زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

خشت

خِشْت، از مصالح عمدۀ ساخت‌وساز در ایران مرکزی، که تمدن خاک بر آن استیلا دارد و فرهنگ و تمدن یک‌جانشینی با آن شروع شده است. خشت کاربردهایی نیز در مرحلۀ زایمان، مراسم خاک‌سپاری، و باورها و اعتقادات مردم نقاط گوناگون ایران دارد. 
در برهان قاطع، کلمۀ خشت به معنی آجر خام و پخته، و در تعریف «خشت‌تابه» آمده است: به کوره و داش خشت‌پزی می‌گویند (ذیل واژه). در فرهنگ نفیسی، خشت آجر خام و ناپخته معنی شده است. در لارستان، به خشتی که از گل ناپخته برای دیوارهای موقتی باغ درست می‌کنند، نونَک می‌گویند (اقتداری، 212). 

خشت در ایران باستان

در مشرق‌زمین، چوب برای ساخت‌وسازْ فراوان نیست، ولی خاک و گل در همه‌جا موجود است. در گذشته، پس از خانه‌های گِلی، خانه‌های خشتی معمول شد و سپس خشت نیز به آجر مبدل گردید (بهنام، 125). آثار استقرار نخستین ساکنان پیش از تاریخ ایران، در محلی موسوم به سیلک، در بخش مرکزی ایران به دست آمده است. مسکن انسان در آنجا به‌صورت کومه‌ها یا خانه‌هایی ساخته‌شده از نی و شاخه‌های درخت بوده است که بعدها روی آنها را گِل می‌مالیدند؛ اما پس از مدتی، برای بالابردن دیوارها از خشت خام استفاده کردند. در ابتدا، خشتها را بدون قالب می‌ساختند، ولی بعدها برای ساختن آنها، قالب به کار بردند و توانستند خشتها را به یک اندازه و منظم بسازند (گیرشمن، هنر ... ، 1). ساکنان سیلک کاشان تا حدود 3 هزار ق‌م و حتى در اواخر هزارۀ دوم و هزارۀ اول ق‌م، پاره‌ای از بناهای خود را با خشت و گل بر روی زمین بکر بنا کرده بودند که تپه‌های شمالی و جنوبی سیلک کاشان بازماندۀ همین بناها ست (همو، سیلک ... ، 1/ 15، 23؛ بهنام، 20). بقایای ساخت‌وسازهای کهن نواحی قم، تپۀ چشمه‌علی شهرری، تپۀ حصار دامغان، تپۀ گیان نهاوند، موسیان، شوش، مکران، و پارس که تمدن خاک بر آن حاکم است، معمولاً با خشت یا چینه بالا رفته و با ساخت‌وسازهای سیلک هم‌دوره‌اند (گیرشمن، همان، 1/ 91-96؛ بهنام، 34). 
در تپۀ گیان، برای ساخت دیوار، ابتدا با قطعه‌های سنگ و گل پی‌بندی می‌کردند و سپس دیوار خشتی را بر روی آن می‌ساختند؛ اما بعدها با سنگ و شن ریز پی‌ریزی می‌کردند، سپس قطعه‌سنگهای بزرگ روی آن قرار می‌دادند و بقیۀ دیوار را با خشت می‌ساختند (همو، 41). در سیلک، برای استحکام سکوهای ساخته‌شده از خشت و گل که به‌منزلۀ پایۀ ساختمانی برای سکونت امیر بود و امروز اثری از آن نیست، قطعات سنگ را در میان چینه‌های خشت به کار می‌بردند، شیوه‌ای که پیش از هزارۀ 1 ق‌م، در روی فلات ایران مرسوم نبود (گیرشمن، هنر، 9). دیولافوا با اشاره به این مطلب که پیش از هخامنشیان، بیشتر بناهای ساخته‌شده در ایران از خشت و گل بوده، نوشته است: سیروس [= کورش] نخستین کسی بود که در محل ابنیۀ خشت و گلی نیاکان خود، کاخهای بزرگی با سنگ و آجر بنا کرد (ص 700). تا سدۀ 17 م، ایرانیان هر آتش مقدسی را در اتاقکی در داخل آتشکدۀ خشتی می‌نهادند که این اتاقک بدون پنجره بود و درِ کوچک گنجه‌مانندی داشت که فقط روحانیانِ پرستار آتش می‌توانستند از آن داخل شوند (بویس، 213). ویلسن اشاره‌ای به ساخت قلعۀ شوش دارد که آن را ژاک مرگان باستان‌شناس، با استفاده از خشتهای ستبر و بزرگ حفریات این نواحی در بالای تپۀ مجاور قصر شوش، با اسلوب معماری فرانسویها برپا کرده است (ص 96). 

خشت در ساخت‌وسازهای شهرها، قلعه‌ها و دیوارهای دفاعی

پولاک (1818-1891 م/ 1233- 1308 ق) در دورۀ قاجار، هوای خشک ایران را سببی برای استفاده از خشت دانسته، و نوشته است که مادۀ ساختمانی بناهای ایران بیشتر از خشتی است که در هوای آزاد خشک می‌شود؛ اگر این خشتها را خوب فراهم کنند و در آفتاب آن‌طور که شایسته است، بخشکانند، در این آب‌وهوای خشک مدتی دراز، گاه تا هزاران سال، در برابر ویرانی مقاومت می‌کند. همو بناهای کهن ایران را شاهدی برای گفتار خود می‌آورد (I/ 52-53).
شاردن (1643-1713 م/ 1053-1125 ق) در دورۀ صفوی، نوشته است که در اصفهان، پایتخت امپراتوری ایران، خاک زمین به‌صورت طبیعی از گِل رس، و مثل سنگ وزین است. اگر محوطه‌ای که عمارت جدید در آن بنا می‌شود، زمین بکری باشد، ایرانیان بدون احداث زیربنا، همچنان روی آن ساختمان را با خشتهای گلین بالا می‌برند. اگر زمین دست‌خورده باشد، این خشتهای گلین را در همان هنگامی که زیربنا درست می‌شود، تهیه می‌کنند (4/ 318- 319). ادوارد براون نیز اشاره‌ای به دیوارهای کشیدۀ باغهای بزرگ ایرانی دارد که با خشت یا با چینه ساخته شده‌اند (ص 97). 
موریه (1780- 1849 م/ 1194-1265 ق) اشاره‌ای به چگونگی ساخت خشت دارد و نوشته است: برای فراهم‌کردن خشت، خاک گودالهای نزدیک به بنا را با کاه و آب می‌آمیزند و در قالب می‌ریزند و در زمینی هموار می‌چینند تا آفتاب آنها را خشک و سفت کند. باروهای دژها را با همین خشت بر بنیادی از سنگ، و طاقهای هلالی را با آجر می‌سازند (ص 239). او نمونۀ این ساخت‌وساز را در کنارۀ شمالی رودخانۀ کرج دیده است (همانجا). همو اشاره‌ای نیز به ویرانه‌ای ساخته‌شده از خشت دارد که به گفتۀ وی، ایرانیان آن را از بقایای یکی از کاخهای بهرام می‌دانند (ص 153). 
در داراب‌نامه، از حملۀ ملک داراب به یمن سخن رفته، و به‌عنوان تهدید گفته شده است که خشت بر سر خشت نخواهد گذاشت، که منظورش ویران‌کردن بوده‌است (بیغمی، 1/ 258). واله اشاره‌ای به خانه‌های ساخته‌شده از چوب و خشت در مسیر ساری به فرح‌آباد دارد. او نوشته است: در مسیر، هرچه به میزان چوبهای حاصل از قطع درختان اضافه می‌شود، خانه‌های ساخته‌شده از آجر نیز بیشتر به چشم می‌خورند، و با نزدیک‌شدن به فرح‌آباد، تعداد زیادی کوره‌های آجرپزی مشاهده می‌شود که در کنار آنها    آن‌قدر توده‌های چوب و خشت آمادۀ پخت به روی یکدیگر انباشته‌اند که ممکن است با آنها نه‌تنها یک شهر کامل، بلکه شهرهای متعددی را بنا کرد (ص 168- 169).
شاردن اشاره‌ای به این شعر دارد: «خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا می‌رود دیوار کج» (5/ 500)، که به مثلی در میان مردم تبدیل شده است. او اشاره‌ای هم به قلعۀ نیمه‌مخروبۀ ساخته‌شده از خشت ــ در قصبۀ کیاره در جمال‌آباد قزوین ــ دارد که بر سطح تپه‌ای بنا شده، و آن را از بقایای قلعه‌هایی می‌داند که در سدۀ 7 ق/ 13 م ویران گشته است (3/ 45-46). همو توضیح جامعی    دربارۀ خشت و نحوۀ ساخت آن داده، و نوشته است: مصالحی که در ساختمانهای ایرانیان به کار می‌رود، خشت است که در قالبهای چوبی بسیار نازکی، به درازای 8، پهنای 6، و بلندای دوونیم شست ساخته می‌شود. خاک را با آب و کاه ریز می‌آمیزند و با پا لگد می‌کنند تا ورز آید. کاه مایۀ مقاومت و استحکام و دوام بیشتر خشتها ست. این گل را در تشتک آبی که ممزوج با کاه ریز است، فرومی‌برند و به قالب می‌ریزند. آنگاه قالب را برمی‌دارند و خشت می‌ماند تا خشک شود. پس از آنکه خشتها اندکی آب از دست دادند و خود را گرفتند، آنها را برمی‌دارند و با نظم خاصی به هم تکیه می‌دهند تا هوا بگیرند. به این طریق، خشتها کاملاً خشک می‌شوند. اشخاص نادار خشتهای خود را بدون کاه تهیه می‌کنند و فقط بر روی آنها کاه می‌پاشند (4/ 316). 
در تهران قدیم، خشتی به شكل مربع را با ابعاد نیم ذرع در نیم ذرع می‌پختند و آن را آجر نظامی می‌نامیدند كه برای فرش کردن كف حمام و كف حیاط به کار می‌رفت، یا به جای سنگ لحد، از آن استفاده می‌کردند (شهری، تاریخ ... ، 1/ 422، نیز حاشیۀ 2). سایكس نوشته که اكثر بناهای قزوین از خشت ساخته شده است (ص 161). او همچنین به دو قلعه در حاشیۀ کرمان اشاره کرده، که یکی از آنها قلعۀ اردشیر است که از خشت ضخیمی ساخته شده و به گفتۀ وی، تا زمان او کم‌وبیش بی‌عیب مانده بوده است (ص 190). 
گاهی نقش بناهای ساخته‌شده از خشت در نام‌گذاری بعضی از شهرها نیز دیده می‌شود؛ مثلاً نوشته‌اند: وقتی اهالی كهگیلویه در تابستان از گرمای سیاه‌چادر (= بهون)هایشان آزرده شدند، با خشت و گل، چند خانه در همان موضع برقرار كردند؛ هنگامی که دیدند این خانه بهتر از بهون است، به آن «به‌بهون» یعنی بهتر از بهون گفتند كه همان نام شهر بهبهان كنونی شد (بابن، 126). بختیاریها نیز برای ساختن چهاردیواری خشت و گلی در كنار سیاه‌چادرهایشان، از خشتهایی استفاده می‌كنند كه با كاهگل ساخته می‌شوند. آنها کاهگل را در قالب چوبی می‌ریزند و در آفتاب خشك می‌كنند (دیگار، 144). به گفتۀ باستانی، قلعۀ بیاضه و دیوارهای ارگِ اندوجِرد در كرمان، از چیدن خشتهای هفت‌منی و گل ساخته شده است (ص 413). در شهرستان خمین، برای ساختن كبوترخان از خشتی كه بزرگ‌تر از معمول با اندازه‌های ٢٥×25× 8 سانتی‌متر است، استفاده می‌شود (فرهادی، 2/ 16). 
نقش خشت در همیاریهای سنتی نیز دیده می‌شود. در ابیانه، همیاری در مراحل مختلف ساخت خانه انجام می‌گیرد؛ مثلاً جوانان ابیانه‌ای برای كمك به كسی كه در حال ساختن خانه است، ‌هنگام عصر به «خشتی‌بده» می‌روند. آنها خشتهای مورد نیاز صاحب‌خانه را از محل خشت‌زنی، دست‌به‌دست به پای ساختمان می‌رسانند (نظری، 304).

خشت در زایمان

تقریباً در سراسر ایران، به طور سنتی زایمان با خشت در هم آمیخته است. دربارۀ زایمان در زمان ناصرالدین شاه نوشته‌اند: در تهران، وقتی درد زایمان شدت می‌گرفت، از كوچه مقداری خاك پاك می‌آوردند، الك می‌كردند، روی یك سینی بزرگ یا یک سفرۀ چرمی می‌ریختند، و 4 خشت هم روی آن می‌گذاشتند. همین كه درد زیاد می‌شد، ماما زائو را بالای خشت می‌نشاند. یك نفر در بالای بام، سرِ خشت رفتن زن را با صدای اذان به اطلاع می‌رساند و با این کار، برای فارغ‌شدن سریع او، از مردم التماس دعا می‌كرد (مونس‌الدوله، 80). اگر زنی سر خشت بود و سخت می‌زایید، كسان او به سراغ پیرزن دعانویس می‌رفتند (همو، 210). زائو تا از سر خشت پایین می‌آمد، یك كاسه شربت عرق بیدمشک و تخم «بالنگوم» به او می‌خوراندند (همو، ٨٣). در ده طالب‌آباد شهرری، ماما ابتدا سینی بزرگی را میان اتاق می‌گذاشت و قدری خاك رس الك‌كرده در وسط آن می‌ریخت؛ آنگاه دو عدد خشت را مثل اجاق در دو طرف خاك قرار می‌داد، زن را روی خشت می‌نشاند، و ماما دست به‌كار می‌شد (صفی‌نژاد، 425-426). 
در خراسان، هنگام زایمان، به دستور ماما یك سینی پر از خاكستر و 8 عدد خشت خام حاضر می‌كردند. ماما پارچۀ سفیدی روی خاكسترها می‌كشید، خشتها را در دسته‌های چهارتایی روی هم به فاصلۀ 30 سانتی‌متر در دو طرف سینی قرار می‌داد، و زائو را برای وضع حمل روی خشتها می‌نشاند. زنی پیش‌نشین، و ماما هم پس‌نشین زائو می‌شد (شکورزاده، 132-133؛ هدایت، 291). ماما كاملاً مراقب بود كه بچه به‌اصطلاح «روی خشت» فرود بیاید تا در اولین لحظۀ حیات، با خاک آشنا شود، چون باور بر این است که آدمیزاد از خاک آفریده شده، روی خاک زندگی می‌کند و در خاک نیز دفن می‌شود (شكورزاده، 135). پس از خارج‌شدن جفت، زائو همان‌طور كه روی خشت نشسته بود، در حدود 5 سیر روغن زرد داغ‌كردۀ مخلوط با مقداری فلفل و نبات كوبیده و 3-4 زردۀ تخم‌مرغ سر می‌كشید (همانجا). مامای شاهرودی مجمعه‌ای مسی را در وسط اتاق می‌گذاشت و روی آن پارچۀ كهنه‌ای می‌انداخت و دو خشت به فاصلۀ بیست‌سانتی‌متری روی پارچه می‌گذاشت و زائو را روی دو خشت چمباتمه می‌نشاند (شریعت‌زاده، 252). 
در تهران، به هنگام فارغ‌شدن زائو، ماما دستور می‌داد دو یا 3 خشت در سمت راست، و دو یا 3 خشت دیگر در سمت چپ بر روی مجمعه یا سفرۀ چرمینی بگذارند. زائو هر پا را روی دسته‌ای از خشتها می‌گذاشت و به‌اصطلاح سرِ خشت می‌نشست (كتیرایی، 44). در شیراز، وقتی زن آبستن وارد نه‌ماهگی می‌شد، بچه‌ها را مأمور می‌کردند تا از همان کوچه یا کوچه‌های دیگری که ساختمان‌سازی می‌کردند، خشت و خاک بیاورند. بچه‌ها 4 عدد خشت نو و سالم و مقداری خاک به خانه می‌آوردند. خاك را با غربال یا آبكش می‌بیختند و در جای امنی می‌گذاشتند. در هنگام زایمان، خشتها را دوتا دوتا بـه فاصلۀ 30-40 سانتی‌متر كنـار هم می‌گذاشتند و خاك الك‌كرده را در میان آنها می‌گستردند. زائو پاهای خود را روی خشتها می‌گذاشت و سر دو پا می‌نشست. یكی از زنان جوان و قدرتمند خانواده جلو زائو می‌نشست و پیش‌نشین می‌شد (زیانی، 27- 28). فاصله‌ای را كه بین خشتها ایجاد شده بود، «گودك» می‌گفتند (خدیش، 269). 

خشت در خاك‌سپاری

در مراسم خاك‌سپاری، خشت لحد واژه‌ای متداول و شناخته‌شده است. در فتوت‌نامۀ سلطانی چهارمین ادب در تشییع جنازه و دفن مردگان، چیدن خشت است (كاشفی، 257). در تهران، استفاده از خشت هنگامی شروع می‌شد که مرده را از اتاقش بیرون می‌بردند و به جایش یك خشت و روی آن یک تکه‌گوشت، و شب‌هنگام در آنجا یک کاسه شربت و یك بشقاب حلوا و چراغ روشن می‌گذاشتند و صبح آنها را بر سر قبر می‌بردند (هدایت، 65). در خراسان نیز اگر كسی شب فوت می‌كرد، خشتی بالای سرش می‌گذاشتند و شمع یا چراغ روشنی نیز روی خشت قرار می‌دادند (شكورزاده، 208). در جندق، پس از    گذاشتن مرده در قبر،‌ ٣٣ خشت روی آن می‌گذاشتند (حكمت، 127- 128). بلوچها بعد از قراردادن میت در گور، روی لحد را با خشت می‌پوشاندند و گِل آماده‌شده روی آن می‌ریختند (ناصری، 87). 
در غسل‌دادن و كفن‌کردن بزرگان، اسراف، اتلاف و    ریخت‌وپاش از حد می‌گذشت (متز، 2/ 433)، که حکایت سعدی دربارۀ مناظرۀ توانگرزاده و درویش‌بچه بر سر گورهای پدرانشان یادآور همین موضوع است: توانگرزاده می‌گفت كه صندوق تربت پدرم    سنگین ]از جنس سنگ[، و نوشته‌اش رنگین است و رویش رخام کشیده، و آن را با خشت پیروزه ساخته‌اند؛ ولی گور پدر تو چیزی نیست جز دو خشت فراهم‌آمده و مشتی خاك بر آن پاشیده. درویش‌پسر این بشنید و گفت: خاموش، كه تا پدرت زیر این سنگ گران بر خود بجنبد، پدرم به بهشت رسیده باشد (نک‍ : سعدی، 162). در خراسان، پس از گذاشتن میت در قبر و تلقین به او، لحد را با خشت می‌پوشاندند و قبر را با خاك پر می‌كردند (شكورزاده، 213). مردم كوهپایۀ ساوه نیز مرده را از پهلوی راست و رو به قبله بر روی خاك، درون قبر می‌گذاشتند و در لحد را با خشت و سنگ و گل می‌پوشاندند (سالاری، 234). 
در اردكان، روی سر میت را با خشت ــ به شكل دایره از طرف سر به پا ــ می‌پوشاندند و داخل قبر خاك می‌ریختند. اگر میت مرد بود، در خاك بالای سر او خشتی را می‌گذاشتند كه درازای آن به طرف قبله و یك ضلع آن موازی سطح خاك بود. برای زن 3 گوشۀ خشت را درون خاك و یك گوشۀ آن را بیرون خاك قرار می‌دادند. اگر میت غریب بود، برای او خشت دیگری در پایین پا نیز قرار می‌دادند و به‌اصطلاح دو «سَرین»، یكی بالای سر و یكی پایین پا می‌گذاشتند (طباطبایی، 366-367). در روستای     ابیانه، در دو طرف سر مرده، و همچنین زیر سر او، یك خشت گلی می‌گذاشتند كه به آن سنگ لحد می‌گفتند (نظری، 569). سیرجانیها ضمن آنكه در زیر سر مرده خشتی می‌گذاشتند، عقیده داشتند كه برای بستن لحد، حتماً باید از 33 خشت استفاده شود     (مؤیدمحسنی، 211-212). بلوچها نیز سر مرده را روی خشت می‌گذاشتند (یادگاری، ‌337). 

خشت در باورها

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.