خرس
خِرْس، از جانوران پستاندار وحشی و قدرتمند، با جثهای بزرگ و پرمو که از دیرباز صفات و ویژگیهایش از موضوعات پربسامد در ادبیات، اساطیر و فرهنگ ایرانیان بوده است.
واژۀ خرس در زبان اوستایی از ریشۀ «اَرشا» اشتقاق یافته است (نک : هُرن، 105؛ عریان، 138)، و در فارسی باستان، کلمۀ «آرشام» ــ نـام جـد داریوش اول هخامنشی ــ بـه معنـی دارای نیروی خرس، از همین ریشه مشتق شده است (بارتولمه، 204؛ نیز نک : معین، 31). در زبان پهلوی واژۀ خرس به دو صورت xirs و arš آمده است (نک : مکنزی، 94؛ هرن، عریان، همانجاها).
مردم حوزههای فرهنگی ایران در گویشهای خود اسامی گوناگونی را برای خرس به کار میبرند؛ برای نمونه سنگسریها، تاتیها، مازندرانیها و بابلیها به آن «اَش» (آذرلی، 15)؛ سمنانیها، «خارس»؛ سرخهایها، لاسگردیها و شهمیرزادیها، «خرس»؛ ایلامیها، «دیدام» (همو، 190)؛ بلوچها، «مَم» (همو، 366)؛ سقزیها، «وِرْچ» (همو، 392)؛ و کردها و مهابادیها، «ویرچ» (همو، 400) میگویند.
در ایران، از خانوادۀ خرسها دو گونه با نامهای خرس قهوهای و خرس سیاه شناخته شدهاند. خرس قهوهای از دیرباز تاکنون در نواحی جنگلی کوهستانهای البرز و زاگرس زندگی میکند (نک : اعتماد، 2 / 58-70؛ فیروز، 379-380). برخی سیاحان خارجی نیز در بازدید از ایران به خرسهای ایران اشاره کردهاند (نک : تاورنیه، II / 104؛ شاردن، III / 582).
در بندهش، خرسها جوهر انسانی دارند، زیرا از «تخم کیومرث» زاده شدهاند (ص 83)؛ همچنین در برخی متون صوفیانه، به وجوه انساننمایانۀ خرس اشاره شده است؛ برای نمونه در سیاستنامه روایتی کوتاه (داستان یوسف و کرسف) از کرامت یکی از زاهدان نقل شده است که پس از 40 سال ریاضت، خداوند بهعنوان پاداش 3 آرزوی او را اجابت میکند، که دومین درخواست وی از خدا تبدیل زنش به خرس، و سومین بازگرداندن زنش به همان صورت اصلی بود (نظامالملک، 230-232). طوسی در عجایب المخلوقات، حکایتهایی در مورد برخی از ویژگیها و رفتارهای انساننمایانۀ خرس نقل کرده است (ص 586-587؛ نیز نک : قزوینی، 413-414).
باورهای اسطورهای کهن مربوط به مبدلشدن انسان به خرس یا برعکس، در باورهای ایرانیان معاصر نیز نمود یافته است. برای نمونه، مردم لرستان و ایلام در گویش محلی به خرس «تاتَه خرس» میگویند و آن را بیشرم میخوانند، زیرا باور دارند خرس در آغاز انسان بوده، و بهسبب معصیتی که مرتکب شده، به خرس تبدیل شده است (اسدیان، 242). به گزارش ماسه، مردم برخی شهرها باور داشتند که خرس در ابتدا نانوا بوده، و بهسبب پنهان کردن نانهای پخته، به خرس تبدیل شده است (I / 185). مردم آشتیان نیز معتقدند که خرس در آغاز، قصابی کمفروش بوده است (نجفی، 89). براساس اساطیر زردشتی، خرس جانوری منفور و اهریمنی است، زیرا از ازدواج جمشید و خواهرش (جمگ) با دیو، خرس زاده شده است (بندهش، 84؛ کریستنسن، 85). براساس اخبار و احادیث اسلامی خرس ازجملۀ مسخشدگان است (حر عاملی، 16 / 317).
برخی وجوه اسطورهای خرس را میتوان در اسطورهشناسی اختری یا فلکی (نک : باستید، 14) پی گرفت. بر پایۀ دانش ستارهشناسی، نخستین صورت فلکی از صورتهای منطقۀ شمالی «دب اصغر» (= خرس کوچک) نام دارد. دب اصغر شامل 7 کوکب است که اعراب آن را «بناتالنعش صغرى» میخوانند (نک : خوارزمی، 204؛ قزوینی، 30). براساس باورهای کهن، نگاه کردن به صورت فلکی دب اصغر بیماری جرب چشم را درمان میکند (همانجا) و خود خرس هنگام زایمان برای سهل و راحت شدن زایش، در مقابل این صورت فلکی میایستد و به آن خیره میشود (همو، 413). سومین صورت فلکی از صورتهای منطقۀ شمالی «دب اکبر» (= خرس بزرگ) نامیده شده است که اعراب آن را «بناتالنعش کبرى» میخوانند (نک : خوارزمی، قزوینی، همانجاها). آنچه در مورد دب اکبر حائز اهمیت است، توصیف آن در اوستا است که با نام «هپتوئیرینگ»، صورت کهن «هفت اورنگ» (بهرامی، 3 / 1548)، در برابر جادوان و پریان ستایش شده است (یشتها، تیریشت، بند 12، رشنیشت، بند 28). در مینوی خرد ستارۀ هفت اورنگ بهعنوان نگهبانِ گذرگاه دوزخ معرفی شده است تا با یاری فروهر از عبور دیوان و سربازان زشت و پلید اهریمنی که دشمن آسمان و ستارگاناند، جلوگیری کند (ص 66). از سوی دیگر، برج میزان بر جانوران گوناگونی ازجمله خرس دلالت دارد (بیرونی، التفهیم، 339).
از دیرباز پوست خرس ارزش بسیار داشته، چنانکه به گزارش بیرونی در آثارالباقیه درفش کاویانی از پوست خرس ساخته شده بوده است (ص 338). اطبا پیه خرس را برای درمان بیماریهایی همچون سلاق (التهاب پلک)، داءالثعلب (ریزش موی سر یا ابرو یا تمام بدن به صورت دایرهایشکل) (حکیم مؤمن، 195؛ اخوینی، 209؛ کاسانی، 1 / 321؛ ابنسینا، 1 / 413؛ عقیلی، 413)، درد پردۀ جنب (رازی، 4 / 118)، درد مزمن مفاصل و برص (نک : حاجی زین عطار، 251؛ حکیم مؤمن، عقیلی، همانجاها) به کار میبردند. از زهره یا صفرا، خون گرم، شش، پوست و چشم خرس نیز برای درمان بیماریهای گوناگون استفاده میکردند (نک : کاسانی، 1 / 650، 652؛ ابنبیطار، 2 / 87- 89؛ حاجی زین عطار، 414؛ حکیم مؤمن، عقیلی، همانجاها)؛ همچنین در بسیاری از متون قدیمی، مبتنی بر عقاید و فنون و یا عجایبنامهها، خواص درمانی اجزاء بدن خرس بیان شده است (برای نمونه، نک : تحفة ... ، 23، 50، 206؛ شهمردان، 65-66؛ جمالی، 29؛ طوسی، 587؛ قزوینی، 414؛ حبیش، بیان ... ، 369-370؛ دنیسری، 223-224؛ دمیری، 1 / 326-327؛ نوری، 3 / 147).
مردم برخی شهرها برای پارهای از اجزاء بدن خرس خواص جادویی و غالباً درمانی قائل میشدند؛ برای نمونه، زنان الیشتری برای افزونشدن مهر و محبت شوهرشان از زبان خرس استفاده میکردند (عسکریعالم، 1 / 164)؛ در لرستان و ایلام برای مداوای بیماری سل جوشاندۀ خرخرۀ خرس همراه با شوربا بهصورت مداوم مصرف میشد (اسدیان، 268)؛ در گیلان، مردم علاوه بر اینکه خوردن پسماندۀ غذای خرس را درمانگر بیماری جوع و لاغری مفرط میدانستند (پاینده، 119-120)، از پیه خرس نیز برای درمان روماتیسم و درد مفاصل استفاده میکردند؛ به این ترتیب که بدن خود را در کنار آتش گرم میکردند، سپس پیه را بر محل درد میمالیدند و آن را با پارچهای پشمی میبستند (بشرا و طاهری، همانجا).
دانشمندان اسلامی در آثار خود به برخی وجوه زندگی خرس ازجمله نحوۀ جفتگیری، تغذیه، خواب زمستانی، زایمان و نگهداری از تولهها پرداختهاند (برای نمونه، نک : جاحظ، 7 / 36، 207؛ کشاجم، 216-217؛ دمیری، 1 / 326؛ قلقشندی، 2 / 47- 48؛ انطاکی، 1 / 139).
در بحرالفوائد برخی صفات خرس همچون قدرت، روحیۀ جنگندگی و شهوتپرستی دستمایۀ تمثیلهای پندآموز شده است (ص 34، 268- 269). در بسیاری از متون قدیمی از هوش خرس بهسبب به کاربردن روشهایی برای نجات از گرسنگی، و ترفندهایی برای جنگیدن با حیواناتی همچون گاو، و یا دفع جانوران مضر مانند مورچه از تولههایش، تعریف و تمجید شده است؛ از همینرو، این حیوان را جانوری باهوش و حیلهگر نامیدهاند (برای نمونه، نک : قزوینی، 413-414؛ طوسی، 586-587؛ جمالی، دمیری، همانجاها).
اما مهمترین ویژگی خرس استعدادش در یادگیری و آموختن حرکات و رفتار انسانی است، بهویژه ایستادن و راه رفتن روی دو پا که از دیرباز مورد توجه قرار گرفته است. در برخی متون کهن آمده است که خرس با انسان دشمن است و هنگام مبارزه با انسان روی دو پا میایستد و یا سنگ برمیدارد و پرتاب میکند (نک : طوسی، 586؛ جمالی، عقیلی، همانجاها). بر این اساس در گذشته، خرس را تربیت میکردند و بهمنظور انجام برخـی حرکات نمایشی بـهکار میگرفتند. آلمـانی ــ سیاح عصر قاجار ــ در سفرنامۀ خود به نمایش «خرسبازی» در میدان شاه اصفهان اشاره کرده است (IV / 126-127). این نمایش در تهران قدیم با عنوان «خرسرقصانی» از معرکهگیریهای پرطرفدار به شمار میرفته است (شهری، طهران ... ، 4 / 441-442).
همچنین در برخی شهرهای ایران، خرسبازی (ه م) رونقبخش جشنهای مردم بوده است. برای مثال در گیلان بهویژه در رشت، در مقدم نوروز، خرسبازانی که اغلب از مردم کوهستانهای اردبیل، آذربایجان و تالش بودند، «خرسهبونی» (خرسبازی) را به گونهای مفصل و جذاب اجرا میکردند. در این نمایش، خرسبان، خرسی دستآموز را که چشمانش میل کشیده شده بود، با زنجیر اسیر کرده، و در کوچههای شهر میگرداند و هر چند قدم یک بار با صدای بلند «خرسهبونی» را فریاد میزد؛ مردم او را به خانههای خود میبردند. در هر خانه، خرسبان با گفتن جملاتی خرس را مجبور به انجام حرکاتی میکرد؛ ازجمله با گفتن «آینه را بالا کن»، خرس را وا میداشت تا درحالیکه روی دو پا ایستاده بود، کندهای حجیم یا سنگی بزرگ را به بالای سر ببرد، و یا با گفتن «چوپون چوپونی»، چوبدستی خرسبان را مانند چوپانان بر دوش بگیرد و یا روی چهارپایه بنشیند، و یا اینکه با فریاد «حالا چپق چاق کن»، مانند انسان به چپق پک بزند (بشرا و طاهری، جشنها ... ، 17- 18).
در برخی از نقاط گیلان نیز خرسبان خرس را مجبور میکرد تا از درخت بالا رود و یا عصایی را به دست خرس میداد تا روی دو پا راه برود و در حین راه رفتنِ خرس چنین میخواند: «خرسابونی خرسابونی، اسب آقا تیمار کونی، برو بالا خانم جونی، عروس برای داماد چه جوری رو میگیره؟ پیرزن چه جوری قلیان میکشه؟»؛ صاحبخانه مقداری پلو جلو خرس میریخت. در خراسان نمایش خرسرقصانی روز سیزدهبدر با شور و هیجان فراوانی برگزار میشده است (شکورزاده، عقاید ... ، 107- 108).
از سوی دیگر بازی «نقش خرس» در نمایشهای گروهی رایج بوده است. ازجملۀ این نمایشها میتوان به «بازی خرس» یا «آیی اویونی» که توسط مردم آذربایجان انجام میشده است، اشاره کرد؛ به این ترتیب که یک نفر از حاضران که معمولاً مسن بود، بستانچی یا جالیزبان میشد. در این بازی فرض بر این بود که جالیزِ هندوانه یا خربزه در محلی است که خرس زیاد است و خرسها به محصولات آسیب میرسانند. در این بازی، دو نفر از جوانان زرنگ و چابک به خود زنجیر میبستند و نقش سگهای جالیزبان را بازی میکردند؛ همچنین جوانی قوی و درشتهیکل پوستینی از خرس بر تن میکرد و نقش خرس را بازی میکرد؛ در آخر پس از انجام حرکات گوناگون و خندهدار، سگها و جالیزبان خرس را میگرفتند و میزدند (انجوی، 2 / 75).
در کتابهای کهن، برخی چیزها دافع خرس معرفی شده است؛ مثلاً در تحفة الغرائب آمده است که خرس از بوی «پیاز موش» (نوعی گیاه)، گریزان است، و در هر مزرعهای پیاز موش روییده باشد، خرس به آنجا نزدیک نمیشود (ص 44؛ نیز نک : حبیش، همان، 384). در باور مردم برخی شهرها، دیدن خرس برخلاف برخی حیوانات دیگر، بد نبود (عسکریعالم، 1 / 156). برعکس، مردم پارهای از شهرها حضور خرس را نحس و شوم میدانستند؛ برای نمونه، مردم گیلان معتقد بودند اگر خرس از درخت میوه بالا رود، آن درخت خشک میشود (بشرا و طاهری، باورها ... ، 58).
آراء و نظریات خوابگزاران در مورد خرس نمودی دیگر از باورهای مردم است. ابنسیرین دیدن خرس را در خواب دلالت بر دشمن فرومایه و دزد احمق دانسته است. وی نشستن بر خرس را در خواب نشانۀ از دست دادن پادشاهی و خوارشدن، کشتن آن را نشانۀ پیروزی بر دشمن، و خوردن گوشت و همراه داشتن پوستش را نشانۀ ترس و وحشت دانسته است (نک : حبیش، کامل ... ، 183)؛ بهنظر ابراهیم کرمانی، دیدن خرس در خواب نشانۀ مردی بدبخت و دیوانه است و اگر خرس ماده ببینند، دلالت بر زنی با این اوصاف دارد (همانجا). در خوابگزاری رؤیای خرس دلالت بر دشمنی مردی خیرخواه، اما بیخرد دارد (ص 193).
در ادبیات فارسی، شاعران و ادیبان همواره برای مذمت و نکوهشِ رفتار پست و دون انسانی، صفات خرس را در قالب کنایات و تشبیهات برشمردهاند؛ برای نمونه، ناصرخسرو در سرزنش مردم شهوتپرست، رفتار آنها را «خرسوار» خوانده است (ص 119)؛ دقیقی از خرس سیاه و آشفته (دیوانه) یاد کرده است (نک : دبیرسیاقی، 31)؛ فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین دلگشایی و یاری جستن از خرس را کنایه از امری محال آورده است (ص 290)؛ خاقانی به عضویت خرس در گروه جانوران مسخشده اشاره کرده است (ص 836)؛ در مثنوی معنوی نیز خرس نماد انسانی نادان و ابله است که دوستی با او سبب رنج، دردسر و آزار میشود و همچنین نماد انسانی است که به عهد خویش وفادار نمیماند. مولوی در مثنوی صفات مذکور را در قالب حکایتی پندآموز بیان داشته است که همان ضربالمثل معروف «دوستی خالهخرسه» در تداول عامیانه است (2 / 92-93؛ نیز نک : تاجدینی، 350؛ شعبانی، 206-210).
در برخی آثار حماسی، شکار خرس نشاندهندۀ هیبت و دلاوری پهلوان به شمار رفته است؛ مثلاً فردوسی در شاهنامه برای توصیف قدرت و شجاعت سیاوش در دوران کودکی، او را شکارچی خرس و گرگ معرفی میکند (2 / 369). برخی شاعران به «خرسرقصانی» و یا بازی با خرس اشاره کردهاند (برای نمونه، نک : خاقانی، 54؛ نظامی، 42)؛ سعدی نیز در گلستان از «خرسکبازی» یاد میکند (3 / 442).
در افسانههای مردمی نیز از خرس به فراوانی یاد شده است. شهوتطلبی و عشق خرس به دختران از موضوعات پربسامد در روایتهای شفاهی است؛ برای نمونه، در مجموعه حکایتهای هزار و یک شب، حکایتی با عنوان «عشق به خرس» نقل شده که محور اصلی داستان مبتنی بر انس و الفت فراوان زنی به خرسی است تا جایی که با آن عشقبازی میکند (2 / 493-497). در میان افسانههای مردم هرمزگان، براساس داستان «خرس و دخترک»، خرس دختر تازهعروسی را میرباید و به غار خود میبرد (سعیدی، 1 / 94-95). حماقت، ابلهی، ترسویی و شکمپرستی، و گاه مسخشدن برخی انسانهای بدجنس و نابکار به صورت خرس از دیگر موضوعات مربوط به این جانور در افسانههای مردمی است (برای نمونه، نک : شاملو، قصهها ... ، 262-264؛ بشرا، 2 / 228-231، 237-261).
از دیرباز صفات و ویژگیهای خرس دستمایۀ مثلهای گوناگونی شده است، برای نمونه: «خرس چه داشت که پاتابه داشته باشد = خرس کی پاتابه داشت؟»، کنایه از انتظار نابجا داشتن از کسی (نک : امینی، 232؛ شاملو، کتاب ... ، 63؛ دهگان، 367)؛ «خرس در کوهْ بوعلی سینا ست»، کنایه از اینکه در جایی که همگان عامی یا ابلهاند، فرد نسبتاً باسواد و دانا محترم و مغتنم است (نک : دهخدا، 2 / 731؛ امینی، همانجا؛ هبلهرودی، 63؛ دهگان، همانجا)؛ «خرس را به رقص آوردن»، کنایه از کسی که با اندام نامناسب در جمع برقصد (امینی، همانجا)؛ «با خرس تو جوال رفتن»، کنایه از معامله با آدم بیمنطق و نادان (نک : هبلهرودی، 33؛ شهری، قند ... ، 127؛ دهگان، همانجا؛ مرادی، 110)؛ «مثل خرس تیرخورده»، کنایه از غضب شدید (شهری، همان، 618)؛ «از خرس یک مو هم غنیمت است» (نک : شکورزاده، دوازده ... ، 90؛ ذوالفقاری، 1 / 289؛ دهگان، همانجا).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابنبیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بغداد، مکتبة المثنى؛ ابنسینا، القانون، به کوشش ادوار قش، بیروت، 1413 ق / 1993 م؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اعتماد، اسماعیل، پستانداران ایران، تهران، 1364 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، علمی؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، قاهره، 1416 ق / 1996 م؛ باستید، روژه، دانش اساطیر، ترجمۀ جلال ستاری، تهران، 1370 ش؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش؛ بشرا، محمد، افسانهها و باورداشتهای مردمشناختی جانوران و گیاهان در گیلان، رشت، 1383 ش؛ همو و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ همان دو، جشنها و آیینهای مردم گیلان، رشت، 1385 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بهرامی، احسان، فرهنگ واژههای اوستایی، تهران، 1369 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1363 ش؛ همو، التفهیم، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1318 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تاجدینی، علی، فرهنگ نمادها و نشانهها در اندیشۀ مولانا، تهران، 1383 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1385-1386 ق؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، بیان الصناعات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1336 ش؛ همو، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، به کوشش عبدالرحیم ربانی، بیروت، 1391 ق؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1382 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1385 ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، 1362 ش؛ دبیرسیاقی، محمد، گنج بازیافته، تهران، 1355 ش؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، مطعبة حجازی؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1376 ق / 1957 م؛ سعدی، گلستان، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران، صفیعلیشاه؛ سعیدی، سهراب، قصهها و افسانههای مردم هرمزگان، قم، 1386 ش؛ شاملو، احمد، قصههای کتاب کوچه، تهران، 1379 ش؛ همو، کتاب کوچه، تهران، 1385 ش، حرف «پ»، دفتر اول؛ شعبانی، معصومه، شاخۀ مرجان، تهران، 1386 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهـران، 1345 ش؛ عریـان، سعیـد، واژهنـامـۀ پهلـوی ـ پـازنـد، تهران، 1377 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا، تهران، 1349 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ فیروز، اسکندر، حیاتوحش ایران، تهران، 1378 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، المؤسسة المصریة العامه؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی صیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کریستنسن، آرتور، آفرینش زیانکار در روایات ایرانی، ترجمۀ احمد طباطبایی، تبریز، 1355 ش؛ کشاجم، محمود، المصاید و المطارد، به کوشش محمد اسعد طلس، بغداد، 1954 م؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر ج 1 برهان قاطع؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1369 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1364 ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی و علیاکبر دهخدا، تهران، 1367 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نظامالملک، حسن، سیاستنامه، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ نظامی گنجوی، هفتپیکر، به کوشش طاهر احمداوغلی محرماف، مسکو، 1987 م؛ نوری، محمدیوسف، مفاتیح الارزاق یا کلید درِ گنجهای گهر، به کوشش هوشنگ ساعدلو و مهدی قمینژاد، تهران، 1383 ش؛ هبلهرودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به کوشش صادق کیا، تهران، 1344 ش؛ هزار و یک شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1315 ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1928 م؛ نیز: