خانقاه
خانِقاه، مکان تجمع یا اقامت صوفیان که در آن گرد میآمدند یا برای مدتی در آن مقیم میشدند و با نظارت شیخ خانقاه به عبادت، خلوتنشینی و تزکیۀ نفس میپرداختند.
واژۀ خانقاه معرب خانگاه، مرکب از خانه و گاه، و شبیه واژههایی چون منزلگاه و مجلسگاه است ( لغتنامه ... ). این واژه به صورتهای دیگری چون خانگاه (حدود ... ، 107)، خانگه (سعدی، 592)، خانکاه (نک : مقریزی، 2/ 414: ذیل خوانک)، و خانقه (یاقوت، 2/ 393) نیز دیده میشود. صورت جمع این واژه نیز در منابع عربی به شکل خوانق و گاه خوانک، و در منابع فارسی بیشتر به صورت خانقاهات، خانگاهات، خانکاهات آمده است. بخش نخست این واژه، یعنی «خان» از واژۀ خانه به معنی محل اقامت، و بخش دوم، یعنی «گاه» نیز پسوند مکان است. در منابع مربوط به سدههای میانه، گاه «خان» را بر گرفته از خوان، به معنی سفره، و یا از فعل خواندن دانستهاند که به نظر میرسد بیشتر ناظر بر اعمال و آیینهای خانقاهی همچون صرف غذای جمعی باشد (شبّی، «خانقاه»، 1025). مقریزی (د 865 ق) ازجمله کسانی است که اصل این واژه را «خونقاه»، به معنی جایی که سلطان در آنجا طعام میخورد، میداند (همانجا). البته باید توجه داشت که واژۀ خوردنگاه و خورنگه در زبان فارسی به معنی جای خوردن غذا به کار رفته است و در آثار شاعرانی چـون گرگانی و خاقانی نیـز دیده میشود (نک : لغتنامه، ذیل واژهها). به هر روی، به نظر میرسد که واژۀ خانقاه به عمارتی اشاره داشته است که از خانهها (اتاقها/ حجرهها)ی متعدد تشکیل شده، و برای اقامت صوفیان به کار میرفته است.
ظاهراً واژۀ خانقاه نخستین بار در آثار نویسندگان سدۀ 4 ق/ 10 م دیده میشود. نویسندۀ ناشناس حدود العالم (تألیف: سال 372 ق) به خانگاه مانویان اشاره میکند (همانجا)، و در دو کتاب البدء و التاریخ (تألیف: 355 ق) و احسن التقاسیم (تألیف: پیش از 387 ق) از خانقاه کرّامیان سخن به میان میآید (نک : مقدسی، مطهر، 5/ 141؛ مقدسی، محمد، 179، 182).
کرامیان در خراسان، ماوراءالنهر، جرجان، طبرستان، و در غرب تا بیتالمقدس، که مزار ابنکرام (د 255 ق) در آن قرار داشت، پراکنده بودند و در همهجا خانقاههایی برای خود داشتند. مؤلف احسن التقاسیم، بهجز یک مورد، آن هم به طور مبهم، در اشاره به منطقۀ دَبیل (یا دوین) در ارمنستان (همو، 379)، نسبتِ خانقاهی را هیچگاه برای صوفیان به کار نمیبرد و تنها از آن برای اشاره به کرامیان استفاده میکند (شبّی، «رباط»، 505). البته او در بخشهایی از کتاب خود از صوفیان نیز یاد میکند و در اشاره به مکان اجتماع آنان، واژۀ مسجد و رباط را به کار میبرد (مقدسی، محمد، 44، 118، 412، 414-415؛ شبّی، همانجا). یاقوت حموی (د 626 ق) نیز خانقاه را به پرستشگاه کرامیان معنا میکند (2/ 393) و سمعانی (د 562 ق) در الانساب، از یکی از مشایخ کرامیه نام میبرد کـه نسبتِ خانقاهی داشته است (نک : 5/ 27: ذیل خانقاهی).
از دیرباز در مناطق گوناگون و در زمانهای مختلف واژههای دیگری نیز برای اشاره به اقامتگاه زاهدان و صوفیان به کار میرفت. ازجمله واژۀ عربی رباط که کاربرد آن، به ویژه در غرب قلمرو اسلام و مناطق عربیزبان بسیار رایج بود. همچنین واژۀ زاویه (و جمع آن زوایا) که به ویژه در شمال افریقا رواج داشت و تکیه (یا تِکه) که در آسیای صغیر و بالکان به کار میرفت. البته واژۀ تکیه در مناطق دیگر هم متداول بود و ظاهراً بر عمارتهای نسبتاً بزرگتر اطلاق میشد. در مقابل، واژههای صومعه و دُوَیره در اشاره به اقامتگاههای کوچکتر به کار میرفت. همچنین میتوان به واژههای آستانه و درگاه اشاره کرد که درگاه بیشتر در هند متداول بود (بورینگ، 456-466). واژۀ لنگر نیز گاه در ادبیات صوفیه به معنی اقامتگاه صوفیان به کار رفته است (جامی، 590-591).
الف ـ سیر تحول تاریخی
تحولات خانقاه را میتوان به 4 دوره تقسیم کرد: 1. دورۀ اولیه، از تأسیس رباطهایی در عبّادان، در اوایل عهد عباسی تا پیدایش خانقاههایی در خراسان که بر اساس آداب و قواعد منسوب به ابوسعید ابوالخیر (د 440 ق/ 1048 م) اداره میشدند؛ 2. گسترش خانقاهها و رباطهای صوفیان به موازات شکلگیری و تحول مدارس، از زمان سلطۀ سلجوقیان بر بغداد (447 ق) تا پایان خلافت عباسیان (656 ق)؛ 3. ظهور شبکهای از خانقاهها و رباطها در عهد مغول که با گسترش طریقههای صوفیه در سرتاسر جهان اسلام همراه بود، تا افول خانقاهها در عصر صفویه؛ 4. وضعیت خانقاهها در دورۀ نوین (بورینگ، همانجا).