خفاش
خُفّاش، تنها پرندۀ پستاندار، از راستۀ دستبالان، که با باورهای گوناگون در فرهنگ مردم همراه است.
نام این پرنده در زبان پهلوی، šapāk parr (فرهوشی، 143) و šawāg است (مکنزی، 79)، در زبان عربی، به آن «وطواط» میگویند ( لغتنامه ... )، و در زبان فارسی، با نامهای شبپره، شبباره، بیواز، چرهواز، پازیره، خربواز، خربوز، خرپور (شپره کلان)، خربیواز، شبان، شبانور، شبباز، شپرک، شپره، شبینه، شپوز، شپوژ، شهله، یارسه، شبده، پرسه، پرسقی، یراسه (صفیپوری، ذیل طوط؛ نفیسی؛ لغتنامه)، شَپَر (غیاث ... )، شببازه، و شببوزه (برهان ... ، ذیل واژهها) خوانده میشود.
خفاش با پردهای که میان استخوانهای دراز 4 انگشتش و در بیشتر اقسام، میان دستها و پاها تا دمش امتداد یافته است، میتواند مانند پرندگان پرواز کند؛ پوزهای باریک، دو گوش برجسته و دندانهای تیز دارد؛ چشمهایش نیز ضعیف است و هنگام پرواز با دریافت پژواکِ صدای ماورای صوت خود، موانع راه را تشخیص میدهد (دایرةالمعارف ... )؛ و به همین سبب در شب پرواز میکند (شهمردان، 122؛ جاحظ، 1/ 30، 194، 3/ 233).
خفاش در شهرهای مختلف ایران با اسامی و تلفظهای گوناگون خوانده میشود؛ مثلاً مردم ایزدخواست (رنجبر، 268) و اراک (محتاط، 2/ 99) آن را «شوپره»؛ مردم پیرسواران (رسولی، 231) و شاهرود (شریعتزاده، 223) «شوکور»؛ مردم طالبآباد «شبکور» (صفینژاد، 18)؛ اهالی بیضای فارس (ابراهیمی، 228) و سروستان (همایونی، 320) و مردم ایل بختیاری (سرلک، 204) «شوپرک»؛ و اهالی بروجرد (مولانا، 30) «شوکوره» میخوانند (برای آگاهی از اسامی خفاش در مناطق مختلف ایران، نک : فرمبگن، 242-243).
در بندهش، خفاش و سیمرغ تنها مرغانیاند که با طبیعتی خاص آفریده شدهاند (نک : بهار، 180) و در این کتاب، «شبکور» از نسل کیومرث (ص 83)، و دو گونه دانسته شده که آفرینش آن به سگ ازجهت دندانها، به مرغ بهجهت پریدن، و به موش بهسبب سوراخزیبودنِ آن مانند گشته است (ص 79). در متون جانورشناسی، چنین آمده که خفاش پرندهای است که مانند چهارپایان بر روی 4 پا راه میرود، دندان دارد، حیض میبیند، آبستن میشود، میزاید و نیز ضعیفالبصر است و با قدرت زیادی که در پرواز دارد، در وقت غروب آفتاب از لانه بیرون میآید و پشهها را شکار میکند (جاحظ، شهمردان، همانجاها؛ دمیری، 1/ 420-422؛ قزوینی، 274).
در متون کهن و در دانش عامه، دربارۀ گریز خفاش از آفتاب آمده است که روزی خورشید و مار هرکدام نزد سلیمان (ع) رفتند. خورشید از سلیمان (ع) درخواست آرامش، و مار درخواست پا کرد. خفاش نزد سلیمان (ع) رفت و گفت: مارِ بدون پا آدمیان را میآزارد، چه رسد به آنکه پا داشته باشد! سلیمان (ع) خواستههای آنها را برآورده نکرد. خورشید و مار از این مسئله باخبر شدند و عهد کردند که یکی او را بسوزاند و دیگری بگزد. خفاش اندوهگین شد و خداوند نیز او را از گزند دشمنان حفظ کرد. ازآنرو ست که خفاش دیگر نیازی به نور آفتاب ندارد و نخواهد داشت (سورآبادی، 1/ 280-281؛ جاحظ، 5/ 353؛ ماسه، I/ 190) و بول او نیز زهرِ مار شده است (سورآبادی، 1/ 623؛ جمالی، 70).
دربارۀ سبب آفتابگریزی خفاش گفتهاند که روزی سلیمان (ع) همۀ پرندگان را جمع کرد و از هرکدام از آنها تنها یک پر خواست تا او را از سرما حفظ کند. در این میان، فقط خفاش همۀ پرهای خود را هدیه کرد؛ سلیمان (ع) نیز ضمن تقدیر از سخاوت او، مقرر داشت که خفاش از آن پس، فقط شبها پرواز کند تا بهسبب عریانی، مورد تمسخر و استهزای پرندگان دیگر قرار نگیرد (فرمبگن، 244).
همچنین نوشتهاند که عیسى (ع) مشتی گل فراهم کرده و در آن دمیده و خفاش را خلق کرده است (سورآبادی، 1/ 285-286)؛ بر همین اساس آن را، بهویژه در ادب پارسی، «مرغ عیسى» میخوانند (خاقانی، 24؛ برهان، ذیل شبپره؛ یاحقی، 311؛ شمیسا، 427) و در میان مردم، کشتنش را بدشگون میدانند (فرمبگن، 245).
دربارۀ خواص طبی خفاش گفتهاند که پختۀ سر خفاش در روغن زنبق برای درمان نقرس، فلج، رعشه، آسم و ورمهای بدن مفید است (دمیری، 2/ 232-233؛ شهمردان، 122؛ ابنبیطار، 1/ 65؛ حکیممؤمن، 181؛ عقیلی، 395). از برخی حکیمان نقل شده است که خفاش دو مغز دارد: سپید و سبز؛ اگر مغز سبز را بر جایی از بدن بگذارند، از آنجا مو میروید و اگر از جایی مویی بتراشند و مغز سپید را بر آنجا بمالند، دیگر مویی نمیروید (جمالی، همانجا). در منافع خفاش نوشتهاند که اگر خون این جانور را بر رستنگاه موی بگذارند، دیگر مو نمیروید (دنیسری، 233)؛ همچنین از خفاش برای درمان نازایی (ابنبیطار، عقیلی، همانجاها)، و از خشکشده و ساییدۀ آن برای افزایش قوای جنسی (عقیل، 145؛ مراغی، 156؛ عقیلی، جمالی، همانجاها) استفاده میشده است. بنابر باور بعضی از قدما، سرگین (رازی، الجدری ... ، 79) و یا خون (کاسانی، 845) خفاش چشم را روشنی میبخشد و ازبینبرندۀ سفیدی چشم است (رازی، الحاوی، 2/ 378؛ قزوینی، همانجا)، و اگر خون آن را همراه با زهرۀ بز ساییده و در چشم کنند، شبکوری را از بین میبرد (جمالی، همانجا).
در طب قدیم، خون خفاش برای درمان آبمروارید سودمند شمرده شده است (رازی، همان، 2/ 336؛ جمالی، همانجا)، و گفته شده که اگر خاکستر خون آن را در شراب ریزند، مستی آن را رفع میکند (عقیلی، همانجا). بزاق آن نیز در جلوگیری از لختهشدن خون و برای پیشگیری از حملات قلبی مؤثر دانسته شده است («پرواز ... »، 48). بسیاری هم معتقد بودند که اگر سر خفاش را زیر بالش کسی بگذارند، فرد نمیتواند بخوابد (دنیسری، عقیلی، همانجاها؛ شهمردان، 123؛ حکیممؤمن، 182) و اگر سر خفاش را بر برج کبوتر بیاویزند، کبوتران زیاد میشوند (قزوینی، 274؛ مراغی، حکیممؤمن، همانجاها؛ شهمردان، 122). از دیگر منافع خفاش، بنابر باورهای مردم، آن است که اگر آن را از درختی بیاویزند، ملخ از آن نواحی دور میشود (جمالی، 70). نیز شیر خفاش که آن را «شیرزق» میگویند (انطاکی، 1/ 130؛ حکیممؤمن، 181؛ شهمردان، 123)، در روزگار گذشته برای جلای بیشتر یا تغییر رنگ، در صنایعی چون رنگرزی به کار میآمده است (همانجا). همچنین در قدیم باور داشتند که اگر سرگین خفاش را در سوراخ مورچه (همو، دنیسری، همانجاها) یا موش (حکیممؤمن، 182) کنند، همۀ آنها میگریزند.
در خوابگزاریها و کتب تعبیر خواب، برای رؤیت خفاش در عالم رؤیا، تعابیر گوناگونی ذکر کردهاند که بیشتر آنها نامطلوب و نامبارک است؛ رؤیای خفاش بهطورکلی، بر ویرانیِ سرا، زن ساحره، مرد اندوهگین و حیران، و ازمیانرفتن ترس دلالت دارد؛ نیز بر وضعحمل آسان زنان بارداری که این پرنده را در خواب میبینند، تعبیر میشود. دیدن خفاش در خواب برای مسافر، چندان شگون ندارد (دمیری، 1/ 423). برخی آن را نشانۀ مرد عالم و عابد زاهد میدانند (شهمردان، 484؛ خوابگزاری، 183)، و برخی دیگر آن را دلیل بر مردم گمراه دانستهاند (حبیش، 300) و آوردهاند که اگر کسی در خواب گوشت خفاش را بیابد، بر علم و دانشی دست یابد که از آن نفعی نگیرد (خوابگزاری، همانجا).
در برخی افسانههای ایرانی، صفت رازداری نیز به خفاش نسبت داده شده است؛ گاه این ویژگی باعث نجات جان او میشود (برای نمونه، نک : درویشیان، 18/ 129-130). خفاش در امثالوحکم ایرانی نیز راه یافته و بیشتر بهسبب کمبینایی و ناتوانی در دستیابی به حقیقت، مشهور شده است؛ از آن جمله است: «شبپره را عنبر در گلوی ماند»؛ «شبپره گر وصل آفتاب نخواهد / رونق بازار آفتاب نکاهد» (سعدی، گلستان، 138؛ نیز نک : دهخدا، 2/ 1013)؛ «کی بود یارای آن خفاش را / کو ببیند آفتاب فاش را» (عطار، مصیبتنامه، 157؛ نیز نک : ذوالفقاری، 2/ 1473)؛ «کور و کر و خفاشریختاند» (همو، 2/ 1422)؛ «همه درد خفاش از چشم او ست» (همو، 2/ 1936)؛ «کی شود خفاش همفرّ هما» (نک : شکورزاده، 809؛ ذوالفقاری، 2/ 1476).
در فرهنگ شهرهای مختلف ایران نیز چنین مثلهایی میبینیم: فرهنگ لارستانی: «خداوند مال به گبر میدهد، بچه به خفاش» (همو، 1/ 877)؛ «مگر شیر خفاش خوردهام»، یعنی مگر دیوانه شدهام (اقتداری، 588)؛ فرهنگ آملی: «خفاش خیال میکند آسمان را دارد» (ذوالفقاری، 1/ 908)؛ فرهنگ بختیاری: «مگر شبگرد تو را گزیده است؟» (همو، 2/ 1698)؛ چیستان ترکمنی: آن چیست که جان دارد، ولی خون ندارد؟ جواب: خفاش یا گرسچن (معطوفی، 3/ 1881)؛ چیستان بلوچی: کدام حیوان است که بال دارد و شیر میدهد؟ بلوچها، بهویژه در مناطق شرقی، به خفاش «شبچر» یا «چرمه» میگویند که اشاره به جنس خاص پوست آن دارد (فرمبگن، 243-244). همچنین مردم آن دیار از لاشههای این پرنده بهعنوان کود طبیعی استفاده میکنند (همو، 246).
در شعر فارسی، خفاش بیشتر با صفت آفتابگریزی مشهور است (سعدی، غزلیات، 495؛ برای نمونههای بیشتر، نک : سنایی، 261؛ عطار، منطق ... ، 163؛ شبستری، 14؛ شیخ بهایی، 45؛ اوحدی، 605؛ وحشی، 147؛ عراقی، 26؛ قاآنی، 770؛ بیدل، 1/ 12)؛ همچنین آن را هوادار شب (نظامی، 341) و یا شکارچی شب نامیدهاند (مسعود سعد، 5).
در عرفان و شعر صوفیانه، خفاش نمادی از دورماندگان از خورشیدِ حقیقت است؛ چنانکه مولوی در مثنوی، آن را «شرّالطیور» (= بدترین پرندگان) (دفتر 6/ 831) و نماد کوردلان، منکران حقایق و ظاهربینان میداند (همو، دفتر 1/ 137، 5/ 769، 6/ 901، 909؛ نیز نک : تاجدینی، 363-365). عطار نیز در قصایدش، خفاش را تمثیل کسانی میداند که در راه رسیدن به چشمۀ خورشید، از نور معرفت و دانش بیبهرهاند (عطار، دیوان، 720).
از عناوین متنوعی که مردم ایران برای خفاش برگزیدهاند، میتوان به اهمیت ویژه و تصویر خاص این جانور در این محدودۀ فرهنگی و جغرافیایی پی برد. این اسامی بیشتر به ویژگیهای اندامی و رفتارهای عجیب و غریب آن میپردازد. ماهیت دوگانه (پرنده، پستاندار) و تواناییهای خارقالعادۀ خفاش همواره منشأ پیدایش داستانها و افسانههای حیرتانگیز بوده است (نک : فرمبگن، 244). انواع خفاشها در زیستگاههای مختلف ایران یافت میشود (برای زیستگاههای خفاش در ایران، نک : ایرانیکا، III/ 870). این حیوان در گیلان هم بسیار دیده شده است (کشاورز، 75).
وجود این حیوان در بین مردم باورهایی را نیز پدید آورده است؛ ازجمله مردم گیل و دیلم خفاش را «شوپَر» مینامند و باور دارند که اگر خفاش در چشم کسی بشاشد، او را کور میکند، و اگر در خانۀ کسی بماند، همۀ سقف خانه را اشغال میکند و از مدفوع آن کنهای مانند ساس تولید میشود که خونخوار است و با سمپاشی هم از بین نمیرود، مگر آنکه پوشش بام را بردارند تا آفتاب بر آن بتابد (پاینده، 329).
برخی از مردم ایران باور دارند که اگر کسی خفاش را بکشد، میتواند همۀ دردها را درمان کند (ماسه، I/ 207). مردم میناب آن را «مرگشو» مینامند (سعیدی، 436)، زیرا باور دارند که اگر خفاش بیاید و بخواند، خبر شومی به همراه خود دارد (همو، 271). مردم آشتیان هم معتقدند که خفاش در اصل کسی بوده که بهخاطر دزدی مسخ شده و به این شکل درآمده است (نجفی، 89). همچنین گفتهاند اگر خفاش کسی را بگزد، تا زمانی که بانگ خر را نشنود، دندانش را از آنجا برنمیدارد (شهمردان، 122). باور فراگیر دیگری که ایرانیان دراینباره دارند، آن است که اگر خفاش بر بام خانهشان بنشیند و یا در جایی از خانه پیدا شود، قطعاً موجب بدشانسی خواهد بود. مردم بروجرد نیز از این وحشت دارند که خفاشان در هجوم دستهجمعی خود، چنگالهای خود را در مو و یا لباس مردم فروکرده، یا چشمشان را از حدقه درآورند (فرمبگن، 245). در رامسر، غاری وجود دارد به نام «شبپرهچال»، که بهسبب وجود شبپره (خفاش)های فراوانی که به سقف آن آویختهاند، به این نام معروف شده است.
مآخذ
ابراهیمی، قربانعلی، فرهنگ مردم بیضا، تهران، 1384 ش؛ ابنبیطار، عبدالله، الجامع مفردات الادویة و الاغذیة، تهران، 1387 ش؛ اقتداری، احمد، لارستان کهن و فرهنگ لارستانی، تهران، 1371 ش؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، بیروت، مکتبة الثقافة الدینیه؛ اوحدی مراغهای، دیوان، به کوشش امیراحمد اشرفی، تهران، 1362 ش؛ برهان قاطع؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بهار، یادداشتها بر بندهش (هم )؛ بیدل دهلوی، عبدالقادر، دیوان، به کوشش خلیلالله خلیلی، تهران، نشر بینالملل؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ «پرواز شبانه»، ترجمۀ زهرا امیر یوسفی، دانشمند، تهران، 1379 ش، شم 442؛ تاجدینی، علی، فرهنگ نمادها و نشانهها در اندیشۀ مولانا، تهران، 1383 ش؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1416 ق/ 1996 م؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حکیممؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1384 ش؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، 1398 ق/ 1978 م؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الجدری و الحصبه، به کوشش محمود نجمآبادی، تهران، 1344 ش؛ همو، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1396 ق/ 1976 م؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعدی، غزلیات، به کوشش کاظم برگنیسی، تهران، 1380 ش؛ همو، گلستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1374 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهـران، 1320 ش؛ سورآبـادی، عتیق، تفسیـر التفاسیر، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، 1381 ش؛ شبستری، محمود، گلشن راز، به کوشش احمد مجاهد و محسن کیانی، تهران، 1371 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ تلمیحات، تهران، 1366 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ شیخ بهایی، محمد، کلیات، به کوشش غلامحسین جواهری، تهران، کتابفروشی محمودی؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ق؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ عراقی، ابراهیم، مجموعۀ آثار، به کوشش نسرین محتشم (خزاعی)، تهران، 1372 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان، به کوشش تقی تفضلی، تهران، 1345 ش؛ همو، مصیبتنامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1386 ش؛ همو، منطق الطیر، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، کتابفروشی تهران؛ عقیل، محسن، اسرار الاعشاب و الادویة الجنسیة، بیروت، 1407 ق/ 1996 م؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، «مخزن الادویه»، همراه اختیارات بدیعی، تهران، 1371 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فرهوشی، بهرام، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران، 1352 ش؛ قاآنی، حبیبالله، دیوان، به کوشش امیر صانعی (خوانساری)، تهران، 1380 ش؛ قزوینی، زکریا، «عجایب المخلوقات»، همراه ج 2 حیاة الحیوان الکبرى (نک : هم ، دمیری)؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کشاورز، کریم، گیلان، تهران، 1356 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ مراغی، عبدالهادی، منافع الحیوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش غلامرضا رشیدیاسمی، تهران، 1318 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مولانا بروجردی، غلامرضا، تاریخ بروجرد (جغرافیا، حکام، رویدادها)، تهران، 1353 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسن وحید دستگردی و سعید حمیدیان، تهران، 1383 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ وحشی بافقی، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1339 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1369 ش؛ نیز: