زمان تقریبی مطالعه: 26 دقیقه

خاکستر

خاکِسْتَر، گَرد نرمی که از سوختنِ چیزی باقی می‌ماند. 
واژۀ خاکستر از ترکیب دو جزء «خاک» و «استر» تشکیل شده، و در پهلوی به‌صورت «آتور ـ استر» آمده است که در آن، آتور به معنی آتش و استر به معنای گستردن و پاشیدن است (معین، 702). واژۀ رَماد عربی در معنای خاکستر در منابع و متون فارسی سده‌های مختلف نیز به کار رفته است؛ مثلاً حکیم مؤمن در تحفة المؤمنین به آن اشاره کرده است (ص 99، 164، 219). خُل و خُلواره از دیگر واژه‌های فارسی است که به معنای خاکستر و خاکستر گرم همراه با خرده‌های آتش است (نک‍ : لغت‌نامه ... ، ذیل واژه‌ها). در فرهنگ واژگان گویشهای ایران، واژۀ خاکستر و خلواره به شکلهای مختلفی به کار رفته است که از آن جمله‌اند: به گویش اهالی سیستان: خارْم (آذرلی، 157)؛ بختیاری: خَل (همو، 163)؛ در ایل پاپی: هِدو (همو، 405)؛ در بوئین‌زهرا: خواله (همو، 165)؛ لری: بیلمِر (همو، 66)؛ سمنان و شهمیرزاد و لاسگرد: کَهلین (همو، 303)؛ سنگسری: مَرته (همو، 358)؛ و دیگر مناطق نیز کلمه‌ای در گویش خود برای خاکستر دارند. 
در زبـان و ادب فارسـی ترکیبـات مختـلفی نیـز از خاکستـر ساخـته شده است، ماننـد خاکـستری در معنـای به رنـگ خاکستر ( لغت‌نامه، ذیل واژه)؛ خاکسترنشین در معنای بدبخت و ذلیل و از پا درآمده (نجفی، 1 / 513)؛ و خاکسترمال‌کردن یعنی ظرفی را برای پاکی و جلا به خاکستر آغشته‌کردن ( لغت‌نامه، ذیل ترکیب).

طب قدیم

دربارۀ کاربرد خاکسترِ مواد مختلف، به‌ویژه خاکسترِ درخت زیتون و انگور، در متون پزشکان اسلامی (برای نمونه، نک‍ : ابن‌ربن، 187) توضیحاتی آمده است. رازی نوشته است: خاصیت اصلی خاکستر جلادهندگی است و میزان قوت و ضعف جلادهندگی هر خاکستری به چوب آن وابسته است (20(1) / 298؛ نیز نک‍ : ابن‌بیطار، 2 / 144-145). رازی همچنین نوره را از انواع خاکستر می‌داند، چراکه برای به دست آوردن آن باید سنگ [سنگ آهک] را مدتی طولانی روی آتش پرحرارت قرار داد (20(1) / 299). در منابع دیگر، نوره ترکیبی از گرد آهک، زرنیخ و خاکستر و امثال آن معرفی می‌شود که برای زدودن موهای بدن به کار می‌رفته است (نک‍ : لغت‌نامه، ذیل واژه). 
اخوینی نیز در هدایة المتعلمین در سدۀ 4 ق، نسخه‌ای برای درمان عفونت و زخم و جوشهای شدید سر و پوست می‌آورد که یکی از روشهای آن گذاردن محلولی است تهیه‌شده از خاکستر شبت و صبر (شیرۀ نباتی) که با سرکه درآمیخته می‌شود و بر سر و پوست می‌مالند (ص 216). برای درمان ورمها و آماسها، گذاردن خاکستر بلوط و خاکستر چوب درخت انگور با ترکیب سرکه و نمک بر موضع و پیچیدن تکه‌پاره‌ای نمد بر محل آماس تجویز می‌شود (همو، 604، برای درمان بیماریهای دیگر با خاکستر، نک‍ : 605، 626، 633-634). 
ابومنصور موفق هروی نیز در الابنیه بارها به خاصیت خاکسترِ چوب انجیر اشاره می‌کند و آن را برای درمان جراحتهای شش و سینه و گزیدگی سگ هار توصیه می‌کند. وی خاکستر عقرب و کرباسه (مارمولک) را برای درمانِ گری، خارش و پوست‌اندازی مفید می‌داند (ص 168- 169؛ نیز نک‍ : امیری، منوچهر، 180). همچنین در متون پزشکی سدۀ 4 ق، خاکستر عقرب و حشرات دیگر، و خاکستر درختان بلوط و زیتون را برای درمان بیماریهای مختلف مفید دانسته‌اند (برای نمونه، نک‍ : کشکری، 505؛ ابن‌جزار، 1 / 82). در سدۀ 5 ق / 11 م، ابن‌سینا نیز به خاصیت فراوان خاکستر گیاهان و برخی خزندگان چون سمندر (چلپاسه) اشاره کرده، و کاربرد آن را به‌صورت مستقل یا در ترکیب با مواد دیگر برای درمان ورم و جوش، زخم و درد مفاصل و شکستگیها، تقویت چشم، تقویت و قوام لثه، زدودن بوی بد بدن، بند‌آمدن خون در معده، پادزهر نیش رتیل و درمان مسمومیت گچ مفید دانسته است (2 / 305-306، 4 / 370، 372، 374). جرجانی نیز در ذخیره نسخه‌های متعددی حاوی فواید خاکستر گیاهان و جانوران برای درمان بعضی بیماریها و نیز برای رشد مو تجویز کرده است (کتاب سوم، 181، نیـز برای درمانهای دیگر با خاکستر، نک‍ : 200، 235، 248، 253، 279، جم‍ ).
گاه در به دست آوردن شراب با طعمهای ترش و شیرین استفاده از خاکستر چوب درخت انگور معمول بوده است (برای نمونه، نک‍ : ابن‌بطلان، 117، 137).
جمالی یزدی نیز خاکستر را برای رفع آماسها مفید می‌داند (ص 222؛ نیز برای کاربرد خاکستر در درمان درد مفاصل و بیماریهای دیگر، نک‍ : ابن‌میمون، 20؛ غسانی، 190).
حاجی زین عطار در سدۀ 9 ق / 15 م در اختیارات بدیعی خواص گوناگون انواع خاکستر را با توجه به مادۀ اصلی آنها برشمرده و نوشته است: خاکستر درخت و شاخه‌های بلوط افزون بر خاصیت قبض‌، برای بندآوردن خون در جراحات مفید است و اگر هر بامداد اندکی از آن را با دو درم شراب سیب ناشتا بیاشامند، برای بیماریهای معده نیز سودمند است. خاکستر چوب رز از بهترین خاکسترها، و برای زخم روده بسیار مفید است؛ ترکیب آن با سرکه برای گازگرفتگی حیوانات درنده و به‌ویژه سگ هار به کار می‌رود و اگر خاکستر را با روغن و سرکه و پیه کهنه به‌صورت ضماد درآورند، برای مفاصل و درد استخوانها بسیار نیکو‌ ست. خاکستر آشیانۀ پرستو خاکستر بسیار خوبی است که ضرر آن با سکنجبین مصلح می‌شود؛ آشیانۀ پرستو را باید در کوزه‌ای گلی گذاشت و در آن را گل‌اندود کرد، سپس در تنوری که آتش تیز دارد، به مدت یک ساعت نهاد. خاکستر چوب باقلا به‌ویژه وقتی که چوبها تر است، بسیار نافع است؛ به ویژه اگر از آن ضماد تهیه کنند و در حمام بر بدن بمالند، آثار جرب سیاه را از بین می‌برد (ص 192؛ نیز برای خاصیت انواع خاکسترها در متون پزشکی و دارویی دیگر، نک‍ : عقیلی، 452-453؛ انطاکی، 1 / 170؛ شاه‌ارزانی، 2 / 831، 855، 914، 927، 1193).

طب مردمی

به باور عامه، خاکستر به‌عنوان بخشی باقی‌مانده از آتش (ه‍ م)، شرایط ممتاز آتش را در خود محفوظ دارد (نیز نک‍ : ه‍ د، اجاق). نمونه‌هایی از کاربرد خاکستر در نقاطی از ایران برای درمان بیماریها در نظام طب مردمی اینها هستند: 
در اردبیل خاکستر کاغذ و پارچه برای بستن زخم بریدگیها (صفری، 3 / 490)، و در تویسرکان خاکستر سوختۀ پنبه یا پارچه یا خاکستر سیگار برای مداوای زخم و بریدگیها به‌ کار می‌رود (مقدم، 1 / 442). در خراسان آهک و خاکستر را مخلوط می‌کنند و روی محل بریدگی قرار می‌دهند تا خون‌ریزی قطع شود، سپس پشم یا تکه‌ای پارچه به‌ویژه پارچۀ آبی کم‌رنگی را ــ به باور مردم به‌سبب همرنگی بـا مایع درون خم رنگرزان و خنکی آن ‌ــ می‌سوزانند و به‌عنوان مرهم و مداوا‌کنندۀ زخم روی بریدگی قرار می‌دهند (شکورزاده، 237، نیز حاشیۀ 1). مردم کوهپایۀ ساوه نیز معمولاً از خاکستر نمد سوخته برای قطع خون‌ریزی و التیام بریدگیها استفاده می‌کنند (سالاری، 333). 
در کوملۀ گیلان اندکی خاکستر اجاق را با نمک مخلوط می‌کنند و روی بریدگی می‌گذارند (شهاب، 134-135) و به‌طورکلی، مردم در مناطقی از ایران از خاکستر داخل تنور برای قطع خون‌ریزی استفاده می‌کنند (برای نمونه، نک‍ : قاسمی، 1 / 136). 
کازرونیها معمولاً سبب بروز بادُمَک (نوعی ورم‌ گلو) را دروغ‌گفتن دربارۀ پریان و مقدسان یا نفرین‌کردن و ناسزا‌گفتن می‌دانند. آنها برای درمان آن، درون‌ ظرفی رَشتِ چاله یا خاکستر، و در ظرفی دیگر آب می‌ریزند. سپس بیمار را رو به قبله می‌نشانند، یک یا چند نفر بر او چار‌قل می‌خوانند، و در همان حال بر گلوی بیمار می‌دمند و سکه‌ای را دور سر بیمار می‌گردانند و آن را درون ظرف آب می‌اندازند. فردی ماهر انگشت در ظرف خاکستر می‌کند و سر انگشت خاکستری را در گلوی بیمار فرو‌می‌برد و توده‌های چرکی را می‌ترکاند؛ بیمار به حالت تهوع دچار می‌شود. پس از آن، کمی نمک و تکه‌ای کاغذ را که بر آن دعا خوانده شده، در آبِ قلیان می‌اندازند و می‌دهند تا بیمار غرغره ‌کند. در پایان، بیمار با انگشت دوده‌هایِ مانده بر تابه‌ای میراثی را بر پوست گلوی خود می‌مالد و آن را سیاه می‌کند و می‌گوید: تو ا ای ری سیاهی خوشت باشه / مام ا ای سیاهی خوشمن (حاتمی، 69-70). 
همچنین آنها برای درمان ملاج‌افتادگی (سق‌افتادگی)، ماماچه (قابله) را می‌طلبند و او با مهارتی که در این کار دارد، ابتدا انگشت در خاکستر می‌زند و آن را در حلق کودک فرو‌می‌کند و خاکستر را بر سق کودک می‌مالد. سپس کودک را در چادر تازه و شسته‌نشدۀ مادر می‌گذارند، یک سر چادر را مادر و سر دیگر آن را ماماچه در دست می‌گیرند و از زمین بلند می‌کنند، و بر بالای 3 کُچَک‌چالۀ (چاله‌های کوچک برای آتش) موجود در ایوان خانه، 7 مرتبه رو به قبله تکان می‌دهند. به باور آنها پس از این کار، ملاج کودک جا می‌افتد. پس از آن، کودک 7 دانۀ خرما به 7 رهگذر یا 7 همسایه می‌دهد تا بخورند و برای کودک دعا کنند. مادر کودک هسته‌های 7 خرما را پس می‌گیرد و در زیر خاکستر اجاق کف خانه یا در گوشۀ حیاط یا آشپزخانه پنهان می‌کند. او پس از بهبود کودک، هسته‌ها را بیرون می‌آورد و در صحرا می‌ریزد (همو، 74).
مردم خراسان برای درمان هاری دو یا 3 حبه سیر را در هاونی می‌کوبند، خاکستر چوب درخت انگور و یک قاشق سرکه را با آن مخلوط می‌کنند و بر موضع گاز‌گرفتگی می‌گذارند، و برای اینکه از شدت بیماری جلوگیری کنند، روی سر بیمار خاکستر الک می‌کنند (شکورزاده، 275). همین شیوۀ درمان هاری را در لرستان نیز می‌توان پی گرفت (اسدیان، 276). در خراسان برای درد دندان مخلوطی خمیر‌مانند از خاکستر سیگار و آرد باقلا، یا ترکیب سریش و آرد باقلا تهیه می‌کنند و روی دندان قرار می‌دهند (شکورزاده، 249). دلاکها پس از ختنه یک مشت خاکستر نرم الک‌شده روی ختنه‌گاه می‌ریختند تا هم خونش بند بیاید و هم زخم آن زودتر خشک شود (کتیرایی، 41، 43؛ نیز نک‍ : محتاط، 2 / 288؛ قاسمی، 1 / 130؛ مقدم، 1 / 443؛ صفری، 2 / 152). 
در بسیاری از مناطق ایران، گذاردن مخلوطی از خاکستر نیمه‌گرم و نمک برای درمان ضرب‌دیدگیها رایج است (برای نمونه، نک‍ : رسولی، 281). در لرستان و ایلام، خاکستر ته اجاق را با روغن حیوانی سرخ، و با موی بزغاله مخلوط می‌کنند و روی ضرب‌دیدگی استخوان می‌گذارند (اسدیان، 278). 
با خاکستر می‌توان ناپاکیها را زدود و تطهیر کرد. در اوستا دو بار به آتریَه یا خاکستر، و در وندیداد به تطهیر با خاکستر در شرایط خاص اشاره شده است؛ بنا ‌به آموزه‌های زردشتی، اگر در فصل زمستان و یخ‌بندان اجرای مراسم مرگ ناممکن بود، بایستی به‌طور موقت گودالی در مکانی دنج که از رفت‌و‌آمد، و آتش، آب و بَرْسَم دور باشد، کَند و کف آن را با سنگ یا خاکستر پوشاند و مرده را روی آن قرار داد و روی گودال را بست تا هوا گرم‌‌‌تر شود و امکان اجرای مراسم مرگ فراهم گردد (مجموعه ... ، 159). همچنین اگر زنی کودکی مرده به دنیا آورد، نشانۀ این است که دیو مرگ (دروجْ‌نَسو) از راه زهدان وارد بدن زن شده، و او را ناپاک کرده است؛ بنابراین باید او را از مردم پاک دور کرد و برای تطهیر وی، خاکستر را با شاش گاو (که مایعی تطهیر‌کننده نزد زر‌د‌شتیان است) آمیخت و 3 تا 9 قطره از آن را داخل رحم زن چکانید تا دیو مرگ از بدن زن بچه‌مرده بگریزد (همان، 154-155؛ نیز نک‍ : رضی، 1 / 116، 377). 
در گذشته‌های نزدیک که اغلب زنان در خانه و به کمک قابله‌ها زایمان می‌کردند، معمولاً قابله زیر پای زائو چند خشت یا آجر می‌گذاشت و سینی بزرگی پر از خاکستر زیر او قرار می‌داد (محتاط، 2 / 285؛ کتیرایی، 24؛ صفری، 2 / 147). گاه پس از وضع حمل، روی بستر او مقداری خاکستر داغ می‌ریختند و سفره‌ای چرمین روی آن می‌گستردند و زائو را روی آن می‌خواباندند تا بدین ترتیب بیماریهای ناشی از زایمان از بدن او دور شود (ضیغمی، 118). خاکستر امروزه نیز به‌عنوان مرهم برای درمان سقط جنین و زایمان در طب مردمی مناطق مختلف ایران کاربرد دارد؛ مثلاً در ایلام و لرستان برای جلوگیری از سقط جنین، زردۀ ‌تخم‌مرغ را با خاکستر مخلوط می‌کنند و بر کمر زن باردار می‌بندند تا کمرش به‌اصطلاح محکم شود (اسدیان، 252). در ابیانه برای تسریع در خشک‌شدن و افتادن ناف نوزاد نیز قابله هر روز مقداری خاکستر و شیرۀ سیب را مخلوط می‌کند و روی ناف قرار می‌دهد (نظری، 537). 
خاکستر در تهیۀ ساروج و مصالح ساختمانی نیز به کار می‌رفته است. ساروج ملاطی بسیار مقاوم است که در گذشته، در بنای حمامها، سدها، آب‌انبارها و ساختمانها به کار می‌رفت و از مخلوط موادی چون خاکستر سبوس برنج به نسبت 75٪، آهک، کُرک پر‌ مانند گُلِ‌نی، و جز آن تهیه می‌شد (زمرشیدی، 277؛ نیز نک‍ : رمضانخانی، 310؛ زیانی، 137؛ احمد‌پناهی، 325-326؛ شهری، 2 / 288، حاشیۀ 4). همچنین برای اجرای نقشه و طرح اولیۀ بناها بر روی زمین خاکستر می‌ریختند، چنان‌‌که امروزه نقشه و طرح بنا را با گچ مشخص می‌‌کنند (افشار، 5). برخی از شاعران پارسی‌گو نیز اشعاری با مضمون استعاری طرح و نقشه ریختن با خاکستر سروده‌اند (نک‍ : شمیسا، 1 / 404). استفاده از خاکستر در شستن و جلا‌دادن ظرفهای فلزی و چینی نیز تا به امروز رواج دارد (برای نمونه، نک‍ : زیانی، 44؛ شهاب، 29-30؛ جهانی، 100). 
برای خلاروبی یا لای‌روبی مستراحها، معمولاً خاکستر به‌دست‌آمده از سوخت پهن در تون حمامها را می‌خریدند و کنار دیوار خانه خالی می‌کردند. شب‌هنگام، خلا‌پاک‌کنها جویی وسط خاکسترها می‌کشیدند، سپس با بیل و دلو چاه را تخلیه می‌کردند و به داخل جوی خاکستر می‌ریختند. مخلوط فضولات چاه مستراح و خاکستر، کود مناسبی برای مزرعه‌داران بود (زیانی، 80؛ قراگوزلو، 455-456). 
به‌‌سبب کاربردهای گستردۀ خاکستر در مصالح ساختمان، لای‌روبی چاهها، و باغداری و کشاورزی، معمولاً خاکسترهای تون حمامها به فروش می‌رسید و بر سر مالکیت خاکسترها میان صاحب حمام و اهالی محل اختلاف به وجود می‌آمد (برای نمونه، نک‍ : قریب، 41). دفع آفات درختان و تقویت خاک نیز از‌جمله فواید خاکستر بود؛ از‌این‌رو ریختن خاکستر به‌تنهایی یا مخلوط آن با مواد دیگر برای رشد درختان و نگهداری از باغها رواج داشته است (بـرای نمونه، نک‍ : فاضل، 66؛ بیرجندی، 28، 31، 107، جم‍ ؛ بهرامی، 485؛ شهاب، 25-26). 
به‌گزارش شاردن، ایرانیان با مخلوطی از خاکستر، آهک و چربی گاو و گوسفند و بز، صابون تهیه می‌کردند (4 / 353). در تهیۀ نوعی سوخت دیرپا، موسوم به کندالا (کنداله)، مخصوص منقل زیر کرسی نیز از خاکستر و زغال استفاده می‌شد. در گذشته، خاکه‌زغال و خاکستر را در تشت بزرگی می‌ریختند و با آب مخلوط کرده، به شکل گلوله‌های بزرگ و سفت درمی‌آوردند و در آفتاب خشک می‌کردند. در زمستان هر روز چند کندالا را در منقل کرسی می‌گذاشتند تا به‌آرامی و طی مدت طولانی بسوزد و گرما بدهد (انجوی، 2 / 12). 

باورهای مربوط به خاکستر

ارتباط خاکستر و آتش و ماهیت یگانۀ آنها سبب شده است باورهای متعددی پیرامون خاکستر پدید آید. مثلاً مردم فراشبند استان فارس، به‌ویژه سال‌خوردگان، برای خاکستر حرمت فراوان قائل‌‌اند و هرگز خاکستر چوب را با مدفوع انسان و حیوان و ناپاکیها آلوده نمی‌کنند و دیگران را نیز از این کار باز‌می‌دارند. آنها خاکستر چوب، حتیٰ خاکستر تنباکو و زغال را در شکاف دیوارها یا مکانهای خلوت و کم رفت‌و‌آمد می‌ریزند تا لگدمال نشود (امیری، رزاق، 89-90؛ نیـز در مورد احترام به خاکستر در میناب، نک‍ : سعیدی، 288). مردم باور دارند که اگر کسی خاکستر را لگدمال کند یا روی آن آب بریزد، جن‌زده یا افسرده می‌شود (بـرای نمونه، نک‍ : معطوفی، 3 / 2090؛ رضایی، غلامرضا، 460؛ جهانی، 53). 
باطل‌السحری، گشایندگی بخت و باطل‌کردن چله از پُر‌بسامدترین خاصیتهایی است که مردم برای خاکستر قائل‌اند. ترکمنهای ایران در مراسم قربانی‌کردن حیوانات، ابتدا گودالی زیر گردن حیوان حفر می‌کنند و در آن مقداری زغال یا خاکستر، نمک و گندم (یا آرد گندم) می‌ریزند و سپس حیوان را سر می‌برند. آنها ترکیب این مواد را با خون ریخته‌شده در گودال، ماده‌ای متبرک به شمار می‌آورند و آن را جهت تبرک بر پیشانی خود می‌مالند (معطوفی، 3 / 2029). 
در روستاها و مناطق ارمنی‌نشین، مانند فریدن اصفهان و خرقان ساوه، در زمان جشن دِرِنْدِز که غروب روز 13 فوریه بر‌پا می‌شود و به چهارشنبه‌سوری (ه‍ م) شبیه است، ارمنیان بوته‌های فراوانی جمع، و آتش بزرگی روشن می‌کنند. پس از انجام مراسم و خاموش‌شدن آتش درندز، کسی که به‌تازگی یکی از دامهایش زاییده است یا در طویله‌اش دام مریضی دارد، خاکستر آتش را بر‌می‌دارد و به آغل حیوانات می‌ریزد، به این نیت که با این کار، ‌بیماری و ناخوشی از حیواناتش دور، و خیر و برکت و باروری نصیبش شود (انجوی، 2 / 121-122؛ نیز برای آگاهی بیشتر دربارۀ جشن درندز، نک‍ : ه‍ د، ارمنیان؛ درندز، جشن). 
در شاهرود، دختران دم‌بخت و زنان نازا خاکستر آتش چهارشنبه‌سوری را جمع، و سر 3 کوچه چال می‌کنند، با این باور که بختشان باز‌‌می‌شود (شریعت‌زاده، 460). مردم میاندوآب نیز هنگام خاموش‌کردن آتش چهارشنبه‌سوری می‌گویند: «قزل اول، گومیش اول» (طلا شو، نقره ‌شو)، و باور دارند که شب چهارشنبه‌سوری شب مراد است و خاکسترِ آتش چهارشنبه‌سوری طلا و نقره خواهد شد (محبوبی، 513). اهالی ایلخچی از 5 هفته مانده به چهارشنبه‌سوری، عصر هر سه‌شنبه، روی بامها می‌روند و آتش روشن می‌کنند. آنها پس از خاموش‌شدن آتش، خاکستر آن را به کوچه می‌ریزند و می‌گویند: «سحره قیزیل، سحره قیزیل» (تا صبح طلا، تا صبح طلا)؛ در شب چهارشنبه‌سوری نیز آتش روشن می‌کنند و خاکستر آن را از بام به پایین می‌ریزند و دور بامها خط می‌کشند و بر این باورند که با این کار، تا سال دیگر از مزاحمت جانوران و حشرات موذی در امان خواهند بود (ساعدی، 129-130). مردم بیارجمند شاهرود 55 روز مانده به نوروز، تعدادی بوته که شمار آن فرد است، تهیه، و با آتش‌زدنشان جشن «سِده» را برگزار می‌کنند. آنها باور دارند که خاکستر آتش جشن سِده را باید محترم دانست و آن را لگد نکرد. معمولاً زنان خاکسترهای آتش را در کیسه‌های کوچکی می‌ریزند و کیسه‌ها را به عنوان برکت روی کیسه‌های آرد قرار می‌دهند (شریعت‌زاده، 468). 
کازرونیها خاکستر آتش چهارشنبه‌سوری را به باغها و باغچه‌ها می‌پاشند تا بارورتر و برکت‌زا شوند. آنها برای خاکسترِ آتشِ چهارشنبه‌سوری حرمت فراوان قائل‌اند، هرگز آن را لگدمال نمی‌کنند، و باور دارند اگر کسی خواسته یا ناخواسته خاکستر این آتش را لگدمال کند، تا سال آینده دچار افسردگی و بیماری می‌شود. این فرد برای جلوگیری از بدشگونی و نحوست آن، ابتدا باید 7 قطعه نمک معدنی را با 7 سکه در نزدیک‌ترین قنات بریزد و بدون نگاه‌کردن به پشت سر به خانه برگردد؛ یا در گورستان، 7 بار دور قبر جوان کشته‌شده‌ای بگردد و کمی از خاک مزار او را به گرمابه ببرد و در آبی که در آن غسل می‌کند، بریزد و با آن آب به نیت رفع شر شیطان غسل کند و این بار نیز بدون آنکه به پشت سر خود نگاه کند، به خانه باز‌گردد (حاتمی، 162). 
در روستای اَبر شاهرود در شب اول اسفند، جشنی به نام «تُسو» برگزار می‌شود. در این شب، پسران و دختران بوته‌هایی موسوم به تسو را به بام خانه می‌برند و انتهای آن را با طناب می‌بندند و آتش می‌زنند و به شکل آتش‌گردان می‌گردانند و می‌خوانند: «چله رفت و بهار آمده، دانه دانه انار آورده، چله رفت و یاس آمده، چله بیرون رفت و پیاز نرگس آمده»؛ سپس بوته را دور سرشان تاب می‌دهند تا مقداری آتش و خاکستر بوته روی سرشان بریزد. آنگاه بوته را روی زمین می‌گذارند تا روشن شود و به‌طور کامل آتش بگیرد. پس از آن، همگی از روی آتش می‌پرند و می‌خوانند: زردی ما از تو، سرخی تو از ما. آنها خاکستر آن را برای برکت‌زایی جلوِ ورودی خانه می‌ریزند (شریعت‌زاده، 473). در روستای رویان شاهرود، در روز 13 صفر مراسمی به نام «سیزده صفر» بر‌پا می‌شود. مردم این روز را نحس می‌دانند و برای اینکه نحوست این روز برایشان گرفتاری و دشواری ایجاد نکند، در غروب آن روز زنان و دختران با بوته 13 کپه آتش روشن می‌کنند و 13 مرتبه به نام 13 صفر از روی آتش می‌پرند و می‌گویند: «سیزده به در، نحسی به در، سرخی تو به ما، زردی ما به تو، زردی ما به تو». دختران دم‌بخت هم برای بخت‌گشایی، از خاکستر 13 کپه آتش بر‌می‌دارند و در آب روان می‌ریزند (همو، 474). 
خاکستر در دفع چشم‌زخم، چله‌بری و باطل‌کردن سحر و جادو نیز به کار می‌رود. مثلاً در منطقۀ خور و بیابانک برای دفع چشم‌زخم، موی مرد یا تکه‌ای از چادر زنی را که گمان می‌برند شورچشم‌اند، با مقداری خلاشه و زاج و اسفند می‌سوزانند و خاکستر آن را در 7 نقطۀ بدن (پیشانی، سینه، شکم، ناف، کف دست راست، کف پای راست و نوک بینی) به‌صورت 7 نقطۀ سیاه می‌گذارند (حکمت، 396-397). در سیرجان کرمان نیز قدری از بند تنبان فردی را که شور‌چشم است، به‌طور مخفیانه می‌گیرند و می‌سوزانند و خاکستر آن را روی پیشانی و میان دو ابروی بیمار می‌مالند تا دفع چشم‌زخم شود. اگر چشم‌زخم بدین ترتیب دفع نشد، در سر 4 کوچه خشت خام، و روی هر خشت یک سکه، و در کنار هر خشت کاسه‌ای آب، و روی هر‌کدام یک بوته می‌گذارند. آنگاه بوته‌ها را آتش می‌زنند؛ اگر فرد نظر‌خورده کودک باشد، دو نفر دو طرف کودک را می‌گیرند و او را 3 مرتبه از روی آتش دست‌به‌دست می‌کنند، و اگر بزرگ‌سال باشد، خود او 3 مرتبه از روی آتش عبور می‌کند و تخم‌مرغی را روی خشت می‌زند و می‌گوید: «هر‌کس چشم کشیده، چشمش، هر‌کس دلش کشیده، دلش، دادیمش به آب و آتش، درد بیمار ما بر‌طرف شود». سپس کاسۀ آب را روی زمین می‌ریزند و از خاکستر بوته اندکی بر‌می‌دارند و میان دو ابرو و کف دو دست بیمار، خط ضربدر می‌کشند (بختیاری، 325). 
در طالب‌آباد فرد چشم‌زخم‌خورده را 3 دفعه از روی کپۀ آتش می‌گذرانند؛ کاسه‌ای آب و چاقویی نیز در کنار آتش می‌گذارند. بیمار با چاقو آب را به 4 قسمت می‌بُرد. فردی دستمالی روی سر مریض می‌اندازد و آبهای بریده‌شده را روی سر او، و خاکسترهای باقی‌مانده از آتش را روی بند دست وی می‌ریزد تا بهبود یابد و به‌اصطلاح آب و آتشِ مریض رد شود (صفی‌نژاد، 413). همچنین مردم طالب‌آباد برای رفع دل‌درد، بیمار را روی زمین می‌خوابانند و یک چاقو، تکه‌ای نمک، مقداری قاتمه (نخی ضخیم ساخته‌شده از موی بز)، و یک تکه ظرف مسیِ میراثی در یک طرف بیمار قرار می‌دهند و در طرف دیگر او آتش روشن می‌کنند. سپس فردی از روی آتش و از روی فرد بیمار می‌پرد و دستهای خود را به ‌هم می‌زند و چاقو را برمی‌دارد و به چند متری می‌اندازد؛ سپس قاتمه و به همین ترتیب ظرف مسی و نمک را پرتاب می‌کند. در پایان، خاکستر آتشها را جارو می‌کنند و از خانه بیرون می‌ریزند و معتقدند که پس از این کار، بیمار بهبود می‌یابد (همانجا). مردم میبد نیز معتقدند که ریختن خاکستر اسفند دود‌شده جلو در خانه دفع چشم‌زخم می‌کند (جانب‌اللٰهی، 222). 
در فردوس (تون) در نزدیکی طبس، برای دفع چشم‌زخم، رسم «زَمِه‌وَرسَر» اجرا می‌کنند: شب زیر بالش بیمار چشم‌زخم‌دیده زمه (زاج سفید) می‌گذارند و صبح آن را از سمت گریبان بیمار بیرون می‌کشند و با 7 دانه اسفند و 4 تکه چوب کوچک می‌سوزانند. زمه هنگام سوختن به شکلهای گوناگون در‌می‌آید و بینندگان هر شکلی را به چیزی، گاه به چشم و گاهی نیز به شکل حیوانی عجیب، تعبیر می‌کنند که سبب آزار بیمار شده است. اگر شکل گودالی ببینند، مطمئن می‌شوند که بیمار به‌زودی می‌میرد. اگر زمه به زغال چسبیده باشد، باید صدقه داد و خاکستر آتش را بر بدن بیمار، به‌ویژه 7 بند او (دو کف پا، دو آینۀ زانو، دو کف دست، و پیشانی) مالید (میهن‌دوست، 171-172). در ابیانه، مردم برای درمان بیماریهای لاعلاج، مقداری چوب از 7 جایگاه (درِ مسجد، درِ غسالخانه، چوب منبر، درِ زیارتگاه، درِ حمام، درِ حسینیه، و چوب دروازۀ روستا) می‌کَنند و می‌سوزانند و خاکستر آن را به کف پای بیمار می‌مالند تا شفا یابد (نظری، 461). 
گذاشتن خال از خاکستر و سوختۀ اسفند برای چله‌بری یا دفع چشم‌زخم در بیشتر فرهنگهای سنتی و در روستاها و مناطق عشایری رایج بوده است. در تهران، برای چله‌بری زائو و نوزاد در شب ششم، اسفند و کُندُر فراوان دود می‌کردند و چار‌‌‌قُل و آیة‌الکرسی می‌خواندند و به زائو و بچه و دور‌تا‌دور اتاق و 6 جهت فوت می‌کردند و با خاکستر آن میان ابروها، کف دستها، پستان چپ و راست، و بر پاها خال می‌گذاشتند (کتیرایی، 52). 
در فال و فال‌گیری و پیشگویی نیز گهگاه از خاکستر استفاده می‌شود. مثلاً مردم برای اینکه بدانند مسافر در حال برگشت است یا نه، قاشقی را دست کودکی می‌دادند و خارج از خانه او را روی تودۀ خاکستر می‌نشاندند؛ اگر کودک قاشق را در خاکستر فرو‌می‌کرد و رو به خانه می‌گرفت، آن را نشانۀ برگشتن مسافر به خانه می‌دانستند (اسدیان، 196). در تلخاب در حومۀ فراهان اراک، 45 روز پس از زمستان، دو نفر از پیرمردان و ریش‌سفیدان روستا برای پیش‌بینی وضعیت کشت و زرع در سال آینده، خشک‌سالی یا آب‌سالی، و پر‌محصولی مزارع به بام خانه می‌روند و اندکی خاکستر نرم را به باد می‌دهند. اگر وزش باد از سمت شمال به جنوب یا از شرق به غرب باشد، آن را نشانۀ سالی پر از خیر و برکت می‌دانند، و اگر جهت وزیدن باد از غرب به شرق یا از جنوب به شمال باشد، آن را نشانۀ خشک‌سالی و کم‌بارانی و سالی سخت و دشوار می‌دانند (انجوی، 1 / 24). 
در میناب استان هرمزگان، هر‌گاه باران بند نیاید، پسران بزرگ خانواده‌ها برای بند‌آمدن باران، خاکستر اجاق را کنار در خانه می‌ریزند و معتقدند که با این کار باران قطع خواهد شد (سعیدی، 285). 
به‌رغم کاربریهای متعدد خاکستر در طب قدیم، طب مردمی و باور‌ها، در ادبیات فارسی خاکستر نماد بدبختی و بیچارگی و اندوه فراوان است و گاه افراد نمّام و سخن‌چین را به خاک و خاکستر در دهان داشتن، نفرین می‌کنند (برای نمونه، نک‍ : عنصری، 28). همچنین به خاکستر نشستن یا دست به خاکستر زدن تعابیری است که کنایه از نهایت بدبختی و مصیبت است (شمیسا، 1 / 404). مثلاً در بیرجند، در مراسم عزاداری محرم، به‌ویژه در روزهای تاسوعا و عاشورا، عزاداران به نشانۀ مصیبت فراوان و اندوه بی‌شمار بر سر و روی خود خاک، خاکستر و کاه می‌ریزند (رضایی، جمال، 470). 
در برخی افسانه‌ها نیز می‌توان خاکستر را به‌عنوان نماد بدبختی و بیچارگی یافت. مثلاً در روایتی از افسانۀ «نارنج پادشاه» (روایت مردم شاهرود)، پادشاه بی‌فرزند که خود را بیچاره و اندوهگین می‌بیند، بر بستری از خاکستر تنور می‌نشیند تا رهگذران به میزان بیچارگی و بدبختی او پی می‌برند (شریعت‌زاده، 137بب‍ ). 
در افسانۀ «ماه‌پیشانی» نیز پاشیدن خاکستر بر سر و روی دشمن کنـایه از تحقیر و خوار و ضعیف کردن او‌‌ ست (نک‍ : درویشیان، 13(1) / 118- 119). 
آنچه در برخی متون خواب‌گزاری به‌عنوان تفسیر و تعبیر خوابها آمده، نشان‌دهندۀ باورها و اعتقادات است؛ مثلاً در کامل التعبیر حبیش تفلیسی (نک‍ : ص 138)، دیدن خاکستر در خواب به مال باطل و ناپایدار یا علم بی‌حاصل و بی‌منفعت، فسق و پشیمانی، و کلام باطل تعبیر شده است (نیز نک‍ : خواب‌گزاری، 213). 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابن‌بطلان، مختار، تقویم الصحة (ترجمۀ فارسی سدۀ 6 ق)، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1366 ش؛ ابن‌بیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، چ‌سنگی، تهران، بی‌تا؛ ابن‌جزار، احمد، زاد ‌المسافر، به کوشش محمد سویسی و دیگران، تونس، 1999 م ؛ ابن‌ربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش عبد‌الکریم سامی جندی، بیروت، 1423 ق / 2002 م؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبد‌الرحمان شرفکندی، تهران، 1367- 1370 ش؛ ابن‌میمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، قاهره، 1420 ق / 2000 م؛ ابو‌منصور موفق هروی، الابنیة‌ عن حقائق الادویة، به ‌کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1373 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افشار، ایرج، «مقدماتی دربارۀ تاریخ معماری در ایران»، هنر و مردم، تهران، 1355 ش، س 11، شم‍‌‍ 173؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ امیری، منوچهر، فرهنگ داروها و واژه‌های دشوار، تهران، 1353 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352-1354 ش؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، بیروت، دارالفکر؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317 ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، تهران، 1385 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کـوشش محمد‌تقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیـش تفلیسی، کامل التعبیر، تهـران، علمی؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ حکیم‌ مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، 1382 ش؛ رازی، محمد ‌بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاری‌پور، تهران، 1384 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیر‌سواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ زمرشیدی، حسین، «اندود ساروج و هنر ساروج‌بری در حمامهای عمومی قدیم»، مجموعه مقاله‌های همایش حمام در فرهنگ ایرانی، به کوشش پژوهشکدۀ مردم‌‌شناسی، تهران، 1384 ش؛ زیانی، جمال، دل‌نوشته‌هایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1388 ش؛ ساعدی، غلامحسین، ایلخچی، تهران، 1357 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شاه‌‌ارزانی، محمد اکبر، طب اکبری، به کوشش مؤسسۀ احیای طب طبیعی، قم، 1387 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353-1362 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1345 ش؛ ضیغمی، محمدجواد، هزاوه، زادگاه امیرکبیر، تهران، 1368 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش یحیى قریب، تهران، 1341 ش؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ فاضل هروی، ارشاد ‌الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ قاسمی، احمد، مغان، نگین آذربایجان، تهران، 1377 ش؛ قراگوزلو، غلامحسین، هگمتانه تا همدان، تهران، اقبال؛ قریب، عبدالکریم، گَرکان، تهران، 1363 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کشکری، یعقوب، کناش فی الطب، به کوشش علی شیری، بیروت، 1414 ق / 1994 م؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مجموعه قوانین زرد‌شت یا وندیداد اوستا، به کوشش جیمز‌ دارمستتر، ترجمۀ موسى جوان، تهران، 1342 ش؛ محبوبی، جمشید، نگاهی به تاریخ و جغرافیای میاندوآب و تکاب و شاهین‌‌‌‌دژ، تهران، 1370 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، حاشیه ‌بر ج 2 برهان قاطع؛ مقدم، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ میهن‌دوست، محسن، پژوهش عمومی فرهنگ عامه، تهران، 1380 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.