خجند
خُجَنْد، شهری کهن در ماوراءالنهر، امروزه مرکز استان (ولایت) سغد در جمهوری تاجیکستان.
نامگذاری
خجند را به صورت «خجندة» نیز نوشتهاند؛ چنانکه سمعانی در اینباره نوشته است که گاهی با افزودن «تا» به آخر خجند، بدان خجندة میگویند (5 / 53). بسیاری از جغرافینویسان متقدم اسلامی نیز آن را به همین صورت خجندة نوشتهاند (ابنخردادبه، 26؛ اصطخری، 333؛ ابنفقیه، 322؛ یعقوبی، 294). خجند در نوشتههای چینی بهصورت «کو ـ جان» آمده است (برتشنایدر، 42، 48- 49). دربارۀ معنای نام خجند نظرات مختلفی ارائه شده است. برخی آن را «شهر خوبان»، و برخی دیگر «شهر خواجگان» معنا کردهاند (بایمتاف، 70). وامبری معنای خجند را خوشجند یا خوبجند، برابر با «شهر زیبا» دانسته است (ص 43)؛ اما این معانی با اصول زبانشناسی مطابقت ندارد. هرسنبرگ که ریشۀ خجند را بررسی کرده، آن را مرکب از دو واژۀ «خَوَر» و «جَند» دانسته است، که به نظر او، در زبانهای شرقی ایرانی به معنی «خورشيد شهر» یا «شهر آفتابی» بوده است (نک : تورسانزاد، 34-36). خجند در 1936 م / 1315 ش (در دورۀ شوروی پیشین)، «لنینآباد» نامیده شد، تا آنکه در 1991 م / 1370 ش (پس از فروپاشی شوروی)، دوباره نام نخستین خود را بازیافت («تاجیکستان ... »، npn.).
موقعیت
خجند در °69 و ´64 طول شرقی، و °40 و ´29 عرض شمالی، در شمال تاجیکستان و در حدود 340کیلومتری شهر دوشنبه، پایتخت این کشور، در جنوب غربی درۀ حاصلخیز فرغانه واقع شده، و به سبب وجود کوههای بسیار در پیرامون آن، از دیگر سرزمینهای تاجیکستان جدا افتاده است («فرهنگ ... »، npn.؛ «تاجیکستان»، npn.). خجند که از سطح دریا 300-350 متر بلندی دارد، در کنار سیردریا (سیحون) قرار گرفته، و این رود بزرگ آن را به دو بخش تقسیم کرده است: بخش عمدۀ خجند در سمت چپ، و بخش دیگر آن در سمت راست سیردریا واقع شده است. خجند دارای آب و هوای گرم و خشک، با تابستانهای گرم و زمستانهای سرد و توانفرسا ست و اختلاف دما در شب و روز زیاد، و بارندگی آن اندک است («خجند»، npn.؛ یاحقی، 187؛ تورسانزاد، 132).
پیشینۀ تاریخی
کهنشهر خجند از دیرینگی بسیاری برخوردار است. در تاریخ حماسی ایران، ساخت آن به کیخسرو کیانی نسبت داده شده است و نیز نوشتهاند که داراب، آخرین پادشاه کیانی آن را بازسازی نموده است (هدایت، 334). آگاهیهایی در دست است که در حوالی رود سیردریا که خجند بر کرانۀ آن جای دارد، به فرمان کورش اول (بنیانگذار سلسلۀ هخامنشی) دژهایی ساخته شده بود که از همه نامبردارتر دژشهر کوروش کثه (به یونانی: سیروپولیس، به معنای شهر کورش) بود که تقریباً در پایین خم سیردریا، و در 25کیلومتری جنوب خاوری خجند کنونی قرار داشت؛ اسکندر آن را ویران ساخت (شهبازی، 277)، و خود در نزدیکی خجند شهر تازهای بنا نهاد که اسکندریۀ دور نامیده شد (بهزادی، 31؛ پیگولوسکایا، 44).
به نوشتۀ ابنبلخی، پیروز اول ساسانی (سل 459-484 م) دیواری به درازای 50 فرسنگ در حدود خجند کشید تا مانع از یورش اقوام چادرنشین به مرزهای ایران شود (ص 218- 219). اما این نوشتۀ او با واقعیتهای تاریخی سازگار نیست؛ چون در روزگار فیروز اول مرزهای ساسانیان بدان حدود نمیرسیده است.
در دورۀ فتوحات مسلمانان در ماوراءالنهر، خجند در شمار شهرهایی بود که چندبار گشوده شد. نخست در 61 ق / 681 م، سلم بن زیاد از سوی یزید بن معاویه فرمانروای خراسان گردید؛ او سپاهی برای گشودن خجند فرستاد، ولی این سپاه شکست خورد و سلم ناگزیر به مرو عقبنشینی نمود (ابناثیر، 4 / 97؛ بلاذری، 413). در 94 ق / 713 م، قتیبة بن مسلم باهلی، حاکم خراسان، به جنگ مردم چاچ و فرغانه رفت و تا خجند پیشروی نمود (طبری، 6 / 483). او در 95 ق، سرانجام خجند را تصرف نمود (نفیسی، 122).
در 103 ق / 721 م به هنگام فرمانروایی سعید بن عمرو حرشی بر سرزمین سغد، مردم آنجا بیمناک شده، به خجند کوچیدند و به شاه این سرزمین پناه بردند (طبری، 6 / 621). سعید در 104 ق، به این شهر یورش برد و آنجا را تصرف نمود و سغدیان خجند ناگزیر درخواست صلح کردند و او به شرط آنکه کسی در خجند نماند، با صلح موافقت نمود (همو، 7 / 8).
چنین پیدا ست که خجند در نیمۀ نخست سدۀ 4 ق / 10 م یکی از مراکز جنبش سپیدجامگان (پیروان مقنع) در ماوراءالنهر بوده، چنانکه در زمان نوح بن نصر (سل 331-343 ق / 943-954 م) هنگامی که باطنیان در خراسان قیام کردند، سپیدجامگان خجند را نیز تشویق به شورش نمودند (نظامالملک، 300).
بر پایۀ نوشتههای برخی از جغرافینویسان سدۀ 4 ق، خجند شهری سبز و خرم، پر از باغ و بوستان و دارای کهندژ، مسجد جامع، سرای حکومتی واقع در میدان شهر، زندان، رَبَض و مردمی خوشچهره و جوانمرد توصیف شده است (ابنحوقل، 511؛ اشکال ... ، 193). گویا فراوردههای کشاورزی خجند، همۀ نیازمندیهای مردم آن را برآورده نمیکرده و ناگزیر از دیگر سرزمینها، مانند فرغانه و اشروسنه، و از راه آبی سیردریا (رود چاچ) خواربار بدانجا میآوردهاند (همانجاها). مؤلف حدود العالم (تألیف: 372 ق / 982 م) خجند را سرزمینی با کشت و برز بسیار و مرکز پرورش انار توصیف کرده است (ص 111-112). چند سده پس از این نیز، بابر گورکانی (887-937 ق / 1482-1531 م) در زمان خود، از انارهای خوب خجند سخن گفته است (ص 7). در سدۀ 4 ق کند تنها شهر و آبادیای بوده که به خجند تعلق داشته است (اصطخری، 333) و بدان «کند بادام» نیز گفته میشد، زیرا در آن بادام فراوان به دست میآمده است (قزوینی، زکریا، 554). فاصلۀ این شهر تا خجند بیش از 5 یا 6 فرسنگ نبوده است (بابر، 8).
در 616 ق / 1219 م، مغولها به شهر مرزی اترار در قلمرو خوارزمشاهیان حمله بردند (اقبال، 1 / 26). چنگیزخان از آنجا، گروهی از نیروهای نظامی خود را به سوی خجند گسیل داشت. آنها نخست شهر بناکت را تصرف کردند و سپس به خجند روی آوردند. مردم شهر به حصار پناه بردند. در آن هنگام فرمانروای خجند، مرد دلیری به نام تیمورملک بود. او در برابر مغولان به سختی پایداری کرد و بارها با آنها جنگید، ولی سرانجام ناگزیر به عقبنشینی گردید (جوینی، 1 / 70-71؛ رشیدالدین، 1 / 492-494). در حملۀ مغولها به خجند احتمالاً دستههایی از سپاهیان اوگتای و جغتای (پسران چنگیز) نیز شرکت داشتهاند (بارتولد، ترکستاننامه، 2 / 869). چنگیز برای ادارۀ امور مالی و کارهای دیگر شهرهای ماوراءالنهر، بخارا، سمرقند و جز آنها، فرد مسلمانی به نام محمود یَلواچ را برگزیده بود که وی گاه در فرغانه و گاه در خجند اقامت داشت (گروسه، 399).
پس از چنگیز در زمان فرمانروایی جغتای، محمود یلواچ همچنان در منصب خود باقی بود و در این هنگام در خجند اقامت داشت (بارتولد، تاریخ ... ، 205). در نخستین سالهای پیشرفت امیرتیمور گورکانی (736-807 ق / 1336-1404 م) خجند در تصرف امیربایزید جلایر بود (شرفالدین، 209). این شهر در 762 ق / 1361 م، به دست تُغلُق تمورخان ــ از شاهان خاندان تغلق تیمور در ترکستان شرقی ــ افتاد و بزرگان شهر اطاعت او را گردن نهادند (واله، 47). خجند در 827 ق / 1424 م به دست میرزا الغبیگ (پسر شاهرخ گورکانی) افتاد و در 899 ق / 1494 م به تصرف سلطان احمدمیرزا (فرزند سلطان ابوسعید گورکانی) در آمد (روملو، 184-185، 639).
از آگاهیهایی که دولتشاه سمرقندی در تذکرة الشعراء (تألیف: 896 ق / 1491 م) به دست میدهد، چنین پیدا ست که خجند در سالهای پایانی سدۀ 9 ق / 15 م شهری پاکیزه، دلگشا و دارای میوههای بسیار خوب بوده که آن را به عنوان ارمغان به جاهای دیگر میبردهاند. دولتشاه این شهر را از قول نویسندۀ صور الاقالیم، «عروس عالم» نامیده است (ص 245).
در 914 ق / 1508 م محمدخان شیبانی (شیبکخان) به سرزمین خجند لشکر کشید. در نبردی که میان او و محمودخان مغول، فرمانروای خجند روی داد، محمدخان شیبانی پیروز شد و رقیب خود را از پای درآورد (راقم، 90) و خجند به تصرف ازبکان درآمد، ولی در طی جنگی که از 1213 تا 1220 ق / 1798-1805 م به درازا کشید، علیمخان، فرمانروای خوقند (دربارۀ خوقند، نک : قزوینی، محمد، 2 / 268)، خجند را به قلمرو خود افزود (کننساریف، 30).
در 1258 ق / 1842 م، خجند از دست محمدعلی خان [خوقندی] بیرون آمد و به تصرف امیر نصرالله (از سلاطین منغیتیه) درآمد (ظفرنامه ... ، 139، 165-166). چنین پیدا ست که در سدۀ 13 ق / 19 م خجند و درههای کوهستانی جنوب غربی خوقند در دست اقوام ایرانی بود و ساکنان این منطقه را بیشتر تاجیکهای کوهنشین تشکیلمیدادند (اشپولر، 42).
در تابستان 1281 ق / 1864 م، روسها نخستین گام را برای دست یافتن بر آسیای مرکزی برداشتند. آنها چند شهر کوچک و پایگاه واقع در شمال قلمرو خان خجند را تصرف کردند و موقعیت خود را استحکام بخشیدند. خان که از تجاوزات روسها نگران شده بود، از انگلیسیها درخواست کمک کرد، ولی این درخواست رد شد (هاپکرک، 336). در این هنگام، خاننشین خجند، افزون بر تحمل اختلافات داخلی، از سوی سپاهیان امیر بخارا نیز مورد هجوم بود، چنانکه در بهار 1282 ق / 1865 م، جنگی میان امیر بخارا و خان خجند درگرفت (همو، 339؛ بارتولد، خاورشناسی ... ، 299). در 1283 ق / 1866 م، سرانجام ارتش روسیه، پس از 7 روز پایداری مردم، با یورشی سنگین شهر خجند و دژ آن را تصرف نمود و از این هنگام، این سرزمین جزو امپراتوری روسیۀ تزاری گردید (نیکولایوا، 21؛ وامبری، 392-393).
در تابستان 1292 ق / 1875 م، در خجند شورشی علیه روسها و خان دستنشاندۀ آنها به پا گردید، ولی این شورش به فرماندهی ژنرال کافمن سرکوب شد؛ شهر اشغال گردید و به موجودیت خاننشین خجند پایان داده شد. پس از این رویداد، سرزمین خجند به نام ایالت فرغانه تغییر نام داد (بارتولد، همان، 304؛ هاپکرک، 385). در 4 ژوئیۀ 1916 م / 13 تیر 1295 ش، شورشی دیگر در این شهر روی داد. انگیزۀ شورشیان نپیوستن آنها به ارتش روسیه بود؛ این شورش سرآغازی برای به پا خاستن مردم آسیای مرکزی بود و در جریان آن، مردم با نیروهای نظامی درگیر شدند، ولی سرانجام اینبار نیز شورش خجندیان به وسیلۀ قزاقها سرکوب شد و رهبران شورش هم اعدام گردیدند (نیکولایوا، 23-24).
خجند کنونی
امروزه خجند دومین شهر بزرگ تاجیکستان به شمار میرود («خجند»، npn.). مهمترین محصول کشاورزی خجند «پنبه» است و فراوری آن و نیز پارچهبافی، صنایع اصلی این شهر را تشکیل میدهند. معادن محدودی نیز در خجند یافت شده است؛ یکی از نخستین معدنهای کشفشدۀ اورانیم (در شوروی پیشین)، در حدود 50 کیلومتری شمالشرقی این شهر
قرار دارد («تاجیکستان»، npn.). خجند از روزگار دیرین، دارای باغهای میوه و تاکستانهای بسیار بوده، و امروزه نیز فراوردههای باغی، صنایع، و کارخانههای بستهبندی، تهیۀ موادغذایی و تولید ابریشم، آن را به مهمترین شهر صنعتی تاجیکستان تبدیل کرده است (احمدیان، 208).
خجند قدیمی که در سمت چپ سیردریا قرار دارد، دارای ساختمانهای قدیمی و ادارات دولتی است و بدان «شهر کهنه» گفته میشود. شهر تازۀ خجند نیز در سمت راست این رود واقع شده است و به آن «نوآباد» میگویند (محمدی، 86). کهندژ خجند هنوز پابرجا ست و مردم چنین میپندارند که این کهندژ، قرارگاه فرمانروایی تیمورملک بوده است (یاحقی، 188). یک کیلومتر پایینتر از خجند، در سیردریا جزیرهای است که شمار زیادی سکههای زرین، سیمین، مسین و ظرفهای گوناگون در آن یافت شده است (بارتولد، ترکستاننامه، 2 / 869-870). بسیار محتمل است که این آثار مربوط به گنجی است که از زمان تیمورملک بهجا مانده باشد؛ زیرا او به هنگام محاصرۀ خجند از سوی مغولان، با سپاهیانش به این جزیره رفته و مدتها به جنگ ادامه داده و هنگامی که ناگزیر به ترک آنجا شده، در همان زمان، این گنج در زیر خاک پنهان گردیده است (همو، گزارش ... ، 182-183).
مشاهیر خجند: این سرزمین زادگاه مردان بزرگی بوده است که برخی از معروفترین آنها عبارتاند از: کمال خجندی، شاعر پارسیگوی و عارف نامی سدۀ 8 ق / 14 م؛ امام ابوبکر محمد بن ثابت خجندی، که خواجه نظامالملک طوسی (408- 485 ق / 1017-1092 م) (وزیر معروف دورۀ سلجوقیان) در مجلس وعظ وی شرکت میکرد و او را برای تدریس به اصفهان فراخواند؛ نظرالدین محمد بن محمد خجندی، پزشک نامدار و نویسندۀ کتاب التلویح الى اسرار التشریح؛ و ابومحمود بن خضر خجندی (د 391 ق / 1001 م)، از ریاضیدانها و ستارهشناسان خجند که معاصر فخرالدولۀ دیلمی بوده است (مصطفوی، 98- 99، 101).
خجند در ادبیات پارسی نامی شناخته شده است و بسیاری از شاعران پارسیگو در شعرهای خود از آن یاد کردهاند.
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش منصور رستگار فسایی، شیراز، 1374 ش؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، لیدن، 1938 م؛ ابنخردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889 م؛ ابنفقیه، احمد، البلدان، لیدن، 1302 ق؛ احمدیان شالچی، نسرین، دیار آشنا، مشهد، 1378 ش؛ اشپولر، برتولد، «آسیای میانه از قرن شانزدهم تا فتوحات روسیه»، آسیای میانه (مجموعۀ مقالات تاریخی)، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1376 ش؛ اشکال العالم، منسوب به ابوالقاسم جیهانی، ترجمۀ علی بن عبدالسلام کاتب، به کوشش فیروز منصوری، مشهد، 1368 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927 م؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1347 ش؛ بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، کیوتو، 1995 م؛ بارتولد، و. و.، تاریخ ترکهای آسیای مرکـزی، ترجمۀ غفـار حسینی، تهـران، 1376 ش؛ همو، ترکستاننامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1352 ش؛ همو، خاورشناسی در روسیه و اروپا، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، 1351 ش؛ همو، گزارش سفر باستانشناسی به آسیای مرکزی، به کوشش جـواد نیستانی، تهـران، 1379 ش؛ بایمتاف، لقمـان و عبدالله میربابـا، «خجند، دومین شهر بزرگ تاجیکستان»، کیهان فرهنگی، تهران، 1383 ش، شم 209؛ برتشنایدر، امیلی و.، ایران و ماوراءالنهر در نوشتههای چینی و مغولی سدههای میانه، ترجمه و به کوشش هاشم رجبزاده، تهران، 1381 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1865 م؛ بهزادی، رقیه، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تهران، 1373 ش؛ پیگولوسکایا، ن. و. و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سدۀ هیجدهم، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1346 ش؛ تورسانزاد، نذیرجان، تاریخ و فرهنگ مردم خجند، تهران، 1383 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329 ق / 1911 م؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1338 ش؛ راقم سمرقندی، میرسید شریف، تاریخ، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1380 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349 ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بن یحیى معلمی یمانی، حیدرآباد، 1385 ق / 1966 م؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش عصامالدین اورونبایف، تاشکند، 1972 م؛ شهبازی، علیرضا شاپور، کورش بزرگ، شیراز، 1349 ش؛ طبری، تاریخ؛ ظفرنامۀ خسروی، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1377 ش؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، 1380 ق / 1960 م؛ قزوینی، محمد، مقالات، به کوشش عبدالکریم جربزهدار، تهران، 1363 ش؛ کننساریف، ت.، قرقیزها و خانات خوقند، ترجمۀ علیرضا خداقلیپور، تهران، 1380 ش؛ محمدی نیکو، محمدرضا، سفرنامۀ آسیای مرکزی، تهران، 1380 ش؛ مصطفوی سبزواری، رضا، «خجند و خجندیان در آیینۀ ادب فارسی»، نامۀ پارسی، تهران، 1375 ش، س 1، شم 3؛ نظامالملک، حسن، سیرالملوک (سیاستنامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1355 ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی ایران، از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان، تهران، 1342 ش؛ نیکولایوا، لاریسا، تاجیکستان، تهران، 1380 ش؛ واله، محمدیوسف، خلد برین، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1379 ش؛ وامبری، آ.، تاریخ بخارا، ترجمۀ محمود روحانی، تهران، 1380 ش؛ هاپکرک، پیتر، بازی بزرگ، ترجمۀ رضا کامشاد، تهران، 1379 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمنآرای ناصری، تهران، 1338 ش؛ یاحقی، محمدجعفر و مهدی سیدی، از جیحون تا وخش، مشهد، 1378 ش؛ یعقوبی، احمد، البلدان، لیدن، 1892 م؛ نیز: