زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

حنا

حَنـا، گَرد نرم سبز رنگی به دست آمده از برگهای گیاهی به همین نام که کاربرد طبی، صنعتی و آرایشی دارد و خیس‌کردۀ آن را برای رنگ‌کردن مو، انگشتان، کفِ دست، ناخن و دیگر جاهای بدن به کار می‌برند. این گیاه درختچه‌ای است از خانوادۀ Lythraceae و با نام علمی Lawsonia inermis. درختچۀ حنا دارای گلهایی به رنگ سفید یا صورتی است که از برگهای خیس‌کردۀ آن رنگ خرمایی یا نارنجی به دست می‌آید. 
واژۀ حنا را به عربی حِنّاء و به هندی مِهْندی می‌گویند (ابن‌منظور، ذیل واژه؛ عقیلی، 368). این واژه به زبان یونانی و رومی اَرقان و فقولیون نامیده می‌شده است (همانجا؛ لغت‌نامه ... ، ذیل ارقان). 
درختچۀ حنا در نواحی بسیار مرطوب و گرم و درصورت سازگاری با محیط پیرامون خود در آب و هوای معتدل نیز رشد می‌کند. این گیاه در مناطقی چون شمال افریقا، جنوب آسیا، غرب چین، خاورمیانه، هندوستان و جنوب و جنوب شرقی ایران می‌روید (زرگری، 1/ 648، 652؛ نیز نک‍ : سیاح، 160؛ هوپر، 134). مهم‌ترین مناطق کشت حنا در ایران، محدودۀ جغرافیایی کرمان، بم، نرماشیر، بلوچستان و پاره‌ای از مناطق جنوب، به‌ویژه هرمزگان بوده است (سدیدالسلطنه، 340؛ زرگری، همانجا). بهترین نوع حنا در ایران، حنای کرمان بوده که به دیگر سرزمینهای جهان اسلام نیز صادر می‌شده است (جمال‌زاده، 36). ژوبر در سفرنامۀ خود به صادرات حنا به هند برای رنگ‌کردن «ناخنها و زلفها» اشاره می‌کند (ص 221). در ایران در کنار کشت و تولید حنا، مشاغل دیگری مانند حناسایی پدید آمد. یکی از مهم‌ترین مراکز حناسایی شهر یزد بود (تحققی، 268) و به مراکز فروش آن مازاری می‌گفتند (همو، 268- 269). در اواخر دورۀ قاجار، حنا از واردات عمده به اصفهان، و حناسایی یکی از مشاغل در آن شهر بوده است (جناب، 14، 93). 
حنا در صنعت نیز کاربرد داشت و از آن در منبت‌کاری، برای رنگ‌کردن چوبهای سفید و به دست آوردن رنگ زیبای آکاژو، نیز رنگ‌کردن پشم و چرم و همچنین عطرسازی بهره می‌بردند (زرگری، همانجا؛ فروتن، 33). 
حکمای یونانی مانند دیسقوریدوس و جالینوس به خواص طبی حنا و فواید آن اشاراتی کرده‌اند ( المقالات ... ، 89-90؛ ابن‌بیطار، 130-131). حنا به تنهایی یا همراه دیگر گیاهان دارویی، برای تسکین درد به کار می‌رفته است (بشر، 203). پزشکان حنا را گیاهی سرد و خشک می‌دانستند و آن را برای درمان خارش و از میان بردن شپش (حکیم، 31، 185، 209-210) توصیه می‌کردند. عقیلی خراسانی حنا را برای کودکان مبتلا به آبله‌مرغان نافع می‌‌دانست و معتقد بود که با مالیدن آن بر کفِ پایِ طفل می‌توان خطر زدن آبله در چشم کودک را از میان برد (ص 369؛ برای خواص حنا در فرهنگ عامۀ ایران، نک‍ : شهری، 5/ 278-280؛ برای دیگر جوامع اسلامی، نک‍ : صلاح احمد، 41؛ بشر، همانجا). 
انسان از روزگاران کهن به آرایش و زیبایی گرایش داشت. از گیاه حنا نیز بیشتر برای آرایش استفاده می‌کرد. مردم سرزمینهای مختلف جهان از حنا برای رنگ‌کردن مو و دست استفاده می‌کرده‌اند (زرگری، 1/ 649، 651؛ شلیمر، 342؛ سمسار، 33؛ برای استفاده از حنـا در چیـن، نک‍ : لافر، 334-338). این گرایش را می‌توان از بررسی تمدنهای بزرگی مانند سومر، مصر و بابل دریافت (سمسار، 33). در ایرانِ پیش از اسلام، مدرکی دال بر کاربرد حنا در دست نیست. پس از ظهور اسلام، توجه خاص پیامبر (ص) و بسیاری از بزرگانِ دین به حنا در فزونی کاربرد و رواج آن نزد مسلمانان اثرگذار بوده است. نمونه‌های بسیاری از احادیث و روایات در سیرۀ نبوی و صحابۀ آن حضرت دربارۀ استحباب خضاب با حنا بیانگر همین امر است (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : علامۀ حلی، منتهی ... ، 1/ 321-322). براساس برخی از این روایات، حضرت محمد (ص) و برخی از امامان چون امام زین‌العابدین (ع) به خضاب حنا توجه داشته (همو، تذکرة ... ، 2/ 253-254؛ طوسی، 4/ 161)، و برای حنا خاستگاهی بهشتی قائل بوده‌اند (طریحی، 1/ 110)؛ همچنین بنابر روایات، حضرت ابراهیم (ع) نخستین کسی بود که با حنا خضاب کرد (سیوطی، 1/ 115). 
در متون کهنِ سده‌های نخستین اسلامی، اطلاعاتی ارزشمند دربارۀ خضاب‌کردن زنان و مردان موجود است که از لوازم و مکملهای آرایش برای زنان به شمار می‌رفته است (یعقوبی، 2/ 306؛ جرفادقانی، 131؛ ارجانی، 1/ 22). کاربرد فراوان حنا در میان مردم، در ادبیات فارسی تأثیر گذاشته است و شعرا در سده‌های مختلف در آثار خود از آن یاد کرده‌اند: عنقا برکرد سر، گفت کز این طایفه/ دست یکی پُرحنا ست، جعد یکی پرخضاب (خاقانی، 44؛ برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : ناصر خسرو، 462؛ منوچهری، 75؛ کسایی، 32). 
حنا یکی از مواد هفت‌گانۀ آرایش زنان بود که به «هَرْ هَفْت» شهرت داشت (سمسـار، 35؛ کتیرایـی، حاشیه بر ... ، 50؛ نیز نک‍ : سرنا، 69). حنا را بیشتر در حمام می‌بستند. مقداری از آن را بر دست، پا و موی سر می‌گذاشتند و با پارچه‌ای روی آن را می‌بستند (همـایونی، 20؛ نیز نک‍ : سانسون، 80؛ پولاک، II/ 151-152). حنا بستن به مهارت نیاز داشت، زیرا بی‌دقتی در به کار بردن آن سبب می‌شد تا رنگ طبیعی و دلخواه حنا به دست نیاید. کم یا بیش ماندن حنا رنگهای متفاوتی همچون نارنجی روشن و قرمز تیرۀ مایل به سیاه به پوست و مو می‌داد (واله، 165؛ ابوالحسن، 54). افزون بر آن برای بهتر رنگ‌گرفتن موی سر و صورت، حنا را با مواد دیگری می‌آمیختند (همایونی، 21). 
یکی از اسناد مهم و معتبر دربارۀ چگونگی تهیه و طرز استفاده از این ماده، گزارشهای گردشگران و مأموران اروپایی به ایران در دورۀ صفویه و پس از آن است (واله، همانجا؛ سانسون، 79-80؛ برای کاربرد حنا در دورۀ حکومت مغولِ هند هم‌عصر صفوی، نک‍ : اشمیت، تصویر 135). در دورۀ زندیه نیز رسم حنا بستن مرسوم بود، چنان‌که در برخی از نقاشیهای این دوره، تداوم این رسم نمایان است («نقاشیها ... »، 156, 158). 
در اوایل دورۀ قاجار حنا بستن را از واجبات می‌دانستند (سالور، 9/ 7129؛ برای نگاره‌ها، نک‍ : «نقاشیها»، 192-193, 205, 208). همه ساله روز 27 رمضان (روز مجازات ابن ملجم، قاتل حضرت علی <ع>) شماری از زنان تهرانی در امامزاده زید برای حنا بستن جمع می‌شدند. در آن روز مصرف حنا به قدری زیاد بود که گفته‌اند: «رنگ آب حوض بزرگ امامزاده قرمز می‌شد». عین‌السلطنه در ادامۀ گفتۀ بالا انواع حنا را برحسب منظور، حدود «صد قسم» می‌نویسد که در همان روز درست می‌کرده‌اند؛ مانند حنای زیارت، بخت، مکۀ معظمه، سفیدبختی، مراد و جز آنها (سالور، 1/ 522، 716). 
امروزه در بجنورد و ایج اصطهبانات نیز روز 27 رمضان را جشن می‌گیرند و با آدابی خاص به سر و دستشان حنا می‌بندند (وکیلیان، 129)؛ در بلوچستان هم زنان و دختران بلوچ در آخرین شب پایانی ماه رمضان، با حنا نقشهایی بر دست خود می‌گذارند (بلوچزهی، بش‍ ؛ برای عید مبعث، نک‍ : «آداب ... »، بش‍‌ ). 
در ختنه‌سوران نیز پیش از ختنه‌کردن، دست و پای کودک را حنا می‌بندند و او را برای مراسم آماده می‌کنند (احمدپناهی، 261؛ ذوالفقاری، 181؛ افشار، 301). 
ماسه به رسم حنا بستن به تن دوشیزگانی که پیش از ازدواج می‌میرند، در برخی از نقاط ایران اشاره می‌کند (I/ 92-93؛ نیز نک‍ : خاقانی، 263؛ دربارۀ بستن حنا برای از سیاه درآمدنِ بازماندگان خانوادۀ متوفا، نک‍ : بلوکباشی، 530). 
حنا بستن دست و پای عروس و داماد در مراسم عروسی از قدیم در ایران مرسوم بوده است (نک‍ : خاقانی، 200؛ رشیدالدین، 2/ 982؛ ابن‌بطوطه، 464). به نوشتۀ ویلیام فرانکلین (میان سالهای 1786-1787 م) پیش از جشن عروسی خانوادۀ داماد مقداری حنا برای عروس می‌فرستادند و پس از حنا بستنِ دست و پای عروس، خانوادۀ عروس باقی‌ماندۀ حنا را برای آنها بازمی‌گرداندند (ص 113-114). منابع دورۀ قاجار اطلاعات بیشتری دربارۀ چگونگی برپایی این مراسم به دست می‌دهند. در این دوره رسم بود که پس از «جهازگیری»، خانوادۀ عروس آمادگی خود را برای فرستادن دخترشان به خانۀ داماد اعلام می‌کردند و شب آن روز مراسم حنابندان می‌گرفتند. خانوادۀ داماد معمولاً پیش از مراسم حنابندان، چند جام حنای خیس‌کرده همراه با سکه‌هایی بر روی آن (مونس‌الدوله، 45؛ شکورزاده، 205) در «خونچه‌» (= خوانچه)هایی می‌گذاشتند (برای خوانچه‌بَری و حنابندان، نک‍ : احمدپناهی، 241-245، 249-250) و شمعهای رنگارنگی پیرامون جامها روشن می‌کردند و به خانۀ عروس می‌فرستادند. حنابند در حمام سر عروس و سر انگشتان وی را حنا می‌بست که به آن حنای سرانگشتی می‌گفتند و سپس با لَچَک یا پارچه‌های کوچکِ سه‌گوش آنها را می‌پوشاند (شهری، 3/ 77). کف پا و گاهی کف دست عروس را نیز حنا می‌بستند و با گل و بوته و نقوش دیگر نگارین می‌کردند. 
شهری به تمایز میان طبقات روشن‌فکر و عامۀ مردم در چگونگی بستن حنا و رنگ‌کردن دست و پا اشاره می‌کند (همانجا). افزون بر انداختن نقش و نگار، اشعاری نیز روی کاغذ می‌نوشتند و بعد آنها را می‌بریدند و بر کف پای عروس می‌گذاشتند و با حنا رنگ می‌کردند (مونس الدوله، 45-46). برای گشایش بخت دخترهای در خانه مانده اندکی از حنای سر عروس برمی‌داشتند و بر سر یا کف دست آنها می‌نهادند (همو، 57؛ بشرا، 53). در شب حنابندان، اقوام عروس و داماد گرد می‌آمدند و به شادی و پای‌کوبی می‌پرداختند (کتیرایی، از خشت ... ، 175؛ فرانکلین، همانجا). بامداد روز عروسی داماد را نیز به حمام می‌بردند و دلاک دست و پای او را حنا می‌بست (سالور،5/ 4017؛ کتیرایی، همان، 176؛ برای مراسم حنابندان در دیگر مناطق ایران، نک‍ : افشار، 381-382؛ بشرا، 72-77؛ برای حنابندی در میان عشایر، نک‍ : لایارد، 100؛ میرنیا، 231-232). 
برای بستن حنا و نگاربندی پا، از سنگ حنابندان استفاده می‌کردند (آلمانی، 634-636). سنگ حنابندان را معمولاً از سنگ مرمر سفید و یا از چوب منبت‌کاری‌شده می‌ساختند و اشعاری مناسب حنابندان بر روی آنها حک می‌کردند: رنگ حنا ست بر کف پای مبارکت/ یا خون عاشقی است که پامال کرده‌ای (نک‍ : کتیرایی، حاشیه بر، 50). سنگ حنابندان دو پایه داشت که آن را روی زمین می‌گذاشتند و پا را روی آن قرار می‌دادند و حنا می‌بستند (همان، 49). 
در برخی از سرزمینهای جهان اسلام همچون پاکستان مراسم حنابندان یا مهندی با آوازخوانی خواهران عروس و دختران و زنان دیگر همراه است (رئیس‌السادات، 66-67؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ حنابندان «لیلة الحناء» >= شب حنابندان< در مصر و پاکستان، نک‍ : لین، 151-152؛ پاکستان، 177). در مناطقی از شبه‌جزیرۀ هند، مراسم مهندی قبل از ازدواج برگزار می‌شود. در گجرات، دختران به خانۀ داماد می‌روند و به پنجه و کف دست داماد حنا می‌بندند؛ مادر داماد و دختران متقابلاً هدایایی به یکدیگر می‌دهند (لامبات، 75). در جامو و کشمیر نیز یکی از زنان خویشاوند عروس کف دست و پای عروس را حنا می‌گذارد (خاتانا، 99؛ اشمیت، تصویر 87: نگاره‌ای از زنان هندی با ناخنهای حناگرفته از دورۀ شاه جهان، پادشاه دورۀ مغول هند). مراسم حنابندان تنها مختص مسلمانان نبوده است و یهودیان ساکن در یمن نیز چنین مراسمی را انجام می‌داده‌اند (جودائیکا، VIII/ 808). 
به گزارش شاردن، رنگ‌کردن پاها و یال اسب در زمستان برای حفظ پاهای اسب در برف و یخ، و زیبایی یالها نیز مرسوم بود (4/ 60-61؛ برای این موضوع در چین و شبه قارۀ هند و در میان اعراب، نک‍ : بالفور، 36-37؛ لافر، 337). 
حنا در باور و اعتقادات مردم ایران جایگاهی ویژه داشته، و نقش رازآمیز جادوانه ایفا می‌کرده است. مثلاً نوزادان را برای اینکه «گوشتشان سفت شود»، در روز هفتم یا دهم تولدشان به حمام می‌بردند و سر تا پایشان را حنا می‌گذاشتند؛ یا برای شفای کودک بیمار، او را به امامزاده می‌بردند و دست و پایش را حنا می‌بستند (کتیرایی، از خشت، 65؛ اسدیان، 201). در اهواز، دختران بخت‌بسته مقداری حنا به زیارتگاه عباسیه یا علی بن مهزیار می‌برند، آن را خیس می‌کنند و در 3 ظرف می‌ریزند و با 3 شمع به سقاخانۀ شهر می‌برند و برای گشوده‌شدن بخت خود و شوهرکردن شمعها را روشن می‌کنند و در ظرفهای حنا می‌گذارند (شکورزاده، 90). 

مآخذ

«آداب و رسوم در کیش»، کیش (مل‍ ‌)؛ آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، 1335 ش؛ ابن‌بطوطه، رحلة، بیروت، دارصادر؛ ابن‌بیطار، عبدالله، تنقیح مفردات ( تنقیح الجامع)، به کوشش محمد عربی خطابی، بیروت، 1990 م؛ ابن‌منظور، لسان؛ ابوالحسن خان ایلچی، حیرت‌نامه، به کوشش حسن مرسل‌وند، تهران، 1364 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش علی شاهری، تهران، 1358 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افشار سیستانی، ایرج، چابهار و دریای پارس، زاهدان، 1372 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، آیینهای گذر در گیلان، رشت، 1389 ش؛ بلوچزهی، محمد، «آداب و رسوم مردم بلوچستان در ماه مبارک رمضان»، آنتروپولوژی (مل‍‌ )؛ بلوکباشی، علی، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگهای دیگر نگریستن، تهران، 1388 ش؛ پاکستان، وزارت اطلاعات و رادیو، 1967 م؛ تحققی، رضا و بهروز وجدانی، «نگاهی به پیشۀ مازاری در شهر یزد»، مجموعه مقالات مردم‌شناسی، تهران، 1366 ش، شم‍ 3؛ جرفادقانی، ناصح، ترجمۀ تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1345 ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، گنج شایگان، تهران، 1362 ش؛ جناب اصفهانی، علی، الاصفهان، تهران، 1376 ش؛ حکیم میسری، دانشنامه در علم پزشکی، به کوشش برات زنجانی، تهران، 1366 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ ذوالفقاری، سهیلا، تحلیل مردم‌شناختی طب سنتی در روستای غیاث‌آباد شهر گرمسار، پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ مردم‌شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1385 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ رئیس‌السادات، عبدالحسین، شناسنامۀ فرهنگی پاکستان، تهران، 1379 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1345 ش؛ ژوبر، پ. آ.، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمۀ علیقلی اعتماد مقدم، تهران، 1347 ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عین‌السلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1374 ش؛ سانسون، مارتین، سفرنامه، ترجمۀ محمد مهریار، اصفهان، 1377 ش؛ سدید السلطنه، محمد علی، سفرنامه، به کوشش احمد اقتداری، تهران، 1362 ش؛ سمسار، محمد حسن، «آرایش و هنر»، هنر و مردم، تهران، 1342 ش، شم‍ 16؛ سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح و سیف الله گلگار، تهران، 1356 ش؛ سیوطی، الدر المنثور، قاهره، 1314 ق؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371-1383 ش؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به کوشش احمد حسینی اشکوری، تهران، 1375 ش؛ طوسی، محمد، المبسوط، تهران، 1388 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمد حسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ علامۀ حلی، حسن، تذکرۀ الفقهاء، قم، 1414 ق؛ همو، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، به کوشش حافظ علاء بصری، مشهد، 1412 ق؛ فروتن، مینو، «تاریخچه و طریقۀ کشت و برداشت حنا در ایران و جهان»، کشاورز، 1364 ش، س 6، شم‍ 64؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ همو، حاشیه بر عقائد النساء و مرآت البلهاء آقا جمال خوانساری، به کوشش همو، تهران، 1349 ش؛ کسایی مروزی، دیوان، به کوشش مهدی درخشان، تهران، 1364 ش؛ لایارد، ا. ه‍ .، سفرنامه، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ المقالات السبع من کتاب دیاسقوریدس، ترجمۀ استفان بن بسیل و حنین بن اسحاق، تطوان، 1952 م؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1326 ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفه‌های عشایری خراسان، تهران، 1369 ش؛ ناصر خسرو، دیوان، به کوشش نصرالله تقوی و دیگران، تهران، 1380 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، 1348 ش؛ وکیلیـان، احمد، رمضان در فـرهنگ مـردم، تهران، 1370 ش؛ همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379 ق/ 1960 م؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.