حماه
حَماه، یا حَما، حماة، شهری کهن در سوریه. حماه چهارمین شهر مهم سوریه، پس از دمشق، حلب و حمص، و مرکز استانی به همین نام است که از غرب به جلگۀ حاصلخیز الغاب و جبال علویین، از شرق به بادیة الشام، از شمال به استان اِدلِب و از جنوب به استان حمص محدود است (خوند، 280). این استان 883‘ 8 کمـ2 وسعت دارد. جمعیت استان حماه در 2010 م/ 1389 ش، حدود 800‘125‘ 2 تن و جمعیت شهر حماه 600‘ 564 تن برآورد شده است («فرهنگ ... »، npn. ؛ برای شهرها و مناطق استان حماه و جغرافیای طبیعی و انسانی آن، نک : المعجم ... ، 3/ 125-126؛ کیلانی، 69 بب ).
شهر حماه در دو ساحل رود اورونتس یا نهر العاصی سر راه جنـوبی ـ شمالی دمشق بـه حلب، در 209 کیلومتری شمال غربی دمشق (با 58 کمـ تا حمص و 143 کمـ تا حلب) قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دریا حدود 300 متر است (خوند، همانجا؛ سبانو، 23).
این شهر در منطقۀ حاصلخیز بخش میانی وادی العاصی قرار دارد و قسمتی از جلگۀ آبرفتی دو ساحل این رودخانه (پیش از ورود آن به دشت عشارنه و الغاب)، و همچنین بخشی از مناطق مرتفع اطراف این رودخانه را دربر میگیرد. نهر العاصی شهر را به دو قسمت الحاضر در شرق، و السوق در غرب تقسیم میکند. حماه افزون بر موقعیت مناسب زراعی نقش مهمی در فعالیت تجارتی با نواحی صحرایی سوریه (بادیة الشام) ایفا میکند ( المعجم، 3/ 127؛ خوند، همانجا). از آنجا که این شهر در حدفاصل بادیه در شرق سوریه، و مناطق زراعی در غرب آن کشور قرار دارد (سبانو، همانجا)، حلقۀ وصل سوریۀ داخلی با ساحل به شمار میرود و در گذشته نیز مرکزی برای استراحت کاروانهای تجارتی بوده است (خوند، همانجا).
نام این شهر در عبری حاموثا (ابنشحنه، 256) و در نوشتههای کنعانی آرامی و در سریانی به صورت حماة آمده است. این واژه احتمالاً از ریشۀ «ح م ت» به معنی دربرگرفتن است و حماه را میتوان منطقۀ حمایتشده معنی کرد (حلو، 229). فیروزآبادی نیز آن را ذیـل مادۀ «حمی» یـاد کرده است (نک : قاموس). پارهای آثار برجای مانده نیز دلالت دارد که حماه همچنان که نام آرامی آن نشان میدهد، به معنی دژ و قلعه است. بعدها آنتیوخوس چهارم ملقب به اپیفانس، پادشاه سلوکی سوریه (سل 175-163 یا 164 ق م) نام این شهر را به اپیفانیا تغییر داد (خوند، ابنشحنه، همانجاها).
از زمان دقیق تأسیس حماه آگاهی نداریم. پارهای روایات تاریخ آن را به عهد داوود و سلیمان، پیامبران الٰهی، باز میگردانند (نک : دوم سموئیل، 8: 9-10؛ اول پادشاهان، 8: 65؛ دوم تواریخ، 8: 4؛ ابنوردی، 53). از کاوشهای باستانشناسی که در سالهای 1931- 1938 م از سوی هیئت دانمارکی به ریاست هارولد آنفولْت در محل کنونی قلعه صورت گرفت (کیلانی، 37)، برمیآید که تاریخ حماه به هزارۀ 5 قم باز میگردد. مردمانی مانند سومریها، اَکَّدیها و عَمالِقه در آنجا زیستهاند. از زمان تسلط حتّیها بر حماه (2000 قم) کتیبههایی به دست آمده است. بعدها آرامیها (1100قم)، آشوریها (720 قم)، کلدانیها، هخامنشیان و یونانیان بر حماه استیلا یافتند. در 64 قم رومیها آن را گرفتند و از 395 م جزئی از امپراتوری بیزانس گردید (خوند، 282-284؛ المعجم، همانجا).
جغرافیانویسان مسلمان حماه را شهری کوچک و آباد با مزارع بسیار و باغهای میوه (اصطخری، 61) و از خرمترین شهرهای شام وصف نموده، و از نهر العاصی یاد کردهاند که از شرق و شمال، بیشتر بخشهای شهر را دربر میگرفته است. بر اساس منابع تاریخی حماه آسیابهایی داشته است که با آب این نهر کار میکردهاند و بیشتر باغها و مزارع از طریق دولابهایی که بر این رود نصب شده بودند، آبیاری میشدند و حماه از دیرباز به فراوانی این دولابها مشهور بوده، و آب در بیشتر خانهها جریان داشته است.
ابوالفدا (د 732 ق/ 1332 م) از وجود قلعهای خوشساخت در حماه یاد کرده است (ص 263) که در یک طرف شهر قرار داشته و بزرگ و مستحکم بوده است. بارویی بزرگ و سنگی، حماه را احاطه کرده بوده، و بازاری به نام سوق الاعلى درون بارو قرار داشته است. در بیرون بارو نیز آبادیای بزرگ به نام منصوریه بوده که در آن بازارهای بسیار، خانهها، کاروانسراها، حمامهای نیکو و مسجد جامعی مشرف بر رودخانه جای داشته است (یاقوت، 2/ 331؛ ابنبطوطه، 83؛ ابنجبیر، 321). پلی از سنگ بر روی رودخانه بسته شده بوده که دو سوی شهر را به هم میپیوسته است (دمشقی، 196؛ ابنجبیر، همانجا).
ابنجبیر (د 614 ق/ 1217 م) از دو بخش حماه با نامهای شهر بالا و شهر پایین سخن گفته است. به گزارش وی، بازارهای شهر بالا شلوغتر و زیباتر از بازارهای شهر پایین بوده است. شهر بالا مسجد جامعی بزرگتر از مسجد جامع شهر پایین، و 3 مدرسه و یک بیمارستان داشته است (همانجا).
به نوشتۀ ابن فضل الله عمری (د 749 ق/ 1348 م)، بیشتر ساختمانهای بزرگ و بلند و آثار نیکوی این شهر (مانند قصرهای سلطنتی، خانهها، مساجد، مدارس، رباطها، زاویهها و بازارها) در روزگار دولت ایوبیان بر پا شده بود (3/ 533؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله).
در آغاز دورۀ اسلامی در 15 ق/ 636 م سپاه مسلمانان به فرماندهی ابوعُبیدة بن جرّاح پس از فتح شهرها و نواحی مهم شام به سوی حماه حرکت کرد. مردم این شهر به فرمان ابوعبیده گردن نهادند و ابوعبیده با آنان مصالحه کرد و از ایشان جزیه و خراج گرفت (بلاذری، 131؛ ابناثیر، 2/ 492؛ قس: یاقوت، همانجا: 17 ق). ابوعبیده کلیسای بزرگ شهر را به مسجد جامع بدل کرد. این مسجد در زمان خلافت مهدی عباسی (158- 169 ق) بازسازی، و بعدها به جامع سوق الاعلى معروف شد (ابنوردی، همانجا؛ ابنشحنه، 256). نمای غربی این مسجد سالم مانده است (حِتّی، 2/ 129). شهر کوچک و آباد حماه (اصطخری، همانجا) از هنگام فتح اسلامی جزو جُند (استان) حمص از اجناد شام بود و در آنجا مردمانی از اهل یمن که بیشتر از قبایل بَهرا و تنّوخ بودند، زندگی میکردند (یعقوبی، 324؛ ابنخردادبه، 75). شماری از مسیحیان مارونی نیز در حماه میزیستند (مسعودی، 153).
در 264 ق/ 878 م احمد بنطولون، حاکم مصر (254-270 ق)، حماه را با اعلام وفاداری به خلیفۀ عباسی تصرف کرد (ابناثیر، 7/ 316-317). در 290 ق/ 903 م قرمطیان به رهبری حسین بن زکرویه، ملقب به احمد بن عبدالله، در حماه کشتار کردند؛ اما در سال بعد خلیفه مکتفی با فرستادن لشکری، آنان را نزدیک حماه سرکوب کرد (طبری، 10/ 99-100، 108). حماه در زمان سیفالدولۀ حمدانی، حکمران حلب (333-356 ق/ 945-967 م)، جزو قلمرو وی گردید (EI 2, III/ 120؛ نیز نک : ابنشحنه، 257). در 357 ق/ 968 م در حملۀ نقفور (نیکفوروس فوکاس)، امپراتور بیزانس، به حماه (نک : انطاکی، 124-125؛ قس: ابناثیر، 8/ 604)، مسجد جامع شهر آتش گرفت (EI 2، همانجا).
پس از سیفالدوله، حماه در حاکمیت پسرش ابوالمعالی شریف بن علی، و قرغویه سیفی از غلامان سیفالدوله بـود (نک : ابناثیر، همانجا، نیز 682-683). فاطمیان در 429 ق/ 1038 م و سالهای بعد کوشیدند تـا حماه را زیـر سلطۀ خـود درآورند (نک : همو، 9/ 231-232). سپس حماه به دست امرای سلجوقی افتاد. پس از مرگ رضوان بن تُتُش سلجوقی، حاکم حلب (507 ق/ 1113 م)، طُغتَکین، حاکم دمشق (حک 497-522 ق/ 1104- 1128 م) ظاهراً بر حماه استیلا یافت. اما دو سال بعد (509 ق) بُرسُق بن برسق، امیر سلجوقی این شهر را به جنگ گشود و آن را 3 روز غارت کرد و بهدستور سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی (سل 498-511 ق/ 1105-1117 م) آن را به امیر قرجان (خیرخان) بن قراجه، حاکم حمص واگذارد (همو، 10/ 499، 509-510).
پس از وی، برادرش محمود بن قراجه بر حماه امارت یافت. محمود در 517 ق/ 1123 م درگذشت و طغتکین حماه را گرفت و والی و لشکری برای آنجا تعیین کرد (ابنقلانسی، 335؛ ابناثیر، 10/ 618). پس از وی، پسر و جانشینش تاج الملوک بـوری (حک 522-526 ق/ 1128-1132 م) بر حماه تسلط داشت، تا آنکه در 523 ق اتـابک عمادالدیـن زنگی بـن آقسنقر حاکم موصل (حک 516-541 ق/ 1122- 1146 م) بر حماه مستولی شد. اگرچه در 527 ق شمسالملوک اسماعیل بن بوری بر شهر و قلعۀ حماه دست یافت، اما حماه همچنان در تصرف اتابک زنگی باقی ماند (نک : ابناثیر، 10/ 658- 659، 11/ 6-7، 55). نورالدین محمود بن زنگی (حک 541- 569 ق/ 1146-1174 م) در آنجا برای ابن ابی عَصرون (د 585 ق/ 1189 م) فقیه شافعی، مدرسهای بنا کرد (ابنشداد، 1(1)/ 244-245).
در سالهای 551 و 552 ق/ 1156 و1157 م حماه در اثر چندین زمینلرزۀ شدید، آسیب دید و مردم بسیاری کشته شدند (ابنقلانسی، 514-515، 518، 525، 529؛ ابنجوزی، 18/ 119). چندی بعد در اول جمادیالآخر 570 ق/ 28 دسامبر 1174 م صلاحالدین ایوبی با تظاهر به فرمانبرداری از اسماعیل بن نورالدین محمود زنگی، حاکم شام (حک 569-577 ق/ 1174-1181 م) حماه را تصرف کرد و آنجا را به دایی خود شهابالدین محمود حارمی اقطاع داد (ابناثیر، 11/ 417- 418، 432). از این زمان، سلطۀ آلزنگی بر حماه پایان یافت. حماه در جمادیالاول 573/ نوامبر 1177، به محاصرۀ صلیبیان (فرنج) درآمد؛ اما مسلمانان پس از مقاومت و جنگی سخت آنان را دفع کردند. در سال بعد نیز صلیبیان شام در اطراف حماه قتل و غارت کردند (همو، 11/ 444، 450). صلیبیان از پایگاه خود در حصنالاکراد به حماه شبیخون میزدند (ابنجبیر، 320). با این همه، فرنگان هیچگاه نتوانستند بر حماه دست یابند (حتی، 2/ 232).
در 574 ق صلاحالدین ایوبی حماه را به پسر برادرش، تقیالدین عمر سپرد و او قلعۀ آنجا را مستحکم کرد (ابناثیر، 11/ 453، 12/ 9). پس از آن سلسلهای از امیران ایوبی که فرزندان وی بودند، حکومت حماه را به گونهای موروثی تا 742 ق/ 1341 م در دست خویش نگاه داشتند (نک : حتی، 2/ 265؛ زامباور، 153-154؛ سبـانو، 48 بب ). در زمان ملک منصور ناصرالدین محمد بن تقیالدین عمر، خندقی به طول بیش از 100 ذراع، پیرامون حماه حفر گردید و این محل تبدیل به شهری بزرگ و مستقل شد (یاقوت، 2/ 331). در 658 ق/ 1260 م در حملۀ هلاگو به شام، سپاهیان مغول بر حماه دست یافتند و مردم شهر تسلیم شدند و امان گرفتند (نک : ابنشداد، 3(2)/ 491؛ ابنعبری، 279؛ ابنشحنه، 162؛ سبانو، 84-85).
با سقوط سلسلۀ ایوبیان مصر (حک 564- 648 ق/ 1169-1250 م) و تأسیس سلسلۀ ممالیک بحری در آنجا (حک 648-792 ق/ 1250-1390 م) حماه تحت نفوذ آنان قرارگرفت و حکام حماه با عنوان نواب سلاطین ممالیک مقامی بلند یافتند (ابنشحنه، 225). حماه یکچند از 698 تا 710 ق/ 1299-1310 م به سلطۀ مستقیم ممالیک مصر درآمد (نک : ذهبی، 52/ 367- 368؛ زامباور، 154). در این دوره بود که غازان خان، ایلخان مغول (حک 694-703 ق/ 1295-1304 م) ضمن لشکرکشی به شام (699 ق) از شهر حماه گذشت، اما به قلعۀ آنجا تعرضی نکرد (رشیدالدین، 2/ 1290-1291؛ وصاف، 224-225).
ابوالفدا (ه م) که پس از آن به حکومت رسید (710-732 ق/ 1310-1332 م) مشهورترین امیر ایوبی حماه است (نک : صفدی، 9/ 173-174؛ ابنکثیر، 14/ 61). آخرین امیر ایوبی حماه، ملکافضل محمد بن اسماعیل (د 742 ق/ 1341 م)، پسر و جانشین ابوالفدا، فردی ضعیف بود و در 742 ق به فرمان ملک اشرف علاء الدین کجک بن ملک الناصر (حک 742-743) سلطان مملوکی مصر، به دمشق رفت و مقرری سالانهای از درآمد حماه برای وی تعیین گردید (صفدی، 2/ 224-225).
در زمان حکومت امیران ایوبی، اهمیت حماه افزون (ابنشحنه، 257)، و شهر آبادان و شکوفا شد. بناهای بزرگ و زیبا در آن ساخته شد و شهر وسعت یافت و سپاهی در آنجا مستقر بود. بازارها بزرگتر گردید و کاخها و باغهایی در آنجا بنا شد و صنعتگران و هنرمندانی از هر سو به این شهر آمدند (ابن فضلالله، 3/ 533-534) و مدارس بسیاری بنیاد گردید (نک : سبانو، 181-183).
پس از انقراض ایوبیان در حماه، که سلاطین مملوک مصر از اواسط سدۀ 8 ق/ 14 م نایبانی برای این شهر تعیین میکردند، از اهمیت آن کاسته شد (نک : کیلانی، 21-22). متن برخی از فرمانهایی که آنان بر دیوارها و ستونهای مسجد جامع نقش کردهاند، دیده میشود (EI2, III/ 120). در زمان دقماق نایب مملوکی حماه، امیر تیمور در لشکرکشی به شام، در 20 ربیعالآخر 803 ق/ 11 دسامبر 1400 م وارد حماه شد و هرچه به دستش رسید، غارت کرد و کتیبهای به فارسی بر روی قطعه سنگی مرمر در مسجد نوری این شهر دربارۀ فتوح خویش و ورودش به حماه به یادگار گذاشت (نک : ابنعربشاه، 226-227؛ کیلانی، 22). گفته میشود که وی قلعۀ حماه را ویران کرد (EI2 ، همانجا). در زمان ممالیک، حماه حوزۀ اداری مستقلی به شمار میرفت (نک : ابنشحنه، 159، 225).
در شعبان 922 / سپتامبر 1516 سلطان سلیم اول (حک 918- 926 ق) حماه را ضمیمۀ قلمرو عثمانی کرد. از این زمان حماه از توابع طرابلس گردید و فردی با عنوان مُتَسَلّم از طرف دولت عثمانی حماه را اداره میکرد. در این دوره، حماه روزگاری از ظلم، خشونت و آشوبهای داخلی را پشت سر گذاشت. اگرچه در زمان برخی از والیان بناهایی مانند قصر، مسجد، حمام، کاروانسرا و باغ ساخته شد (کیلانی، 22-25؛ «دائرة المعارف ... »، XXV/ 397)، اما در نیمۀ سدۀ 12 ق/ 18 م حماه به عنوان اقطاعِ (مالکانۀ) پاشا ضمیمۀ پاشالیق دمشق شد. در سدۀ 13ق/ 19م حماه جزو ولایت دمشق گردید. در 1324 ق/ 1906 م حماه از طریق خط آهن از یک سو به حلب و از سوی دیگر به حمص و دمشق متصل شد. به دنبال آن، اهمیت حماه به منزلۀ بازاری که بیشتر مورد توجه بدویهای مناطق مجاور بود، افزایش یافت (EI2، همانجا).
حماه در اواخر حکومت عثمانی شهری کوچک با حدود 000‘50 نفر جمعیت بود و در مناطق اطراف آن 4 خاندان عظم، برازی، طیفور و کیلانی سکنا داشتند (خوند، 284).
پس از خروج نیروهای عثمانی از حماه (1918 م/ 1297 ش)، و اعلام استقلال سوریه (مارس 1920/ اسفند 1298) و نصب امیر فیصل به پادشاهی، حماه با توابع آن از جمله حمص، سلمیه، مصیاف و معره، استانی بود که بدرالدین کیلانی به ادارۀ آن مأمور گردید (کیلانی، 26)؛ اما چیزی نگذشت که در مۀ 1920 / اردیبهشت 1299 با اعلان قیمومت فرانسه بر سوریه، ارتش فرانسه حماه را اشغال کرد (همو، 27؛ خوند، همانجا). حماه در زمان استیلای عثمانی و دورۀ قیمومت فرانسه، از لحاظ سیاسی و اقتصادی تحت الشعاع حلب و دمشق قرار داشت و بیشتر مردم آن به کشاورزی اشتغال داشتند (همانجا).
در حماه آثار باستانی چندی از روزگاران کهن تا دورههای متأخر باقی مانده، که البته در جریان قیام اخوان المسلمین (1982 م/ 1361 ش) در این شهر بر ضد حزب حاکم بعث، که نزدیک یک ماه به درازا کشید، یک سوم شهر تاریخی ویران شد یا آسیب دید (نک : همو، 284-285).
از مهمترین آثار کهن شهر، قلعۀ حماه است که روی تپهای واقع در بخش شمال میانی شهر کنونی در ساحل راست رودخانه قرار دارد. کاوشها از وجود 13 طبقه در این قلعه پرده برداشتهاند که کهنترین آن به هزارۀ 5 قم و جدیدترین آن به عصر مملوکی باز میگردد (نک : المعجم، 3/ 127؛ بهنسی، 80-81).
از مشهورترین و زیباترین جلوههای تاریخی حماه دولابهای (نواعیر) آن است که تاریخ آن به روزگار آرامیها باز میگردد (خوند، 280)، اگرچه ممالیک و عثمانیها نیز در ساختن یا بـازسازی پـارهای از آنها نقش داشتـهاند (نک : المعجم، 3/ 128- 129). این دولابها در آبیاری باغها و مزارع، تأمین آب برای حمامها و مصرف آشامیدنی مورد استفاده بوده است (خوند، 281). اکنون در حماه 11 دولاب باقی است که بزرگترین آنها المحمدیه (ساختۀ 763 ق/ 1362 م) با قطر 21 متر در کوی بابالنهر واقع است. در بیرون حماه نیز بیش از 80 دولاب وجود داشته است که بیشتر آنها از میان رفته، و آثاری از آنها بر جای مانده است (نک : المعجم، 3/ 127).
در مسیر نهر العاصی، درون شهر حماه، 6 آسیاب آبی کهن وجود دارد. از حمامهای این شهر نیز با سبک شاهی زیبای آن، 3 حمام اسعدی، درویشی و ایوبی برپا ست (همان، 3/ 129). مسجد جامع ابوالفدا در شمال قلعه واقع است و بر اساس سنگنوشتۀ نمای شمالی، در 727 ق/ 1327 م توسط ابوالفدا، پادشاه ایوبی حماه ساخته شده است. روی ستونی در سمت قبلۀ مسجد شکل ماری نقش شده است و از اینرو، مردم آن را مسجد الحَیّات میخوانند.
مسجد جامع نوری در محلۀ باب الناعوره در سمت چپ رودخانه واقع است که آن را نورالدین زنگی در محل دیری کهن (دیر قزما) ساخته است. در کتیبۀ عربی نمای شمالی مسجد تاریخ بنا 558 ق/ 1162 م آمده است. در نمای شمالی، کتیبهای نیز به یونانی نقش شده که حاوی خلاصۀ فرمانهای امپراتور دومیسیان است. در گوشۀ شمال غربی مسجد گلدستهای چهارگوش قرار دارد. نمای غربی مسجد دارای 3 ورودی، و نمای شمالی آن دارای دو ورودی است. شبستان مسجد دارای 3 رواق است. در جنب این جامع بیمارستانی ساخته شده است که تاریخ بنای آن به 550 ق/ 1154 م باز میگردد (نک : همانجا؛ بهنسی، 82؛ هرتسفلد، 40-45).
کاروانسرای رستم پاشا (ساختۀ 964 ق/ 1557 م)، کاروانسرای اسعدپاشا (ساختۀ 1163 ق/ 1750 م) و قصر العَظْم (ساختۀ 1153 ق/ 1740 م) از بناهای دورۀ عثمانی در حماه است (نک : المعجم، 3/ 129-130؛ بهنسی، 82-85).
در حماه اسلوب بنای سنتی و متمایز از دیگر شهرهای سوریه به چشم میخورد. در کنار آن، مؤسسات مدنی جدید نیز در این شهر پـا گرفته است (نک : المعجم، 3/ 130-131؛ خوند، 285). در موزۀ حماه آثاری از دوران پیش از اسلام و عصر اسلامی نگهداری میشود (نک : بهنسی، 89-90).
از شهر حماه دانشمندان و علمای بسیاری برخاستهاند که با نسبت حموی شهرت دارند. از آن جملهاند: یاقوت حموی (د 626 ق/ 1229 م)، ابنابیالدم (د 642 ق/ 1244 م)، ابنواصل (د 697 ق/ 1297 م)، ابنجماعه (د 732 ق/ 1332 م)، ابنحجّه (د 737 ق) و ابوالفدا (د 732 ق) (نک : کیلانی، 209- 218).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنبطوطه، رحلة، به کوشش محمد عبدالمنعم عریان، بیروت، 1407 ق/ 1987 م؛ ابنجبیر، محمد، رحلة، به کوشش حسین نصار، قاهره، 1992 م؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1992 م؛ ابنخردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1306 ق/ 1889 م؛ ابنشحنه، محمد، تاریخ حلب، به کوشش کیکواوتا، توکیو، 1990 م؛ ابنشداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش یحیى زکریا عباره، دمشق، 1978-1991 م؛ ابنعبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، بیروت، 1958 م؛ ابنعربشاه، احمد، عجائب المقدور، به کوشش احمد فایز حمصی، بیروت، 1406 ق/ 1986 م؛ ابن فضل الله عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش احمد عبدالقادر شاذلی، ابوظبی، 1424 ق/ 2003 م؛ ابنقلانسی، حمزه، تاریخ دمشق، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1403 ق/ 1983 م؛ ابنکثیر، البدایة و النهایه، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1407 ق/ 1987 م؛ ابنوردی، عمر، خریدة العجائب و فریدة الغرائب، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، 1411 ق/ 1991 م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنوودوسلان، پاریس، 1840 م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ انطاکی، یحیى، تاریخ، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس (لبنان)، 1990 م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ بهنسی، عفیف، سوریة، التاریخ و الحضارة، المنطقة الوسطى محافظتا حمص و حماة، دمشق، 2001 م؛ حتی، فیلیپ، تاریخ سوریة و لبنان و فلسطین، ترجمۀ کمال یازجی، بیروت، 1959 م؛ حلو، عبدالله، تحقیقات تاریخیة لغویة، بیروت، 1999 م؛ خوند، مسعود، سوریة المعاصرة، بیروت، 1997 م؛ دمشقی، محمد، نخبة الدهر، به کوشش عبدالرزاق اصغر، دمشق، 1983 م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1409 ق/ 1989 م؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن، تهران، 1373 ش؛ زامباور، معجم الانساب و الاسرات الحاکمة، ترجمۀ زکی محمد حسن و حسن احمد محمود، بیروت، 1400 ق/ 1980 م؛ سبانو، احمد غسان، مملکة حماة الایوبیة، دمشق، 1984 م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ددرینگ، ویسبادن، 1394 ق/ 1974 م؛ طبری، تاریخ؛ عهد عتیق؛ قاموس؛ کیلانی، مؤید، محافظة حماة، دمشق، 1964 م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893 م؛ المعجم الجغرافی للقطر العربی السوری، به کوشش مصطفى طلاس، دمشق، 1992م؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، 1346ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ نیز: