظرفی کوچک‌تر از خم است. فرهنگهای فارسی خم را ظرف سفالی یا گلی بزرگی آورده‌اند که در آن آب، دوشاب، سرکه، شراب، آرد و مانند آن ریزند (برهان ... ، لغت‌نامه، ذیل واژه). خمره در اوستا به‌صورت xumba-، در اوراق مانوی xwmb، و در پهلوی xumb / xumbak آمده که به معنای کوزه یا سبو ست (متون ... ، 196، 390؛ فره‌وشی، 144؛ مکنزی، 94؛ هرن، 109). 
خمره در خرده‌فرهنگهای ایرانی با اسامی متفاوتی شناخته می‌شود؛ از‌جمله در فرامرزان استان هرمزگان: بُرتو، نودون؛ لار: بِرَكو؛ شهر اِوَز لار در استان فارس: بِرَكه؛ دوان فارس: بُگولِك؛ فیروزکوه مازندران: پیلكا؛ اصفهان: تاپو؛ یزد و فشندک طالقان: خِدور، دوره؛ بویر‌احمد: كیزا (آذرلی، 45، 47، جم‍‌ )؛ رودبار گیلان: خِم‌جِلی (جعفری دو‌آبسری، 171)؛ دلیجان اصفهان و ابوزید‌آباد کاشان: خومب (آساتوریان، 436)؛ و هرمزگان: کُوار (سعیدی، 1/ 73). گاه نیز نام‌گذاری خمره متناسب با نوع کاربرد آن است؛ ازجمله در كرمان، خمره با نامهای خمرۀ نانی، خمرۀ آردی، خمرۀ سركه و خمرۀ خیرو یا خمرۀ شراب شناخته می‌شود (پورحسینی، 197- 198). 

پیشینه و کاربردها

براساس مستندات برگرفته از حفاریهای باستان‌شناختی، پیشینۀ خمره هم‌زمان با پیشینۀ صنعت سفالگری است. خمره از جملۀ اولین دست‌ساختهای انسان برای ذخیره‌سازی مازاد تولیدات کشاورزی و محصولات نشئت‌گرفته از آن است که در زمرۀ ساخت و استفاده از ظروف سفالین و گلین قرار می‌گیرد (تاریخ ... ، 1/ 111). در گذشته، خم با شکلها و حجمهای متفاوت، ازجمله با شکم حجیم و برآمده، به شکل تخم‌مرغ و یا دراز ساخته می‌شد؛ خمره‌های با شکم کاملاً دراز ــ با دهانۀ تنگ لبه‌دار یا بدون لبه ــ و یا حجمهایی به شکل تخم‌مرغ ــ با شکم برآمده و دهانه‌ای گشاد و با لبۀ کوتاه ــ نمونه‌هایی از اشکال متفاوت خمره‌های مکشوفه از لایۀ چهارم و پنجم تپه‌سیلک کاشان‌اند (گیرشمن، سیلک، 1/ 68، 2/ 20). نقوش روی بدنۀ خمره‌ها اغلب شامل نقوش گیاهی، خطوط هندسی و دوار، و نیز نقوش جانوری است. یکی از پرکاربردترین نقوش جانوری، نقش مار خال‌دار یا مخطط است که در حال حرکت به سمت دهانۀ خمره است (همو، 36؛ هلوینگ، 29؛ اسکات،384 ). 
خمره‌های مکشوفه از تپه‌های باستانی‌ای چون حاجی‌فیروز، مربوط به دورۀ نوسنگی و هزارۀ 6 ق‌م، چغازنبیل، مربوط به دورۀ ایلامیان (2600-550 ق‌م)، و همچنین دوره‌های هخامنشی، پارتی و جز اینها، بیانگر کاربرد گستردۀ خمره در اعصار گوناگون، به‌عنوان ظرفی برای ذخیره‌کردن غلات، شراب، آب، آرد، روغن و جز اینها بوده ‌است (نك‍ : گیرشمن، 185، نیز چغازنبیل، 2/ 54، 78، جم‍ ؛ ویت، 2/ 270-275؛ كیانی، 15، 24، 33، جم‍ ؛ کخ، 195). 
از دیگر کاربردهای خمره در گذشته، گذاشتن جنازه در آن بود. این نوع شیوۀ تدفین در دورۀ پارتیان عمومیت بسیار داشت. اگرچه پیش از این، تعدادی گورِ خمره‌ای مخصوص کودکان در لایۀ چهارم تپه‌‌سیلک کشف شده بود (گیرشمن، سیلک، 1/ 66)، به اعتقاد کامبخش‌فرد، چنین گورهایی بنابر عادات و رسوم ابتدای هزارۀ 1 ق‌م، خمره‌ها و تابوتهای وان (تشتک) مانند آشوری و سپس هخامنشی، و همچنین تابوتهای انسان‌نمای بابلی ساخته و پرداخته شده‌اند (ص 45). گورخمره‌ها عمدتاً آجری‌رنگ بودند و با نوارهایی گلین به دور بدنه، برای استحكام بیشتر، ساخته می‌شدند. نوعی گور‌خمره به ارتفاع 8/ 1 متر، 2/ 1 متر قطر بدنه، و 65 سانتی‌متر قطر دهانه، و نوع کوچکی نیز برای دفن کودکان به ارتفاع 90 سانتی‌متر، 65 سانتی‌متر قطر بدنه، و 30 سانتی‌متر قطر دهانه بود. شیوۀ تدفین اموات درون خمره، منفرد و یا چندنفره، همراه لوازم شخصی آنها بود. پس از پوشاندن دهانۀ خمره با تخته‌سنگ و گرفتن تمامی خلل و فرج آن با گچ، خمره را در شیب تپه‌های مشرف به رودخانه و یا در كمرۀ كوه قرار می‌دادند، به‌طوری‌که دهانۀ خمره رو به آسمان قرار می‌گرفت. رواج شیوۀ خاک‌سپاری با گور خمره‌ای سبب شده بود هر فرد پیش از فرا‌رسیدن مرگش، خمرۀ خود را بسازد (برای آگاهی بیشتر از شیوۀ تدفین مردگان درون خمره، نك‍ : گیرشمن، 281-282؛ كامبخش‌فرد، 44 بب‍‌ ). 
در گذشته، از خمره برای نگهداری چاشنی (بیهقی، 180)، گل‌شکر و آچار (دهلوی، 1/ 379)، آب (ناصر خسرو، 111) و همچنین برای تهیه و نگهداری شراب (ه‍ م) استفاده می‌شده است؛ به همین سبب، شیوۀ تهیۀ شراب درون خمره‌های بزرگ سفالی، بسیار مورد توجه سیاحان قرار گرفته است: تاورنیه در سفرنامه‌اش آورده است که ایرانیان شراب را درون خمره‌های بزرگ لعاب‌دار، و نیز درون خمره‌هایی تهیه می‌کنند كه بدنۀ خارجی آن با دنبۀ گوسفند اندود شده است. اندودن بدنۀ خارجی خمره با پیه یا چربی، مانع از جذب شراب به بدنۀ سفالین ظرف می‌شود (ص 376؛ برای آگاهی بیشتر، نك‍ : دیولافوا، 265؛ گیرشمن، چغازنبیل، 1/ 27). شاردن نیز به خمره‌های بیضی‌شکل با گنجایش بسیار برای نگهداری شراب اشاره می‌کند (4/ 280). همچنین سایکس در شرح سفرنامه‌‌اش به کوه گنجِ بلوچستان، به دو خمرۀ محتویِ طلا اشاره می‌کند که در قعر غاری درون این کوه موجود بوده‌اند (ص 167). 

دیگر کاربردها

در تهران عهد ناصری، خمره از ملزومات آشپزخانه به شمار می‌آمد و درون آن اغلب بنشن، آرد، روغن و برنج نگهداری می‌شد (نجمی، 517- 518). در همین دوره، از خمره و خمچه برای نگهداری سرکه (ه‍ م) و شراب، و از خمره‌های بزرگ‌تر به‌عنوان ظرف آب استفاده می‌شد. مسئولیت پرکردن آب این خمره‌ها نیز اغلب بر عهدۀ سقاها بود (شهری، 5/ 130-134، 245، 565). مونس‌الدوله، ندیمۀ دربار ناصرالدین شاه (سل‍‍‌ 1264- 1313 ق)، به یکی از فعالیتهای زنان در فصل پاییز، یعنی ذخیره‌کردن بادمجان سرخ‌کرده درون خمره، برای استفاده در زمستان اشاره می‌کند (ص 309). به‌طور‌کلی، خمره‌ها متناسب با نوع کاربرد در ابعاد کوچک، متوسط و بزرگ ساخته می‌شوند (برای آگاهی بیشتر دربارۀ شیوۀ ساخت خمره، نک‍ : ه‍ د، سفال و سفالگری). 
خمره در نقاط مختلف ایران کاربردهای متفاوتی دارد؛ برای نمونه، مردم بندر لنگه از خمره برای تهیۀ نوعی چاشنی به نام مهیاوه استفاده می‌کنند و بر این باورند که زن آبستن و یا آدم ناپاک نباید نزدیک خمره شود، چون مهیاوه کرم می‌زند و یا خراب می‌شود (نوربخش، 257). بومیان جزیرۀ کیش درون خمره، ماهی شور نگه ‌می‌دارند (مختارپور، 79). 
اهالی میبد یزد به خمره تپو می‌گویند. ارتفاع این تپوها متفاوت، از 50 تا 150 سانتی‌متر، با قطر 20 تا 120 سانتی‌متر است و برای ذخیرۀ گندم، آرد و محصولات کشاورزی استفاده می‌شود. تپو بر دو نوع است: نوعی از این تپوها را که در اندازه‌های مختلف می‌سازند و در کوره می‌پزند، برای نگهداری گندم، آرد و دیگر ارزاق به کار می‌برند؛ نوع دیگر آن از مصالح خام ساخته می‌شود و برای انبارکردن گندم به کار می‌رود. این خمره بسیار بزرگ و غیر‌قابل انتقال به مکان دیگر است؛ از‌این‌رو برای ساخت آن، سفالگر را به خانه فرا‌می‌خوانند و او با ورزدادن گل رس و ترکیب آن با کاه و موی سر یا موی کوتاه پاچۀ گوسفند، تپو را در محل مورد نظر می‌سازد. در قسمت پایینی این نوع تپو، حفره‌ای به‌عنوان شیر تعبیه می‌شود که هنگام نیاز، از این راه گندم را خارج می‌کنند (جانب‌اللٰهی، 313). همچنین میبدیها خمره‌ای به نام سه‌منی دارند که برای تهیۀ ترشی و سرکه از آن استفاده می‌کنند (همو، 471). 
یزدیها خمره‌ای بسیار بزرگ به نام تاپو دارند که در آن گندم و آرد نگهداری می‌کنند (افشار، 78). کرمانیها خمره‌ای را که در آن نان نگهداری می‌کنند، خمِ نان می‌نامند (ستوده، فرهنگ کرمانی، 69). در این منطقه، درون خمرۀ گلی که خمرۀ نپخته‌ای است، گندم و حبوبات، و درون خمرۀ پختۀ سفالین شیرۀ انگور، شراب و دیگر مایعات را نگهداری می‌کنند (پورحسینی، 197- 198). 
در کازرون، خمرۀ مخصوص سرکه‌انداختن، لعاب‌دار و اندکی از خمرۀ آب کوچک‌تر است. پس از آماده‌شدن سرکه، آن را برای نگهداری درون بَرخمره و کُلوک یا کُلیک می‌ریزند (مظلوم‌زاده، 190؛ نیز برای آگاهی از سرکه‌انداختن درون خمره در شیراز، نک‍ : خدیش، 53). در زرقان فارس (ملک‌زاده، 19، 242) و نیز در کازرون (حاتمی، 202)، از خمره با اندازه‌های متفاوت برای نگهداری آب، روغن و ترشی استفاده می‌شود. در شیراز، خمره‌های مخصوص سرکه‌انداختن را با گل مخصوصی می‌سازند. خمره‌های مخصوص نگهداری آب را نیز روی چهار‌پایه‌ای می‌گذارند و در قسمت پایینی آن، شیری تعبیه می‌کنند (زیانی، 134-135). 
لرهـای کهگیـلویـه و بـویر‌احمد در خمره ــ کـه بـه آن کیزا می‌گویند ــ روغن و ترشی نگهداری می‌کنند (لمعـه، 25). مردم گیل و دیلم برای تهیۀ آوکونوسِ شب چله، ازگیل خام را درون خمرۀ پر از آبِ آمیخته با نمک می‌ریزند، درش را می‌بندند و برای مدتی، در محیط خنک قرار می‌دهند تا پخته و رسیده شود (پاینده، 181). 
در شهراب اراک، خربزه‌های دیمی کوچکی با نام کالک‌جوجه را درون خمره می‌چینند، رویش سرکه می‌ریزند و از آن ترشی درست می‌کنند (انجوی، 1/ 22-23). در وفس اراک، زنان حدود دو ماه پیش از فرا‌رسیدن شب چله، ترخینه و باسلق را در خمهای بزرگی می‌چینند و دهانۀ آن را گل می‌گیرند. باسلق در این مدت قندک (پوشیده از دانه‌های سفیدی مانند شکر) می‌زند؛ اگر باسلقی قندک نزده باشد، می‌گویند پیش از چیدن در خم، چشم ناپاک بر آنها افتاده است (همو، 1/ 23). 
در سمنان و حومه، خمره‌ای چوبی به نام جوآز از چوب درخت چنار می‌سازند. ارتفاع این خمره دو متر است؛ یک متر آن را پایین‌تر از سطح زمین قرار می‌دهند، داخل آن هاونی سنگی نصب می‌کنند و از آن به‌منزلۀ بخشی از دستگاه عصاری، برای گرفتن روغن کنجد استفاده می‌کنند (ستوده، فرهنگ سمنانی، 1/ 136). 
در گذشته، در سیرجان محل قرارگیری خمهای آب درون آشپزخانه بوده است (مؤید‌محسنی، 8). لرها از خمره (تاپو) برای نگهداری آرد، و ذخیرۀ مواد غذایی چون «گُنِله‌ت» (ترکیبی از گوشت، چربی، آرد و پیاز) و جز اینها استفاده می‌کنند. خمرۀ حاوی گنله‌ت را در مطبخ و یا در مجاورت هوای سرد قرار می‌دهند و به‌اصطلاح فریز می‌کنند (عسکری‌عالم، 1/ 125، 247- 248). مردم پیرسواران از تاپو برای نگهداری آرد مورد نیاز در زمستان و نیز مازاد گندمشان استفاده می‌کنند (رسولی، 94). در روستاهای کوهپایۀ ساوه، سرکه را در خمره می‌اندازند (سالاری، 147) و در خوانسار، شربت «حلالی» (شربت آب انگور) را در خمره‌های بزرگ سفالی تهیه می‌کنند (امیری، 15، 185). 
افزون بر این، خمره در پیشه‌های سنتی کاربرد فراوانی دارد. خمره‌های بزرگ سفالین از وسایل کاملاً ضروری در رنگرزی سنتی است؛ زیرا جنس خمره و دمای متعادل درون آن محیط مناسبی برای رشد موجودات ذره‌بینی، تخمیر و فعالیت شیمیایی رنگ‌دانه‌ها ست. در فرایند رنگرزی سنتی (نك‍ : ه‍ د، رنگرزی)، خمره‌های لعاب‌خورده روی چهارپایه‌های چوبین گذاشته می‌شود. پس از ریختن رنگ و چیدن كلافها درون آن، دهانۀ خمره را با سبد می‌پوشانند تا هوا نیز جریان یابد. امروزه، بیشتر از پاتیلهای بزرگ مسی استفاده می‌شود كه بدنۀ خارجی آن با گل پوشانده شده است و استحكام بیشتری نسبت به خمره‌های سفالین دارد (باستانی، 64؛ ابوالفضلی، 45؛ وولف، 193-194). 
خمره در بسیاری از فرهنگها، نماد نعمت و ثروت بی‌پایان است (شوالیه، 3/ 114-115) و مردم باور دارند که افزایش نعمت و برکت‌زایی به خمره‌ها بستگی دارد؛ برای مثال، مردم تالش و ملایر در مناسبتهایی چون شب چله و نوروز، خمره‌های خود را پر از گندم یا آرد می‌کنند و معتقدند با بازگذاشتن درپوش آن، خیر و برکت خمره تا سال آینده دوام خواهد داشت (انجوی، 2/ 147؛ حاج‌سید‌جوادی، 45). ارامنۀ ساوه نیز در جشنهای ملی و مذهبی خود، همچون جشن سارکیس مقدس که شباهت بسیاری با عید قربان دارد، پس از قربانی‌کردن، مقداری از خون قربانی را روی بدنۀ خمره (تاپو) می‌مالند و معتقدند که خمره برکت‌زا خواهد شد و آرد درون آن تا سال آینده غذای خانواده را تأمین خواهد کرد (انجوی، 2/ 116-117، 123). 
باور به برکت‌زایی خمره به‌عنوان ظرفی که مایحتاج زندگی در آن ذخیره می‌شود و موجب بقای انسان می‌گردد، تا حدودی با کالبد زن شباهت دارد، زیرا که زن در درون خود توانایی پرورش و تولید موجود زنده را دارد. نوشته‌اند که در جوامع کهن، زنان برای ساخت کوزه‌ها از فرم بدن خود که نمادی از باروری و تولیدمثل است، الهام می‌گرفتند (گیرشمن، 28؛ لاهیجی، 233). مصداق چنین پدیده‌ای در برخی از نقاط ایران نیز گواهی بر این امر است؛ برای مثال، در اصفهان زنان خواهان فرزند شب چهارشنبه‌سوری به تکیۀ میراسماعیل‌خاتون می‌روند و نذرهای خود را که شامل آب‌نبات، نقل یا بادام است، درون خمره‌هایی که در غرفه‌های تکیه قرار داده شده، می‌اندازند. پس از آن، فرد نذرکننده پیراهن خود را بالا زده، شکم برهنه‌اش را بر بدنۀ خمره می‌مالد و می‌گوید: ای خمره جونی / به حق این پیر / مرا ز خودت / مکن تو دلگیر! / به حق عصمت / مرا پسری بکن تو قسمت؛ سپس کمی از گرد‌و‌غبار نشسته روی خمره را بر شکم می‌مالد و تکه‌ای از لباس خود را نیز بر گردن خمره می‌بندد، به نیت آنکه در همان سال صاحب فرزند شود. در صورت اجابت، فرد نذر‌کننده بر گردن همان خمره چراغی می‌آویزد (ماسه، I/ 153). 
همچنین باورهای خاصی دربارۀ خمره در میان مردم وجود دارد؛ برای مثال، اگر خمرۀ سرکه بریزد، یکی از اعضای خانواده خواهد مرد، و یا اگر کسی در خمره آواز بخواند، دیوانه می‌شود (هدایت، 81، 115). یزیدیان از کوزه یا خمره‌ای که صدای بق‌بق از آن شنیده شود، آب نمی‌نوشند؛ زیرا باور دارند که روحی زنده در آن وجود دارد (تونجی، 108). 
یکی دیگر از کاربردهای متفاوت خمره در فرهنگ مردم، استفاده از آن به‌عنوان پرده در اجرای نمایش خیمه‌شب‌بازی در گذشته بود. برای اجرای نمایش، عروسک‌گردان درون خمره می‌رفت، دستش را از دهانۀ خمره بیرون می‌آورد و عروسک را حرکت می‌داد. این نوع نمایش که به خم‌بازی نیز شهرت دارد، امروزه کاملاً از بین رفته است (رضوانی، 130). 
در گذشته، از خمره برای قراردادن اشیاء گران‌بها و نیز پنهان‌کردن آنها زیر خاک استفاده می‌شد (شوالیه، همانجا). همین مخفی‌کردن اشیاء در خمره‌ها دست‌مایۀ شکل‌گیری برخی افسانه‌ها و قصه‌ها شده است که نمونه‌های فراوانی از آن در بسیاری از نقاط مختلف ایـران دیده می‌شود (نک‍ : هزار‌و‌یک‌شب، 2/ 163-165؛ ارجانی، 5/ 152؛ نیز سعیدی، 1/ 146، 228؛ صبحی، 25، 159، 179؛ جعفری (قنواتی)، 33-34، 41). 
امثال و حکم و اصطلاحاتی نیز دربارۀ خمره آمده است، ازجمله در وصف فردی که سخن در وی مؤثر نمی‌افتد، می‌گویند: از آن خمهای پیه‌خورده است (دهخدا، 2/ 744)؛ برای تشبیه افراد چاق به خمره می‌گویند: خم پشت‌و‌رو نداره (همو، 2/ 529؛ مؤید‌محسنی، 508؛ مرادی، 150)؛ خمرۀ پر، نم پس نمی‌دهد (امینی، 237؛ شکورزاده، 469)؛ خمره‌ساز اگر بمیرد، کوزه‌ساز می‌آید خمره می‌سازد (رحیمیان، 607)؛ خمش پر از گندمه، دنبال جو می‌گرده؛ خم شکست، بوی آن که درنرفت (ذوالفقاری، 1/ 910)؛ اگر نیل سزاش نبود، ته خمره جاش نبود: برای کسانی گفته می‌شود که مستحق مجازات و محرومیت‌اند (افشار، 342)؛ مردم برای اینکه فراوانی چیزی را نشان دهند، از 7 خم خسروی نمونه می‌آورند و مثلاً می‌گویند: گنج قارون 7 خم خسروی بوده (هدایت، 186). 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابوالفضلی، محمد، فناوری سنتی رنگرزی تار‌ و پود قالی در کاشان، تهران، 1383 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1363 ش؛ افشار، ایـرج، واژه‌نامۀ یـزدی، بـه کوشش محمدرضا محمدی، تهـران، 1382 ش؛ امیـری خوانساری، هوشنگ، فرهنگ باستانی خوانسار، تهران، 1381 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، علمی؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352-1354 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، از سیر تا پیاز، تهران، 1367 ش؛ برهان قاطع؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، 1383 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، تهران، 1370 ش؛ تاریخ صنعت و اختراع، مبانی تمدن صنعتی، به کوشش موریس دوما، ترجمۀ عبدالله ارگانی، تهران، 1362 ش؛ تونجی، محمد، یزیدیان یا شیطان‌پرستان، ترجمۀ احسان مقدس، تهران، 1380 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، تهران، 1385 ش؛ جعفری دوآبسری، محمدعلی، فرهنگ عامۀ رودبار، رشت، 1388 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، قصه‌ها و افسانه‌هایی از گوشه‌و‌کنار ایران، تهران، 1386 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ حاج‌سید‌جوادی، حسن، «صنایع دستی گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1379 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ دهلوی، محمد، مؤید الفضلاء، کانپور، 1302 ق/ 1899 م؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رحیمیان، حسن، فـرهنگ زبانـزدهای رامسر، تهران، 1383 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ زیانی، جمال، دل‌نوشته‌هایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1388 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سایکس، پرسی، سفرنامه، ترجمۀ حسین سعادت‌نوری، تهران، 1363 ش؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ سمنانی، تهران، 1342 ش؛ همو، فرهنگ کرمانی، تهران، 1335 ش؛ سعیدی، سهراب، قصه‌ها و افسانه‌های مردم هرمزگان، قم، 1386 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، 1382 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368 ش؛ صبحی مهتدی، فضل‌الله، افسانه‌ها، به کوشش حمیدرضا خزاعی، مشهد، 1385 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386 ش؛ فره‌وشی، بهرام، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران، 1352 ش؛ کامبخش‌فرد، سیف‌الله، گور‌خمره‌های اشکانی، تهران، 1377 ش؛ کخ، ه‍ . م.، از زبان داریوش، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1379 ش؛ کیانی، محمدیوسف، پیشینۀ سفال و سفالگری در ایران، تهران، 1380 ش؛ گیرشمن، رمان، چغازنبیل، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1373-1375 ش؛ همو، سیلک، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1379 ش؛ لاهیجی، شهلا و مهرانگیز کار، شناخت هویت زن ایرانی، تهران، 1371 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویـراحمدی و کهگیلویه، تهـران، 1353 ش؛ متـون پهلـوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383 ش؛ ملک‌زاده، محمدجعفر، فرهنگ زرقان، تهران، 1380 ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤید‌محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ ناصر خسرو، سفرنامه، به کوشش محمود غنی‌زادۀ سلماسی، تهران، 1372 ش؛ نجمی، ناصر، طهران عهد ناصری، تهران، 1364 ش؛ نوربخش، حسین، بندر لنگه در ساحل خلیج فارس، بندر‌عباس، 1358 ش؛ ویت، مری ماتیلدا، تپۀ حاجی‌فیروز، ترجمۀ امیر‌حسین سلطانی کرباس‌فروش، تهران، 1388 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ هزار‌و‌یک‌شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1315 ش؛ هلوینگ، باربارا و جبرئیل نوکنده، «سفالگران سیلک: خمره‌های بزرگ در سیلک جنوبی»، سفالگران سیلک، به کوشش صادق ملک‌شهمیرزادی، تهران، 1383 ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.