خرگوش
خَرْگوش، جانوری پستاندار، کوچکاندام، چابک و جونده که از دیرباز صفات و ویژگیهایش دستمایۀ ساخت باورها و معتقدات گوناگون در اساطیر، ادبیات و فرهنگ مردم ایران شده است.
خرگوش، مرکب از واژۀ «خر»، از ریشۀ اوستایی xara- (به معنی بزرگ) (نک : بارتولمه، 532؛ نیبرگ، 218؛ هُرن، 102) و «گوش» (عضو شنیدن) از ریشۀ اوستایی gauša- (بارتولمه، 486) و پهلوی gōš است (نک : نیبرگ، 84؛ هرن، 210؛ مکنزی، 37). این ترکیب در زبان پهلوی نیز به همان صورت خرگوش (xar-gōš) خوانده شده است (نک : اونوالا، 70؛ مکنزی، 94؛ فرهوشی، 141).
مردم حوزههای فرهنگی ایران در گویش خود اسامی گوناگونی برای خرگوش به کار میبرند؛ برای نمونه، اهالی خویین در محال خمسۀ زنجان به آن غَروشْک (آذرلی، 250)، و اهالی ایلام کَرْیه (همو، 279) میگویند.
خرگوشها پستاندارانی هستند با اندازۀ متوسط یا کوچک، گوشهای بلند، و پاهای ــ بهویژه پاهای عقب ــ بلند و قوی که سبب سرعت بالای جانور هنگام دویدن میشود. همچنین، خرگوشها در مقایسه با جوندگان دیگر دو جفت دندان پیشین اضافه در فک بالا دارند. در ایران، از تیرۀ خرگوشها، دو خانواده وجود دارد: خرگوش وحشی که همان خرگوش معمولی با 6 دندان فکی است و خرگوشموشها که جثه و گوش کوچکتر و پاهای عقب کوتاهتر و 5 دندان فکی دارند. این جانوران معمولاً روزها در سوراخهای زیرزمینی به سر میبرند و شبها به فعالیت میپردازند. تغذیۀ خرگوشها از گیاهان است. خرگوش در سال دو تا 3 بار آبستن میشود.
از نظر پراکندگی، خرگوش در بیشتر نقاط ایران دیده میشود (نک : اعتماد، 1 / 263-281؛ فیروز، 413-414). بسیاری از سیاحان خارجی به فراوانی خرگوشهای ایران اشاره کردهاند (نک : شاردن، III / 381). به گزارش تاورنیه، پرکردن پوست خرگوشها از کاه، به منظور طعمه برای شکار جانوران دیگر، امری رایج بوده است (II / 109). آلمانی نیز در سفرنامۀ خود متذکر میشود که خرگوش صرفاً شکار میشده، ولیکن کسی گوشتش را نمیخورده است (I / 179).
در اساطیر ایرانی از خرگوش به نیکی یاد شده است. در بندهش، خرگوشِ بور سردستۀ «فراخرفتاران» (= ددان) دانسته شده است (ص 89). همان منبع، «سهوگ» (= خرگوش صحرایی) را به 5 دسته تقسیم کرده است: دو دسته، دو دندانه، یک دسته یک دندانه (؟)، یک دسته سوراخزی، و یک دسته بیشهزی (ص 79). در گزیدههای زادسپرم از خرگوش به عنوان پیک ایزدی یاد شده است، زیرا خرگوشها ازجمله سرکردگان 5 گونه جانوراناند که کیش زردشتی را به زبان آدمی از هرمزد پذیرفتند و مأموریت یافتند تا جانوران دیگر را به این کیش دعوت کنند (ص 34). در اندرزنامۀ مینوی خرد، آنجا که دانا از مینوی خرد، سرکردگی ددان را جویا میشود، مینوی خرد خرگوش را نام میبرد (ص 78- 79).
شیعیان خوردن گوشت خرگوش را حرام میدانند (نک : طوسی، محمد بن حسن، 6 / 78؛ حر عاملی، 16 / 316)، اما اهل سنت خوردن آن را حلال شمردهاند (نک : ابنقدامه، 11 / 71؛ نووی، 9 / 11-12). همچنین براساس برخی اخبار و احادیثِ شیعه، خرگوش در زمرۀ مسخشدگان قرار گرفته است (حر عاملی، 16 / 314).
در برخی متون کهن تاریخی نیز به خرگوش اشاره شده است. برای نمونه، در تاریخ هرودت داستانی ذکر شده است که در آن هارپاک (از نجبای دربار آستیاک، پادشاه ماد و پدربزرگ کورش) به نمایندگی از بزرگان و اعیان ماد نامهای را در شکم خرگوشی میگذارد و برای کورش میفرستد، با این مضمون که کورش آنها را در مقابل پدربزرگش یاری دهد (ص 98).
خواص درمانی
در طب قدیم ایران از دیرباز به خواص درمانی بافتها و اجزاء بدن خرگوش توجه شده است. از نظر طبیبان کهن، خوردن مغز کبابشدۀ خرگوش سبب رفع لرزش و رعشۀ ناشی از ترس، یا بیماری رعشه در سالمندان میشود و چنانکه آن را روی لثۀ کودکان بمالند، برای درد و عوارض ناشی از رویش دندان مفید خواهد بود. برای درمان داءالثعلب (بیماری ریزش مو)، استعمال ترکیبی متشکل از سوزاندۀ سر خرگوش، پیه خرس و سرکه را تجویز نمودهاند. مصرف «اِنْفِحه» یا پنیرمایۀ خرگوش با سرکه در موارد مختلف ازجمله برای پیشگیری از آبستنی، صرع و همچنین مسمومیتهای ناشی از داروهای کشنده و زهر گزندگان همچون افعی توصیه شده است. آنها استعمال خون گرم خرگوش را برای بیماریهای پوستی همچون «کَلف» (= ککمک)، «بَهَق» (گونهای از پیسی) و جوشهای نرم سودمند دانستهاند (نک : رازی، 20 / 98- 99؛ ابومنصور، 159؛ کاسانی، 766، 986؛ ابنسینا، 2 / 406؛ حاجیزین عطار، 26-27؛ انطاکی، 1 / 38- 39؛ حکیم مؤمن، 37؛ عقیلی، 117- 118). خون برشتهشدۀ خرگوش را درمانگر زخمهای شدید روده و اسهال مزمن دانستهاند و برای آن خاصیت سمزدایی نیز قائل شدهاند، بهویژه اگر آن را با شراب بنوشند (نک : رازی، 20 / 99).
ابنسینا بر آن است که اگر شکم خرگوش را با همۀ محتویاتش بسوزانند، سپس بسایند و با روغن گل بیامیزند و بر سر بمالند، سبب رویش مو میشود (همانجا). حکیم جرجانی در ذخیرۀ خوارزمشاهی، خوردن گوشت خرگوش را بهسبب ترشح مادۀ سودا در خون، نهی کرده است. همچنین وی برای درمان بیماری رعشه، خوردن مغز خرگوش با فلفل و خردل را تجویز نموده است کتاب سوم، 38، 51).
از دیگر اجزاء تن خرگوش که در طب قدیم کاربرد داشته است، پای آن برای جلوگیری از آبستنی، سُم آن جهت انعقاد خونریزی در جراحات (حاجیزین عطار، همانجا)، پوست آن برای گرم کردن بدن هنگام سرمازدگی و درمان بواسیر، موی آن برای انعقاد خونریزیها، خاکستر استخوان آن برای دفع غدههای سرطانی، و بیضۀ آن جهت درمان لقوه و رعشه بوده است (نک : حکیم مؤمن، عقیلی، همانجاها). پزشکان طب قدیم نوشتهاند نوشیدن زهرۀ خرگوش بهترین درمان برای بیخوابی است؛ همچنین اگر زنان نازا، فرج خرگوش را بپزند و بخورند، فوراً آبستن میشوند؛ از نظر آنها سرگین خرگوش نیز چنین خاصیتی دارد (همانجاها).
اغلب مؤلفان متون کهن و عجایبنامهها به پیروی از پزشکان، خون خرگوش را دارویی مناسب برای درمان بیماریهای پوستی دانستهاند (برای نمونه، نک : تحفة ... ، 19، 201؛ شهمردان، 101؛ حبیش، «بیان ... »، 364؛ دمیری، 1 / 22) و گوشت آن را در زمرۀ خوراکهای زیانآور به شمار آوردهاند (برای نمونه، نک : دنیسری، 106)؛ خوردن مغز خرگوش را نیز درمانکنندۀ رعشه و لرزش در اندام دانستهاند (دمیری، همانجا). همچنین قدرت و استعداد خرگوش در توالی آبستنی سبب شده است تا برای تسریع آبستنی زنان، نسخی از ترکیب برخی از اجزاء و بافتهای آن تجویز شود، ازجمله: اگر زنی بخواهد زودتر آبستن شود، باید زهرۀ کُلَنگ (گونهای پرنده) را با مشک تبتی و هَرشۀ (چنگال) خرگوش و روغن یاسمن بیامیزد و هنگام جماع به صورت شیاف در فرج خود قرار دهد (تحفة ... ، 108). در نزهتنامۀ علایی نیز آمده است که اگر زنی رحم پختۀ خرگوش را بخورد، یا پنیرمایۀ بچهخرگوش را با مشک و زعفران ترکیب کند و هنگام جماع در فرج خود قرار دهد، فوراً آبستن میشود (شهمردان، همانجا؛ نیز نک : دنیسری، 230؛ آملی، 149).
جمالی یزدی استعمال ترکیب زهرۀ خرگوش با روغن خالص بان (بیدمشک) را مؤثر در باروری زنان دانسته است (ص 58). به گفتۀ حبیش تفلیسی اگر زنی خرشه (هرشه) و سرگین خرگوش را با مسکۀ خرگوش (کره یا روغن بهدستآمده از شیر خرگوش) بیامیزد، سپس این ترکیب را در فرج خود قرار دهد، آبستن میشود (همانجا). در فرخنامه آمده است که اگر زن آبستنی، خون حیض یا شُش خرگوش را به فرج خود بمالد، پسر میزاید و زایمانی سهل و آسان خواهد داشت (جمالی، 56-57). به گفتۀ حبیش تفلیسی اگر زن آبستن پستان خرگوش نر را بخورد، صاحب فرزند پسر، و اگر پستان خرگوش ماده را بخورد، صاحب فرزند دختر میشود (همانجا)؛ اما جمالی خوردن پستان خرگوش را یکی از راههای پیشگیری از آبستنی دانسته است (ص 57). بهنظر دمیری، اگر زن آبستن پنیرمایۀ خرگوش نر را بخورد، فرزندش پسر، و اگر پنیرمایۀ خرگوش ماده را بخورد، صاحب فرزند دختر خواهد شد (همانجا). مؤلف نفائس الفنون نیز خوردن رحم خرگوش را سبب پسر زاییدن زن آبستن دانسته است (آملی، همانجا).
در تحفة الغرائب آمده است که خوردن گوشت خرگوش سبب شکستن بادهای گرم میشود؛ خوردن خونِ گرم آن درمانگر بیماریهای کبد است؛ خوردن پیه آن هضم غذا را تسریع میکند؛ خوردن مغز بچۀ خرگوش همراه با شکر سفید سبب تقویت مغز میشود (ص 201؛ نیز نک : جمالی، 59).
در نزهتنامۀ علایی نیز آمده است که ترکیب موی خرگوش همراه آرد جو و سفیدۀ تخممرغ مرهمی مناسب برای بندآوردن خون در جراحات است. مالیدن خاکستر سر خرگوش به دندان نیز سبب روشنی و سفیدی دندان میشود و خوردن مغز آن، درمانگر شبادراری است (شهمردان، 101؛ نیز نک : دنیسری، همانجا). بهگفتۀ دنیسری، اگر دندان خرگوش را بر روی دندان دردمند بگذارند، دردش تسکین مییابد؛ افزونبراین، خوردن ترکیب گرد طحال خرگوش همراه با شکر، رافع «سُعال» (= سرفۀ خشک) است (همانجا).
جمالی یزدی در فرخنامه خواص درمانی اجزاء و بافتهای گوناگون خرگوش را مفصلاً بیان نموده است؛ بهاینترتیب که خون خرگوش را برای درمان بیماریهای چشم همچون آبریزش و خارش مناسب دانسته است. افزونبراین، وی برای بهبود تب در کودکان، مالیدن خون خرگوش بر تن ایشان را توصیه کرده است (ص 56). وی نوشته است: اگر بیمار مبتلا به «دق» (= غم و افسردگی)، خون حیض خرگوش را با نمک و کافور و معصفر (= گل کافشه) بخورد، درمان میشود. او همچنین معتقد است که اگر استخوانِ دست و پای خرگوش را به دست و پای فرد مبتلا به بیماری نقرس ببندند، درمان میشود. وی استنشاق سوزاندۀ موی خرگوش را برای سرمازدگی مناسب دانسته است؛ همچنین استعمال هرشه، زهره، مغز، جگر، دل، پیه، چشم و شُش خرگوش را برای درمان بیماریهایی همچون تکرر ادرار و شباداری، برخی بیماریهای چشم، ریزش مو، تب و لاغری مفرط تجویز کرده است (ص 56- 59).
باورها
مردم ایران از دیرباز باور داشتهاند که خرگوش یک سال نر و یک سال ماده است (نک : جاحظ، 5 / 283؛ جمالی، 56)؛ خرگوشِ ماده و نر هر دو حائض میشوند، ازاینرو جنیان بر پشتش سوار نمیشوند (نک : جاحظ، 6 / 357؛ قزوینی، 408؛ طوسی، محمد بن محمود، 592-593؛ وراوینی، 192؛ دمیری، 1 / 20-21؛ حکیم مؤمن، 37؛ عقیلی، 117؛ کریستنسن، 111)؛ خرگوش قادر است روی نوک انگشتانش آنچنان به نرمی حرکت کند که هیچکس متوجه عبور آن نشود، و در ترسویی و دوندگی و چابکی نظیر ندارد، زیرا کوتاهی دستانش سبب سرعت گرفتن وی هنگام دویدن میشود؛ خرگوش با چشمان باز میخوابد و در خواب نیز هوشیار است (نک : ابنقتیبه، 2 / 83؛ جاحظ، 3 / 399، 6 / 352-353؛ شهمردان، قزوینی، جمالی، همانجاها؛ طوسی، محمد بن محمود، 592؛ دمیری، 1 / 20). رواج ضربالمثل «خواب خرگوشی» نیز که در ادبیات عامه کنایه از غفلت و بیخبری است (نک : هبلهرودی، 65؛ امینی، 238)، بازماندۀ همین باور قدیمی است.
باورهایی نیز دربارۀ شگردهای خوددرمانی خرگوش در هنگام بیماریاش وجود دارد، ازجمله اینکه خرگوش هرگاه بیمار شود، برگ نی میخورد و تندرست میشود (نک : تحفة، 9؛ شهمردان، همانجا؛ دنیسری، 218؛ بحر الفوائد، 406؛ طوسی، محمد بن محمود، 593). به باور مردم، خرگوش زایمانی سخت و دردآور دارد، و برای تسکین آن هنگام زاییدن، سنگ سیاهی را که آتش صاعقه به آن برخورد کرده باشد، مییابد و در محل زایمان خود قرار میدهد و هنگام زاییدن به آن مینگرد و اگر آن سنگ را نیابد، با نگریستن به صورت فلکی دب اصغر فوراً میزاید ( تحفة، 42). در برخی از متون آمده است که در دهان و کف پای خرگوش نیز مو میروید (برای نمونه، نک : شهمردان، همانجا). برخی از عجایبنامهها نیز پرمویی و درازگوشی خرگوش را دلیل عمر طولانی آن دانستهاند (برای نمونه، نک : طوسی، محمد بن محمود، همانجا).
باورهای گوناگونی نیز مبنی بر خواص جادویی و سحرآمیز برخی از اجزاء تن خرگوش وجود داشته است؛ برای مثال، کعب (بند استخوان) آن رمانندۀ اجنه و شیاطین، و دافع سحر و جادو و چشمزخم دانسته شده، و همراه داشتن آن توصیه شده است (نک : جاحظ، 6 / 357؛ طوسی، محمد بن محمود، نیز حکیممؤمن، همانجاها؛ عقیلی، 118). نویسندۀ نفائس الفنون نیز برای گوشت خرگوش چنین خاصیتی قائل شده است (آملی، 149). در تحفة الغرائب آمده است که اگر در خانهای چراغی را با خون خرگوش سیاه بیفروزند، چنین به نظر میرسد که در آن خانه دیوی در حال پای کوبیدن است (ص 88). جمالی نیز میگوید که اگر در خانهای چراغی را با خون خرگوش روشن کنند، هرچه در آن خانه باشد، سیاه میشود (همانجا). به گفتۀ دنیسری اگر مقداری خون خرگوش را در چراغی بریزند و روشن کنند، هرکس آن را ببیند، تصور میکند پاهایش در آب است (ص 323).
در «بیان الصناعات» آمده است اگر سُم خرگوش را همراه با موی اسب به صورت فتیله در چراغی بگذارند و در شب چهارشنبه به نام شخصی خاص روشن کنند، آن شخص دچار بیخوابی میشود و به فکر فرد روشنکنندۀ چراغ میافتد (حبیش، 363). در نوادرالتبادر آمده است که اگر پیه خرگوش را به نیت کسی در میان پارچهای بپیچند و زیر بالش او بگذارند، در خواب تمام رازهای خود را بازگو خواهد کرد (دنیسری، 324). به گزارش حبیش تفلیسی، اگر پوست خرگوش را بر نوک چوبی نصب، و در جایگاهی بلند قرار دهند، در آن منطقه تگرگ نخواهد بارید (همان، 384).
از قدیم این باور وجود داشته است که همراه داشتن برخی از اجزاء بدن خرگوش سبب تواناییهای خاصی در انسان میشود؛ مثلاً هرکس قلب خرگوش را به بازوی خود ببندد، قدرت عجیبی در پرتاب نمودن اشیاء مییابد، به گونهای که هر چه را پرتاب کند، مستقیم و راست میرود (جمالی، 58). این باور نیز وجود داشته است که هرکس مقداری سرگین خرگوش را بخورد، خردمند و دانا میشود (همو، 57). در مخزن الادویة نیز آمده است که هرکس چشمان خرگوش را به خود بیاویزد، در نظر دیگران هیبت و بزرگی مییابد (عقیلی، همانجا). زهرۀ خرگوش را نیز دارای نیروی جلب محبت دانستهاند. به نوشتۀ حبیش تفلیسی، اگر مردی زهرۀ خرگوش را با روغن یاسمن ترکیب کند و بر آلتش بمالد، با هر زنی مجامعت کند، زن عاشق او میشود، به گونهای که هیچگاه از او خسته نمیشود (همان، 363).
مردم حوزههای فرهنگی ایران در دوران معاصر نیز به صفات و ویژگیهای خرگوش توجه نمودهاند. مردم تهران قدیم معتقد بودند که نگاه داشتن خرگوش در خانه آمدونیامد دارد، و یا اینکه اگر کسی هنگام دویدنِ خرگوش، سمت چپ آن را میدید، به فال نیک گرفته میشد، ولی اگر سمت راست خرگوش را میدید، نحس و نامبارک قلمداد میشد (نک : هدایت، 117؛ ماسه، I / 193).
مردم نهاوند بر این باور بودند که اگر خرگوش از سمت راست مسافری بپرد، نشانۀ خیر و مبارکی است، ولی اگر از سمت چپ مسافر بپرد، بدشگون و نحس خواهد بود (ذوالفقاری، فرهنگ باورها ... ، بش ). در بیشتر شهرها، مردم در شروع هر کاری همچون مسافرت و شکار، دیدن خرگوش را نشانۀ نامبارکی، بیبرکتی و نحوست میدانستند (برای نمونه، نک : هدایت، ماسه، همانجاها؛ اسدیان، 43، 66؛ هاشمنیا، 90؛ رسولی، 316؛ ذوالفقاری، همان، بش ).
مردم الیشتر، از توابع لرستان، اگر در آغاز سفر، خرگوش ببینند، آن را به فال بد میگیرند و معتقدند باید فوراً به سمت خرگوش تُف انداخت، بهویژه اگر صبح زود باشد (عسکریعالم، 1 / 155). شکارچیان لرستانی نیز هرگاه خرگوش را در مسیر خود میدیدند، برای از بین بردن نحوست آن فوراً به سمتش تف میانداختند (اسدیان، 152). به باور بیرجندیها، نگاه داشتن خرگوش در خانه شوم و بدشگون است. آنها معتقدند وقتی خرگوش با پنجههایش زمین را میکند، درواقع گور صاحبخانه را حفر میکند (رضایی، 639). در برخی مناطق سال خرگوش را سالی بیخیر و برکت، همراه با قحطی و بیمحصولی میدانستند (برای نمونه، نک : شهاب، 143؛ اسدیان، 208)؛ درحالیکه در برخی شهرها، مردم سال خرگوش را سالی خوب و همراه با آرامش میدانستند (برای نمونه، نک : مهجوریان، 18).
ترکمنها زنان آبستن خود را از خوردن گوشت خرگوش منع میکردند، زیرا عقیده داشتند اگر زن آبستن گوشت خرگوش بخورد، نوزادش لبشکری میشود (ذوالفقاری، همان، بش ). تهرانیها خوردن خون خرگوش را برای بیماری سل مفید میدانستند (هدایت، 100). در لرستان و ایلام، برای درمان زخم و عفونت دندان از خون خرگوش استفاده میکردند (اسدیان، 264) و خوردن گوشت خرگوش را درمانگر سیاهسرفه و سل میدانستند (همو، 268- 269؛ عسکریعالم، 4 / 254). لرها از پوست گرم خرگوش برای درمان روماتیسم بهره میگرفتند (همانجا). مردم بلوچستان معتقد بودند پوشیدن پوست خرگوش، همچون کلاه، سبب درمان سردرد مزمن میشود (ناصری، 205). مردم دوان از توابع فارس، گرد سوختۀ گوشت خرگوش را درمانگر جراحات و زخمها به خصوص زخم ختنه میدانستند (لهساییزاده، 338).
خواب و خوابگزاری
دیدن خرگوش در خواب بر زن دلالت دارد. ابنسیرین رؤیای خرگوش را بد دانسته است. به عقیدۀ وی، اگر کسی در خواب ببیند که خرگوشی به دست میآورد یا از کسی خرگوش هدیه میگیرد، نشانۀ آن است که صاحب زن یا کنیزی بد و نامطلوب میشود؛ و اگر ببیند که پوست خرگوش پوشیده است و یا گوشت آن را میخورد، از آن زن چیزی اندک و ناچیز نصیبش میشود. همچنین وی به خواب دیدن بچه خرگوش را به غم و اندوه و درد و رنج فراوان تعبیر کرده است (نک : حبیش، کامل ... ، 183)؛ اما جابر مغربی به خواب دیدن خرگوش را نشانۀ زنی پارسا و آرام دانسته است. همچنین به گفتۀ وی اگر کسی خواب ببیند که در خانهاش خرگوش دارد، نشانۀ آن است که خواهان زنی با خصوصیات یادشده خواهد بود. جابر در خواب دیدن پوست و استخوان خرگوش را به کسب مال و ثروت کم تعبیر کرده است. افزونبراین، وی بر این باور است که اگر کسی در خواب ببیند خرگوشی را میکشد، نشانۀ آن است که از جانب همسرش مصیبتی به او میرسد (نک : همان، 183-184).
ادبیات فارسی
خواب خرگوشی و چشمان نیمخفتۀ خرگوش یکی از مضامین رایج در شعر شاعران است (برای نمونه، نک : انوری، 436؛ ناصرخسرو، 306، 529؛ نظامی، 158). حیض شدن و دوجنسی بودن خرگوش که در بسیاری از متون قدیمی به آن اشاره شده، در اشعار شاعران نیز نمود یافته است (برای نمونه، نک : خاقانی، 104، 250). در علم ستارهشناسی نیز «الارنب» (= خرگوش) نام چهارمین صورت از صورتهای فلکی جنوبی است (خوارزمی، 205)؛ به این موضوع، در شعر برخی از شاعران اشاره شده است (برای نمونه، نک : فخرالدین، 62).
در اندیشۀ عرفانی مولانا خرگوش نماد انسانی گستاخ و غافل است که پایههای عقل را با وسوسههای نفسانی نابود میسازد. همچنین خرگوش نماد انسان ظاهربینی است که پیک شیطان شده است و از چشمۀ او آب میخورد. در مثنوی معنوی مضامین و مفاهیم عرفانی مربوط به خرگوش در قالب حکایتهای مختلف بیان شده است (نک : مولوی، 63، 71، 184، جم ؛ نیز نک : شعبانی، 211- 215؛ تاجدینی، 355-357). در متون داستانی منثور کهن که از زبان جانوران نقل شده، همچون کلیله و دمنه، نیز به خرگوش اشاره شده است (ص 86- 88).
خرگوش در برخی افسانهها جانوری باهوش و گریزپا معرفی شده، که پیامرسان اصلی داستان است؛ مثلاً میتوان به افسانۀ «خرگوش و سگ» اشاره کرد (سسیل، 315)؛ اما در افسانۀ «خرگوش و لاکپشت»، خرگوش با تمام زرنگی و رندی، بازندۀ داستان است (درویشیان، 4 / 293-294). همچنین گاه در برخی افسانهها، نام قهرمان داستان خرگوش، و با صفتی متناقض با خصوصیات و ویژگیهای خرگوش وصف شده است؛ برای مثال میتوان به افسانۀ «خرگوش پهلوان» اشاره کرد (خزاعی، 4 / 89- 95).
امثال
از دیرباز صفات و ویژگیهای خرگوش دستمایۀ ساخت مثلهای متعددی شده است؛ برای نمونه: خواب خرگوشی میکند، یا خواب خرگوشی، که کنایه از غفلت و بیخبری است (نک : هبلهرودی، 65؛ امینی، 238)؛ خرگوشِ هرمز را سگ هرمز گیرد (دهخدا، 2 / 734)؛ خراسانیها میگویند: به یک دویدن دو خرگوش نمیتوان گرفت (شکورزاده، 285)؛ به گفتۀ اهالی خوی: از بیتوجهی سگ شکاری، خرگوش در کاهدان میزاید (ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ... ، 1 / 277)؛ به نظر اهالی نهبندان در جنوب خراسان، و اهالی شهرضا: اگر خواب خوب بود، خرگوش فیلی بود (همان، 1 / 365)؛ کردها میگویند: با گاو به شکار خرگوش میرود (همان، 1 / 472)؛ اهالی گرمه: بزرگان خرگوش را با ارابه میگیرند (همان، 1 / 523)؛ آذریها این مثال را دارند: خرگوش با چماق روبهرو شده است (همان، 1 / 897)؛ و قشقاییها میگویند: خرگوش در کوه است، آب برای پختنش روی اجاق (همانجا).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، چ سنگی، تهران، 1308- 1309 ق؛ ابنسینا، القانون، بیروت، 1408 ق / 1987 م؛ ابنقتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، قاهره، 1346 ق / 1928 م؛ ابنقدامه، عبدالله، المغنی، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اعتماد، اسماعیل، پستانداران ایران، تهران، 1357 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، علمی؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، قاهره، 1372 ق / 1952 م؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1337 ش؛ بحرالفوائد، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ تاجدینی، علی، فرهنگ نمادها و نشانهها در اندیشۀ مولانا، تهران، 1383 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1388 ق / 1969 م؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، به کوشش ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1336 ش، ج 5؛ همو، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، به کوشش عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1382 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانههای خراسان (نیشابور)، مشهد، 1379 ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، 1362 ش؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ دمیری، کمالالدین، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، حجازی؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ باورهای مردم ایران، در دست چاپ؛ همو، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1387 ق / 1967 م؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ سسیل، اردیشانه و سسیله سسیل، افسانههای کردان، ترجمۀ امیرحسین اکبری شالچی، تهران، 1386 ش؛ شعبانی، معصومه، شاخۀ مرجان، تهران، 1386 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، قم، 1417 ق؛ طوسی، محمد بن محمود، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386- 1388 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1337 ش؛ فرهوشی، بهرام، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران، 1352 ش؛ فیروز، اسکندر، حیات وحش ایران، تهران، 1378 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کریستنسن، آرتور، آفرینش زیانکار در روایات ایرانی، ترجمۀ احمد طباطبایی، تبریز، 1355 ش؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1343 ش؛ گـزیدههـای زادسپـرم، تـرجمۀ محمدتقـی راشدمحصل، تهـران، 1366 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش قوامالدین خرمشاهی، تهران، 1375 ش؛ مهجوریان نماری، علیاکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1354 ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی و دیگران، تهران، 1380 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، تهران، 1358 ش؛ نظامی گنجوی، هفتپیکر، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1377 ش؛ نووی، یحیى، المجموع، جده، مکتبة الارشاد؛ وراوینی، سعدالدین، مرزباننامه، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، بریل؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هبلهرودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به کوشش صادق کیا، تهران، 1344 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1378 ش؛ هرودت، تاریخ، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1350 ش؛ نیز: