حیوانات
حِیْوانات، از حیوانات در زبان و ادبیات فارسی معمولاً به یکی از صورتهای ذیل سخن میرود:
الف) داستانپردازی با شخصیتهای حیوانی
حکایتهای حیوانات در ادبیات فارسی، نام خاصی ندارد و عموماً چنین داستانهایی را حکایت، افسانه، داستان، قصه، تمثیل، مَثَل و جز آن مینامند (نک : تقوی، 81).
حکایتهای حیوانات به داستانی گفته میشود که اولاً شخصیتهای مطرح در آن، حیواناتی هستند که رفتار و افکار آنها بازتابی از کنشهای انسانی است؛ ثانیاً چنین داستانهایی دارای دو معنای ظاهری و باطنی است (کادن، 24, 256). محققان دربارۀ منشأ چنین داستانهایی اتفاق رأی ندارند، اما بهطور خلاصه میتوان به 4 نظریه اشاره کرد:
1. سرچشمۀ این قبیل افسانهها را بهسبب شباهتهای بسیار در میان سرزمینهای اروپایی، هندی و ایرانی، باید در اساطیر و مناسک اولیۀ اقوام آریایی جستوجو کرد.
2. منبع اکثر افسانههای جهان، سرزمین کهن هند و سنن بودایی است.
3. این قبیل داستانها به یک مکان و قوم خاص برنمیگردد؛ بلکه شکلگرفته از سلوک تمام مردمان بدوی در سراسر جهان است و تشابه این افسانهها نیز در میان اقوام مختلف، بهخاطر اشتراک شیـوۀ زندگی آدمی در هـر جای کـرۀ خاکی است (نک : زرینکوب، 236-241).
4. منشأ نخستین حکایات حیوانات به افسانههای اِزوپ در یونان باستان بازمیگردد (کادن، همانجا).
شاید قدیمترین حکایت مکتوب ایرانی که شخصیتی حیوانی در آن حضور دارد، داستان درخت آسوریک باشد که جزو معدود متون غیردینیِ به جای مانده در زبان فارسی میانه است و تاریخ سرایش آن مشخص نیست. این حکایت منظوم مناظرهای است میان درخت آسوریک (درخت خرما) و بز، که هر یک به بیان منافع و نیز برتری خود بر دیگری میپردازد و سرانجام بز در این مناظره پیروز میشود (نک : ماهیار، 7؛ قس: هنینگ، 17).
اما مشهورترین و قدیمترین کتاب ادبی با شخصیتهای حیوانی در ادب فارسی و هندی، کتاب کلیله و دمنه (ه م) است.
کتب دیگری که در آنها بهطور کامل یا در بعضی از قسمتها طرح داستان با شخصیتهای حیوانی دیده میشود، عبارتاند از (قس: تقوی، 116- 119):
ـ ترجمههای دیگر از کلیله و دمنۀ عربیِ ابنمقفع یا تحریرهایی از ترجمۀ فارسی نصرالله منشی، ازجمله برگردان پرآوازۀ علی چلبی به ترکی موسوم به همایوننامه، که از روی یکی از تحریرهای کلیلۀ نصرالله منشی به نام انوار سهیلی نگارش حسین واعظ کاشفی (د ح 910 ق/ 1504 م) در نیمۀ سدۀ 10 ق/ 16 م صورت گرفت (دربارۀ این نسخهها، نک : محجوب، 122، 228-232).
ـ سندبادنامه، به قلم ظهیری سمرقندی در سدۀ 6 و اوایل 7 ق؛ منبع این داستان به هند برمیگردد که ترجمۀ پهلوی آن قبل از اسلام در ایـران شهرت بسیار داشته است (صفا، 2/ 1001؛ نیز نک : تقوی، 116).
ـ مرزباننامه، از سعدالدین وراوینی؛ این کتاب برگردانی است به فارسی در سدۀ 7 ق/ 13 م، از روی نسخهای به همین نام به زبان طبری، منسوب به اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین از ملوک طبرستان در سدۀ 4 ق/ 10 م که به سبک و سیاق کلیله، و بر اساس منابع هندی و جز آن تألیف شده است. البته محمد بن غازی ملطیوی، از بزرگان دستگاه سلجوقیان روم نیز در اواخر سدۀ 6 ق، یعنی قبل از وراوینی، ترجمۀ دیگری از کار اسپهبد مرزبان بن رستم به نام روضة العقول ترتیب داده بود که شهرت چندانی نیافت (نک : قزوینی، مقدمه بر ... ، «ج» ـ «ط»، «ید»).
ـ فرائد السلوک، از مؤلفی با تخلص «شمس» ولی مجهولالهویه در سدۀ 7 ق که به تقلید و اقتفا از سبک و سیاق کلیله و مرزباننامه نگارش یافته است (نک : نورانی، 24- 26، 37- 48).
ـ طوطینامه، اثر ضیاءالدین نخشبی در آغاز سدۀ 8 ق/ 14 م، که ترجمهای است از اصل هندی آن به نام شوکَه سَپْـتَتی (هفتاد داستان طوطی)؛ در همان زمان نیز عماد بن محمد ثغری ترجمۀ دیگری به فارسی از روی اثر یادشده به نام جواهر الاسمار ترتیب داده بود. طوطینامۀ نخشبی در سدۀ 15 م به زبان ترکی ترجمه شده است (نک : مجتبائی، 19-21).
ـ آثار عرفانی و سمبلیک مثل رسالةُ الطیرها و جز آن که در جای خود اشاره میشود.
ـ منظومۀ موش و گربه، از عبید زاکانی (سدۀ 8 ق).
در آثار برخی از نویسندگان دیگر مثل جوامع الحکایات محمد عوفی (اواخر سدۀ 6 و اوایل 7 ق)، روضۀ خلد مجد خوافی (سدۀ 8 ق)، بهارستان جامی (د 898 ق/ 1493 م)، و شاعرانی چون ناصر خسرو (د 481 ق/ 1588 م)، سنایی (سدۀ 5 و 6 ق)، انوری (د ح 583 ق/ 1187 م)، نظامی (د 614 ق/ 1217 م)، عطار (د 618 ق/ 1221 م)، مولوی (د 672 ق/ 1273 م)، سعدی (سدۀ 7 ق)، پروین اعتصامی (د 1320 ش) و جز اینها نیز گهگاه حکایتهای حیوانات مطرح شده است.
در متون یادشده، یا از ویژگیهای واقعی حیوانات مثل درندگی گرگ، قدرت شیر، تیزبینی عقاب و جز آن سخن میرود، یا از خصیصههایی که انسان به یک حیوان خاص نسبت داده است. داستانسرایان با طرح این حکایتهای تمثیلی، عموماً در ورای لایۀ ظاهری داستان، دو هدف را در نظر داشتهاند:
1. اهداف آموزشی، مثل آموزش اخلاقیات، آموزههای عرفانی یا عقیدهای خاص؛ تعلیم رفتارهای اجتماعی، سیاسی و جز آن؛ یا به ندرت انتقاد از رفتار و وضعی نامطلوب؛ برای همین به خواننده توصیه میکردند که از لایۀ ظاهری داستان بهعنوان پوسته گذر کند و به مغز و دانۀ آن بپردازد. برای نمونه، در مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری در سدۀ 4 ق آمده است:
«و چیزها اندرین نامه (شاهنامه) بیابند که سهمگین نماید و این نیکو ست چون مغز او بدانی ... » (نک : قزوینی، بیست ... ، 2/ 37)؛ مولوی سروده است (1/ 451، 2/ 407): ای برادر قصّه چون پیمانهایست / معنی اندر وی مثال دانهایست / / در کلیله خوانده باشی لیک آن / قشر قصّه باشد و این مغز جان.
2. درمان اختلالات روحی مخاطب، و بهاصطلاح بازگرداندن تعادل روانی وی. برای مثال، مولوی گفته است (1/ 84؛ قس: بتلهایم، 13- 18): بازگو تا قصه درمانها شود / بازگو تا مرهم جانها شود؛ یا در کتاب کلیله و دمنه در داستان شیر و گاو (باب الاسد و الثور) که ریشه در اساطیر بسیار کهن آریایی دارد، بین شیر و گاو ارتباطی دوستانه برقرار میگردد و گاو وزیر وی میشود؛ درنتیجه اوضاع بسامان است. این مرحله تمثیلی است از تعادل اوضاع اجتماعی و یا بهنجاریِ روان فرد؛ چرا که دو عامل متضاد ذهنی یا اجتماعی (شیر = پادشاه = خودآگاه / گاو = وزیر = ناخودآگاه) در تعاملی سازنده به سر میبرند، اما این تعامل با تخلیطِ روباهی به نام دمنه (تمثیل دشمن = هواهای نفسانی) که مدام در گوش شیر و گاو فسون میدمد، به هم میخورد؛ شیر گاو را به قتل میرساند و درنتیجه، اوضاع شیر (روان فرد/ جامعه) پریشان میشود. عاملی لازم است تا حیات روانیِ فرد را تضمین کند یا وضعیت نابسامان اجتماعی را نظمی دوباره بخشد؛ در اینجا ست که مادر شیر بهعنوان مصلح اجتماعی یا نمادی دیگر از ناخودآگاه به صحنه میآید و درنهایت باعث مرگ دمنـه میشود (دربـارۀ اتحـاد خودآگاه و ناخـودآگاه، نک : یونگ، 226؛ قس: لوفلر ـ دلاشو، 58).
گاهی نیز در قصهها به جای حیوانات، با موجوداتی خیالی نظیر دیو و پری که مختص قصههای ایرانی است (نک : مارتسلف، 46)، غول، اژدها، سیمرغ و جز آنها مواجهیم که این موجودات در معنای منفی یا مثبت، معمولاً تمثیلی از افراد یا امیال نفسانیِ بد یا خوب هستند. برای نمونه، فردوسی بعد از سرایش داستان اکوانِ دیو، به خواننده گوشزد میکند (4/ 310): تو مر دیو را مردم بدشناس / کسی کو ندارد ز یزدان سپاس؛ یا مولانا بعد از ذکر داستان مارگیری که اژدهایی فسرده و نیمجان مییابد که با تابش آفتاب جان میگیرد و به مردم حملهور میشود، یادآوری میکند (2/ 60): نَفْسَت اَژدَرها ست او کی مرده است / از غم و بیآلتی افسرده است. در ادامه، به خصیصههای برخی از حیوانات در حکایتهای تمثیلی اشاره میشود: جغد: تمثیلی از انسانهای نادان و کوردل، شوم و بدنام؛ خوک: حریص؛ روباه: مکار، زیرک، حریص، اما نادان؛ شیر: ستمکار، مقتدر و متکبر، دارای مناعت طبع، و گاهی نادان و ترسو؛ کبک: بیاحتیاط و نادان؛ گرگ: درندۀ بیرحم، نادان و بیاحتیاط، حریص؛ مار: ستمکار، مکار و کینتوز؛ مور: دوراندیش، قانع، صاحبهمت؛ هدهد: دانا و تیزبین (نک : تقوی، 389-393؛ عبداللٰهی، فهرست).
ب) استفادۀ عارفان از مفهوم رمزی (سمبلیک) حیوانات
در این مورد، شاعر یا نویسنده از حیوانات با مفاهیمی سمبلیک بهره میجوید تا آموزههای خود را بیان دارد؛ معمولاً آثار شاعران و نویسندگان عارف مانند سهروردی (مق 587 ق/ 1191 م)، سنایی، عطار، مولوی و جز اینها، مشحون است از معانی نمادین حیوانات برای طرح آموزههای عرفانی. از این دست آثار میتوان به رسالة الطیرهای مختلف اشاره کرد که معمولاً آثاری سمبلیک و عرفانی در شرح سفر اصناف پرندگان است به درگاه عَنقا (سیمرغ)، یعنی سفر معنوی ارواح پاک به اصل خود. این رسالهها عبارتاند از: رسالة الطیر ابنسینا (د 428 ق/ 1037 م) به عربی که توسط سهروردی به فارسی برگردانده شده است؛ رسالة الطیر امام محمد غزالی (د 505 ق/ 1111 م) به عربی که بهوسیلۀ برادرش احمد غزالی (د 520 ق/ 1126 م) به فارسی ترجمه شده است؛ رسالة الطیور نجم رازی (د 645 ق/ 1247 م)؛ و آثار عرفانی سهروردی نظیر غربة الغربیة، عقل سرخ و لغت موران (دربارۀ رسالة الطیرها، نک : پورنامداریان، فصلهای 16، 17؛ عطار، سراسر اثر).
برای نمونه، در مثنوی منطق الطیر عطار که شرح سلوک عرفانیِ سالک تا معبود است، بَط (مرغابی) نماد زاهدانی است که با رفتاری وسواسگونه مدام در پی غسل و طهارتاند؛ کبک سمبل انسانهایی معرفی میشود که عاشق زَخارِف دنیوی مثل سنگهای قیمتیاند؛ باز نماد لشکریانی است که به خدمت شهریاران دلخوشاند؛ یا سیمرغ رمز تجلی ذات حقتعالى، انسان کامل و جز آن است (نک : ص 265-274).
مولوی نیز برای مثال در داستان مشهور، طوطی و بازرگان (1/ 95-112)، طوطی را سمبل روح انسان میداند که در قفس که نماد جسم یا دنیا ست، گرفتار آمده است؛ او باید با الگوگرفتن از مرغانِ مرغزارهای هند که نماد انسانهای وارستهاند، خود را با مرگی اختیاری (تجرّد از دنیا) از مادّیات برهاند تا از بند تن خلاصی یافته، به تعالی برسد.
ج) توصیف ادبی یا شعریِ حیوانات
در این مورد، شاعر از حیوانات برای تصویرسازی، تخییل و نشاندادن قدرتِ شاعری در مضمونپردازی و توصیفات ادبی سود میجوید. برای نمونه، منوچهری دامغانی (د 432 ق/ 1041 م) در اشعار خود با آوردن نام حدود 80 پرنده و حیوان، همراه با مضامین و تصاویر بسیار بدیع ادبی، تسلط خود را در استعارهپردازی، تشبیه و دیگر تخیلات شاعرانه با استادی تمام نشان میدهد: کبک ناقوسزن و شارَک سنتورزن است / فاخته نایزن و بَط شده طنبورزَنا (ص 1).
شاعران در توصیفات ادبی، بهویژه استعارهپردازی، از حیوانات معمولاً به اشکال گوناگون استفاده میکنند؛ برای نمونه، طاووس در ادبیات فارسی استعاره است از: خورشید، آتش، باغ، بهار، معشوق، فرشته و جز آن. به برخی از مشهورترین استعارات چند حیوان اشاره میشود: آهو و غزال استعاره از معشوق؛ ببر و پلنگ و شیر استعاره از شجاعان و جنگجویان؛ زاغ استعاره از شب؛ طوطی استعاره از سبزی بهار؛ قمری و کبک استعاره از آوازخوانان؛ مار استعاره از زلف محبوب (دراینباره، نک : عبداللٰهی، فهرست).
د) استفادۀ تلمیحی از حیوانات
گاهی شاعران و نویسندگان به جای بیان مطلب یا داستانی طولانی، بهوسیلۀ بهرهگرفتن از یک نام، ترکیب یا جملهای تلمیحی (نک : ه د، تلمیح)، توجه مخاطب را به داستان یا ماجرایی از قبل مشهور جلب کرده، سپس سخن خود را بیان میکنند. در میان این تلمیحات، تلمیح به ماجرای حیواناتی که در متون پرآوازه مثل متون مقدس یا شاهکارهای ادبیمطرح شدهاند، نیز به چشم میخورد که به 3 نمونه اشاره میشود:
ـ تلمیح ناصر خسرو (ص 19) به هدهد در ماجرای سلیمان (ع) در قرآن کریم: مکن گر راستی ورزید خواهی / چو هدهد سر به پیش شه نگونسار.
ـ تلمیح سنایی (ص 188) به داستان مار و طاووس و راندهشدن آدم (ع) از بهشت با توجه به داستانهای برگرفته از عهد عتیق: کی توانستی برون آورد آدم را ز خلد / گر نبودی راهبر ابلیس را طاووس و مار.
ـ تلمیح انوری (1/ 108) به رخش، اسب رستم در شاهنامه: رُمْحَت از جنس معجز موسى / مرکب از نوعِ رخشِ رستم باد.