خسروانی
خُسْرَوانی، سخنی آهنگین و نوعی شعر هجایی کهن، با وزن نامنتظم غیر عروضی، که در عصر ساسانیان و بهویژه در دربار خسرو پرویز، توسط رامشگران، همراه با موسیقی، خوانده میشده است. همچنین نام لحنی است از الحان موسیقی ایرانی با وزن ایقاعی سبک، مختص مجلس شاهان که تصنیف آن را به «باربد» نسبت دادهاند.
1. ادبیات
واژۀ «خسروانی» منسوب و مربوط به خسرو و به معنی هر چیز بسیار عالی و لطیف و خوب و درخور شاهان است (نک : نفیسی؛ آنندراج؛ فرهنگ ... ؛ برهان ... ؛ برای شواهد مثال، نک : لغتنامه ... ). اصل و ریشۀ کلمۀ خسرو از «هَئوسروَنگه» یا «هَئوسرَوَن» به معنی سرودۀ نیک یا آواز خوش است (جنیدی، 88؛ رازانی، 367)؛ اما در اصطلاح، به معنی نوعی سرود و لحن موسیقایی است که غالباً در گزارشهای تاریخی، متون ادبی، فرهنگهای لغت و تذکرهها، ابداع آن را به باربد (بهلبذ) (نک : ابنخردادبه، 16؛ غیاث ... )، نوازنده و موسیقیدان مقرب خسرو پرویز، نسبت داده و مضمون آن را مدح و ثنای همان پادشاه ساسانی دانستهاند (ثعالبی، 697- 698؛ شمس قیس، 200؛ نیز نک : نظامی، 44) که در دربار و به مناسبتهای مختلف و با آیینهای ویژه خوانده میشده است (نک : اینوسترانتسف، 96).
از شواهد تاریخی برمیآید که شعر در ایران پیش از اسلام و دورۀ ساسانیان وجود داشته است (نک : مسعودی، التنبیه ... ، 45- 46؛ همایی، 1-2 / 180-181، به نقل از ابوهلال عسکری)، ولی از حیث وزن و سبک، به گونهای که خواهد آمد، با اشعار عروضی امروز متفاوت بوده است (نک : براون، 30؛ کریستنسن، شعر ... ، 24). مسلم آن است که این گونه از شعر که برای پادشاهان، موبدان، خدا و آتشکده، تصنیف شده، و سرود، یا سرود خسروانی نامیده میشده (بهار، تاریخ ... ، 13، سبکشناسی، 2 / 186)، همواره با موسیقی همراه بوده است و اصولاً در ایران باستان، شعر و موسیقی از یکدیگر جداییناپذیر و در حقیقت این دو هنر کار یک هنرمند بوده است؛ بدین معنا که سرایندۀ شعر، موسیقی هم میآموخته، و هر که ذوق موسیقی داشته، به سرودن شعر نیز میپرداخته است (نک : همایی، 1-2 / 181؛ تفضلی، تاریخ ... ، 312؛ کریستنسن، همان، 25). گزارش صاحب تاریخ سیستان که « ... تا پارسیان بودند، سخن پیش ایشان به رود بازگفتندی بر طریق خسروانی» (ص 210)، گواه روشنی است بر این مدعا، و اینکه از روزگاران قدیم در زبان فارسی، اصطلاح «شعر سرودن» رایج بوده، بیانگر آن است که شعر با آواز و ترانه قرین بوده است؛ چـرا کـه واژۀ سرودن بـه معنـی آواز بلنـد خـوانـدن است (نک : اسماعیلپور، 125).
قراینی در دست است که اینگونه سخنسرایی، بعد از اسلام نیز، تا حدود سدههای 4 و 5 و حتى 7 ق در ایران معمول بوده است. برای نمونه، مؤلف غرر اخبار ملوک الفرس ضمن اینکه اختراع خسروانیات را به باربد نسبت میدهد، میگوید: «در این زمان هم مطربان در بزم ملوک و سایر مردم مینوازند» (ثعالبی، همانجا). همچنین در قابوسنامه، باب 36 (اندر آداب خنیاگری)، آمده: « ... همچنانکه همۀ خَلق مختلفاند، خُلق نیز مختلف است و زین سبب استادان اهل ملاهی این صناعت را ترتیبی نهادهاند: اول دستان خسروانی زنند و آن از بهر مجلس ملوک ساختند. بعد از آن طریقها به وزن کم از آن بنهادند، چنانکه بدو سرود توان گفت ... » (عنصرالمعالی، 193). در اشعار خواجه حافظ هم آمده است: مغنی نوایی به گلبانگ رود / بگوی و بزن خسروانی سرود / / روان بزرگان ز خود شاد کن / ز پرویز و از باربد یاد کن (چ قزوینی، 360). محمدتقی بهار نیز ضمن اینکه ادامۀ این سنت را تا مدتی دراز پس از اسلام، و حتى تا دورۀ معاصر و در میان روستاییان و عشایر، تأیید میکند، از نوعی شعر هجایی سه ـ مصراعی و هشتهجایی سخن به میان میآورد که در زمان او در میان کردهای شمال خراسان متداول بوده است (تاریخ، 25).
دشواری مقولهبندی خسروانیها در میان انواع متون ادب فارسی است. در دورۀ اسلامی، رأی غالب ادبا و نویسندگان بر این بوده است که خسروانی، نوعی نثر و یا حداکثر، نثر مسجع است و نه شعر به معنی مرسوم و متأخر کلمه؛ چرا که در اذهان سخنسنجان این دوره، شعر باید تابع قواعد عروضی و مقفّا باشد. برای مثال، در لباب الالباب آمده است: « ... در عهد پرویز نوای خسروانی که آن را باربد در صوت آورده است، بسیار است، فامّا از وزن شعر و قافیت و مراعات نظایر آن دور است، بدان سبب تعرض بیان آن کرده نیامد» (عوفی، 20)؛ در المعجم فی معاییر اشعار العجم نیز بر همین نکته تأکید شده: «باربذ جهرمی کی استاد بربطی بود بنای لحون و اغانی خویش در مجلس خسرو پرویز که آن را خسروانی خوانند، با آنکه سربهسر مدح و آفرین خسرو ست، بر نثر نهاده است و هیچ از کلام منظوم در آن به کار نداشته» (شمس قیس، 200-201).
به هر روی، کسان دیگری همچون ابوهلال عسکری (ص 138) و عنصرالمعالی (ص 193)، خسروانی را سخنی آهنگین ولی منثور و مناسب ادای با ساز و آواز دانستهاند که به نظر میرسد این طرز تلقی متأثر از نفوذ شعر و ادب عرب، پس از ورود اسلام به ایران و عدم آشنایی اعراب با این نوع سرودها باشد (نک : ابنرشیق، 2 / 314؛ تاریخ، همانجا؛ بهار، سبکشناسی، 2 / 185)؛ تا جایی که نویسندۀ عربزبانی چون ابوحاتم رازی بر این باور بوده است که اصولاً از هنر شاعری [بهمعنی شاعری شعر عروضی] بیبهره بودهاند (1 / 122).
در میان محققان قدیم، تنها خواجه نصیرالدین طوسی (د 672 ق / 1273 م) است که نگاه دقیقتری به این امر افکنده و خسروانی را نوعی شعر محسوب داشته، و وزن آن را با اصطلاحاتی همچون: «مجازی»، «خطابی» و یا «نزدیک به تام»، توصیف کرده است ( اساس ... ، 586، معیار ... ، 5). خواجه در معیار الاشعار، در بحث از چگونگی هیئتهای وزن، میگوید: « ... هیئتی باشد که تناسب آن تام نباشد و نزدیک باشد به تام مانند اوزان خسروانیها و بعضی لاسکویها و شاید که بعضی امم آن را بهسبب مشابهت از اوزان شعر شمارند و بعضی بهسبب عدم تناسب، موزونِ حقیقی نشمرند، پس از این جهت در اعتبار وزن باشد که خلاف افتد» (همانجا). همو در جای دیگر، وزن شعر را به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم، و وزنِ خسروانیهای قدیم را، مجازی به شمار آورده است ( اساس، همانجا؛ برای مفهوم وزن در شعر پارسی سدههای میانه، نک : ریپکا، 1 / 118).
پژوهشگران و استادان معاصر نیز هر کدام از جنبهای به این موضوع پرداخته، و اظهارنظر کردهاند؛ بهار خسروانی را شعری هجایی (سبکشناسی، همانجا)، و یکی از 3 گونۀ شعر کهن ایران (سرود، چکامه، ترانه) نام برده است (تاریخ، 13- 15). همایی نیز آن را نثری مسجع دانسته است (1-2 / 182-184). شفیعی کدکنی نیز با استناد به متنی در مختار من کتاب اللهو و الملاهی که آن را مصداق خسروانی تلقی کرده، خسروانیات را اشعاری هجایی به شمار آورده است (ص 574؛ قس: همایی، 1-2 / 183-184). این خسروانی مشهور و منسوب به باربد که میتواند نوعی اثر سیاسی از عهد ساسانیان نیز به شمار آید، چنین است: قیصر ماه مانذ و خاقان خرشید / آن من خذای ابر مانذ کامغاران / کخاهذ ماه بوشد کخاهذ خرشید (ابنخردادبه، 16).
بهار نیز در سبکشناسی خود نمونهای از خسروانیهای پس از اسلام را نقل میکند و به شاعری به نام ابوطاهر خسروانی نسبت میدهد. وی مینویسد: « ... با علم به نبودن سجع در نثر پهلوی، میتوان مطمئن شد که شعرهای هجایی قدیم را نثر پنداشتهاند و از قضا سرودی در لغت فرس اسدی از قول خسروانی، شاعر معاصر سامانیان ذکر شده که از آن نیز میتوان به چگونگی سرودهای قدیم پی برد و سرود این شاعر این است: شاهم بر گاه بر آرید / گاهش بر تخت زرین / / تختش بر بزم بر آرید / بزمش در (بزم اندر) نو کردِ شاه» (2 / 185). این 4 مصراع، تقلیدی است از اشعار هشتهجایی که قافیه هم ندارد و از ظرافت و لطافتی که شعر بدان شناخته میشود، برخوردار است. از آنجا که در اشعار عروضی متأخر، این نوع مضمون و این طریق مدیحه دیده نشده است، میتوان استنباط کرد که بازماندۀ خسروانیهای قدیم است و آن نوع اشعار نیز شکلی چندان متفاوت از این نداشتهاند.
از پژوهشگران معاصر، مهدی اخوان ثالث، در این باره تحقیق مفصلی انجام داده (نک : بدایع ... ، سراسر اثر) و با بهرهگیری از نظریات پیشینیان و نمونههای اندک بازمانده از خسروانیها این ویژگیهای عام را برای این نوع قالب شعری کهن برشمرده است: 1. قالب کوتاه؛ 2. وزن هجایی یا وزن موزیکی تصنیفگونه؛ 3. برخورداری از نوعی سجع و قافیه؛ 4. برخورداری از محتوایی همچون ستایش محبوب و معبود، مدح، غزل و غنا، و وصف طبیعت؛ و 5. ایجاز از راه حذف فعل و ثبت خطهای اشاری و کاربرد عبارات استعاری (سهکتاب، 222).
اخوان ثالث با تبارشناسی این نوع سخنسرایی در ایران، 6 خسروانی سهمصراعی تصنیف کرده و آنها را نوخسروانی نامیده است. در نوخسروانیهای او مصراع اول با سوم یا هر 3 مصراع با یکدیگر، همقافیهاند. به تعبیر او هر نوخسروانی برای خود دارای وزنی جدا ست و معنی هیچکدام نیز هیچگونه ربطی به بندهای ماقبل و مابعد ندارد (همان، 225 - 226).
امروزه نیز در میان شاعران جوان نوعی شعر که از نظر فرم و شکل و قالب، شبیه خسروانیهای کهن است، مرسوم شده که «سهگانی» نام دارد. این پدیده را میتوان به عنوان احیای این نوع شعر در روزگار معاصر تلقی کرد.
مآخذ
در پایان بخش دوم مقاله.
حسن اکبری بیرق
2. موسیقی
خسروانی در موسیقی به دو معنا مرتبط دانسته شده است:
الف ـ عنوان الحان هفت یا هشتگانۀ موسیقی در دورۀ ساسانی
باربد بزرگترین موسیقیدان عهد خسرو پرویز ساسانی بود. قول باربد را بر استادان موسیقی، حجت میدانستند و آنها را خوشهچین خرمن باربد (حمدالله، 123). از آنجا که در دورۀ ساسانی شعر و موسیقی کار یک نفر بوده، و هر که شعر میگفته موسیقی نیز میآموخته است (کریستنسن، شعر، 25)، بهنظر میرسد که باربد شعر نیز میسروده و «مضامین الحان خسروانی که جمله مدح و آفرین خسرو پرویز بوده، همه را باربد» ساخته بوده است (همانجا؛ تفضلی، «باربد»، 221؛ شمسقیس، 200).
باربد همراه با کلام موزون، تغنی میکرده و به ترکیب الحان یا آهنگسازی نیز میپرداخت. در مختار من کتاب اللهو و الملاهی یکی از سرودههای او نقل شده است (نک : ابنخردادبه، 16؛ شفیعی، 572 -573). در دورۀ ساسانی «اشعاری بوده که برای پادشاهان و موبدان و خدا و آتشکده میسرودهاند؛ این نوع را سرود مینامیدهاند و یا سرود خسروانی میگفتهاند» (بهار، تاریخ، 13). به عبارت دیگر، پارسیان سخن «به رود گفتندی بر طریق خسروانی» ( تاریخ، 210).
باربد را مبدع سرودهای خسروانی میدانند و در کتاب غرر اخبار ملوک الفرس (قرن 4 و 5 ق) آمده: «باربد آفرینندۀ آهنگهای خسروانی است که تا هماکنون، در مجلسهای شاهانه و جز آن، دستمایۀ نوازندگان است» (ثعالبی، 698) و حتى در قابوسنامه (قرن 5 ق) توصیه شده: «اول دستان خسروانی زنند و آن از بهر مجلس ملوک ساختند. بعد از آن، طریقها به وزن کم از آن [راه خسروانی] بنهادند، چنانکه بدو سرود توان گفت» (عنصرالمعالی، 193).
خسروانیها یا خسروانیات همان است که مسعودی از آن با عنوان «الطرائق الملوکیة السبعة» یاد میکند (نک : کریستنسن، ایران ... ، 466-477) و نیز در موسیقی ارمنستان، آهنگهایی مرسوم است که آنها را خسروآیین نامند (سامی، 190).
پس خسروانی «لحنی باشد از مصنفات باربدِ مطرب که آن، نثر مسجع بوده مشتمل بر مدح و آفرین خسرو پرویز» ( فرهنگ، 1 / 1287)؛ به عبارت دیگر «مشتمل بر دعا و ثنای خسرو [بوده] و مطلقاً نظم در آن به کار نرفته و این لحن، داخل 30 لحن مشهور نیست، که اگر داخل [آنها] باشد، [شمارشان] سی و یک میشود و شیخ نظامی [گنجوی] سی و یک آورده است و [لحن] سی و یکم، همین [خسروانی] را نام برده» (برهان، 2 / 748). با این همه، برخی معتقدند که خسروانیها نه نثر مسجع، بلکه شعر هجایی بودهاند و به همین سبب، ادبای عرب آنها را نثر تصور کردهاند (بهار، همانجا).
نام خسروانی در میان 30 لحن باربد دیده نمیشود، ولی نام 72 لحن از الحان و نواهای دورۀ ساسانی را اقبال آشتیانی، با تتبع در لغتنامهها و دیوانهای شعرا گردآوری کرده که لحن خسروانی نیز در میان آنها ست («موسیقی ... »، 15). داریوش صفوت از مآخذ مختلف نام 141 لحن را گردآوری کرده است (ص 16- 18). در مجموع میتوان گفت: باربد 30 لحن ساخته برای 30 روز هر ماه، 360 لحن ساخته برای 360 روز سال اوستایی، و 7 لحن ساخته موسوم به خسروانیها برای 7 روز هفته (همایی، 1-2 / 171).
با مطالعۀ نام الحان میتوان فهمید که موضوعاتی مانند مدح شاهان، وصف طبیعت، داستانهای تاریخی، عیش و نوش و جز آنها مطلوب طبع سازندگان آن عهد و زمان بوده است (اقبال، تاریخ ... ، 62).
مسعودی در کتاب مروج الذهب، 6 لحن از الحان خسروانی را نام میبَرَد: سکاف، امرسه، ماداروسنان، شایکاد یا سایکاد، شیشم یا شیسم، و جوبعران یا جوبران یا جویعران (ص 127- 128؛ تفضلی، «باربد»، 221؛ بیانی، 181) و ابنخردادبه در مختار من کتاب اللهو و الملاهی از طرق هشتگانه یاد میکند: بندستان، بهار، ابرین، ابرینه، ماذرواسبان، شسم، القبه و اسبراس. اگرچه ابنخردادبه خسروانی را جزو الحان هشتگانه به کار نمیبرد، ولی تشابه در نام برخی از الحان و نیز استفاده از واژۀ ملوک برای توصیف حالت لحن هشتم (اسبراس)، نشان میدهد که 8 راه یا لحن مذکور، به احتمال زیاد همان الحان خسروانی بودهاند (ص 15).
اگرچه باربد را مبدع خسروانی میدانند، ولی به نظر میرسد 8 لحن موسیقی، پیش از او متداول بوده و باربد به عنوان مصنف و موسیقیدان شاخص در دربار خسرو پرویز، آهنگهایی را در این مایهها ساخته، و اشعاری را برای آنها سروده است. به این ترتیب، 7 یا 8 لحن موسیقی به الحان خسروانی یا خسروانیها مشهور شدهاند (ملاح، «موسیقی ... »، 7).
دربارۀ الحان خسروانی میتوان گفت:
لحن سکاف ظاهراً برگرفته از واژۀ سوکافه به معنای مضراب میباشد (بیانی، 181- 182).
لحن امرسه همان ابرینه یا آبزنه است که نغمهاش بیش از همه، فرازونشیب داشته و واژۀ ابرین، به صورت آفرین و امرین تصحیف شده و بر سیم زیرین اجرا میگشته است (ابنخردادبه، نیز تفضلی، همانجاها؛ ملاح، همان، 6).
لحن ماداروسنان یا ماذرواسبان نغمهای بوده که سنگینترین وزن را داشته است و آن را به محلی به همین نام که میان بغداد و میدان در نزدیکی حلوان واقع بوده، منسوب کردهاند (بیانی، 182؛ تفضلی، همانجا).
لحن شایکاد یا سایکاد ممکن است همان شایگان به معنی یکی از گنجهای خسرو پرویز باشد (بیانی، 181) و نیز احتمال دارد تصحیف شاهیگان به معنی کاخ و قصر باشد (تفضلی، همانجا). نام این لحن در روایت ابنخردادبه (همانجا) به القبه یعنی گنبد، ترجمه شده است (تفضلی، همانجا). گفته میشود، قبه احتمالاً به گبه، گُوه، گُوشت و گوشت تصحیف یافته باشد. امروزه گوشت گوشهای در دستگاه نوا ست (ملاح، همان، 6، 11، 12).
شیشم به معنی سوتزدن با دهان و نیز نام یکی از سازهای موسیقی است. این واژه در شعر منوچهری دامغانی دیده میشود (نک : همو، منوچهری ... ، 214). برخی مقام نسیم را که طبق گفتۀ ملاح، در رسالههای موسیقی کندی و همچنین بنایی دیده میشود، همان لحن شیشم میدانند (معمار، 52؛ ملاح، «موسیقی»، 6، 7، 10؛ تفضلی، همانجا).
لحن بهار را ابنخردادبه از فصیحترین لحنها میشمارد (همانجا).
لحن بندستان را برخی همان مقام سندان در رسالۀ موسیقی کندی میدانند و عدهای آن را مقام بوستان (نک : ملاح، همان، 7، 8). واحدهای مُدالِ بوستان و بهار در رسالۀ موسیقی بنایی ذکر شدهاند (معمار، 50، 51).
لحن اسبراس گفته میشود مرکب از دو کلمۀ اسب و راس، به معنی راه در زبان اوستایی است و اسبراس یا راه اسب یعنی میدان اسبدوانی. احتمال دارد واژۀ راست در مقام راست، تصحیفی از کلمۀ راس باشد. برخی گفتهاند که اسبراس در رسالۀ موسیقی کندی به شکل اسفراس نوشته شده است (ملاح، همان، 7، 12؛ تفضلی، همان، 221). ابنخردادبه اسبراس یا اسپراس را لحنی توصیف میکند که ضمن سرور و شادمانی، خواب را به دیدگان ملوک میآورد (همانجا).
نام و عنوان خسروانی در منابع مکتوب پس از اسلام، بهویژه در کتابهای ادبی دیده میشود؛ مثلاً در کتابهای تذکره، مانند تذکرۀ لباب الالباب عوفی (ص 20) و تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی (ص 626)، همچنین در شاهنامۀ فردوسی (قرن 4 ق) و دیوان حافظ (قرن 8 ق) (چ ابتهاج، 592)، در رسالات خطیِ موسیقی، مانند «رسالۀ موسیقی دوازده مقام» (بعد از قرن 10 ق) (ص 191) و در کتابهایی از خواجهنصیرالدین طوسی (قرن 7 ق) (معیار، 5، اساس، 586).
شایان ذکر است، خسروانی را گاه کیخسروی نیز میگفتند (همایی، 1-2 / 182؛ مشحون، 62) و حتى از نوروز کیخسروی در موسیقی آذربایجان، نام برده میشود (ایمرانی، 86).
ب ـ گوشهای در ردیف دستگاهی موسیقی ایران و کشور آذربایجان
گوشۀ راک خسروانی در روایتِ شهر شاماخی از مقام راست موسیقی کشور آذربایجان دیده میشود (بابایف، 16؛ زهراباُف، 144). همان گوشه، در ردیف میرزا فرج رضایف در آذربایجان، با نام راک خراسانی آمده است (دورینگ، 51).
گوشۀ خسروانی در روایتهای سهردیفسازی معتبر از موسیقی دستگاهی ایران وجود دارد. خسروانی گوشهای از دستگاههای ماهور و راستپنجگاه و نیز آواز بیات ترک ردیفهای میرزا عبدالله و منتظمالحکما بوده (همو، 71، 158، 246؛ پورعیسى، 65، 69، 103، 167) و در ردیف آقاحسینقلی، فقط در دستگاه ماهور دیده میشود (وهدانی، 186).
خسروانی، گوشهای سازی و از گوشههای با مُد غیرمعین، یا به تعبیری «سیّار»، بوده و میتواند در مقامهای مختلف اجرا گردد (کمال پورتراب، 39؛ اسعدی، 52).
هستۀ اصلی گوشههای خسروانی در ماهور، راستپنجگاه و بیات ترک با یک الگوی ریتمیک ـ ملودیک پایینرونده و حالت ترکیبی از شش مضراب راست و یک مضراب چپ شروع میشود (راست / چپ / راست / راست)، که این الگو میتواند گرههای متنوعی به خود بگیرد و طول آن در طی بسط و گسترش ملودی تغییر کند (نک : دورینگ، 71، 158، 248؛ وهدانی، همانجا).
مآخذ
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابنخردادبه، عبیدالله، مختار من کتاب اللهو و الملاهی، بیروت، 1961 م؛ ابنرشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1955 م؛ ابوحاتم رازی، احمد، الزینة، قاهره، 1957 م؛ ابوهلال عسکری، حسن، الصناعتین، به کوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1371 ق؛ اخوان ثالث، مهدی، بدایع و بدعتها و عطا و لقای نیمایوشیج، تهران، 1369 ش؛ همو، سه کتاب، تهران، 1374 ش؛ اسعدی، هومان، «بنیادهای نظری موسیقی کلاسیک ایران: دستگاه به عنوان یک مجموعۀ چندمُدی»، ماهور، تهران، 1382 ش، س 6، شم 22؛ اسماعیلپور، ابوالقاسم، سرودههای روشنایی، تهران، 1386 ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مختصر ادبیات ایران، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1376 ش؛ همو، «موسیقی قدیم ایران»، کاوه، دورۀ جدید، 1290 ش، س 2، شم 5؛ ایمرانی، رافیق، تاریخ موسیقی آذربایجان، باکو، 1999 م؛ اینوسترانتسف، کنستانتین، تحقیقاتی دربارۀ ساسانیان، ترجمۀ کاظم کاظمزاده، تهران، 1351 ش؛ بابایف، عارف، دستگاه راست، ترجمۀ مجید تیموریفر، تبریز، 1390 ش؛ براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران، ترجمۀ علی پاشاصالح، تهران، 1333 ش؛ برهان قاطع؛ بهار، محمدتقی، تاریخ تطور شعر فارسی، به کوشش تقی بینش، مشهد، 1334 ش؛ همو، سبکشناسی، تهران، 1381 ش؛ بیانی، خانبابا، «موسیقی یکی از مظاهر تمدن درخشان ایران در زمان ساسانیان»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1346 ش، س 2، شم 1؛ پورعیسى، سمن، ماهور به قلم مخبرالسلطنه، تهران، 1390 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ تفضلی، احمد، «باربد»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1375 ش، ج 1؛ همو، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، تهران، 1963 م؛ جنیدی، فریدون، زمینۀ شناخت موسیقی ایرانی، تهران، 1361 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش امیرهوشنگ ابتهاج، تهران، 1373 ش؛ همو، همان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1381 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1387 ش؛ دورینگ، ژان، ردیف میرزا عبدالله، تهران، 1385 ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش فاطمه علاقه، تهران، 1385 ش؛ رازانی، ابوتراب، شعر و موسیقی و ساز و آواز در ادبیات فارسی، تهران، 1340 ش؛ «رسالۀ موسیقی دوازده مقام»، سه رسالۀ موسیقی قدیم ایران، به کوشش منصوره ثابتزاده، تهران، 1382 ش؛ ریپکا، یان، تاریخ ادبیات ایران، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1383 ش؛ زهراباُف، رامز، موقام (موسیقی مقامی آذربایجان)، ترجمۀ علاالدین حسینی، تهران، 1340 ش؛ سامی، علی، تمدن ساسانی، شیراز، 1342 ش؛ شفیعیکدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، تهران، 1386 ش؛ شمس قیس رازی، المعجم، به کوشش محمد قزوینی و محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1327 ش؛ صفوت، داریوش، پژوهشی کوتاه دربارۀ استادان موسیقی ایران و الحان موسیقی ایرانی، تهران، 1350 ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1389 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ کریستنسن، آرتور، ایران فی عهد الساسانیین، ترجمۀ یحیى خشاب، بیروت، دارالنهضة العربیه؛ همو، شعر و موسیقی در ایران قدیم، ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1363 ش؛ کمال پورتراب، مصطفى و دیگران، مبانی نظری موسیقی ایرانی، تهران، 1388 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، 1938 م؛ همو، مروج الذهب، بیروت، 1974 م؛ مشحون، حسن، تاریخ موسیقی ایران، تهران، 1373 ش؛ معمار، علی، رساله در موسیقی، تهران، 1368 ش؛ ملاح، حسینعلی، منوچهری دامغانی و موسیقی، تهران، 1363 ش؛ همو، «موسیقی دورۀ ساسانی و مقامهای متـداول آن در اعصار»، مجلـۀ موسیقی، 1350 ش، دورۀ 3، شم 132- 133؛ نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1367 ش؛ همو، معیار الاشعار، به کوشش محمد فشارکی، تهران، 1389 ش؛ نظامی عروضی، چهار مقاله، به کوشش محمد معین، تهران، 1333 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، بیتا؛ وهدانی، رضا، ردیفسازی موسیقی سنتی ایران، تهران، 1376 ش؛ همایی، جلالالدین، تاریخ ادبیات ایران، تهران، 1366 ش.